همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 
دوشنبه 11 فروردین 1399 :: نویسنده : Hamsafar Somayye

به نام قدرت مطلق الله 




دلنوشته همسفران عشق در رابطه با تاثیر آموزش های کنگره 
در زندگی آنها 

سلام حکیمه هستم همسفر ،خانم الهه عزیزم خداقوت سال نو رو به شما و خواهر لژیونی هایم تبریک میگویم. در مورد این مطلب که باید دلنوشته بنویسم حقیقت را بگویم که من زمانی که وارد کنگره شدم و در لژیون اولم بود کمک راهنمای عزیزم مرتبا به من میگفتند حکیمه سی دی بنویس، من گوش نمیکردم چون من آخر سفر مسافرم به کنگره آمدم و همیشه می گفتم به من چه ربطی دارد مسافرم میخواهد ترک کند و پیروی نمی کردم، تا اینکه چند وقت بعد از سفر گفتند که سی دی ساختن قالب و انتقال صفات را بنویسم آن موقع احساسی شدم که بنویسم ولی نه به اندازه ی وقتی که تصمیم گرفتم کاندید بشوم برای مرزبانی، وقتی که گفتند شرط لازم برای کاندید شدن نوشتن چهل تا سی دی است تازه فهمیدم چه زمانی را از دست دادم که سی دی را نمی نوشتم. واقعا صحبتهای آقای مهندس وجناب آقای امین و آموزشهایی که کمک راهنمایان عزیز به ما میدهند کاربردی هست. آموزش های کنگره در زمینه شغل من خیلی به من کمک کرده اینکه ترس و منیت خودم را سعی میکنم کم کنم. خانم الهه عزیز خیلی از شما آموزش گرفتم و میگیرم برایتان بهترینها را میخواهم.

سلام دوستان مریم هستم یک همسفر در مورد اینکه گوش به فرمان راهنمای عزیزم بودم باید بگویم: موقعی  که من مریم وارد کنگره شدم هر سوالی که از خانم الهه می پرسیدم ایشان می گفتند که خودت حالت خیلی خرابه برو حال خودت را خوب کن و مسافرت را رها کن، ولی من مریم گوش ندادم چون که خیلی در تاریکی ها فرو رفته بودم و نتیجه ی گوش نکردم این شد که مسافرم از کنگره روز به روز فاصله گرفت و مقصر من بودم و در جایی دیگر خانم الهه گفتند که حتما با مسافرت تماس بگیر و من این کار را با تاخیر انجام دادم و نتیجه ی تاخیر این شد که مسافرم در جشن همسفر شرکت کرد، ولی بخاطر اینکه همان لحظه که به خانم الهه چشم گفتم ولی در عمل انجام ندادم نتوانستم در جایگاه کنار مسافرم قرار بگیرم تا به من تبریک بگویید. خوب در حقیقت من بال پرواز نبودم که بخواهد به من تبریک بگوید. امیدوارم بتوانم همسفر خوبی بشوم با آموزش‌های ناب آقای مهندس و راهنمای عزیزم خانم الهه.        

سلام دوستان سمیه هستم یک همسفر من در زندگی مشکلی با یکی از اعضای خانواده همسرم داشتم که باعث شده بود من از روبرو شدن با آن فرد ترس داشته باشم و طوری شده بود که اگر شماره تلفن ایشان را روی گوشی تلفن هم می دیدم چنان تپش قلبی می گرفتم از ترس شدید و تمام بدنم می لزرید و هر وقت با خانم الهه صحبت می کردم ایشان می گفتند به ترس خودت موج نده و از من می خواستند با آن ترسم روبرو بشوم، ولی متاسفانه من گوش نمی کردم و همچنان آن فرد و وجودش برای زندگیم آرامش زندگی مرا برهم می زد، حتی گاهی به فکر جابجایی محل زندگی می افتادم و باز خانم الهه می گفتند اگر از این مورد فرار کنی و آن را حل نکنی در جایی دیگر و به شکل بدتر و بزرگتر با آن روبرو خواهی شد. در ادامه مسیر سفرم بالاخره توانستم تسلیم شوم به خودم گوشزد کنم که این قضیه باید برای من حل شود و زمانی که تصمیم گرفتم آن ترسم و آن فرد روبرو شوم ناخودآگاه آرام شدم و آن فرد دیگر ترس نداشت برای من و امروز  وجودش را در زندگیم کمتر احساس می کنم و توانستم با ترسم مقابله کنم و با چشم گفتن به حرف های راهنمای عزیزم توانستم مشکل زندگیم را حل کنم و از ایشان به خاطر وجودشان ممنونم و خدا را همیشه شکر می کنم که مسیر کنگره رابه من نشان داد.

