همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
دوشنبه 21 دی 1394 :: نویسنده : همسفر سحر
به نام خدا
. متن کامل سی دی بیداری ( مهندس دژاکام )
زمان جلسه : جلسه نهم از دوره سی ام در تاریخ 14 / 7 / 94 راس ساعت 9 صبح و موضع جلسه مبحثی هست بنام بیداری که مربوط به تاریخ 18 / 1 / 85 است . بعضی از ما واقعـا بیداریم و بعضی از ما گوئی در خواب هستیم و هنوز به هوشیاری لازم نرسیده ایم . این دیالوگ ها بین استاد و شاگرد رد و بدل میشه که نقش استاد را عقاب و نقش شاگرد را نگهبان دارد . دفعه قبل گفتیم که خطر یا اتفاقات یا مطالبی که واقع می شود ، همه حقیقت دارند و درست هستند ولی وحشت ، از تصورات ذهنی ماست که برای خودمان ترسیم می کنیم که از یک موضوعی چقدر بترسیم . شاید این مثال خوبی نباشد ولی وقتی میخواهند کسی را که تخلفی کرده را دار بزنن ، دو نفر زیر بغل هاشو میگیرن و کشون کشون میبرنش زیر چوبه دار و اصلاً نمیتونه راه بره ، ولی یک انسان دیگری را وقتی مخواهند دارش بزنند ، با قدمهای استوار حرکت می کند و بدون اینکه کسی بگیرتش خودش پای چوبه دار می رود . در زمان های قدیم یکی از این ها که سرقت مسلحانه کرده بود و اهل همین تهران هم بود ، وقتی می خواستند اعدامش کنند ، میاد و با یک لباس شیک می ایسته ، می پرسند که درخواستی نداری ؟ ، میگه می خواهم یک سیگار بکشم ، یک سیگار روشن بهش میدهند ، سیگار را نصفه میکشد و خاموش میکند و زیر پایش له میکند و بعد می گوید مردم من اشتباه کردم و مسیر را اشتباهی رفتم و این هم نیجه اعمالم هست که الان دارَم میزنند ، لااقل این را بدانید که من اشتباه کردم و شما دیگر این اشتباه را نکنید ، بعد خودش طناب را دور گردنش انداخت و خودش بردش بالا این دو موضوع است ، حالا موضوعش خوب است یا بد کاری نداریم ، آن هم باید اعدام بشود این هم باید اعدام شود ، آن را کشون کشون میارنش ، نمی تواند راه برود ، نمی تواند حرف بزند و اصلا از قبل مرده است ولی این یکی با پای استوار می آید ؛ هر دو موضوع اعدام است ولی واکنش های درونیش کدومه ، اونی که وحشت کرده کدومه ؟ بنابراین در تمام موارد بستگی به ساختار ذهنی ما دارد که ساختار ذهنیمان چه هست ؟ آیا ساختار ذهنی ما درست است یا تفکرات ما غلط است ؟ یا باورهای ما غلط است یا خرافاته یا اندیشه ما اندیشه راستین نیست ؟! این ها تعیین کننده ما هستند که بر این مبنا ما حرکت کنیم ، این هست که تفکرات ما درست بودن یا غلط بودنش کاملا برای ما متفاوت است و فرق میکند .
اینجا شاگرد صحبت میکند : « با سلام به استاد عزیزم و گروه تحقیق ، نیک می دانید که از پیشرفت کارها و آموزش ها و تحقیقات تا حدودی راضی هستم » شاگرد به استادش گزارش می دهد که 7 الی 8 سال از کنگره 60 گذشته است و توضیح می دهد « و خوب می دانید که آموزش و پرورش انسان کاریست هم سخت و هم سهل » چون هر کاری هم سخت است و هم سهل ، این دو چیز ضد هم هستند ولی واقعا همیشه همینطور است ، حتی آن مثال اعدامی را که گفتم ، برای یکی سخت و برای یکی سهل است . اینکه چطور با قضیه برخورد کنی است که سخت یا سهلش میکند . برای درمان اعتیاد هم همین طوره ، اگر در مسیر قانون حرکت کنی ساده است . درمان سیگار هم همینطور است، درمان سیگار همان ساختار ذهنی شماست ، آیا ذهن شما سیگار را تبدیل به یک هیولایی کرده کره قادر نیستید به طرفش بروید ؟ شما قادر نیستید سیگار را درمان کنید ؟ آیا چنین هیولایی در ذهنتون هست ؟ خب چنین هیولایی قبل از درمان مواد مخدر هم در ذهن ما بود ، می گفتیم اگر یک روز مواد مخدر نباشد اصلا نمی توانیم زندگی کنیم ، همه چیزمون از بین میره و الان میبینیم که اندیشه ما غلط بوده . بنابراین هر کاری می تواند هم سخت باشد و هم می تواند سهل باشد . اگر درست باشد سهل است و اگر غلط باشد سخت است . شما وقتی می خواهید از یک ساختمان 20 طبقه بالا بروید می تواند هم سخت و هم سهل باشد ، اگر بلد باشید دکمه آسانسور را می زنید میروید داخل دکمه را میزنید و یک دقیقه بعد طبقه بیستم هستید ولی اگر بلد نباشید از پله ها استفاده میکنید و بالا می روید که در این صورت سخت می شود . حالا جالبه که وقتی شما می خواهید یک یخچال را بالا ببرید همین مشکل را دارید ، آدم های قدیمی یک سری باورهای غلط داشتند و می گفتن که آسانسور برای باربری نیست و اگر می خواهید بار به طبقات ببرید با دست و از پله ها ببرید ( قدیم ما می گفتیم خدا به کُلی یه خری داده ، کُلی که هیچی نداشت ، حالا