همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
چهارشنبه 16 بهمن 1398 :: نویسنده : همسفر ندا
به نام قدرت مطلق الله گزارش لژیون همسفران عشق در تاریخ 98/11/14 با استادی خانم الهه و دبیری خانم ناهید و دستور جلسه شربت OT و سی دی جهان بینی راس ساعت آغاز به کار نمود .
در ابتدا خانم الهه عزیز این گونه آغاز نمودند : سلام دوستان الهه هستم همسفر .خداوند متعال و مهربان را سپاسگزارم که اجازه دادند بار دیگر کنار هم باشیم و خدا را شکر می کنم .تبریک به همه شما به مناسبت خانم فاطمه به خاطر شالی که در تهران گرفتند و نوش جانش باشد و باز هم به شما تبریک میگویم و امیدوارم ان شاالله همه شما این جایگاه را لمس کنید و بهترین ها برایتان اتفاق بیافتد .من قبل از ساعت۲:۳۰که رسیدم با بچه ها بیرون یک لژیون داشتیم و بسیار عالی بود و لژیون ایستاده در آفتاب بود . خانم الهه در ادامه در مورد دستور جلسه OT صحبت فرمودند : دستور جلسه این هفته OT می باشد که O مخفف اپیوم(Opium) و T مخفف تینکچر(Tincture)می باشد .اپیوم به معنی تریاک می باشد .چرا می گوییم شربت تریاک چون این تریاک محلول در الکل می باشد، یعنی اگر در شربت را باز کنیم و الکل آن بپرد آنچه می ماند تریاک است و به تریاک می گفتند شاهکار خلقت و در دست حکیم حاذق بوده .در دست حکیمی بوده که می دانسته .حتی ما یک چیزی داریم به نام سزارین و جولین سزار به این شکل به دنیا آمده است، پهلوی مادرش را شکافتند و او به دنیا آمده است و دقیقا معادل فارسی آن می شود رستم زاد .رستم هم دقیقا همین طور به دنیا آمده است. زمانی که مادرش تهمینه باردار بوده، بچه خیلی درشت بوده و نمی توانسته طبیعی به دنیا بیاید مجبور شدند به مادر نوشدار بدهند و او بیهوش بشود و پهلو را بشکافند و بچه را خارج کنند . آن ترکیب چیست ؟ ترکیبی از تریاک و الکل می باشد و پزشک میداد و جراحی را انجام می داد و خلاص می شد. وقتی افتاد در دست شیطانی ، هر روز یک مدل آن درست شد . یک روز مرفین آن را جدا کردند ، یک روز دی اس تی آن را جدا کردند ، مثلا هروئین آن را جدا کردند و آن یک چیزی بدتر از تریاک شد . بعد یک مدت متادون دادند و متادون درمانی را به آن می گویند درمان نگهدارنده ، یعنی درمانی نیست .چند روز پیش که آقای مهندس صحبت کردند و داشتم ترجمه می کردم ، فرمودند این که در مان نیست کلاه سر خودتان گذاشتید .معلوم نیست این دز را تا چند سال باید بخورد ، دارو باید زمان آن مشخص باشد، چه مقدار بخوری و کی بخوری . داشتن به پزشکان می گفتند ، آیا شما در دنیا فیزیولوژی بدن انسان ها را به رسمیت می شناسید؟ بعد خودشان جواب دادند شما پزشکان هیچ فیزیولوژی رو به رسمیت نمی شناسید .چرا به رسمیت نمی شناسید ! چون اعتیاد را نمی توانید درمان کنید و بهترین راه درمانتان همین متادن درمانی است . درمان نگهدارنده است که فرد نمی داند چکار باید بکند و تا کی باید این دارو را مصرف کند . اصلا چرا مصرف کند ! شما حتی برای داروهای روانپزشکی هم نمی دانید .دارو را بلدید بدهید ولی بلد نیستید آن را پس بگیرید . طرف معتاد می شود به آن دارو و تا آخر عمر باید مصرف کند .فرمودند آیا شما فیزیولوژی طرف را در نظر می گیرید که چه بلایی سر فرد آمده است و چه آسیبی دیده است .معلوم است که نمی دانید ، وقتی بلد نیستید درمان آن را هم نمی دانید .تا حالا دید ه اید قصاب محله بگوید بهتر است برای قلب از فلان متد استفاده شود یا اینکه تا حالا شده چشمتان که مشکل پیدا می کند به عطاری بگویید یک چیزی بدهید که در چشممان بریزیم .