همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
چهارشنبه 21 خرداد 1399 :: نویسنده : همسفر فاطمه(ف)
به نام قدرت مطلق الله کارگاه مجازی لژیون همسفران عشق به استادی کمک راهنمای محترم سرکار خانم الهه و دبیری همسفر خانم خدیجه در تاریخ ۹۹/۳/۱۹ با دستور جلسه سی دی سبزه ها راس ساعت آغاز به کار نمود.
در ابتدا خانم الهه کمک راهنمای محترم اینگونه آغاز کردند: با قوت گرفتن از قدرت مطلق الله جلسه را آغاز می کنیم. سلام دوستان من الهه هستم همسفر. ان شاءالله که حال همگی دوستانم خوب باشد و در کمال صحت و سلامتی باشید حال من هم بحمدلله خوب است ولی بسی دلتنگ و مشتاق دیدار شما هستم. من منتظر شنیدن مشارکت های شما هستم. مشارکت همسفر خانم فاطمه ف : سلام دوستان فاطمه هستم همسفر. امیدوارم که حال خانم الهه عزیزم و همه دوستان عزیزم باشد. دستور جلسه امروز راجع به سی دی سبزه ها است که آقای مهندس پیامی که اول کتاب ۶۰ درجه است را خواندند و توضیحاتی در مورد آن دادند. فرمودند این پیام از جانب خداوند است که چند پیام در این متن است. ابتدا اینکه از نعمت ها استفاده کنید ولی در حدی که از آن ها لذت ببرید مثل نعمت ثروت، مقام، غذا، خوراکی مثلا از نعمت غذا و خوراکی این قدر استفاده نکنید که دچار اضافه وزن بشوید و این یک قانون است که در تمام سطوح زندگی از این باید پیروی کنیم که از هر چیزی را به اندازه استفاده کنیم. پیام دوم: این قدر در زندگی ما مجهولات هست که خداوند می داند. مثلا اگر علم و آگاهی من دو برابر بشود مجهولات من شصت برابر می شود و من نمی توانم به آن قله های دانش الهی برسم. خداوند می فرماین که تو بر پشت بام خانه ات بیا تا بتوانی عظمت من را ببینی. همین طور که در این مصراع گفته می شود فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم که بعضی از عرفا و بزرگان ما به صورت های خاصی از این روستا ( آقای مهندس کره زمین را به روستا تشبیه کردند ) خارج شدند و به عظمت رسیدند و به آن علم و آگاهی رسیدند. پیام بعدی می فرمایند من می رویانم آنقدر که زمین و آسمان را شب و ظلمت فرا گیرد به این معنا است که نیروهای منفی نقش مکمل در زندگی ما را دارند. بعضی انسان ها می گویند مگر خداوند نمی دانست که شیطان می خواهد این کارها را انجام دهد پس چرا اجازه به او داده است پس او نمی توانسته که این کار را انجام بدهد و این یک نگاه سطحی به موضوع است و اگر عمیق نگاه کنیم متوجه می شویم که این ها مکمل های زندگی ما هستند یعنی اگر ظلمت نباشد نوری وجود ندارد یعنی اگر من فاطمه با این مشکل مصرف کننده بودن مسافرم مواجه نشده بودم الان در کنگره در حال آموزش دیدن نبودم. سپس می فرمایند که تو از میان سبزه ها نور را بیاب و بر بال آن بنشین و به سوی من پرواز کن تا به آنچه به باورت نمی گنجد، ببینی. برای این از سبزه ها استفاده کردند که سبزه ها برای رشد به طرف نور می روند. می گویند نور را پیدا بکن و به طرف آن برو تا از ظلمت خارج بشوی یعنی این که به سمت ارزش ها برو در صراط مستقیم باش و از وادی ها و قوانین استفاده بکن تا به آنچه که به باورت نمی گنجد برسی. در آخر می فرماین خداوند با این نیروی عقلی که به تو داده است تو می توانی خوب را از بد تشخیص بدهی. این بیت شعر را فرمودند که غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گدا صفتی کیمیاگری داند. یک نفر در او بدبختی و اوج ناامیدی کیمیاگری می کند و از ظلمت خارج می شود مثل یک نفر