همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
دوشنبه 5 بهمن 1394 :: نویسنده : همسفر سحر
بنام قدرت مطلق نوشتار کامل سی دی:شرک 1 بخش2 استاد:اقای امین دژاکام
مسئله ایی که ما صحبت کردیم یک خط سیری بود وبه این نقطه رسیدیم.حالا من چرا این مقوله شرک را انتخاب کردم وجزء درسهای جهانبینی مان قرار گرفته وراجع به ان به ان صورت صحبت نشده؟ چون که نیازی نبوده وشاید وقتش نبوده.ولی الان دانستن مسئله شرک در یک قسمتهایی مثل صدور فرمان واجرای فرامین خودش را کاملا نشان میدهد.ویک قسمتی هست که خداوند به صورت خیلی خیلی مستقیم در کلام الله اشاره کرده به اینکه(خداوند،اینکه برای او شریک قائل شوید را نمی بخشد وپائینتر از ان را هر چیزی که باشد وهر کاری را برای هر کسی که بخواهد می بخشد)شریک را برای هیچ کس نمی پسندد وقبول ندارداصلا هم به درجه اش ارتباط ندارد که در چه درجه ایی باشد.مطلب قبلی که اشاره شد،با جابجا کردن یک کلمه ساده ما میتوانیم ضربه خیلی بزرگی را وارد کنیم.اصولا زدن قفل کار اسانی هست اما پیدا کردن کلید وباز کردن قفل هست که کار بسیار بسیار دشواری هست. کسانی که از نیروهای تاریکی وجادو استفاده میکنند و در راه کج قدم میگذارند،کسانی هستند که قفل میزنند بر امورات.وکسانی هستند که کلیدها را پیدا میکنند وانسانها را از تاریکی خارج میکنند.کسانی هستند که کلیدها را پیدا میکنند وبا ان کلیدها،قفلها را باز میکنند.زدن قفل کار دشواری نیست.میشود جلوی پای هر کسی سنگ انداخت.میشود هر کسی را برایش مشکل درست کرد،برایش مزاحمت ایجاد کرد،روی اعصابش راه رفت و اذیتش کرد.ولی اینکه بتوان یک نفر را از تاریکی خارجش کرد،این کار خیلی خیلی دشواری هست.صحبتی که بود اینکه ما یک مقداری اساطیر و افسانه هایی را که گفته شده است را ارتباطشان را عمیقا درک کنیم.چیزهایی که می اید در اساطیرکهن یا افسانه های مختلف،اینها چیزهایی نیست که همینطورساخته ذهن مثلا پیرزن هائی که دور اتش مینشستند در قدیم ویک داستانهایی را از خودشان میبافتند ومی ساختند، اینطور نیست. ما الان توی زمان عصر کامپیوتر وموبایل واینترنت واین چیزها هستیم شاید این تصور را بکنیم که مردمان قدیم که مثلا با درشکه واسب و اینها راه میرفتند،چیز زیادی حالیشان نبوده واصولا (ت و ب ) را از هم تشخیص نمیدادند ولی واقعیت امر چیز دیگری هست.ما الان شاید خیلی از چیزها را احساس نمی کنیم،به خاطر اینکه نقطه تمرکزمان توی یک مسائلی رفته ودرگیر بسیاری از چیزها شدیم.مثلا همین تلفن وکامپیوتر واینها برای ما حکم حجاب دارد.اینقدر درگیر شدیم که خیلی از چیزها رااصلا نمیبینیم.یک سری چیزها را احساسش نمیکنیم واصلا متوجه اش نیستیم.ولی زمان گذشته که این مسائل وجود نداشته،خیلی احساس انسانها بازتر بوده وخیلی از چیزها را به صورت مستقیم متوجه میشدند. یکی از اقوام ما بود،(ما یک رگه هایمان میرود توی سیستان وبلوچستان واینها)اینها می امدندووقتی می امدند زیاد حرف نمیزدند، ولی موقعی که یک کلمه حرف میزدند تا ان ته آدم را میخواندند که چی فکر میکند وچی احساس میکند.