می ترسید و اجازه نمی دهید .چطور برای درمان اعتیاد ،قصاب دخالت می کند ،عطار دخالت می کند ،یوگا دخالت می کند ،پزشک دخالت می کند ؛ هر کس یک سر آن را گرفته است .چرا ؟ چون فیزیولوژی انسان را نشناختد .زمانیکه بدانند وقتی فرد مصرف می کند چه بلایی بر فیزیولوژی می آید چه بلایی سر شبه افیونی او می افتد دیگر هر کسی دخالت و فضولی نمی کند .وقتی آقای مهندس آمدند و گفتند داروی درمان اعتیاد تریاک است ،چه زمانی بود ؟ بیست سال پیش بود . طرح والعادیات بود ، یک مینی بوس می گذاشتند و فقط کافی بود یک نفر از جلو آن ها عبور کند و آنها فکر کنند که او مصرف کننده است می پریدند و می گرفتند او را و دستبند می زدند و همه آن ها را به جزیره می بردند و خیلی از آن ها را بی گناه به خاطر بیماری اعدام کردند ،البته اینها هم نمی دانستند و به خاطر جهلشان این کار را می کردند ولی بیمار بودند در آن شرایط که اگر کسب یک ذره ترباک داشت باید می رفت طرح والعادیات ،آقای مهندس آمدند و فرمودند تنها داروی شفا بخش اعتیاد ، اپیوم است و چقدر آقای مهندس را اذیت کردند، چقدر آقای مهندس را این طرف و آن طرف بردند .یکی گفت: این آقا چون زرتشتی است این طوری است بعد آقای مهندس فرمودند: اگر من زرتشتی بودم که اسمم حسین نبود . دوباره گفتند این آقای مهندس و افرادش تیم فروش تریاک راه انداختند . دوباره می آمدند و آقای مهندس را می بردند و یا می گفتند مواد جنوب تهران را اینها تهیه می کنند .ولی یک عامل باعث شد که ایمان بیاورند . اول انگلستان و بعد امریکا و بعد از ده سال ایران ایمان آورد . اول انگلستان قبول کرد و گفت بهترین ،بی خطر ترین و با راندمان ترین داروی درمان اعتیاد در دنیا همین است و آنها قبول کردند و بعد همه دنیا قبول کردند و بعد ایران قبول کرد. حالا باز خدا را شکر که قبول کردند. رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر گفت تنها عاملی که باعث شد ما اجازه بدهیم که OT انتشار پیدا کند وجود شخص آقای مهندس و رها شدگان بود یعنی ما چیزهایی از آنها دیدیم که باعث شد ما بفهمیم اینها متعادل هستند و اجازه بدهیم این دارو گسترش پیدا کند .من یادم می آید ده سال پیش بود و من تهران بودم و آقای حکیمی دو تا از شیشه های اوتی دستشان بود و فرمودند بچه ها ببینید این شربت اوتی است . ولی آن زمان به آقای مهندس گفته بودند تولید کنید ،آقای مهندس گفتند ما تولید نمی کنیم که بعد دوباره نگویند کنگره هم تولید می کند و هم می فروشد پس قاچاقچی است . گفته بودند این کار را وزارت بهداشت انجام بدهند بقیه کارها را ما انجام می دهیم و دقیقا یادم است که آن زمان آقای مهندس فرمودند یک زمانی می رسد که پزشکان جلوی شما راهنماها زانو می زنند و از شما می خواهند که علم درمان اعتیاد را به ما بگویید و الان این اتفاق افتاده است .همه این حرف هایی که می زنم بروید و لژیون پزشکان چند روز پیش را بخوانید ،آقای مهندس هفته ای یک بار می روند دانشگاه تهران با روزهای جمعه پزشکان دانشگاه تهران به پارک طالقانی می آیند .اینکه دنیا قبول کرد به خاطر این بود که نمونه درمان شده آن روز میز بود .