که مصرف کننده بوده است و به درمان رسیده است و الان به افراد دیگر هم کمک می کند تا از ظلمت خارج بشوند. مشارکت همسفر خانم فاطمه الف : سلام دوستان فاطمه هستم همسفر. عرض ادب و احترام به خانم الهه عزیزم دارم. آقای مهندس فراز اول کتاب ۶۰ درجه را خواندند که خیلی این جمله برای من جالب بود. من آب می آورم تو آنقدر بنوش که سیراب بشوی اما نه زیر آب. شش هفت سالی است که به کنگره می آیم راجع به معنای این جمله خیلی فکر کردم. مگر می شود که آدم زیر آب، آب بخورد و با گوش کردن این سی دی متوجه شدم که آقای مهندس فرمودند این جل کل خط و مشی زندگی ما را تعیین می کند. یعنی کل کاری که من انسان انجام می دهم دوری از ضد ارزش ها، رفتن به سمت ارزش ها است و فرمودند که خداوند نعمت ها را به تو داده است به اندازه ایی استفاده بکن که برای تو ضرر نداشته باشد مثل همان داشتن مال و ثروت است طوری در زندگی مال و ثروت داشته باش و استفاده بکن که بیش از آن تو را اذیت می کند و باعث طمع می شود. این جمله خیلی برای من بار آموزشی داشت که آقای مهندس فرمودند که هر چه انسان بیشتر بداند و به دانایی او اضافه بشود بیشتر متوجه می شود که نمی داند و مثال متخصصین قلب را زدند که بیشترین اطلاعات را در مورد قلب آن ها دارند ولی وقتی که سمینار می گیرند، می گویند ما خیلی از چیزها را در مورد قلب هنوز نمی دانیم و جمله سر در کنگره را به یاد من انداخت اول ندانی را بدانی یعنی اول من فاطمه باید بدانم که نمی دانم زمانی که متوجه شدم من هیچ چیزی نمی دانم حالا در هر درجه و مقامی باشم، بدانم که نمی دانم و از منیت خارج بشو و پشت در بگذارم و بار اضافه خودم را خالی بکنم و با یک کوله بار خالی وارد کنگره بشو و مشتاقانه آموزش های کنگره را یاد بگیرم آن جا آموزش های کنگره به من جواب می دهد ولی اگر بار من پر باشد و بگویمت که من خیلی چیزها را می دانم و دقیقا این را خودم تجربه کردم سال اول و دومی که به کنگره آمده بودم در برابر آموزش های کنگره جبهه می گرفتم که من می دانم و من به چه دلیل باید به این آموزش ها گوش بدهم که آن زمان خانم الهه عزیزم به من فرمودند که اگر می دانستی جای تو در کنگره و روی این صندلی نبود و این جمله یک نقطه تلنگری برای من شد که فاطمه دیگر بس است و منیت و غرور و این ها که سد راه آموزش تو شده است را کنار بگذار و شروع به آموزش گرفتن بکن و این یک نقطه عطفی برای من بود. مشارکت همسفر خانم آرزو: در ابتدا آقای مهندس می فرمایند همه ما انسان ها تصور می کنیم هر چه که در هستی هست باید به صورت ماده باشد و قابل رویت و لمس کردن باشد در صورتی که این گونه نیست خداوند پنج حس ظاهری که در وجود ما قرار داده است یک محدودیت برای آن قائل شده و چیزهای مخصوصی را می توانیم درک بکنیم مثلا اگر من صدای مورچه را نمی شنوم دلیل بر این نیست که آن وجود ندارد، وجود دارد ولی دستگاه شنوایی من در آن حد نیست که بخواهد بشنود. پیام من آب می آورم تو آنقدر بنوش که سیراب شوی مصداق آیه کلوا و اشربوا و لا تسرفوا یعنی در آن زیاده روی نکنیم زیرا به خودمان آسیب می زنیم. در پاراگراف بعدی که می کوی من بلندم به بلندای قله هایی که نتوان تسخیر نمود یعنی علم و دانش خداوند به حدی است که ما حتی اگر چیزهایی که تا حالا به دست آوریم گوشه ایی و یا ذره ایی از آن علم را نمی توانیم داشته باشیم اما باید تلاش خودمان را بکنیم. این که می گوید مسلح بیا یعنی مسلح بشویم به مثلث دانایی، عقل، عشق