حالا شاید ظاهرشان را نگاه کنی بگویی لباس کولی وکلی پوشیده وتوی بیابان وتوی شتر وشن زار واینها چی متوجه میشوند وچی حالیشان میشود؟ولی کاملا احساسهای همدیگر را میخواندند و اگر یک کدامشان یک ذره ناراحت میشدند،سریعا متوجه میشدند و جالب بود وقتی وارد یک فضائی میشدند،میگفتند این فضا سنگین است،این فضا سبک است،این جا یک مشکلی هست،اینجا یک گره ایی بوجود امده.شاید سواد درست وحسابی هم نداشتند ولی توی ان شرایط خاص که زندگی میکردند و بکر بودند، این بکر بودن باعث میشد خیلی از چیزها را احساس بکنند که شاید خود ما متوجه نباشیم. حالا به هرحال منظور من اینست که ان اساطیر یا ان داستانهای کهن وجود دارد.حالا مثلا توی زبان ما به یک شکل گفته شده،توی عربی به یک شکل،توی یونانی به یک شکل گفه شده،نگاه میکنیم میبینیم یک شباهتهایی به هم دارند.مثلا داستان آشیل که توی اومر میخوانیم که قهرمانی بود که هر تیری بهش میزدند کارگر نبود.چون موقعی که این به دنیا می اید،پای او را میگیرند و میکنن توی چشمه جاودانگی و تمام بدنش روئین تن میشودولی خوب یک نقطه ایی داشته که اب نرسید به ان ومچ پایش بودوتوی داستان زرد پی آشیل هست که وقتی توی جنگ تیر به پایش به ان قسمت اصابت میکند،از پا در می اید.همین داستان توی شاهنامه ما هست که در داستان اسفندیار که قهرمانی بود که مقابل رستم قرار میگیرد وهر تیری که بهش میزنند اثر نمیکرده وبعد میرود پیش زال و سیمرغ به او راهنمایی میکند که این توی همان چشمه جاودانگی رفته و وقتی که رفته چشمهایش رابست واین چشمهایش هست که اگر خدنگی به ان اصابت کند،این اسیب پذیر است.این داستان را دارد.حالا انها مثلا هرکول را دارند،ما رستم را داریم.ولی اینهایی که به شکلهای خیلی نزدیک وقرین به همدیگر بیان میشود در اسطوره ها وبه اصطلاح به ان شاهکار میگویند.اینها علتش چیست؟علتش اینست که این یک چیزی هست که در جریان است و وجود دارد و واقعی است و حالا ان را به شکل نمادین پیدا کردند وبیانش میکنند.مثلا آشیل نماینده یک انسانیست که خیلی خیلی قوی است وخیلی توانایی ها دارد ولی یک نقطه ضعفی دارد و به خاطر همان نقطه ضعفی که دارد،همان نقطه ضعف چی میشود؟ضربه ایی را میخورد واسیب میبیند.یا مثلا اسفندیار یک نقطه ضعفی داشته که همان چشمانش بوده ولی مثلا هرکول این نقطه ضعف را نداشته و می اید کارش را انجم میدهد وتمام میشود.من این چیزها را مطرح کردم که بدانید این چیزها،چیزهای کاملا ملموس و واقعی هستند و ما باید ریشه های انها را احساس بکنیم و درکشان کنیم. راجع به فرشته ها صحبت کردیم.فرشته ها در همه ادیان هستند ودر دین ما هم هستند. در قران به صورت مستقیم راجع به فرشتگان صحبت شده.توی جنگ بدر و احد که میگوید:شما هر موقع که تیر می انداختید،فکر میکردید که خودتان دارید تیر می اندازید ولی انجا ما دوهزار تا،سه هزار تا فرشته را فرستاده بودیم وبعد وعده میدهد که اگر همین مسیر را ادامه بدهید،پنج هزار تا دیگر برایتان میفرستیم.پس چیزی هست که میفرستند واثر واقعی هم دارد.حالا بعد امدیم،رسیدیم به مقوله شرک.که شرک از کجا بوجود امده.