 سلام دوستان محدثه هستم همسفر :من جز آن دسته از افرادی بودم که همیشه چشم را می گفتم ولی فقط در حد گفتن چشم ولی در عمل هیچ تکانی به خودم نمیدادم و همیشه اولین ضربه را می خوردم و سریع شروع می کردم به شکوه و شکایت که چرا اینطور شد. همیشه فکر میکردم فقط اینکه به کنگره می آیم کافی است و این خودش باعث آرامشم می شود ولی دریغ از اینکه این آموزش ها فقط فقط چند ساعتی که در کنگره بودم در گوشم زمزمه می شد و بعد از آمدنم به خانه باز همان محدثه ای بودم که یادش رفته بود سرش را با سر راهنمایش عوض کرده . سفر اول تمام شد و من تازه متوجه شدم چه لذتی را از دست داده ام. سفر دوم شروع کردم به حرکت کردن و اینکه فرمانبردار باشم. آن هم یک فرمانبردار واقعی. دیگر چشم گفتنم مصادف است با عمل کردن به آن چشم در حداقل زمان و چقدر خودم به آرامش رسیده ام و مشکلاتم به حداقل خود رسیده اینقدر مشکلاتم رنگش تغییر کرده که بعضی از آنها دیگر برایم مشکل نیست. خدا را شکر می کنم که جناب مهندس و خانم الهه عزیزم با آموزش های ناب من را حداقل به خودم شناساندند و خواست این را دارم که با کمک راهنما شدنم منم بتوانم به آنهایی که همانند من درمانده هستند کمک کنم .

سلام دوستان الهه هستم یک همسفر  اوایل سفر مسافرم بود که خانواده ام به من گفتند بیا برویم مشهد، من رفتم ولی نمیدتنستم که توی سفر اول نباید به مسافرت برویم تا اینکه برگرشتیم دیدم در مورد مسافرم حرف میزدند، من گریه افتادم گفتم نه شما اشتباه می کنید و به ذهنم وادی آمد که باید تفکر کنید، رفتم تنهایی فکر کردم تا دیدم این حرف ها دروغ بود، فهمیدم که مسافرم به خاطر این حرکت سفرش را خراب کرد و به خانم الهه گفتم، ایشان گفتند که نباید میرفتی حالا که رفتی این اتفاق برایت افتاد نوش جونت و من خدا را شاکرم که خانم الهه عزیزم را دارم که بتوانند راهنماییم کنند که به حال خوش برسم ممنون خانم الهه عزیزم.                          

 سلام دوستان بهار هستم یک همسفر من وقتی وارد کنگره شدم، از همه جا رونده و همه جا مونده بودم و با حال خیلی بدی و نا امیدی وارد کنگره شدم، ولی بعد از دیدن این جمعیت پیش خودم فکر کردم، پس این همه آدمی که اینجا هستند به نتیجه و آرامش رسیدند که اینجا هستند، پس من بهار هم حتما حکمتی بوده که الان اینجا هستم و با اینکه اولش همه چیز نامفهوم  بود حتی هنوز هم هست، در بعضی موارد تصمیم گرفتم شروع کنم به سی دی نوشتن و حرف راهنما را گوش دادن و چشم گفتن و هر روز که خدا را شکر میکنم که با کنگره آشنا شدم و راهنمایی مثل شما خانم الهه عزیزم را دارم و از آقای مهندس و آقای امین تشکر میکنم بابت زحمات بیکرانشان.