می توانید با تمام متد های درمانتان یک آدم متعادل پیدا کنید که وسط زمین بازی کند و وسط زمین هم نزند و من دقیقا یادم هست که وقتی برای اولین بار تیم راگبی قهرمان شد و ترجمه آن را روی سایت می گذاشتیم ، راگبی ورزشی است که بسیار انرژی می برد و طرف باید بسیار قدر و قوی باشد . آقای مهندس می گفتند بین دو نیمه بازی بقبه تیم ها می رفتند و می زدند و فقط بچه های کنگره بودند که هر گیمی که شروع می شد اینها دوباره سر حال بودند و برنده می شدند .به خاطر همین هم دنیا قبول کرد چون پنج تا از بازیکنان تیم راگبی تیم ملی ایران بچه های کنگره هستند و من دقیقا یادم هست که اولین بار که تیم راگبی توانسته بود مدال بیاورد . یک آقایی بود ماشاالله هیکل درشت و قوی هم داشت من تهران بودم و جلسه چهار شنبه بود و این هم آمد و همه بچه های راگبی آمدند و آقای مهندس به آنها پاکت داد .این آقا که آمدند آقای مهندس فرمودند :بچه ها این رو بشناسید این کاپیتان تیم است و این فرد برای اولین بار که به کنگره آمده بود به نیت مواد فروشی آمده بود .بعد برای اینکه خانواده اش را آرام کند گفته بود باشد من می روم کنگره بعد گفته بود چه جای خوبی برای قاچاق کردن .ولی بعد می آید جذب می شود و درمان می شود و الان کاپیتان تیم هستند و از آن طرف رئیس تیم راگبی کنگره آقای سلامی هستند که دیده بان ما هستند .واقعا چه اتفاقی می افتد وقتی می گوییم شفا بخش ،چه معجزه ای است و چه اتفاقی افتاده است .اعتیاد چیزی است که تمام قرون به آن مبتلا بودند ولی هیچ کسی برای آن هیچ راه حلی پیدا نکرد . خانم الهه در ادامه فرمودند : بچه ها آیا نجات و درمان یک نفر ارزش آن را ندارد که من به آن سر دنیا بروم و یا خدمت کنم ! برای همین است که میگویم خدمت کنید ،خدمت را هیچ وقت نمی دهند خدمت قاپیدنی است ، خدمت از این آشغال جمع کردن ،به موقع آمدن و رفتن و سالن جارو کردن ... است . نه اینکه بگویم فلانی به من اجازه نمی دهد پس من نباید بروم . آقای حکیمی همیشه به من می گویند الهه ما نمی دانیم که داریم چه کار می کنیم اگر می دانستیم که داریم چه کار انجام می دهیم زمین و زمان را به خاطر آن بهم می دوختیم تا آن خدمت را انجام بدهیم . پس یک جا که می گوید از جان خودت میگذری از مال خودت میگذری ، چه جوری از جانشان میگذرند ؟همین جوری میگذرند ، نمی گویند الان هوا سرد و یا هوا گرم و یا الان ویروس آمده است. آن هفته ندا حالش خیلی خراب بود ولی رفت سرم بزند تا اینکه بتواند به تهران برود این شوق خدمت است ، این شوق خدمت است که هر هفته سحر شوهر و بچه اش را می گذارد و به کرمان می رود ۸۰۰ کیلومتر میرود و ۸۰۰کیلومتر بر می گردد کرمان ! نه تهران که امن باشد و به راحتی برود و بیاید . پارسال که زنگ می زد می گفت تمام سطح زمین یخ زده است و این بچه ۸ به کرمان می رسید و می دانید که در نمازخانه های ترمینال را ۷می بندند .سحر تا ساعت 2 روی نیمکت می نشست تا در شعبه باز بشود .این شوق خدمت می شود. خدمت را هم که دو دستی که به آدم نمی دهند ، خدمت در شعبه قاپیدنی است چرا ! چون اگر نگیری یک نفر دیگر می گیرد و انجام می دهد . بنابر این داروی اوتی داروی شفا بخش و معجزه است .کدام دارویی مرده را زنده می کند .چه جور مرده ای !! ای کاش طرف مرده باشد دیگه آدم خیالش راحت است ولی مرده ای که هر جور خیانت می کند، آدمی که فحشا و دزدی می کند، آیا مرده نسبت به این شرف ندارد !کدام زنده کردن مهم تر است ،آیا کاری که موسی می کرد و مرده ها را زنده می کردند یا کاری که آقای مهندس می کنند و مرده ها را زنده می کنند !کدامش مهم تر است ؟! الان متوجه می شوید چه کاری دارید انجام می دهید؟ برای همین است که می گویم هر کاری داری بگذاز زمین و بیا اینجا ، کدام جلسات یک نفر متعاد بیرون داده است ، مسجد یک نفر آدم معتاد را راه نمی دهند .تا حالا شما دیدید که یک نفر معتاد مسجد برود ؟می گویند جای تو اینجا نیست .ما اگر هنر داریم آن آدمی که حالش خراب است را درست کنیم ،نه اینکه آدمی که خوب است را راه بدهیم ، اینکه حالش خوب است نمازش را می خواند، روزه می گیرد و کارهایش را می کند . اگر تو توانستی کسی که حالش خراب است را خوب کنی آن موقع هنر است . دانشجو خوب که خوب است، در کلاسهای دانشگاه این را گفتم یک پسری بود از این لباس های چسبان می پوشید تا پایین دستش خال کوبی بود و یقه اش باز بود، ولی من که حالا پاسش کردم چون گفتم نمره اش کاری به اخلاقش ندارد .ترم که تمام شد و نمره اش را دید گفت: استاد فکر نمی کردم با این همه اذیتی که شما را کردم من را پاس کرده باشید .به او گفتم من این کار را کردم که تو یکم سر به راه بشوی .گفت استاد شما من را آدم کردید. اگر تو یک کاری کردی او آدم شد هنر است وگرنه آدم خوب ها خوب کردنشان هنر نیست .این افراد را کدام هیئت و مسجد راه می دهند ولی اینجا راهشان می دهند .برای همین است که آقای مهندس می گویند: پول می دهید برای بچه یتیم ها و بزرگشان می کنید، مدرسه می سازید بعد دانشگاه می سازید ،بعد معتاد می شوند و همین جا می آیند، پس از همان اول پولهایتان را اینجا بدهید. مدرسه ساختن خوب است، ولی آخر آن چه می شود !؟همین می شود، پس پولهایتان را همین جا بدهید تا مجبور نباشیم ماهی چهار میلیون اجاره بدهیم. سایت کنگره را که باز کنید اول آن نوشته ،احیا کردن یعنی حی کردن یعنی زنده کردن . زنده کردن کدام مهم تر بود! آن که موسی بر مردگان می دمید و زنده می شدند مهم تر است و یا اینکه راهنما می آید اینجا و با دستور آقای مهندس فردی که شرور بوده است آرام می شود. آن هفته فاطمه اسدی کنار من نشسته بود بعد مرد جوانی آمد و اعلام رهایی کرد و یک مرد مسنی هم کنارشون ایستاده بود که پدرشون بود .بعد یک دفعه فاطمه گفت قربان خدا برم و شروع کرد به گریه کردن. به او گفتم چه شده ؟ گفت : قربان خدا بروم که یک محله از دست این پدر و پسر به عذاب بودند از بس چاقو کشیدند، دعوا کردند، مشروب خوردند و دعوا کردند ،شبها تا نصفه شب یک همسایه آسایش نداشت . پدرش دو سال پیش رها شده بود و شروع کرده بود به خدمت کردن، پسرش یک ماه پیش رها شده بود .کدام مهم تر است ! در کدام جلسه روانشناسی این اتفاق می افتد ، در کدام مجلس کسی زنده می شود. برای این کار باید بدوید و از جانتان مایه بگذارید از جانم مایه بگذارم و بعد کسانی که دارند از جان مایه می گذارند نگویید این فکر خانواده اش نیست! فقط فکر بچه های کنگره است. او بلد است که به فکر چه کسانی باشد . در ادامه دوستان در مورد شربت اوتی مشارکت کردند: همسفر خانم فاطمه (ف): دقیقا فکر می کنم سه سال پیش بود که بعد از چهار سال متوجه شدم مسافرم مصرف کننده هستند و به من قول دادند که ترک می کنند و من بعد از چهار سال دوباره ایشان را دیدم .بعد توسط خواهرم یک دکتر نامی آمدند داخل خانه و سرمی بهشون وصل کردند و قول دادند که ایشون ترک کنند و خدا می داند که از وقتی این سرم بهشون وصل شد تا چند روز حالشان بد بود ، تا 24 ساعت که کلا خواب بودند و این قدر حالشان بد بود که جرات نداشتیم با ایشون صحبت کنیم . می ترسیدم نزدیکشون برم چون بیماری تشنج و صرع هم داشتند چند بار پشت ماشین نزدیک بود، تشنج کنند و تصادف کنند وقتی وضعیت خودشان رو دیده بودند برگشت زده بودند و دوباره مصرف کرده بودند البته من که نمی دانستم و چون حالشون خوب شده بود فکر می کردم بابت همان ترکی است که انجام دادند من حتی کنگره رو نمیشناختم .