گفتیم که هر امری یعنی هر چیز مهمی مثل علم،مثل عشق،مثل رزق وروزی،دوست داشتن،چیزهای مهم ،سلامتی و هرکدام از اینها،چون خداوند به صورت مستقیم جهان را اداره نمیکند.برای هر کدام از اینها فرماندهی وجود دارد،اصطلاحا فرماندهانی وجود دارند یا رب هایی وجود دارند که اینها را تحت کنترل دارند وانها هم تنها نیسند وکسانی هستند که در ان امر به انها کمک میکنند.این را زمان قدیم متوجه شده بودند که چنین چیزی هست و برای انسانها قابل احترام وستایش بوده.زمان که میگذرد،اینها زیاد میشوند.جهل انسان هی می اید و اینها را زیاد می کند.تا اینکه در زمان اسلام به تعداد روزهای سال بت یا نماد بوجود می اید.مثلا 365 یا 354 به عربی بوجود می اید و ان خدای نادیدنی که منشاء اینها بوده،از بین میرود و کنار گذاشته میشود. ببینید انسان یک خاصیتی که دارد،تا به مرحله پختگی نرسد،این خاصیت را دارد.هرکسی که بیاید خواسته او را براورده کند،میشود مرید و پیرو او.کلا انسان در حالت عادی این خصلت را دارد که اگر مثلا الان من یک خواسته ایی دارم،خواسته برای من خیلی مهم است،یک نفر بیاید وان خواسته را اجابت کند من میشوم رهجوی او.کاری به معقول بودن ونا معقول بودن ان خواسته ندارم.من الان بک نیاز شدیدمالی دارم،یکی من را میبرد در یک راهی و من پولدار میشوم،این میشود چه چیز من؟میشود مراد من.توی مسئله علمی، من مشکل دارم،یکی می اید به من راهنمایی میدهد،این میشود مراد من.هر کس که خواسته مرا وخواسته مهم مرا براورده کند،جایگاه خاصی را برای من پیدا میکند.حالا مسئله اینجا هست که اینها تا زمان صدر اسلام به صورت نمادین وصور اشکار وجود داشت ولی بعدها،ببینید اول یک سری صور اشکار دارد،بعد صور پنهانش بوجود می اید.الان ما میگوئیم ای بابا الان که شرکی وجود ندارد،الان که مشرکی وجود ندارد،کافری واین چیزهایی که گفته میشود مال قدیم است.اینها مال داستانهای زمان حضرت محمد که کافران و منافقان بودند،که مثلا یک سری بت میپرستیدند،یک سری فلان کار را میکردند.دیگر الان کسی بت نمیپرستد.کسی جلویش چیزی نمیگذارد وعبادت کند.اره این ظاهر قضیه هست.الان کسی نمی اید یک مجسمه را بگذارد جلویش سجده کند.الان توی همین شهر تهران چند نفر را میشناسید که مجسمه بگذارد جلویش و در مقابل ان سجده کند وبرایش غذا بیاورند وغذا ببرند،چند نفر را میشناسید؟ پس میگویید اینها دیگر داستان و افسانه هست ومربوط به زمان گذشته.ولی اینها تا زمان اسلام به صورت صور اشکار وجود داشت واز ان به بعد کم کم این چه شد؟رفت در لایه های پنهان،همینطور پنهان وپنهانتر والان به این صورت قابل رویت نیست. حالا مسئله کجاست؟من راجع به این قضیه میخواهم صحبت کنم ،سوال من اینست که اگر شرک بد است به چه دلیل بد است واگر شرک بکنیم چه نتیجه ایی خواهد داشت؟ واصلا به چه درد ما میخورد،به چه درد جهانبینی ما میخورد که راجع به این مقوله شرک صحبت بکنیم و در مورد ان بحث بکنیم؟ پس اگر بد است به چه دلیل بد است و اگر بد هست چه جوری بد است وچه تاثیری روی ما میگذارد؟ خوب ببینید خداوند اشاره مستقیم کرده به این قضیه.