سلام دوستان منصوره هستم یک همسفر: در زندگیم همیشه چشم می گفتم و عمل می کردم و حس خوبی هم بهم دست میداد تا اینکه بچه دار شدم و دچار خیلی از تناقضات شدم و دیگر در ارتباط با تربیت بچه ها هر کس چیزی می گفت چشم نمی گفتم یک حس دیگری پیدا کرده بودم که اصلا درکش نمی کردم تا اینکه به کنگره آمدم و سی دی یین یانگ اگر اسمش رو درست گفته باشم از آقای امین بود و کاملا آنرا در رابطه با خودم و بچه هایم میدیدم همیشه با خودم می گفتم که این رفتارم نادرست و تازه متوجه حس هام شده بودم که من به عنوان مادر حق دارم و بقیه نباید به من چیزی بگویند و بچه ها هم از من کوچک ترند و باید قبول کنند تا اینکه این چند وقت متوجه شدم که آقای امین فرمودند: وقتی در چیزی منیت باشد پیشرفت در آن مورد نیست و بارها هم خانم الهه عزیزم فرمودند که معلم هیچ کس نباشیم، حتی بچه ها ی خودمان به نظرم این چند وقت توی خانه ماندن برای خیلی خوب بود چون رفتار همسرم را می دیدم با بچه ها خیلی روی خودم کار کردم و به صحبت های خانم الهه عزیزم بیشتر فکر می کردم و همچنین سی دی ها را با تمام وجودم گوش میدادم و به نظرم آمد طبق گفته آقای امین که کسی به کمکت می آید. همسرم شد همیارم به طور کاملا ناخواسته نمی گویم عالی شدم، ولی خودم حس آرامش بهتری دارم با بچه هایم دوست شدم و میتوانم با آنها به راحتی ارتباط برقرار کنم و زندگی را جور دیگری دارم می بینم. از خدا ممنونم که کنگره را بر سر راه من قرار داد. از آقای مهندس عزیز و آقای امین و خانم الهه عزیزم کمال تشکر رو دارم.

سلام دوستان فاطمه3هستم یک همسفر.من بدو ورودم دد کنگره با یک مشکل شخصی خیلی بد مواجه بودم و نمیدانستم چکار کنم، حالم خیلی بد بود به خانم الهه قضیه را گفتم. خوب به حرف هایم گوش کردند و مثل همیشه مهربانانه راهنماییم کردند و گفتند سی دی وادی اول را واو به واو بنویس، من خیلی در آن روز آرام شدم و سبک شدم و عزمم را جزم کردم که با آن مشکل رو به رو بشوم و هر بار این سی دی وادی اول را میخوانم و هر بار چیز جدید یاد میگیرم. آن روز خانم الهه به من گفتند 100درصد تقصیر مال من است و من خیلی اشتباه کردم و من حق چنین کاری را نداشتم من این را میدانستم، ولی نمیخواستم قبول کنم، باید کسی که قبولش داشتم این را به من میگفت...خانم الهه عاااااشقتووونم زندگیم مدیون زحمات جناب مهندس و شماست.

سلام دوستان ندا هستم همسفر در اوایل ورودم به کنگره و حتی اولین پیامی که به خانم الهه عزیز دادم پر از منیت و حس مالکیت نسبت به مسافرم بود. همیشه فکر می کردم دوست داشتن یعنی اینکه مسافرم همیشه کنارم باشند خانم الهه عزیز همیشه به من می فرمودند که سی دی موانع محبت رو گوش بدهم هر بار گوش میدادم ولی ترس از اجرای آن را داشتم، اما یکبار که به معنی واقعی مسافرم را رها کردم لذت آن را چشیدم و نتیجه آن را توی زندگیم به عینه دیدم. همه ی این آرامش و آموزش ها را مدیون خدای مهربانی هستم که این عزیزان بزرگ را سر راه زندگیم قرار داد و امیدوارم با خدمت کردن بتوانم ذره ای از این محبت ها را جبران کنم .

 سلام دوستان وجیهه هستم همسفر من هم قبل از اینکه بیام کنگره خیلی با مسافرم دعوا میکردم، حرف حرف خودم بود. هر چه مسافرم میگفت سریع بدون اینکه فکرکنم جوابش را میدادم تا اینکه عزن من صادر شد و وارد کنگره شدم و خدا را هزاران بار شکر می کنم که وارد کنگره شدم و از آموزشهای خانم الهه عزیزم که به من آموزش دادند و همپنین ازسی دی های آقای مهندس و آموزشهایش خیلی چیزها یاد گرفتم که قبل از اینکه میخواهم حرفی بزنم اول فکر و تفکرکنم و اینکه صبر داشته باشم چشم گفتن را یاد گرفتم و خیلی چیزهای دیگه را از کنگره آموزش گرفتم، الان هم خیلی خوشحالم که در زندگیم آرامش و محبت به وجود آمده و این آرامش و محبت را مدیون آقای مهندس وخانم الهه عزیزم هستم خیلی هم مچکرم.