اما از زمانیکه به کنگره آمدند و شربت اوتی مصرف می کنند و حتی آن سه روزی که بهشون سقوط آزاد دادند حالشان بد بود، ولی رفتارش بد نبود یعنی نقطه تحملش بالا رفته بود برای من معجزه بود .من که آن روز را دیده بودم و الان ایشان را هم می بینم واقعا معجزه بود در سه روز سقوط آزاد هم حالشان بد بود ولی اصلا حتی یک داد نمی زدند. یک وای نمی گفت تمامش را تحمل می کرد و از همان روزهای اول که شربت اوتی را شروع به مصرف کردند حالشان خوب خوب بود ، حتی به واسطه شربت اوتی بیماری صرعشون هم دارد خوب می شود، الان خیلی از داروهایشان قطع شده است . وقتی بهشان گفتند که روش درمان شما این جوری است که باید بالا و پایین شود هم من خوشحال شدم و هم خودشان چون تا آخر عمر حالشان خوب می شود و از دور دست آقای مهندس را می بوسم و با تک تک سلول های بدنم شکر می کنم که کنگره را سر راه من قرار داد و واقعا نمی دانم که چگونه باید از خانم الهه و آقای مهندس تشکر کنم ، چون وقتی مسافرم سقوط آزاد رفتند حال من خرابتر بود ولی هفته قبلش خانم الهه فرمودند شما ها پرستار هستید و واقعا اگر گذشته بود تحمل نمی کردم، ولی در آن سه روز تمام شرایط را محیا کردم که آن سه روز بگذرد .حتی حال بچه های من هم خوب است و اینها همه معجزه می باشد و حاضرم هر کاری برای جبران انجام بدهم زیرا این خوشی را مدیون آقای مهندس هستم . همسفر خانم اکرم : زمانی که یک خانواده درگیر مصرف مواد یکی از اعضای خانواده اش باشد خیلی سخت است و از همه مهمتر اینکه یکی از نزدیک ترین بستگان آدم به خاطر مصرف مواد از دنیا برود و نتوانیم کاری برای او انجام بدهیم .حال یک مصرف کننده را فقط یک مصرف کننده می فهمد .پسرم که مصرف کننده بودم خیلی اذیت شدم .دو هفته مسافرم قرص اعصاب مصرف می کرد و زندگی برایم سخت شده بود ولی خدارو شکر وقتی آمدیم به کنگره تمام مشکلات حل شد .خداروشکر می کنم که اگر آقای مهندس نبودند من اینجا نبودم و واقعا کوتاهی خودم بوده که تا حالا نتوانستم خدمتی انجام بدهم . خانم الهه در ادامه فرمودند : خدایی نه لازم است که دست آقای مهندس را ببوسید نه پای آقای مهندس را ببوسید فقط شروع کنید به خدمت کردند . خدمت کنید . خدمت این است که زود سر ساعت اینجا باشید ، خدمت این است که اگر آشغال روی زمین است جمع کنید ، خدمت این است که برای کمک راهنمایی بخوانید ،خدمت این است دیگر ، خدمت که شاخ و دم ندارد ، به مرزبان احترام بگذارم ، پول دارم پول بدهم ، جانم است جانم را بدهم ، واقعا چه چیزی می توانست به ما این همه خوشی را بدهد ، این حس را بدهد ، در جشن دیده بان از آنها تشکر کنیم . همسفر خانم الهه : من خدمت مرزبانی را خیلی دوست داشتم و بزرگترین خواسته ام این بود که مرزبان بشوم و مرزبان ها می گفتند باید اول مسافرت اجازه خدمت در مرزبانی را به تو بدهد. مسافرم چون می دانست خواسته ام مرزبانی است اول گفت نه ولی من با اینکه ناراحت بودم چیزی نمی گفتم ولی بعد از مدتی گفت برای مرزبانی ثبت نام کن .