حالا این مسئله برای مرحله انسانی مطرح میشود.چرا مرحله انسانی؟ چون اینکه میگوید اینکه اگربرای من شریک قائل بشوید،این برای مرحله حیوانی قابل اجرا نیست.چون وقتی صحبت از شراکت میشود باید یک منفعتی وجود داشته باشد و یک تقسیمی وجود داشته باشد ودر ان تقسیم حتما باید یک جور اختیار وجود داشته باشد که من بگویم من این را میخواهم یا من این را به تو نمیدهم،این را به من بده و ان را خودت بردار ویک قسمت را تو بردار که یک قسمت مربوط به این است و یک قسمت برای ان است.این تقسیمات برای مرحله ایست که من اختیار داشته باشم.اختیار یعنی اینکه چی؟ بین چند چیز یک چیز را انتخاب کردن.پس مسئله انتخاب باید وجود داشته باشد.پس مرحله شرک در مرحله ایی که اختیار وجود دارد اتفاق می افتد.حالا نتیجه اش چه هست؟ نتیجه اش اینست که ببینید،فکر میکنم همه به این قانون اعتقاد پیدا کرده باشید یا جزء درسمان هست.هر کاری ما انجام بدهیم،یک عمل محسوب میشود و یک عکس العملی در مورد ان وجود دارد.وقتی میگوید:اگر شما به اندازه ذره ایی کار خیر انجام بدهید،این محفوظ میماند و اگر به اندازه ذره ایی کار شر بکنید نتیجه اش را می بینید.دارد قانون عمل وعکس العمل را بیان میکند.حالا سوال من اینست قانون عمل و عکس العمل در مورد شرک چه چیزی هست؟ خوب این سوال را با خودمان نگه میداریم،یک خرده میرویم جلوتر.خداوند به انسان اختیار داده.وادی ششم ما چه هست؟حکم عقل را در قالب فرمانروای وجود کاملا اجرا نمائیم.من هم گاهی اوقات اینها را یادم میرود ولی اشکالی ندارد،معانی اش را یاد بگیرید،بعد کم کم خودشان را هم حفظ میشوید.حکم عقل را در قالب فرمانده کاملا اجرا نمائیم .ما یک فرمانروایی داریم که کل صحبتهای کتاب 60 درجه وراه درمان اینست که ما باید فرمان خودمان را دوباره بدست بیاوریم دیگر.اعتیاد امد،فرمان را از دست ما گرفت وان مثال قبائل وحشی که امدند ودست به یکی کردند و عقل را تحت تاثیر قرار دادند وحالا حکم عقل اجرا نمیشود،توجیهات میکنند و از این جور مسائل.اصولا اگر اختیار بخواهد وجود داشته باشد،باید فرمان عقلی هم وجود داشته باشد.یعنی چیزی به عنوان عقل وجود داشته باشد که حکم بکند وحکمش اجرا شود.حالا قانون عمل وعکس العمل چه میگوید؟ خداوند فرمانروای اسمانها وزمین است.این را بارها وبارها تکرار کرده.خداوند اسمانها وزمین را افرید.اوست که با علم خود بر انها احاطه دارد.خداوند هفت اسمان را بنا کرد،عرش را بر بالای ان نهاد،اوست که با علم خود بر انها احاطه دارد.مالک اسمانها وزمین خداوند است.چرا این ایه را خداوند مرتبا تکرار کرده؟ خوب یکبار میگفت کافی بوددیگر.من گفتم محکمات ومشبهات.محکمات قوانین است ومشبهات انهایی هستند که مثال به شکلهای مختلف مثال میزند تا ادم کل قضیه برایش جا بیافتد.در جایگاههای مختلف بیان میکند تا برای ادم جا بیافتد.میخواهد بگوید که مالک اسمانها وزمین خداوند است و خدایی غیر او وجود ندارد.حالا وقتی اختیار به انسان تفویض میشودیعنی چه؟ یعنی یک بخشی ،یک مقدار کوچکی از افرینش من در اختیار تو.تو در این محدوده چه هستی؟ در این محدوده که ذرات نفس را شامل میشود و این قسمتی از افرینش من هست.در این قسمت فرمانروایی را به تو واگذار میکنم.ای انسان من بخشی از افرینش خودم را که شامل یک چیزهایی میشود در مورد این به تو تفویض میکنم و وقتی به تو تفویض کردم،انوقت تو اختیار را پیدا میکنی. تشابه انسان به خداوند در همین قسمت است.تشابه این با خداوند اینست که فرمانروای یک بخشی از افرینش است.ما فرمانروای یک بخشی از افرینشیم.حالا شامل سلولهای ما بشود و ذرات نفس و قسمتهای مختلف.حالا قانون عمل و عکس العمل چه میگوید؟ میگوید اگر شما عملی را انجام بدهید،عین همان عمل را بر عکسش را تجربه میکنید.حالا در مورد انسان یا خداوند،اگر انسان خداوند را که مالک اسمانها وزمین است بیاید وبرایش خدای دیگری برای او و در کنار او قرار بدهد و یا در افرینش اسمانها و زمین خدایانی قرار بدهد و یا هر بخشی را مربوط به یک کدام بداند وبه هر حال شریک بیاورد طبق قانون عمل وعکس العمل افرینش خداوند برای انسان یا برای او شریکی را در فرمانروایی وجود خودش قرار میدهد.اگر انسان برای خداوند شریکی قائل بشود در افرینش بخشی از اسمانها وزمین،زیرا هستی یا افرینشش به گونه ایی هست که عمل وعکس العمل در ان اتفاق می افتد.یعنی خداوند اینطور خلق کرده.طبق همین قانونی که افرینش را بنا نهاده،در انسان هم در فرمانروایی اوهم موجودی شریک خواهد شد یا شریک خواهد بود.حالا اگر یک دانه قرار بدهد یک دانه،اگر دوتا دوتا،اگر چند تا چند تا.اگر در مورد قدرت قرار بدهد همترازش به وجود می اید.این یعنی چه؟ یعنی اگر انسان عمیقا به شرک اعتقاد داشته باشد،فرمانروایی خودش را با موجود دیگری شریک میشود.واضح بود کاملا؟ از این بدتر چه میخواهید؟از این بدتر شما چه می خواهید که یک موجودی یا یک چیزی یا یک امری در فرمان عقل با شما شریک باشد؟ این دقیقا قانون عمل و عکس العمل است.شما هستی خداوند را با کس دیگری شریک کردید،شما هم در فرمانروایی خودتان شریک پیدا میکنید.این اتفاقی هست که در شرک می افتد.و و قتی انسان در این مورد شریک داشته باشد خیلی قضیه عوض میشود و خیلی از کارهایی که میخواهیم انجام بدهیم احساس میکنیم که نمیتوانیم انجام بدهیم.و اگر انسان در مسئله شرک از حد بگذرد و این قضیه خیلی خیلی برایش جدی شود به نقطه ایی میرسد که فرمانروایی وجودش را با موجود دیگری شریک میشود و اصطلاحا تسخیر میشود.اصلا تسخیر میشود، توسط موجود دیگری. حالا نتیجه اش چه هست شما بگوئید؟ نتیجه این قضیه چه میشود؟ یک عذاب خیلی خیلی سنگین.حالااگر انسان در مورد ماده چیزی را بیاورد همتراز خداوند،مثلا انسانی که در مسائل مادی،ماده یا مادیات یا کسی که صاحب مادیات هست به مقدار خیلی زیاد،این را در جایگاه خداوند یا هم شان خداوند قرار بدهد اتفاقی که برایش می افتدمیخواهم باز ببینم این حرفی را که میزنیم جواب میدهد یا نه؟ در مسائل مادی در درون او چیزی وارد میشود و قرار میگرد که وقتی میخواهد یک 5 تومانی خرج کند به او فرمان میدهد که خرج بکن یا خرج نکن.اگر انسان،یک ثروتمندی یا کسی که صاحب مال یا کسی که دارای مال بزرگی هست را بیاید در کنار خداوند قرار دهد،در خرج کردن پول برایش شریک گماشته خواهد شد.