 

سلام دوستان ناهید هستم یک همسفر، وقتی فکر میکنم از خانم الهه خجالت میکشم، ولی از یک طرفی هم دوست داشتم یک بار به ایشان بگویم و عذرخواهی کنم بابت اینکه خلاف دستورشان عمل کردم، با اینکه خانم الهه چند بار گفته بودند که سفراولی نباید خانه تکونی بکند، من به خاطر اینکه احساس میکردم با خانه تکونی حالم خوب میشود، اقدام به خانه تکانی کردم و از مسافرم هم پرسیدم گفت که اشکال ندارد ولی این خانه تکونی با خونه تکونی های هر سال خیلی فرق میکرد ، من و شوهرم و بچه هاهم در این خانه تکونی خیلی آشوب بودیم و اصلا کارها  جوری که میخواستم پیش نمیرفت و اوضاع خیلی در هم و بر هم شده بود تا اینکه یک لحظه به خودم آمدم و متوجه شدم که به خاطر اینکه من حرف خانم الهه را گوش نکردم و این یک ضد ارزش حساب میشود و به خاطر همین این جوری شده و از ته دل از کرده خودم پشیمان شدم و از مسافرم هم عذر خواهی کردم تا اوضاع به روال عادی برگشت، ولی خیلی چیزها هست که من ناهید هنوز نیاز به آموختن آنها دارم باورتان نمیشود از آن موقع که آمدم کنگره، اگر بخواهم یک ضد ارزش انجام بدهم یا اینکه انجام داده باشم و متوجه اش نباشم فورا جوابش را میگیرم و این برایم خیلی جالب  است و خدا را شکر می کنم که کنگره سر راه من قرار داد و از خانم الهه عزیز هم بسیار بسیار متشکرم.

سلام دوستان آرزو هستم همسفر: من چند سالی هست که به کنگره می آیم ولی باز هم مشکلاتم حل نشده بود و همیشه مسافرم به من میگفت که تو برای چی به کنگره  می روی تو که هیچ تغییری نکرده ای و فقط بچه ها رااذیت میکنی و از وقت رسیدگی به آنها کم می گذاری و من خیلی با این حرفها ناراحت می شدم و شروع به معرکه گیری می کردم بعد از اینکه وارد لژیون کمک راهنمای بسیار خوب و دلسوزم خانم الهه عزیز شدم تمام صحبتها و نکاتی که می فرمودند واقعا به جان من می نشست و سعی میکردم که چشمی که می گویم واقعی باشد و الان در حال حاضر نتیجه آن آموزش ها را دارم می بینم و این از عکس العمل های مسافرم پیداست ، من قبلا فکر می کردم  که دارم عمل سالم انجام می دهم در صورتی که این گونه نبود چون هنوز حس های من به  عنوان بال پرواز آلوده بود با حس خوب و بی منت به مسافرم خدمت نمی کردم، از روی غرض و مرض با او برخورد می کردم و به خاطر همین او حس مرا دریافت می کرد و می گفت تو تغییری نکرده ای اما زمانی که با خودم رو به رو شدم و گفتم الان وقت تغییر اساسی هست و باید حسم را خوب کنم بدون تظاهر عمل کنم و فقط عشق بدهم آن هم عشق بلا عوض همه چیز  بهتر شد و من تمام این آموزش ها را مدیون راهنمای گل و دوست داشتنی خودم می دانم و از خداوند برای ایشان مدارج بالاتر را آرزومند هستم و از جناب مهندس دژاکام نیز به خاطر پرورش چنین راهنمایانی برای ما  رهجویان خداوند رابی نهایت سپاسگزارم.