خدا بهش یه خر داده دیگه خدا رو بنده نیست ) . آسانسور برا حمل بار و انسان است ، تو یخچال را درست بزار توی آسانسور ، دکمه را بزن طبقه پنجم یا هفتم در آسانسور باز میشه و یخچال رو میزارید بیرون ، حالا شما این کار را نمی کنید بعد میگید آسانسور خراب میشه ! آسانسور باید 300 کیلو گرم بار ببرد حالا این بار چه آدم ، چه گوسفند و چه آهن باشد فرقی نمی کند فقط باید طوری چیده شود که لای در گیر نکند و تدابیر امنیتی حفظ شود . ولی بعضی ها قبول نمی کنند و یخچال را از 7 طبقه پله بالا میبرن و روی تمام راهرو و پله هایی که گچ کاری و نقاشی خط می افتد و همه در و دیوارها خراب می شود و چهار نفر هم خرد و شکسته میرسند طبقه هفتم ، یخچال و پله ها و ... همه را داغون کردن ، دلشان هم خوش است که با آسانسور نبرده اند چون فکر میکنند که آسانسور خیلی قیمتی است و نباید دست بهش بزنند . آسانسور هم برای بار است هم انسان و 300 کیلو گرم هم میشه باهاش بار برد ، شما یه گاو صندوق را می خواهید ببرید طبقه هفتم ، میزارید توی آسانسور ، دکمه را میزنید ، طبقه هفتم پیاده میشید و گاو صندوق را بیرون میارید ؛ دیگه نیازی هم نیست که از پله ها برید و تمام سنگ های پله ها را بشکنید و دو نفر هم کمر درد بگیرن ، ولی وقتی باور غلط باشد و افکار نادرست و اندیشه غلط ، انگار آسانسور میفهمه که این یکی آدم هست و دردش نمیگیره و اون یکی گاو صندوق هست و دردش میگیره ! این ها مال آدم هایی است که عقلشون کار نمی کنه که بابا 300 کیلو گرم بار بردن نه به بار ربطی داره نه به انسان ربطی داره ، هر چیزی میشه باهاش برد ، آن اندیشه های غلط است که اگر درست حرکت کند سهل است .
« تا حدودی راضی هستم از پیشرفت کارها ، آموزش ها و تحقیقات ؛ خوب می دانید که آموزش و پرورش انسان کاریست سخت و سهل و امکان پذیر نمی باشد مگر افکار و اندیشه راستین جایگزین افکار و اندیشه پوچ ، خرافاتی ، غلط و نادرست گردد . بایستی انسان مورد آزمایش قرار بگیرد تا محک بخورد و این باز هم میسر نمی شود مگر آنکه انسان با خودش آشنا شود تا ارزش وجودی خود را بشناسد و امروزه کاری که من انجام می دهم این است که آدرس انسان ها را به خودشان می دهم تا از روی خود با خودشان آشنا شوند تا خود را پیدا کنند . »
خب اینجا بزرگان می گویند که پرورش انسان کار بسیار سخت و دشواریست ، که قبلا هم گفته بودیم . اگر میخواهید یک ساله به نتیجه برسید صیفی جات ( چغندر ، شلغم ، سیب زمینی ، گوجه ، کدو و ... ) بکارید ؛ اگر میخواهید ده ساله به نتیجه برسید ، درخت ( سیب ، گردو ، و ... ) بکارید ، اگر میخواهید صد ساله به نتیجه برسید برید و انسان پرورش دهید که البته پرورش و آموزش انسان کار آسانی نیست . خیلی ها ادعا داشتند و می خواستند که انسان پرورش دهند ولی جز اینکه برای انسان مشکلات و بد بختی آفریدند چیز دیگری نیاوردند ، البته کسی که می خواهد این کار را انجام دهد باید خودش واقعا بی نقص باشد . بعضی ها خیال می کنند که بعضی کار ها برای بعضی ها مجاز است ، کار غلط برای هیچ کس مجاز نیست . مثلا یک بزرگ تریاک میکشد و میگه شما نباید بکِشید ، میگن پس چرا تو می کِشی ، میگه چون وقتی شمس و مولانا با هم برخورد کردند ، یکی از مرید ها و افراد می خواست مولانا را در مقابل یک چالش قرار بدهد ، چون در آن قصه آمده : شمس به مولانا گفته بود که شراب می خواهم و مولانا رفته بود و از محله یهودی ها خریده و آورده بود ( البته قصه است ) بعد به مولانا میگن که شراب حلاله یا حرامه ؟ مولانا میگه تا که خورد اگر شمس بخورد مانند دریاست و ترش نمی شود ولی اگر تو بخوری مانند حوضکی هستی که با مقداری میکروب کثیف می شود ( با یک ذره کثافت آن حوض کثیف می شود ) . خب اینجا این قصه را مطرح می کند ، یعنی من شمس هستم ، یعنی من می توانم تریا ک بکِشم ، یعنی من می توانم عرق بخورم یا من می توانم فلان خلاف را بکنم ، یعنی من می توانم رشوه بگیرم و شما نمی توانی رشوه بگیری ، خب مرد حسابی این که شمس مثل دریا بوده ، تو که مثل دریا نیستی ، تو مثل آن حوضکی ! پس میبینید که این قصه ها مفهوم خودش را دارد ، جایگاه خودش را دارد و ما باید این را کاملا در نظر داشته باشیم که کار خلاف برای همه به صورت یکسان است . در جمله می گوید ( مگر عملا افکار و اندیشه راستین جایگزین افکار پوچ بشود ) ، کدام افکار راستینه ؟ کدام افکار پوچه ؟ قدیم می گفتن که هیج بقالی نمی گوید که ماست من ترشه ! قدیم می گفتن که ماست ترش یعنی ماستی که خوب نبود ، و این یعنی هیچ کس نمی گوید که جنس من خراب هست و یا حرف من غلط است ، حالا چه کسی تشخیص می دهد که کدام حرف درست است و کدام حرف غلط ؟ برای این یک ترازو ، یک شاغول لازم است ، ( وقتی معمار دیواری را می سازد برای اینکه بفهمد که کجا کج است و کجا راست ، یک شاغول می خواهد که نگاه کند و ببیند این دیوار کچ است یا راست ) ؛ فعلا برای شاغول ما در سیستم خودمان فرامین الهی را داریم ، هر وقت با فرامین الهی سازگار باشد میگوییم که درست است و هر موقع سازگار نباشد غلط است ، و فرامین الهی چیز عجیب و غریبی نیست . فرامین الهی می گوید که نباید دروغ بگی ، فساد چیز خوبی نیست و نباید انجام بدی ، فرامین الهی می گوید که نباید پیمان شکنی کنی ، غیبت نباید بکنی ، پس به هر دلیلی غیبت کنی کار درستی نیست ، تجسس نباید بکنی پس اگر کرد کار غلطیه ، رشوه نباید بخوری و ... این ها فرامین الهی هستند و چیز عجیب و غریبی نیست . حالا تشخیص این خیلی مهم است ، موقعی می شود تشخیص داد که از گفتته ها و اندیشه ها جلو تر باشیم ، اگر از گفته ها و اندیشه ها جلو تر باشیم ، می توانیم بفهمیم که این اندیشه راستین است یا راستین نیست ، پس گفتیم اندیشه های راستین باید جایگزین افکار و اندیشه های پوچ ، خرافاتی ، نا درست و غلط گردد . می خواهیم چند تا از اندیشه های پوچ ، خرافاتی ، غلط و نادرست را در قسمت خودمان اعتیاد مطرح کنیم . می گویند که آمریکا ، اروپا و کتاب هایی که به 70 زبان دنیا ترجمه شده اند ( زبان روسی ، انگلیسی ، فارسی ، ترکی و ... ) می گویند که اعتیاد یک بیماری مرموز ، لاعلاج و پیش رونده است ؛ ولی ما الان می دانیم که این پوچ و غلط است ، حالا چرا از نظر ما این حرف پوچ و غلط است ؟ برای اینکه ما از این مرحله گذشته ایم و برای ما روشن شده که اعتیاد بیماری مرموزی نیست ، برای ما ثابت شده که اعتیاد بیماری پیش رونده ای نیست ، مثلا فردی که داروی « او تی » میگیرد ، اول ( 16.5 سی سی ) شربت میگیرد ، بعد ( 13.5 سی سی ) می شود و همینطور ذره ذره کاهش پیدا می کند تا از میان برداشته می شود ، پس اینکه اعتیاد پیش رونده است کاملا باور غلطی است . ما شدیدا با عرضه و فروش مواد مخدر مقابله می کنیم ، این خوب است که با قاچاقچی مقابله می کنیم ولی بیایم ببینیم که با این که با عرضه مخالفت می کنیم ، آیا شده که تریاک هروئین ، شیشه و ... در بازار کم شود ؟ با این که همه هم نیت خوب دارند و کسی نیت بدی نداره و حتی در این را جان هم داده می شود ولی باز هم مواد مخدر هست ، پس باید فگر دیگری کرد . آیا باید یک موقع به یک جایی برسیم که این را کمی شل تر کرد ؟ باید بعضی مواد مخدر را آزاد کرد ؟ یا نقاطی را معین بکنیم و بگوییم بروید و در آنچا موادتان را بزنید ؟ شاید در این صورت کمی اوضاع فرق کند ، این باید مورد مطالعه قرار بگیرد ، این باز از افکاری هست که برای ما روشن است . یکی دیگر این است که معتادان را جمع کنیم و ببریم در یک جایی مستقر کنیم و دیگر معتاد در شهر نباشد ، خب بعدش چه کار کنیم ؟ باید به آنها جای خواب بدهیم ، یک سری را هم ببریم که به آنها غدا بدهند ، بعد رهایشان کنیم ، این طوری درست میشن ؟ یک ماه ، دو ما ، شش ماه ، یک سال ، پنج سال نگهشان داریم ، سوال اینجاست که اگر پنج سال نگهشان داریم ، اینها درست می شوند ؟ جواب نه هست ، چون راه درمان را بلد نیستیم ، این باور غلطی است که اگر معتادی را دو ماه نگه داریم خوب می شود ، ما داریم میبینیم که کسی کی از کمپ بیرون می آید ، بعد از خروج می رود دوباره میزند ، تقصیری هم ندارد ، ما فکر می کنیم مشکل از این فرد است در صورتی که مشکل از او نیست ، مشکل از روش است که از نظر علمی نمی داند چه طوری هست ! ولی ما در کنگره 60 می دانیم که چه هست ، و افکار و اندیشه های پوچ را می فهمیم ، افکار و اندیشه های پوچ روی مقدار دارو است ، یکی میگه شربت تریاک خوبه ، یکی میگه متادون خوبه ، یکی میگه اوپیوم خوبه ، شربت تریاک ، متادون یا اوپیوم به تنهایی کار نمی کند ، این ها را باید بدانیم که میزانش را چقدر بدهیم ! شخصی پیش من آمد و گفت می خواهیم بین اوپیوم ، شربت متادون و شربت او تی تحقیق کنیم ؛ گفتم شما نمی توانی تحقیق کنی ، گفت چرا ؟ گفتم شما دارید فقط اسامی را می گویی ، اوپیوم ، متادون ، او تی ، اینها فقط اسامی هستند ، ولی روشتان چیست ؟ میخواهید متادون را چطوری ، چه میزانی ، چه ساعتی بدهید ؟ شما می خواهی برنج بپزی ، برنچ را توی دیگ می ریزی ، بعد این که جوشید برنج را آبکش آبکش می کنی ، بعد این ها و اینکه روی شعله گداشتی باید بدانی کی باید پلو را از شعله برداری ، اگر زود برداری که اصطلاحا برنجش زنده است ، اگر دیر برداری هم که باید آش برنج درست کنی و دیگه پلو نمیشه ، پس اینجا میزان حرارت و اینکه کی باید برنج را از شعله بردارید مهم است . پس برنج پختن تنها این نیست که شما برنج و آب جوش و اجاق گاز داشته باشید ، باید بدانید که چقدر باید بجوشد و ... شما اگر می خواهید متادون یا اوتی بدهید باید بدانید که چطور ، چه میزان و چه زمانی میخواهید بدهید . یکی دیگه به کنگره آمده بود و 60 سی سی شربت او تی مصرف می کرد،حالا چقدر باید بهش شربت بدهیم ؟ ما در طول تاریخمان ، از 16 سی سی بالا تر نرفته ایم ، این 60 سی سی مصرف می کرده ، چطوری می شود با هم مقایسه کرد ؟ اصلا قابل مقایسه نیستند . پس یک سری باورهای غلطی داریم که فقط اسم دارو را می آوریم ، دارو مهم نیست ، اینکه چه جوری این دارو را مصرف کنی ، او تی به چه میزان باشد ، چه طوری کاهش بدهیم مهم است . یک سری باور هایی هست که در ذهن افراد به وجود آمده که من دیگر درست نمی شوم ( توبه گرگ مرگ است ، اعتیاد راه درمان ندارد ، تا پیچ بهشت زهرا همراهت هست و ... ) این ها باور های غلطی است . هیچ انسانی در معتاد شدن عقیم نیست ، همه انسان ها می توانند باردار اعتیاد بشوند و همه انسان های معتاد هم می توانند درمان بشوند ، با هر نوع ماده مخدر با هر روش و هر گونه ( کراک ، شیشه ، هروئین ، تزریق و هرچی که بگین ) همه قابل درمانند و اصلا غیر قابل درمان نداریم . الان سیزده ، چهارده سال هست که داریم شیشه را درمان می کنیم ، و دو سه هزار نفر درمان شده شیشه داریم ، همه فکر می کنند که شیشه درمان ندارد ، که یک باور و اندیشه غلط است ، پس باید اندیشه های راستین جایگزین افکار و اندیشه های پوچ ، خرافاتی ، ناردست و غلط گردد و باید انسان در بوته آزمایش قرار گیرد تا محک بخورد . « یکی می گفت من یزد که بودم صد گَز می پریدم » ، قدیم ها پارچه را روی دستشان باز می کردند ، از نوک انگشت دست تا نوک بینی میشد یک گَز ، که حدودا یک متر می شود . « یکی می گفت من یزد که بودم صد گَز می پریدم » که یکی بهش گفت ، یزد نیست ولی گَز هست متر هم هست ، بپر تا متر کنیم ، این است که ما باید توجه کنیم که در بته آزمایش یعنی این ! انسان هر کاری که می کند باید در بوته آزمایش قرار بگیرد ؛ میگن که ما اینجوری درمان میکنیم و بدون دارو ترک میدهیم ، خب انجام بده تا ببینیم ! ده سال هست که مثلا درمان کرده ولی هنوز حالش خراب هست ، این که نشد درمان ، آیا کسی را درمان کرده ای که حالش خوب باشد ؟ من زخم تو را خوب کردم ، وقتی زخم را خوب کرد میری پیش دکتر ، یک ماه ، دو ماه ، سه ما ، میری آنجا زخمات خوب میشه ، ولی یه موقع هست که استخوان لای زخمه ، و استخوان لای زخم همیشه هست ! داستان این ضرب المثل از این قراره که یک بیتاری بود که چشم پزشک بود ، یک قصاب هم بود که وقتی با ساتور میزد روی استخوان که خردش بکنه ، یه تکه از استخوان می پره توی چشم قصاب ، بعد میره پیش این چشم پزشکه ، این هم یک کمی دوا و درمان میکنه و یک مرهمی به چشم قصاب میزنه و میگه برو و فرا بیا ، قصاب هم هر روز میرفت و می آمد تا این چشمش را معالجه کنه ! ( این روشی هست که در بعضی از گروه ها اجرا میشود ، که باید هر روز بیای و بری ، یعنی خودتو به جلسه برسونی حالا هرجا که هستی ، باید خودتو به جلسه برسونی تا بهره را ببری ) بعدش یک روز بیتار با خانواده اش به سفر میرن ، و به شاگردش میگه که من میرم اگه قصاب آمد فقط چشمش را دارو می زنی و دوباره میبندی ، قصاب میاد ، شاگرد چشمش را باز می کند و میبینه که یک خرده استخوان لای چشم این قصاب هست ، این خرده استخوان را بر می دارد و دوایی میزند و میگوید که برو خوب شد ، چند روز بعد که استاد از سفر بر می گرده ، دو روزی می گذره ، از شاگردش میپرسه که چرا قصاب دیگه نمیاد ، شاگرد میگه استاد آمد من چشمش را دیدم ، تکه استخوانی در چشمش بود در آوردم ، بیتار با دست محکم می زنه به سر شاگرد و میگه فلان فلان شده تو آن ران گوسفند را که قصاب هر روز میاورد را ندیدی ولی آن تکه استخوان را دیدی !؟ البته من مطمئن هستم که این کار ها عمدی نیست و در اثر ندانستن و اطلاعات غلط هست ، مثل همان مریضی که استخوان لای زخمه ، این باید هر روز بره که پانسمان بشه ، آن هم طوری درمان شده که هر روز باید کلاس بره ، حالا هر کجا هست باید خودش را برسونه ، اگه نره نمیشه ؛ بنابراین در بوته آزمایش یعنی ، درمان شدی برو !! مثلا میگن درمان شدی جایی که مواد مصرف میکنن نرو ، با رفقای قدیمی نرو ، اگر زنت مصرف میکنه پیشش نرو و طلاقش بده ، اگر شوهرت مواد مصرف میکنه ازش جدا شو ، اگر خانوادت مصرف میکنن ازشون جدا شو ، اگر تو آن شهر کسی مصرف میکنه از آن شهر برو بیرون ؛ مگـــه میشه !؟ اگر درمانش کردی و فرستادیش جایی که همه میکشن و اون نکشید ، آن موقع هست که در بوته آزمایش هست . « حالا انسان بایستی در بوته آزمایش قرار بگیرد تا محک بخورد و این باز میسر نمی شود مگر انسان با خودش آشنا شود تا خودش و ارزش وجودی خودش را بشناسد » آیا انسان با خودش باید آشنا بشود ؟ بله در آخر جمله میگه ، به انسان ها آدرس خودشان را می دهیم ، انسان ها همه گمگشته اند ، خودشان را گم کردند . اکثر ما آن زمان خودمان را گم کرده بودیم و شبیه چیز دیگری شده بودیم و خودمان را نمی شناختیم ، باید با خودمان آشنا شویم ، باید با موفقیت خودمان آشنا شویم ( البته منظور این نیست که من بدانم شماره شناسنامه ام چنده یا سِنم چقدره ) انسان باید با صور پنهان خودش آشنا شود ، انسان باید بداند که چرا نباید دروغ بگوید ، انسان باید بداند که چرا نباید مواد مخدر مصرف کند . اینکه فقط بگوییم عرق نخور چون گناهه ، دروغ نگو چون گناهه ، خب این یک مقداری کار گر هست ولی ولی باید نکنه کلیدی را بدانیم که همه این کارها برمیگردد به خود انسان ، هر کاری انجام بدهد بازگشتش به خودش هست تا با خودش آشنا بشود و ارزش وجودی خودش را بشناسد و امروزه کاری که انجام می دهم این است که فقط آدرس انسانها را به خودشان می دهم . من در کنگره 60 و در تعالیم جهان بینی چیزی به شما نمیگم ، ما آدرس خودتان به خودتان می دهیم که تو کی هستی ، چی هستی که اشتباهی رفتی ، آن مسیر مسیر تو نیست ، این متاع مال تو نیست ، تو سحر شدی ، جادو شدی ، طلسم شدی ، با چی ؟ با کراک ، با شیشه ، با هروئین ، با تریاک و خیلی چیز های زشت ، این ها بدترین ابزار جادوگری و بدترین ابزار شیطان هستند ، ما باید خودمان را بشناسیم ( از روی خرد با خودش آشنا شود تا خودش را بشناسد ) . من کسی نبودم که سرباز به من لگد بزنه و بگه برو معتاد ، من اونی نبودم که برم بازداشتگاه ، اون من نبودم یکی دیگه بود چون من خودم را گم کرده بودم ، همه ما خودمان را گم کرده بودیم ، باید خودمان را پیدا کنیم .
« اکنون شما کاملا واقف هستید که آموزش هایی که از شما گرفته ام ( یعنی از استادم گرفتم ) و روی افرادی که از نظر و دیدگاه جامعه جزء مخربترین و غیر قابل اصلاحترین افراد محسوب می شوند ، یعنی مصرف کنندگان مواد مخدر و روان باختگان به اجرا در آوردم و بهترین جواب را نیز دریافت کردم و هم اکنون در طول گذشت این 7 سال بدترین آنها تبدیل به بهترین استادان شده اند که به صورت رایگان به سایر معتادان و یا مصرف کنندگان مواد مخدر و روان باختگان کمک می کنند تا آنها را نیز از جهان تاریک اعتیاد خارج کنند. » اگر علم ، علم باشد و هنر ، هنر باشد و دین درست اجرا بشود ، روی سنگ بذاری طلا می شود ؛ این آموزشها را روی بدترین انسان ها گذاشتیم و جواب گرفتیم . وقتی شما می خواهید برید توی یکی از این مکتب ها ( یوگا ، مدیتیشن ، صوفیه یا ... ) میگن شما باید انسان پاکی باشی تا بتونی بیای توی گروه ما ؛ پس گروه شما به چه دردی می خورد ، گروهتون فقط برای انسان های پاکه ؟ انسان های پاک که پاک هستند ، انسان ها ی صالح که صالح هستند ، اگر توانستی انسان نا صالح را صالح کنی مردی !! اگر کسی را که قابل اصلاح نیست توانستی اصلاح کنی مردی !! این گروه ها اصلا باید بگن که باید انسان های نا صالح بیان نه انسان های صالح ، گاهی اوقات ممکنه وقتی یک معتاد به خانه اینها یا صومعه یا کلیسا برود ، بیرونش کنند ، در صورتی که اینها جاشان همان جاست . پس این روش ، این آموزش که همش مربوط به اجرای فرامین الهی هست را روی آدم ها آزمایش کردیم و اعلام کردیم که هر کس حالش خراب است ، هر کس که خلافی دارد بیاد ، آدم های سالم نیان و جواب هم گرفتیم ، مگه جواب را چطوری میگیرن ، بنابراین در این 7 سال ما این کار را کردیم و دیدیم که بدترین آدم ها تبدیل به بهترین آدم ها شدند . الان بچه های مصرف کننده شیشه ما که بدترین آدم ها بودند جزو قهرمانان تیم ملی راگبی کشورند و ستاره شده اند و در تیم ملی و در