و ایمان تا عظمت را ببینیم. من می رویانم آنقدر که زمین و آسمان را شب و ظلمت فرا بگیرد. خداوند هستی را بر مبنای اضداد بنا کرده و نیروهای منفی نقش،نیروهای منفی را دارند. یک سوالی دخترم دیشب از من پرسید چرا خدا مگس که این قدر زشت و بد و کثیف است را آفریده است و من طبق آموزش هایی که گرفتم گفتم آقای مهندس می گویند هر چیزی را که خداوند آفریده است یک خاصیتی داشته است و حتما وجود آن لازم و ضروری بوده است و بعد در گوگل علت واقعی وجود مگس را سرچ کردم و کلی خاصیت در مورد آن پیدا کردم و به دخترم گفتم. دانشمندان اخیرا به این موضوع پی برده اند که مگس انواع باکتری ها و ویروس ها را با خودش حمل می کند اما پادزهر آن میکروب ها را با خودش دارد و حتی قلب مگس مثل قلب انسان است، در بزاق مگس پروتئینی وجود دارد که باعث می شود زخم ها و شکاف های پوستی التیام پیدا کند. حضرت محمد(ص) به این موضوع اشاره کرده اند که اگر در نوشیدنی یا آب، مگس می افتد نباید آن را دور بریزید زیرا مگس در خودش پازهر دارد و در قرآن هم از این یاد برده اند. مشارکت همسفر خانم خدیجه: سلام دوستان خدیجه هستم همسفر. در سی دی سبزه ها آقای مهندس فرمودند: داستان خلقت بر مبنای دو تا قطب مثبت و منفی است و نیروها مکمل یکدیگر هستند. اگر فیلمی را ببینیم که یکنواخت باشد و همه چیز منظم و مرتب باشد آن فیلم کسل کننده به نظر ما می آید و باید در فیلم یک درگیری و چالشی باشد. در زندگی شخصی هم همین است و باید موانع وجود داشته باشد و نباید بترسیم تا از یک مرحله به مرحله بعدی برویم و از موانع عبور کنیم. مثلا بازی مار و پله کعب با بچه ها بازی می کردم. مهره زمانی که به نیش مار می رسید از خانه شصت بر اثر نیش مار به خانه ده می رسید و پسر من اعتراض می کرد که مامان به من مهلت بده و به او گفتم که با این بالا و پایین رفتن ها آدم صعود می کند و قبول کرد و او با چند بار بالا رفتن از نردبان و پائین آمدن بالاخره بازی را بر د و این پرنده شدن بیشتر به او مزه داد تا این که همین طوری به او امتیاز بدهیم. در زندگی هم همین ژور است جزر و مدها هست تلخی و شیرینی ها هست مثل نت های موسیقی که بالا و پایین دارد گاهی آرام است و گاهی سخت و خشن است گاهی شاد و گاهی با غصه است. در این زندگی من هستم که تصمیم می گیرم که به طرف ارزش ها و صراط مستقیم بروم و از ظلمت خارج بشوم مثل همان سبزه هایی که نور را می بینند و از خاک سر در می آورد و به طرف نور حرکت می کند و من هم باید به طرف نور حرکت کنم. در داستان حضرت یوسف می خوانیم زمانی که برادران ایشان ، ایشان را به چاه می اندازند همان چاهی که تحمل می کند ایشان را به مقام و منزلت می رساند، اگر سختی ها را قبول نمی کرد عزیز مصر نمی شد. مشکلات تمام می شود مهم این است که من صبر و تحمل داشته باشم و امتحان سربلند بیرون بیایم. پس هر چه که در زندگی من است را باید قبول کنم و این ها مخصوص من خدیجه است و باید لا آن ها روبه رو بشو و گله و شکایت نکنم. من آگاه نیستم که چه چیزی خوب است یا بد و من باید با استفاده نیروی عقل خودم آن ها را به بهترین تبدیل کنم و از بند شیطان رها بشو و از نیروهای ضد ارزشی جدا بشوم. مشارکت همسفر خانم ندا: سلام دوستان ندا هستم همسفر. آقای مهندس در سی دی سبزه ها فرمودند که ما همه چیز را نمی توانیم ببینیم و همه چیز را بشنویم. دیدن و شنیدن هر چیزی که در هستی وجود دارد بستگی به ظرفیت وجودی ما دارد که باید به آن حد و