سلام دوستان زهرا هستم همسفر اولین روزی که قرار بود بیایم به کنگره میگفتم برای چه من باید بروم کنگره مگر من مصرف کننده هستم و خود مسافرم باید به کنگره بروند و روز اول میگفتم چقدر اینها دلشان خوش است و چه حرفهایی میزنند. تا اینکه آمدم و دیدم که خودم چقدر مشکل دارم و مسافرم فقط یک بیماری اعتیاد دارند که اینقدر من آن را بزرگ کرده ام. در این چند سال مسافرم دو بار سفرشان را خراب کردند به این خاطر که من مسافرم را رها نکرده بودم و هر چقدر خانم الهه به من میگفتند مسافرت را رها کن ومن میگفتم رهایشان کرده ام. چشم میگفتم ولی بعد به مسافرم گیر میدادم و این باعث شد سفرمان طولانی بشود و اینکه مسافرم چند ماهی یا سالی به کنگره نیامدند ولی من برای اینکه حال خودم خوب بشود. به کنگره می آمدم و گره های خودم را پیدا میکردم از خانم الهه عزیزم خیلی تشکر میکنم و خداقوت میگویم که به من رهجو آموزش دادند تا به آرامش برسم.                              

سلام دوستان فتانه هستم یک همسفر .اولین روزی که به من اذن ورود به کنگره داده شده بود خیلی حال خراب و پریشان و درمانده از همه جا بودم به پیشنهاد یکی از دوستانم به کنگره امده ام. لحظه ورود به کنگره یک حس خوبی بهم دست داد، انگار وسط بهشت بودم اطرافم پر از فرشته با شال های سفید. با خودم گفتم می آیم و وقتی به منزل رفتم و به مسافرم گفتم اصلا قبول نکرد به آمدن به کنگره اما من به خودم گفتم میروم تا حال خودم خوب شود و واقعا حالم خوب شد طوری که رفتارم واقعا تغییر کرد و از تغییر حال و هوای من مسافرم هم وارد کنگره شد خدا را شکر که مسافرم هم خوب سفر کرد و درمان شد. من همیشه مشکل اعتیاد مسافرم را در خانواده اش میدیدم تا اینکه با راهنمایی هایی خانم الهه عزیزم و گوش کردن به سی دی متوجه منیت و ترس و کبر خود شدم. انگار تمام ضد ارزشی های در من بود جالب این بود که مسافر من فقط یک مشکل داشت و آن اعتیاد بود ولی من تمام مشکلات را داشتم و شروع کردم روی خودم کار کنم و اصلا یادم رفت برای مسافرم آمده ام خدا را شکر تا ذره ای از آنها حل شد و الان هم به شکر خدا با خانواده همسرم بسیار خوب هستم و به راحتی پذیرفته ام که ان ها نیمه ای از زندگی من هستند و باز هم روی خودم کار میکنم تا مشکلات و حال خرابی های خودم را درمان کنم و امیدوارم روزی برسد تا جبران زحمات بیکران راهنمای عزیزم را بکنم.