مسابقات جهانی شرکت می کنند ، جز قهرمانان تیم ملی هستند ، آنهایی که می گین شیشه درمان ندارد ، بیاین و ببینید که بدترین ها تبدیل به بهترین ها شده اند ، آنهایی که از نظر جامعه مخربترین و غیر قابل اصلاح ترین افراد بودند . اگه مجلس ختمی باشه و معتادی دولا دولا راه بره و ظاهری کثیف داشته باشه ، تو مجلس ختم راهش نمیدن ، بعضی اوقات مسجد هم بخواد بره ، میگن لباست کثیفه ، برو اینجا جای تو نیست . اگر آنجایی که انسان باید محک بخورد ، اگر آن آموزش ها روی آن تاثیر گذاشت ، می گوییم درست است ؛ « گفتیم تبدیل به بهترین استاد ها شده اند که به صورت رایگان به سایر معتادان و روان باختگان کمک می کنند تا آن ها را نیز از جهان تاریکی خارج کنند ، متاسفانه امروزه اکثر انسان ها فقط آن چیزی را باور دارند که بتوانند با چشم سر ببینند و یا با حواس پنج گانه خود آن را لمس کنند . » میگه امروزه متاسفانه اکثر آدم ها فقط چیزی را باور دارند که بتوانند با چشم سر ببینند و آن چیز را که با چشم نبینند قبول ندارند ، که گفتیم انسان ها اکثرا با چشم تفکر می کنند ، مثلا به روح اعتقادی ندارند ، به نفس اعتقادی ندارند ، به جهان قیامت اعتقادی ندارند ، بعضی ها به خدا اعتقادی ندارند و گفتیم بعضی ها به عشق هم اعتقادی ندارند ، چون خدا را که برداری و خداوند از آن در بیرون برود ، عشق هم از پنجره بیرون میرود . این هست که بعضی ها میگن ما فقط آن چیزی را باور داریم که می بینیم و آنجاست که بزرگ ترین شکاف به وجود می آید ، از یک جهت باعث پیشرفت علم شد چون خرافات خیلی زیاده و در مقابل آن خرافات جبهه گرفته شد ولی به مرور زمان باعث شد که خیلی چیز ها را ما از دست بدهیم و در بعضی علوم شیمی و فیزیک و ... ما پیشرفت هایی کردیم ولی جایی که مربوط به علوم انسانی و انسان میشود درجا زدیم ؛ درجا که زدیم بیماری هایمان از 50 تا رسیدند به 500 تا ، اگر 5 تا لاعلاج بود ، لاعلاج ها هم شدند 400-300 تا ، آنها هم افزایش پیدا کردند ، به خاطر اینکه صور پنهان انسان را قبول نداریم . « متاسفانه امروزه اکثر انسان ها فقط آن چیزی را باور دارند که بتوانند با چشم سر ببینند و یا با حواس پنج گانه خود بتوانند آن را لمس کنند » « در باور انسان ها نمی گنجد که چه آنها بخواهند ، چه بدانند و چه ندانند ، تمام جهان های آفرینش در لایه های زیرین خود و در صور پنهان خودشان دائما با یکدیگر در ارتباط هستند و از یکدیگر تاثیر می پذیرند » چه آنها باور کنند و چه باور نکنند ، چه بخواهند و چه نخواهند ، جهان های آفرینش با هم در ارتباط هستند ، وقتی می گیم جهان های آفرینش مثلا بهشت 7 طبقه دارد ، جهنم 7 طبقه دارد ، عالم برزخ ، ملک ملکوت ، جبروت ، از این جهان های متعدد داریم . این ها دارند به کار خودشان ادامه می دهند ، چه شما بخواهید و چه نخواهید ، معاد هست چه شما بخواهید و چه نخواهید ، زندگی بعد از مرگ هست چه بخواهید ، چه نخواهید و این ها به کار خودشان ادامه می دهند . حرفی که ما می خواهیم بزنیم این هست که می گوییم مرگ پایان زندگی نیست ، چون اگر فکر کنیم مرگ پایان زندگی است ، خب می گیم دو روز غنیمته ، باید عشق کنیم حال کنیم تا بگذره و بره ، اصلا وجدان کدومه ، آدام کدومه ، عشق کدومه ، فقط دَم غنیمته ، همین فکرها را کردیم که مواد مصرف کردیم . ولی اگر بدانیم که مرگ پایان زندگی نیست ، قضیه خیلی فرق می کند . « و جهل و نادانی و بی خبری و یا علم و دانش و آگاهی در همه جهان و جهان های پس از مرگ ادامه دارد » جهل و نادانی و بی خبری و یا علم و دانش و آگاهی در همه جا ادامه دارد ، در جهان های دیگر هم ادامه دارد و هم جهلش ادامه دارد هم علم و دانشش ادامه دارد . « به هر حال امیدوارم روزی بتوانیم همانطوری که قبلا گفتید یک آکادمی را به وجود آوریم که مربوط به علوم انسانی و شناخت انسان و اعتیاد و روان باختگان باشد ، تا با پژوهش و تحقیق ، مجهولات زیادی را به معلومات تبدیل نماید و از هم اکنون در حال برنامه ریزی آن هستم » میگه امیدوارم ، واقعا یکی از خواسته های من همین قضیه هست و مطمئنم که روزی این کار را به انجام خواهم رساند ، چه باشم و چه نباشم و آن این است که باید یک آکادمی بزرگ بین المللی راجع به علوم انسانی و شناخت انسان و اعتیاد و روان باختگان باشد تا پژوهش و تحقیق را انجام بدهد و مجهولات زیادی را به معلومات تبدیل کند ، چون خیلی از مطالب در علوم انسانی برای ما مجهول است ، ما در مسئله اعتیاد و درمان اعتیاد خیلی مطمئن می گوییم که جهان در نقطه صفر قرار دارد ، یعنی هنوز به صفر هم نرسیده و زیر صفر است ، اطلاعات و دانش جهان برای درمان بیماری اعتیاد و بیماری های روان باختگان هنوز به نقطه صفر نرسیده ، اگر به نقطه صفر می رسید که می توانست درمانش کند ؛ نقطه صفر نقطه ای است که شما صورت مسئله را بدانی ، نقطه صفر یعنی جایی که بدانی اعتیاد روی فیزیولوژی ، روی سیستم مغز ، روی سیستم خونی مغز ، روی ناقل های عصبی مغز ، روی هورمون و ... چه عملیاتی انجام می دهد و چه طوری این ها را تخریب می کند و چه طوری این ها قابل درست شدن است ، وقتی به این نقطه رسیدی می شود نقطه صفر یعنی صورت مسئله . بنابراین من یکی از خواسته هایم این است که در مسئله اعتیاد و علوم انسانی و شناخت اعتیاد و شناخت روان انسان و مسئله اعتیاد ما یک آکادمی بین المللی در ایران به وجود بیاوریم ، چون الانه ما در مسئله اعتیاد در ایران که منظورم کنگره 60 هست ، 50 سال جلوتر از جهان هستیم ، از نظر درمان انواع و اقسام مواد مخدر و خیلی مطالب دیگر . و من روزی این کار را خواهم کرد و مطمئن هستم که مردم و مسئلین دولتی هم همکاری خواهند کرد ، کـَـما اینکه با صحبت هایی که کردیم همگی ابراز همکاری کرده اند . « به هر حال امیدوارم روزی بتوانیم همانطوری که قبلا گفتید یک آکادمی را به وجود آوریم که مربوط به علوم انسانی و شناخت انسان و اعتیاد و روان باختگان باشد ، تا با پژوهش و تحقیق ، مجهولات زیادی را به معلومات تبدیل نماید و از هم اکنون در حال برنامه ریزی آن هستم » تا اول آن مجهولات را مشخص کنیم ، وقتی یکی می خواهد خواندن و نوشتن یاد بگیرد باید اول الفبا را یاد بگیرد. الفبای اعتیاد چیه ؟ الفبای درمانش چیه ؟ الفبای مصرف مواد مخدر چیه ؟ چرا معتاد میشن ؟ چرا بعضی ها تریاک میکشند ؟ چرا بعضی ها الکل مصرف میکنند ؟ مثل میگن تریاک در اروپا نیست و الکل در دسترس تره ؛ ولی تو ایران که الکل در دسترس نیست ولی پس چرا قاچاقش را توی خانه درست می کنند ؛ اصلا چرا یک سری مصرف می کنند و یک سری مصرف نمی کنند ، اینها دلیل می خواهد که اگر دلیلت این باشد که این بچه طلاقه ، ای کار نداره ، این پول نداره ، این مجرده و ... اینها دلایل همه رَد شده اند ، می گفتند که بی سواد ها معتاد می شوند ، الان که با سواد ها خیلی بیشتر معتاد می شوند ، قدیم ها کارگر ها ، قالی باف ها می خواستند کار کنند باید با یک ذره تریاک دوپینگ می کردند ، الان سرمایه دار ها با مواد دوپینگ می کنند ؛ باید بدانیم که چرا این ها مصرف می کنند ، آیا ژنتیکیه ؟ اگر هست چطور منتقل می شود ؟ ژِن که صفت منتقل نمی کند ، ژِن باید هرمون ها را تحریک کند ، اگر بد اخلاقی ، ژِن میاد ماده خاص خودش را تولید می کند مثلا فرض کنید که سروتئین را کم تولید می کند که آن افسردگی می گیرد ، این طور ژن اثر می کند . چرا بعضی ها معتاد می شوند و بعضی ها نمی شوند ، چرا وقتی مصرف نمی کنند آن طور می شوند ، می خواهیم چی را درست کنیم ، این ها همه مجهول هستند که باید این ها را درست کنیم . همش پرسشنامه پُر می کنند که شما فرزند طلاق هستید یا نیستید ، از نزدیکانتان کسی مواد مصرف می کرد یا نه ، بچه که بودید پدرتان بهتان پس گردنی زده یا نه ، آیا مادرتان پدرتان را گاز می گرفته یا نه پرسشنامه ها از همین سولات هست که هزاران هزار مجهول دارد ولی این همه مجهول را می خواهید چه کار کنید ، فقط ایران این طور نیست که باز ایران وضعش خوبه نسبت به جاهای دیگه . الان بیشتر معتادان ما متاهلند ، بیشتر معتادان ما با سواد هستند ، بیشتر معتادان ما پولدارند ، بیشتر معتادان ما از قشر متوسط جامعه اند ، حتی یک اشتباه فاحش و خیلی خیلی بزرگ هست ؛ با یکی از مسئولین خوب در زمینه مواد مخدر بود صحبت می کردم ، وقتی بهش گفتم یک مرتبه تعجب کرد ، گفتم شما دارید اشتباهی را مرتکب می شوید ، پرسید چه اشتباهی ، گفتم این هست که 2 درصد یا 3 درصد معتادان ما کارتن خوابند بقیه همه از اقشار معمولی جامعه هستند ، شما این 3-2 درصد را کردین الگوی اعتیاد و همه برنامه هایتان برای اینهاست ، ماده 15 ، ماده 16 ، همه برای این هاست ، در صورتی که این ها 3 درصد معتادین هستند ، خب یه نقطه ای بهشان بدهید مثلا یک پارک در فلان جا ، بگین هر چی میخواهید مواد بکشید ، برین بکشید ، منطقه آزاده !! بعد بیاید روی این 97 % کار کنید ، که مواد اولیه اینها هستند ، کارتن خواب ها از این ها به وجود می آیند ، از این 97 % ممکنه چند در صد تبدیل به کارتن خواب بشوند ؟ ممکنه شما کارتن خواب پیدا کنی که فوق لیسانسه ، دکتراست ، جراحِ ، سرمایه دار بوده ، تاجر بوده ، بازرگان بوده ، بین کارتن خواب ها از اینها هم پیدا می شود . باید بیایم این ها را درست کنیم ، برای این 97 % برنامه بدهیم که این ها را درست کنیم ، اشتباه بعدی این هست که تصور می شود که مصرف کنندگان مواد مخدر افراد گدا ، بد بخت ، بی خانمان و بی سوادی هستند ، برای همین یکی میگه برایشان کار پیدا کنیم ، یکی میگه برایشان خانه پیدا کنیم ؛ گفتم که پول ، هنر ، علم ، قدرت بین معتاد هاست ، قشری هستند که بیشترین پول بین آنهاست ، بیشترین مقام ، بیشترین ثروت ،از این 97 % مصرف کنندگان مواد مخدر ، بعضی ها وضعیت مالی خوبی دارند ، از نظر علمی از نظر مقام شخصیتی عالیند ؛ شما خیال می کنید که تمام معتادین کارتن خوابند یا گدا هستند یا همه فقیرند . بنابراین ( ان جی او ) ها باید ساماندهی بشوند و خودشان منابع مالی خودشان را تامین کنند و دولت نباید پولی بدهد و اصلا نیازی هم نیست ، ما بیشترین پول را در خود مصرف کنندگان مواد مخدر داریم ، اگر راه حلی باشد ، اگر راه درمانی باشد خود آنها حاضرند که سرمایه بدهند ، زمین بدهند ، پول بدهند ، که کسانی که به این بلا گرفتارند ، نجات پیدا کنند و آنها هم خوب بشوند . « به هر حال امیدوارم روزی بتوانیم همانطوری که قبلا گفتید یک آکادمی را به وجود آوریم که مربوط به علوم انسانی و شناخت انسان و اعتیاد و روان باختگان باشد ، تا با پژوهش و تحقیق ، مجهولات زیادی را به معلومات تبدیل نماید و از هم اکنون در حال برنامه ریزی آن هستم » پس این ها یک سری باور هایی است که در تمام سطوح یک آکادمی که از همان اول با اعتیاد شروع شود ، نه پیشگیری ، نه درمان ، بلکه علوم انسانی ، رشته پزشکی ، رشته فلسفه ، رشته روان شناسی ، تحقیق در مورد انسان ؛ این ها را همه با هم کار کند ، فقط این دانشکده ، این دانشگاه ، یا این آکادمی تا مرحله دکترا متخصص اعتیاد بدهد نه این که شخصی فلان دکترا توی فلان رشته را دارد ، بیاد یک کلاس 3 ماهه یا 2 هفته ای را دوره ببیند و بشه متخصص اعتیاد ، یا یک جامعه شناس بیاد یک هفته دوره ببیند و بشود صاحب نظر در باره اعتیاد. الانه دکترای فلسفه ، دکترای جامعه شناس دارند درباره اعتیاد نظر می دهند ، روان پزشکی که میگه اصلا کار من این است ، نیروی انتظامی میگه کار من است ، عطار هم میگه کار منه ، بعضی ها هم از اسم ائمه و اسامی بزرگان سوء استفاده می کنند که کار ما درمان اعتیاد هست ، یوگا هم که میگه کار منه ، یکی دیگه میگه من با رقص درمانی و موزیک درمانی کار می کنم ، خلاصه همه میگن کار ماست و همه به خودشان اجازه می دهند که در این کار دخالت کنند . باید یک جایی باشد که از دیپلم شروع کنه ، تا مرحله لیسانس و فوق لیسانس و دکتری روی این قضیه کار کند . ما زمان سال 48 ، دانشگاه علم و صنعت بودیم ، بعضی از شما به دنیا نیامده بودید ، خدا رحمت کند آقای هنر بخش را ، مهندس کم داشتیم ، مثل الان هم نبود که هر کجا میری دانشکده مهندسیه ، دوره مهندسی خیلی سخت و مشکل بود . می گفت که ما باید مهندس عمومی تربیت کنیم ، مثلا شما مهندس برق هستی ، بسیار خب ولی باید مکانیک هم بلد باشی ، تاسیسات بلد باشی ، فلز کاری بلد باشی ، ذوب فلزات ، نجاری و ... را باید بلد باشی که اگر رفتی در یک کارخانه مهندس برق شدی ، تاسیساتش را خودت بتوانی انجام دهی ، ساختمان را خودت بلد باشی ، لوله کشی هم بلد باشی ، نجاری هم بلد باشی که کار آن کارخانه زمین نماند . حالا ما همین را می خواهیم ، یک نفر را می خواهیم که به درجه دکتری برسه ، هم پزشک باشه ، هم روان پزشک باشه ، هم فیلسوف باشه و هم علوم انسانی را بداند و مجموع مسائلی که مربوط به اعتیاد است؛ ( جسم ، روان ، جهان بینی ) هر سه را بداند ؛ این آکادمی باید به زبان بین المللی باشد یعنی به زبان انگلیسی چون از اقسان نقاط جهان باید به ایران بیایند و در ایران این تخصص را بگیرند و ما این پتانسیل را داریم. حتی آقای ویلیام گفت که اگر بخواهی چنیدین کشور همکاری می کنند که این آکادمی را راه اندازی کنی. انشاالله در حال انجام مطالعات هستیم ؛ انشاالله عمل خواهیم کرد. تا اینچا حرف های شاگرد بود ، حرف های استاد میمانه برای بعد انشاالله ... * متشکرم که به حرف های من گوش کردین *
نویسنده : حسن منبع:وبلاگ لژیون اقای باقری نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||