اندازه برسیم تا بتوانیم ببینیم و بشنویم. چیزهایی را که می بینیم و می شنویم در حد صور آشکار ما است. در قسمتی از سی دی ایشان فرمودند که سبزه ها را بیاب، بازها و بارها شده است که وقتی سی دی را گوش کردم و به آن ها عمل کردم زمانی که به مشکلی برخورد کردم واقعا مسیر را پیدا کردم و آن نور را حس کردم و به دنبال آن رفتم و به نتایج خوبی رسیده ام و بالعکس وقتی درست حرکت نکردم و حس های من بسته بوده است عقل من واقعا درست به من جواب نداده است و به در بسته خورده ام. همیشه مشکلات وجود دارد و این خود ما هستیم که باید از جا بلند بشویم و حرکت کنیم و مشکلات در این جهان و جهان بعدی وجود دارد و ما باید بتوانیم از آن ها خارج بشویم. مشارکت همسفر خانم محدثه: سلام دوستان محدثه هستم همسفر. در ابتدای سی دی سبزه ها آقای مهندس می فرمایند ما گاهی اوقات لذت را با ذلت جا به جا می گیریم. یک کاری انجام می دهیم که از آن لذت ببریم بر عکس آن ذلت هست که به ما می رسد مثلا این قدر خودمان را در کارمان غرق می کنیم و فکر می کنیم از آن در آمد لذت می ریم ولی این طور نیست سختی زندگی آن ذلتی است که برای ما همراه دارد و همیشه تعادل است که همه چیز را آرام می کند. پیام من آب می آورم تو آنقدر بنوش که سیراب شوی مثل یک فرد مصرف کننده فکر می کند که از این کار لذت می بر اما زمانی که غرق مواد شدند تازه متوجه می شوند که این کار ذلت است نه لذت. در جای دیگر می فرمایند در مورد حس ها صحبت می کنند و می گویند بعضی اوقات لازم است که بعضی از حس های ما فعال نباشد. ما حس پنج گانه داریم حالا اگر بعضی از آن ها قوی تر از آن چه باید باشد ما ظرفیت درک و آگاهی بالا را نداریم وقتی بودن حس به ما ضرر می رساند. در مورد خداوند صحبت می کند که هر کس خداوند را به اندازه آگاهی و ایمان خودش دارد حالا خداوند یک نفر در حدی است که بالاترین چیزها را دارد و خدای شخص دیگری به خاطر این که آگاهی و ایمان او پایین است خداوند را در حد پایین می بیند. در مورد شناخت خداوند می گویند این که ما کتاب های خداشناسی و خود شناسی را می خوانیم که خداوند را بشناسیم این اشتباه است دلیلی ندارد که اصلا کسی که از ما بالاتر است و حتی خالق ما بوده است ما اصلا بتوانیم او را بشناسیم و خداوند است که ما را می شناسد و حتی انتخاب پیامبران این نبوده است که آن ها خدا را شناخته اند به این درجه رسیده اند و آن ها مساعده کردند و انسان خوبی بودند تا خدا آن ها را به درجه پیامبری رسانده است. مثال خیلی خوبی می توانیم در این مورد بزنیم فرض کنیم که یک مهمانی خیلی خوب و عظیمی برپا باشد آیا ما به صاحبخانه زنگ می زنیم و خودمان را دعوت می کنیم نه، صاحبخانه که با رفتار و منش مناسبی که از ما سر می زند ایشان ما را به آن مهمانی دعوت می کند. مشارکت همسفر خانم اکرم: سلام دوستان اکرم هستم همسفر. در این سی دی آقای مهندس می فرمایند که یعنی انسان ها تصور می کنند که هر چیزی که در هستی هست باید قابل رویت باشد مثل ترازوی طلافروشی که بعضی افراد تصور می کند که با این ترازو می توانند یک گونی سیب زمینی هم اندازه گیری کرد و این ابلهانه ترین حرفی است که هر کسی می زند. انسان ها فکر می کنند که برای تغییر دادن وضعیت اطراف باید اطرافیان را تغییر بدهند در صورتی که باید خودشان را تغییر بدهند و حالا می خواهند از بند شیطان آزاد بشوند و به هر چیزی متوسل می شوند که از این بند آزاد بشوند و نمی دانند که مشکل خودشان