سلام دوستان فاطمه ۲ هستم همسفر فکر کنم حدود پنج یا شش ماه پیش بود که من به واسطه یک نفر متوجه یک مشکلی از جانب زن برادرم شدم.  در آن زمان کلی خدا را شکر می کردم که این جریان را به من گفتند نه به دیگر اعضای خانواده، پیش خودم می گفتم خدا که می داند من در حال آموزش هستم برای همین این موضوع به من سپرده شده است که من حلش کنم تازه به قول خودم کلی فکر کرده بودم که بدون تفکر کاری را انجام ندهم که بعد پشیمانی در آن باشد، خلاصه آن موضوع را بدون این که با خانم الهه مشورت کنم (البته ناخواسته بود دچار منیت شده بودم در آن زمان به خودم غره شده بودم و فکر کنم دچار فراموشیِ حقه ی نفسِ خودم شده بودم) می دانید در واقع این را فراموش کرده بودم که هر کسی اختیار دارد و هر کاری که دوست دارد می تواند انجام دهد حتی اگر منجر به نابودی زندگی خودش شود. با زن برادرم صحبت کردم چون قصد این را داشتم بدون این که برادرم متوجه این قضیه بشوند این مسئله را حل کنم. زمانی که با ایشان صحبت کردم  بعد به خانم الهه گفتم تازه با کلی ذوق هم رفتم گفتم به خیال خدوم که بهترین کاری را که باید انجام می شده انجام داده ام، خانم الهه گفتند فاطمه به تو چه؟ برای چی دخالت کردی؟ می دانی اگر اتفاقی برای زندگی این ها بیفتد تو چه حالِ بدی خواهی داشت و بعد تو مقصر این قضیه می شود! از همان لحظه تصمیم گرفتم که دیگر سکوت کنم ولی دقیقا همان شد زن برادرم که دچار استرس شده بودند طوری با برادرم صحبت کردند که ایشان متوجه قضیه شدند و همه چیز بر خلاف آن چیزی که من فکر می کردم بدتر خراب شد. زمانی که وادی پنجم را می نوشتم خیلی حالم بد بود آقای مهندس می گفتند به تو چه تو فکر کردی خودت خیلی خوبی نه تو خراب تر از آن هستی وای داشتم دیوانه می شدم و مدام با خودم اظهار ندامت می کردم و این که واقعا من از روی نادانی و جهالت این کار را کردم نه از روی عمد نیت من خیر بود ولی باز هم نادان بودم، از همان روز که حال من بد شد به طور ناباورانه زندگی این دو نفر به هم متصل شد و از آن زمان که خانم الهه با من صحبت کردند در این مورد همیشه تا فکری به ذهنم می آمد می گفتم به من چه. یک برگه روی میزم هست پُر از به من چه!! اگر من در آن لحظه چشم به خانم الهه نمی گفتم و یا چشم می گفتم و کار خودم را انجام می دادم معلوم نبود که الان دچار چه حال و هوای بدی بودم. از آن به بعد این موضوع برای من درس شد یعنی تجربه شد که سرِ من با سرِ کمک راهنما عوض شده است و بدون فکر به آموزش ها و بدون مشورت با خانم الهه عملی را انجام ندهم.خدا را هزاران بار شکر می کنم به خاطر وجود آقای مهندس و خانم الهه کمک راهنمای بزرگوارم از اعماق وجودم از شما تشکر می کنم که منِ فاطمه زندگی خودم را مدیون آموزش های شما هستم

اکرم هستم یک همسفر سلام دوستان زمانی که به کنگره آمدم خیلی حالم بد بود مثل بحران کرونا روز به روز حالم خرابتر میشد تا به لژیون راهنمای عزیزم آمدم واقعاخیلی انرژی می گرفتم شروع کردم به سی دی نوشتن ولی هنوز ترس از مشارکت داشتم تا فرمایش خانم الهه عزیزی به ترسم غلبه کردم و خیلی حالم خوب شد قبل از عیدنورز خانم الهه گفتند که مسافرت، خانه تکانی ممنوع ولی به اسرار دخترم من خانه تکانی کردم ولی چون فرمایش آقای مهندس و راهنمای عزیزم را گوش نکردم در حال پتو شستن چنان ضربه ی خوردم و به زمین افتادم تا پای جانم بود  و من خدا شکر می کنم که کنگره را سر راه من و مسافرم قرار داد ولی وقتی حالم خوب نیست، به خودم می گویم من قبله خودم را گم کردم با چه وضعی آمدم و کوتاهی می کنم در حق کنگره. جناب آقای مهندس و خانم الهه عزیزم انشالله که بتوانم درست خدمت کنم، سی دی بنویسم تا به حال خوش برسم. ضعف خودم را کم خدمتی خودم می دانم. از شما خانم الهه عزیزم بابت آموزشهای نابتان تشکر می کنم. انشالله خداوند خیر و برکت و سلامتی را در زندگیتان جاری کند.