در انتخابات با یک نفر هم رای شدیم و آقای زرکش یک پوج و یک مرزبان را جلوی من گرفتند و پوچ به من افتاد بسیار گریه کردم و با خودم گفتم حتما به خاطر این بود که مسافرم راضی نبود . آقای زرکش به مسافرم گفته بودند که به همسفرت بگو گریه نکن یک خدمت بزرگتر نصیبت می شود و من بعد از دو هفته باردار شدم . بعد از بارداری ثبت نام کردم و مرزبان شدم و همه را مدیون آقای مهندس هستم چون اگر آقای مهندس نبود الان الهه کجا بود ! مسافر الهه کجا بود ؟ همسفر فاطمه (خ): مسافر من هم قبل از اینکه سراغ اعتیاد برود از همان نوجوانی میگرن های شدیدی داشت و زمانیکه حالش بد بود یک هفته طول می کشید . اما زمانیکه شروع به سفر کرد و اوتی مصرف کرد 6ماه بود که اصلا دچار سر درد نشده بود و خودش تا زمانیکه رها نشد باور نکرده بود که میگرنش خوب شده است . بعد از سفر کاملا میگرنش خوب شد حتی سرماخوردگی هم نگرفته است . همسفر مریم : من وقتی سی دی جهانبینی را گوش کردم هر وقت آن اوایل که می آمدم و به خانه می رفتم یک روز سر درد داشتم هر چقدر مشارکت ها را گوش می کردم و صحبت های خانم الهه را گوش می کردم و سی دی ها راگوش می کردم انگار در ذهنم نمی رفت .به خانم الهه گفتم و ایشون گفتند که سی دی امواج بازدارنده ذهن را گوش کن . باز چند بار گوش کردم و نوشتم ولی اینها باز در وجود نمی رفت . به خاطر این بود که من اینها را دریافت نمی کردم من خودم اینها را عملی نمی کردم در تاریکی بودم و این نکته ها را دریافت نمی کردم ولی الان یکی دو ماه است که خیلی حالم خوب شده است میفهمم و سیستم ایکس را درک می کنم . وقتی می گویند کسی که اعتیاد دارد سیستم ایکسش تخریب شده است درک می کنم .در این سی دی هم آقای امین گفتند وقتی از سد خونی مغز عبور می کند . چرا وقتی ما برنج و چغندر می خوریم به آنها اعتیاد پیدا نمی کنیم چون آنها از سد خونی مغز عبور نکردند ولی این مواد افیونی ورود پیدا می کنند .فرماندهی عقل را توضیح دادند که یکی باید باشد که فرماندهی کند .زمانیکه مسافرم این کارها را می کرد در ذهنش آن فرمانده نبود که به او بگو این کار را نکن این کار ضد ارزش است و ما همیشه این کار ها را به پای خطا و اشتباه آنها می گذاشتیم و هیچ وقت فکر نمی کرویم که این کارها را دارد انجام می دهد او یک بیمار است و متوجه سدم و بسیار خوش حال هستم . همسفر خانم حکیمه: من در این دو سال که به کنگره می آیم اسم سی دی جهانبینی را نشنیده بودم تا دوهفته پیش که فرمودید و نوشتم و یک چیز آن برایم بسیار جالب بود و آن مثلث جهالت بود که خیلی از مشکلات ما به آن مثلث جهالت بر می گردد که دو ضلع آن در وجود خود من است و با خودم گفتم اگر هر کسی بتواند این مثلث جهالت را در خودش بشکند، از بین برود و خیلی از دقدقه ها از بین برود و دروغ گفتن به ترس آدم ها بر می گردد وقتی انسان پشت سر کسی غیبت کند از خودخواهی و منیت انسان است که پشت سر دیگری بد بگوید . همسفر خانم خدیجه : اول از خانم الهه به خاطر غیبت هایی که داشتم عذرخواهی می کنم . در دو جلسه غیبت جایی بودم که مسئول مهد بچه ها بودم و با اینکه نزدیک 40 تا بچه دور من بودم و شاد بودند ولی وقتی به خانه می رفتم خیلی از من انرژی گرفته می شد و وقتی به خانه می رسیدم فقط غذای مسافرم را می دادم و می خوابیدم و فردای آن روز گزارش لژیون را می خواندم ولی آن انرژی که باید می گرفتم را نمی گرفتم ، یعنی باید قدر اینجا را بدانم چون واجب تر از آنجا برای من اینجا بود و واقعا عذر خواهی می کنم، چون انرژی که من در لژیون می گرفتم حتی با خواندن گزارش لژیون دریافت نمی کردم و فقط در لژیون آن انرژی را دریافت می کنم و دیگر تکرار نمی شود .جهانبینی فقط برای پشت میز و دانشگاه نیست ما می توانیم در زندگی شخصی خودمان هم پیاده کنیم. یعنی وقتی من می بینم هر شخصی به هر نحوی می خواد من را آزار و اذیت کند من می توانم با جهانبینی استفاده کنم و آزار و اذیت آنها را رد کنم و خیلی راحت تر می توانم از آن بگذرم . در ادامه خانم الهه عزیز فرمودند ؟آقای مهندس می گویند کرمانی ها می گویند خانه همسایه کماچه به ماچه .از منیتشون به ماچه ، شما چه جوری توانستی منیت را در ایشون تشخیص بدهی ؟ هر کس هر طوری است به ما چه ، فرزانه هفته پیش حرف خیلی خوبی زد ، گفت من این قدر در درون خودم ناخالصی هست که اگر تا صبح روز قیامت برای اینها روی خودم کار کنم وقت کم می آورم .حتما منم منیت دارم که در جهان هر چیز چیزی جذب کرد سرد سردی چشید و گرم گرمی کشید. هر چیزی که بوده همه بر مبنای عدالت بوده است .چون هر چیزی بر مبنای عدالت است کاری به من ندارد دوست دارد بیاید ، دوست ندارد نیاید ، در جشن همسفر شما فهمیدید که مهم هستید ، آن مثال حیوانات را براتون زدم که هیچ وقت حیوانات بر سر بچه هایشان به خاطر آوردن غذا منت نمی گذارند ولی پدر و مادر خیلی وقت ها اینکار را می کنیم و من یک خانواده را میشناسم که وقتی غذایشان را خوردند باید بروند و دست پدرشان را ببوسند و بگویند متشکریم پدر . من خودم از آن آدم هایی هستم که هزار بار تشکر می کنم ولی خدا نکند که بچه تشکر نکند .یک کیلو پرتقال می خرد می ببرد خانه و می گوید این من هستم پدرتان که یک کیلو پرتقال خریدم که شما بخورید، خب نخر ، حیوانات این همه زحمت می کشند چند ماه بعد هم بچه ها می روند منتی هم سر آنها ندارند .آقا کامران در لژیون سردار شهر کرد فرمودند : این چیزی که ما می خوانیم جهانبینی کاربردی است یعنی باید برای خودت به کار ببری .نه اینکه برای دیگران استفاده کنی . جهانبینی یک چراغ می دهد دست تو. سی دی چراغ را گوش بدهید . به تو چراغ می دهد که خودت را بشناسی نه دیگران را ، تو چی که خودت خدای خشم هستی نمی شود کسی با تو صحبت کند . یک نفر می رود پیش همسایه اش می گوید شنیدم عروسی فلانی است .طرف می گوید به من چه ، میگوید آخه شنیدم تو دعوت هستی ، باز طرف می گوید خب به توچه . یک علامت روی دستتان بزنید که به من چه .نمی خواهد سفر کند به من چه ، نمیفهمد که چقدر اوتی خوب است به من چه ، کاش عقلش برسد به من چه ، نمی خواهد عقلش برسد به توچه .انسان یک دارایی دارد که بسیار ارزشمند است و آن اختیار است . حتی موجودات کوچک هم حاضر نیستند این اختیارشان به خطر بیافتد . اختیار برایش محترم است . یکی از رهجوها چند سال پیش آمد و گفت مسافرم نماز نمی خواند حالا فکر می کرد چون من نماز می خوانم حالا دیگران هم باید بخوانند. به او گفتم به توچه ، حالا تو فکر کردی نماز تو خیلی درست است . یک نفر نماز می خواند تا نمازش تمام شد سریع فرار کرد به او گفتند چرا حالا می دوی ! گفت می ترسم هنوز نرسیده به سقف بگوید مرده شورت را ببرم با این نماز خواندنت . تازه برگردد روی سر خودم . تو از کجا می دانی شاید در دل خودش عبادتی می کند که تو نمی کنی . هر روز در محل کارم می نوشتم به من چه ، در و دیوار و همه جا بنویسید به من چه . سی دی لژیون : وادی چهارم سی دی برداشت : پل نوع مطلب : گزارشات لژیون همسفران عشق، برچسب ها : کنگره 60، شربت اوتی، سی دی جهانبینی، لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||