طبق قانون عمل وعکس العمل ان وقت میگویند اختیار مال خودش را ندارد.این کلمه اختیار مال خودش را ندارد مربوط به همین قسمت است.بچه اش نیاز دارد ولی نمیتواند خرج بکند.انگار وقتی میخواهد خرج بکند یکی گلویش را گرفته دارد فشارش میدهد و میگوید باشه خرج نمیکنم و میگذارد کنار.این منشاء خیلی از بیماری ها و خیلی از ناراحتی هایی است که انسان با ان درگیر هست و این را از توی شرک میتوان استخراج کرد و نتیجه گیری کرد.حالا در امر دیگر و مسائل دیگر باشد عین همین دقیقا اتفاق می افتد.حالا دیگر این را خودتان بسطش بدهید.دیگر در هر زمینه ایی که به ذهنتان میرسد بسطش دهید.اگر یک صاحب مقامی را بیاید بگذارد در جایگاه خداوند،جایگاه خودش از او گرفته میشود.یعنی در جایگاهی که قرار گرفته،در ان جایگاه از انجام دادن عمل ناتوان میشود.مثلا فرض کنید من رئیس جمهور کشوری هستم یا یک وزیری هستم،یک شخصیتی را می اورم جای خداوند قرار میدهم.در ان جایگاهی که خودم قرار گرفتم توان ندارم که از نیروی خودم استفاده کنم. درصورتی که من در ان جایگاه وزیری میتوانم خیلی از کارها را بکنم.میتوانم خیلی مفید باشم.خیلی لایه ها میتوانم تسهیل بکنم.خیلی حرکتها میتوانم برای مردم انجام بدهم.ولی چون این عمل را انجام دادم فرمان از دست من خارج میشود.به نوعی چه بوجود می اید؟ یک نوع جبر بوجود می اید.چون وقتی انسان فرمان عقلش را با کسی شریک باشد .اصلا این مفهوم جبر از کجا بوجود می اید؟ این هست که ما در انتخابهای خودمان ، نمیخواهیم انتخابش بکنیم ولی مجبور میشویم.این باید یک چیزی تحمیل شده باشد دیگر.حالا یک جا مواد،خیلی مثال ساده.وقتی که ما الان مواد مصرف کردیم،غذای ترش نمیتوانیم بخوریم.چون او دارد فرمان میدهد که اگر غذای ترش بخوری، هرچی کشیدی خراب میشود.هر چی زدی از بین میروود.او دارد فرمان میدهد،حالا شاید خیلی هم دلمان بخواهد.یا فلان جا میخواهیم برویم ،کسی هست که خیلی دوستش داریم ولی مواد نیست.این جا دیگر نمیتوانید بروید.دوست هم داری بروی.چون بروی بیچاره میشوی.ادم خماری هم بکشد ابرویش میرود.انجا همه میفهمند،باید خسارت خیلی زیادی پرداخت کنی به خاطرش.حالا این مواد چه کار میکند؟ مواد یک حالت شرک بوجود می اورد.می اید و یک مقداری فرمان عقل را از ما میگیرد.وقتی که از این قسمت گذشتیم ومشکل با مواد حل شد،چه نیرویی احساس میکنم؟ همان مسئله ازادی است.همان مسئله ازاد شدن است.چون قبلا فرمان عقلمان را با یکی شریک بودیم،الان شریک نیستیم واین خیلی خوشحال کننده است.واین احساس خیلی خیلی غیر قابل وصفی است.حالا هر مقداری که انسان فرمان عقلش را شریک باشد با موجود دیگر،به همان میزان در رنج وعذاب است.فکر میکنم تا همینجا برای این جلسه کافی باشد،ساعت هم 8 است.این مطلبی است که میشود بعدا راجع به ان صحبت کرد و اینها را توی درسهای خودمان بکار ببریم.از اینکه به صحبتهای من گوش کردید از همه شما ممنونم. با احترام :همسفر سحر نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||