سلام دوستان فاطمه 1 هستم یک همسفر  با نهایت شرمندگی باید بگویم که طی این چند سالی که به کنگره آمده ام چندین مرتبه شد که خانم الهه عزیز من را راهنمایی میکردند ومن میگفتم چشم، ولی از سرجهالت ومنیت راه خودم را می رفتم و زمانی که به بن بست می رسیدم و دو مرتبه نادم و پشیمان پیش خانم الهه می آمدم و از ایشان عذرخواهی می کردم مثلا من در سفر اول سر کار می رفتم و متوجه نبودم که با سر کار رفتنم چه اشتباهی انجام می دادم چون شدیدا دچار منیت شده بودم و به همین دلیل اجازه سفر درست به مسافرم را نمی دادم چندین مرتبه خانم الهه فرمودند که فاطمه گره سفر شما سر کار رفتن تو هستش و بعد از چند مرتبه که مسافرم سفرشان راخراب کردند، با خودم گفتم یک مدت امتحان کنم و سر کار نروم و زمانی که سه چهار ماه نرفتم متوجه شدم که سرم به آموزشهای کنگره گرم شده و مسافرم به راحتی مشغول سفر خودش شده است...و یا موضوع دیگری که درس بزرگی به من داد این بود که خانم الهه به من فرمودند که فاطمه برای خدمت همیشه در کنگره آماده باشید و اعلام آمادگی کنید اما طمع در خدمت نداشته باشید. چون حالتان را خراب می کند. مخصوصا اوایل که در سایت شعبه شروع به خدمت کرده بودم با چند مشکل مواجه شدم و ایشان به من توصیه کردند که حتما سی دی گره مسئولیت را گوش بده و واو به واو بنویس من چون قبلا نوشته بودم سی دی را نگاهی به آن انداختم و رفتم ...تا این که روز به روز مشکلات بیشتری سر راه من در خدمت درست به وجود آمد وحالم خرابتر از قبل شد .خدمت انجام می دادم اما نه تنها لذتی برایم نداشت بلکه حالم روز به روز بدتر میشد تا این که بر اثر حال بدی یک روز به خانم الهه عزیزم زنگ زدم وحدود یک ساعتی صحبت کردم و گریه کردم و از حال بدم گفتم و ایشان خیلی عالی مثل همیشه من رو راهنمایی کردند که هنوز جمله به جمله ایشان در ذهنم هست و به انجام راهکارهای ایشان به آرامش رسیدم. و متوجه شدم که ایشان هم حال خراب من را متوجه می شدند و منتظر بودن که من خودم به خودم بیایم و بروم ازشون راهنمایی بخواهم...و این شد تجربه ای بسیار بسیار بزرگ برایم که الان هرکاری که بخواهم انجام بدهم از ایشان اجازه بگیرم و راهنمایی بخواهم...واقعا خانم الهه جان مدیونتون هستم و ازتون تشکر میکنم وخداوند را شاکرم بابت نعمت بزرگ کنگره و مدیون و سپاسگزار اقای مهندس وخانم الهه عزیزم.

 سلام دوستان با محبتم خدیجه هستم همسفر؛ وقتی وارد کنگره شدم و کمک راهنمایم را به لطف خدا انتخاب کردم ایشان چه زیبا و در کمال متانت و با آغوش باز مرا پذیرفتند و هر جلسه ای  بدون انگیزه و پریشان به کنگره می آمدم و پر انرژی و شاداب بر می گشتم . راهنمای عزیزم همیشه می گفت بچه ها سعی کنید روی خودتون کار کنید و کاری به مسافرتون نداشته باشید و من با این جمله غریبه بودم !...برای چی باید روی خودم کار کنم من که ایرادی ندارم هر مشکلی که دارم به مسافرم مربوط است و من عیبی ندارم ! خانم الهه عزیزم فرمودند وقتی ضلع منیت رشد میکند تو دیگر نمی توانی آموزش پذیر باشی ..آنقدر غرق منیت بودم که غیر از عیب مسافرم نمیدیم!..

هر وقت وقت گرانبهای ایشان را گرفتم ایشان در کمال آرامش و متانت پاسخم را دادند و ریشه آن مشکل را هر بار درون خودم پیدا کردم که زیرکانه به من گوشزد کردند.





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


سه شنبه 12 فروردین 1399 10:10 ق.ظ
خدا قوت عالی بود او از خانم سمیه عزیزمتشکرم
دوشنبه 11 فروردین 1399 06:07 ب.ظ
ممنون از همه ی هم لژیونی های عزیزم وخدا قوت به خانم سمیه جان
دوشنبه 11 فروردین 1399 11:45 ق.ظ
ممنونکاز همه دوستان از تک تک دلنوشته های شما دوستانم آموزش گرفتم
دوشنبه 11 فروردین 1399 05:36 ق.ظ
خدا قوت خانم سمیه جان
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات