همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
جمعه 12 اردیبهشت 1399 :: نویسنده : همسفر فاطمه(ف)
به نام قدرت مطلق الله یادم می آید روزهای اول که به کنگره آمده بودم شما نزدیک به دو ماه تلاش کردید و اذیت شدید تا لبخند به روی لب های من بیاید....
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر...می خواهم کمی در مورد روزهای قبل از کنگره آمدنم بگویم. چه روزهایی را که با احساس ناامیدی و احساس پوچی گذراندم، چه شب هایی را که تا صبح گریه کردم، به فکر مرگ ناگهانیِ خودم بودم که از این دردسر بزرگِ زندگی ام نجات پیدا کنم ولی باز هم می ترسیدم یعنی زندگی را دوست داشتم. به خدا می گفتم چرا من را در این زندگی قرار داد این همه فرصتِ دیگر داشتم چرا من؟؟؟؟ مگر من چه کرده بودم! و هزاران چرای دیگر که هیچ جوابی برای آن ها نداشتم همیشه خودم را شاد نشان می دادم و از زندگی خودم تعریف می کردم که دیگران حسرت من را بخورند و کسی متوجه مشکلات من نشود می گفتم اگر پدر و مادر من این موضوع یعنی مصرف کننده بودنِ همسر من را متوجه بشوند من دیگر نمی توانم به این زندگی ادامه بدهم از یک طرفِ دیگر همسرم را دوست داشتم. همیشه از خدا خواستار یک راه بودم از خدا یک منجی می خواستم که ما را از این گرفتاری نجات دهد. در دلِ شب به خدا التماس می کردم و می گفتم خدایا فقط یک راه به ما نشان بده تا این که یک روز این خواسته من به فرمان خداوند اجرا شد و مسافرم به کنگره آمدند ( امروز دقیقا یک سال است که ما به کنگره می آئیم ). ایشان از من خواستند که همسفر ایشان و بالِ پرواز ایشان باشم با کمال میل قبول کردم زیرا مطمئن بودم که این همان مسیر است. به کنگره آمدم و باید کمک راهنما بنا بر حسم انتخاب می کردم، با یکی از خانم ها با هم به لژیون خانم الهه آمدیم از ایشان اجازه گرفتیم و ایشان با بغل کردنِ من خوش آمد گفتند و به من اجازه دادند که رهجوی ایشان باشم. باورتان می شود حالا که می خواهم از آمدنِ به کنگره واز خانم الهه عزیزتر از جانم صحبت کنم بغض گلوی من را گرفته و اشک در چشمانم حلقه زده است. من هر چه در زندگی دارم را مدیون ایشان هستم اگر بخواهم که از داشته های حالا بگویم در این جا نمی گنجد باید یک کتاب بنویسم، آرامشِ ذهن، آرامشِ زندگی، فکر کردن قبل از انجامِ هر کاری، محبت کردن، عشق ورزیدن، در حال زندگی کردن، دلنوشته نوشتن یعنی انگیزه برای دلنوشته نوشتن، وبلاگ نوشتن، تنیس بازی کردن، انگیزه برای این که بتوانم در سایت انگلیسی خدمت کنم، احساسات یخ زده من شروع به آب شدن، برای خودم زندگی کردن را و ... گفتم اگر بخواهم بنویسم باید یک کتاب بنویسم. یادم می آید که روزهای اول که به کنگره آمده بودم شما نزدیک به دو ماه تلاش کردید و اذیت شدید تا لبخند به روی لب های من بیاید، من این ها را هرگز فراموش نخواهم کرد. خانم الهه عزیزم شما با اخم کردن تان، با لبخندتان، با راه رفتن تان، با برخورد کردن تان با دیگران، با رفتارتان به منِ فاطمه آموزش می دهید شما با تمام وجودتان به من عشق می ورزید شما من را از یک ابر سیاه بدون بار به یک ابر سفید بارور تبدیل کردید، من در بیابان بی آب و علفی بودم که راه را گم کرده بودم، من در افکار منفی و زشت خودم ، در ضد ارزش ها غوطه ور بودم اما خدا شما را در مسیرِ من قرار داد تا چراغِ زندگیِ من بشوید. نمی دانم کجا چه کارِ خیری انجام داده بودم که مسیرِ کنگره را برای من باز کرد حالا دیگر مهم نیست فقط این مهم است که در این مسیر بمانم. خانم الهه عزیزتر از جانم روزی هزار بار خدا را شکر می کنم برای وجودِ شما در زندگی ام. هر جا با یک مشکلی مواجه می شوم می گردم در صحبت های شما و راهکار آن را پیدا می کنم بعضی مواقع فقط دلم می خواهد باشما صحبت کنم ولی همین که که می دانم شما هستید برای من کافی است و در قلبم با شما صحبت می کنم و مطمئن هستم که شما هم در آن لحظه به یاد من هستید زیرا پیوند محبت بین اعضای کنگره برقرار است حالا در هر جا که باشند. خانم الهه جان شما دریای بیکرانی هستید که سر به اقیانوس دارد و من را از این اقیانوس با آموزش های ناب سیراب می کنید و من می خواهم با خدمت کردن و کمک راهنما شدن ذره ایی از محبت های شما را جبران کنم. من حالِ خوشِ این لحظه را از آقای مهندس حسین دژاکام معلمِ بزرگ و آقای امین استاد جهان بینی و شما مربی و ربِ خودم دارم. این روز را به شما معلم مان بزرگوار تبریک می گویم و از خدا خواستار طول عمر برای شما هستم و امیدوارم که به تک تک خواسته ها و اهداف تان برسید. خانم الهه با تک تک سلول های بدنم شما را دوست دارم .
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||