هستند. من اکرم باید تزکیه و پالایش بکنم تا بتوانم خودم را تغییر بدهم و خودم را با محیط زندگی سازگار کنم. مشارکت همسفر خانم مریم: سلام دوستان مریم هستم همسفر. در س دی سبزه ها آقای مهندس فرازی از یک نوشته را می خوانند من آب می آورم تو آنقدر بنوش که سیراب شوی یعنی خداوند می گوید من نعمت ها را به تو داده ام اما به اندازه از آن استفاده کن. من بلندم به بلندای قله هایی که نتوان آن را تسخیر کرد اما تو بر بام من مسلح بیا یعنی ما هر چه برویم به قله های دانش الهی نمی توانیم برسیم. من می رویانم آنقدر که زمین و آسمان را شب و ظلمت فرا بگیرد این جا می خواهد بگوید که داستان خلقت بر مبنای دو قطب مثبت و منفی بنا شده است. خوبی و بدی در کنار هم معنا پیدا می کند. تو از میان سبزه ها نور را بیاب و بر بال آن بنشین و به سوی من پرواز کن. حالا که در تاریکی و ظلمت قرار گرفتیم باید از ظلمت خارج بشویم و به عظمت برسیم مانند حضرت یوسف که در چاه بودند و بعد از خارج شدن به جایگاه و منزلت بالایی رسیدند. انسان ها زمانی که از موانع و بحران ها عبور کنند به جایی می رسند که به باور خودشان هم نمی گنجد. قبل از این که به کنگره بیاییم همیشه اشک می ریختیم که چرا این اتفاقات باید برای من بیفتد و چرا من باید با یک مصرف کننده باشم ولی زمانی که به کنگره آمدیم و دانش ما بالا رفت ذره ذره نور را پیدا کردیم و از ضد ارزش ها دوری کردیم و به طرف ارزش ها رفتیم جایگاه خودمان را در زندگی پیدا کردیم و به حال خوش رسیدیم. مشارکت همسفر خانم فاطمه خ: سلام دوستان فاطمه هستم همسفر. در سی دی سبزه ها آقای مهندس می فرمایند که باید از نعمت ها به اندازه نیازمان استفاده کنیم مثل پول مقام و ثروت. این که ما بسان سبزه ها هستیم و باید نور را پیدا کنیم و به سمت آن برویم. مشارکت همسفر خانم منصوره: سلام دوستان منصوره هستم همسفر. برداشت من از سی دی سبزه ها این بود که آقای مهندس در ابتدا می فرمایند که انسان ها مخصوصا خودم فکر می کردم که یک چیزی باید ماده باشد که قابل لمس باشد و آن را ببینم تا بتوانم بگویم که آن چیز وجود دارد و اصلا در تصورات من نمی گنجید که امکان دارد چیزهایی وجود داشته باشد و من نتوانم آن ها را ببینم. ایشان فرازی را خواندند من آب می آورم تو آنقدر بنوش که سیراب شوی و ما باید این را تمام سطوح زندگی مان ملاک قرار بدهیم و من با خودم فکر کردم که چقدر خوب است که از هر چیزی به حد اعتدال آن استفاده کنم. مشارکت همسفر خانم وجیهه: سلام دوستان وجیهه هستم همسفر.دستور جلسه امروز در مورد سی دی سبزه ها است که آقای مهندس می فرمایند انسان همان طور که پنج حس ظاهر دارد پنج حس باطن هم دارد و انسان با حس های صور پنهان می تواند خیلی چیزها را ببیند و بشنود. ایشان می فرمایند که انسان هایی هستند که می گویند اگر تریاک نبود ما مصرف نمی کردیم خوب خیلی چیزها وجود دارد ولی خداوند یک نیرویی به نام عقل به انسان داده است که بتواند تشخیص بدهد که از چه چیزی استفاده بکند و از چه چیزی استفاده نکند پس همه چیز هست ولی ما باید تصمیم بگیریم که چطوری از آن ها استفاده بکنیم مثلا کسی که چاقو کش است نمی تواند بگوید که اگر چاقو نبود من فلانی را نمی کشتم زیرا او را با میل گرد یا چوب یا هر چیز دیگر می کشت. پس خوب و بد در زندگی وجود دارد ما باید نور را پیدا کنیم و از ظلمت خارج بشویم و ما می توانیم با استفاده از نیروی عقل خودمان همه چیز را تبدیل به بهترین بکنیم. مشارکت همسفر خانم ناهید و همسفر خانم فتانه: آقای مهندس راجع به پیام اول کتاب شصت درجه صحبت کردند. این که انسان ها از هر نعمتی درست استفاده کنند و خود را غرق در آن نعمت نکنند. مجهولات زندگی این قدر زیاد است که اگر دانش و آگاهی ما دو برابر بشود مجهولات شصت برابر می شود. زندگی بر مبنای دو قطب مثبت و منفی است و باید سعی کنیم از ظلمت خارج بشویم و به طرف سبزه ها که همان نور است برویم. ما می توانیم با استفاده از تفکر که همان وادی اول است و فرمان عقل که وادی ششم بود هر چیزی را به بهترین چیز تبدیل کنیم و به سوی نقطه ایی برویم که آغاز نمودیم که آن همان روز الست است. مشارکت همسفر خانم فرزانه: سلام دوستان فرزانه هستم همسفر. برداشت من از سی دی سبزه ها این بود که ما اینقدر در مشکلات خودمان غوطه ور هستیم و با آن ها دست و پنجه نرم می کنیم که متوجه نمی شویم که چه به سر زندگی و فرزندان و خودمان آوردیم برای همین آقای مهندس می فرمایند بالای پشت بام بیایید یعنی یک مقدار از زندگی خودتان بالاتر بیایید تا ببینید که با زندگی خود چه کار می کنید. هر چقدر ما از زندگی مان بالاتر بیاییم متوجه می شویم که مشکلات این قدر هم بزرگ نیستد و ما می توانیم مشکلات را حل کنیم. کمک راهنمای محترم خانم الهه فرمودند: سلام دوستان الهه هستم همسفر. بچه ها خیلی خوشحال هستم که صدای شما را شنیدم و در این روزهای پر مشغله و سخت شنیدن صدای شما برای من خیلی لذت بخش بود و از مشارکت های زیبای شما تشکر می کنم. سوال همسفر خانم فاطمه خ: چرا من وقتی نمی توانم به دیدن عزیزانم بروم احساس دلتنگی می کنم و احساس خوشحالی نمی کنم؟ پاسخ کمک راهنمای محترم خانم الهه: ایشان فرمودند که بچه ها ما زمانی که در مورد محبت صحبت می کنیم پیوند محبت بین اعضای خانواده لزوما برقرار نیست و لیکن ما که در کنگره هستیم بین خودمان و اعضای خانواده مان پیوند محبت برقرار است هر چند که کم باشد حالا بنا به شرایطی آدم نمی تواند اقوام و دوستانش را ببیند. من به دو طریق می توانم با این شرایط کنار بیایم اول این که مدام تقلا کنم، ما زمانی که دچار مشکل می شویم دو تا راه حل داریم یا این است که این قدر خودم را به در و دیوار می زنم و این طرف و آن طرف می کوبم و اعصاب خودم و بقیه را به هم می ریزم که مثلا چرا این اتفاق افتاده یا چرا آن اتفاق افتاده، چرا همه چیز مطابق میل من پیش نمی رود، چرا من ازدواج نکردم، چرا من بچه ندارم، چرا شوهر من این مدلی است یعنی نق زدن و غر زدن حالا ممکن است این نق زدن ها در صور آشکار ما نباشد زیرا کسی به نق زدن های ما گوش نمی کند مثلا اگر شما به یک نفر مدام غر بزنی طرف یک بار یا دو بار حرف شما را گوش می کند و دیگر به حرف شما گوش نمی کند یعنی دفعه بعد که تو پیش او می روی سر خودش را گرم می کند به این معنا که آقا این قدر غر نزن یا این که بعضی افراد در درون خودشان مدام نق می زنند یا خود خوری می کنند مثلا چقدر این آدم بدی است این فلان است این نمی گذارد که من بروم و بیایم، چرا دانشجوها ناسپاس هستند، چرا این قدر این ها کفر می وزند ، چرا این این طوری است یا آن این طوری است البته در ذهنم و نتیجه این ها چه هست چه در ذهنم غر بزنم و چه با زبانم غر غر کنم و از شرایط ناراضی باشم نتیجه این است که هیچ نتیجه ایی جز هرز انرژی ندارد. بعد شما می دانید که انسان انرژی خودش را با چه بدبختی به دست می آورد مثل پول در آوردن است که پول در آوردن به آن آسانی نیست و کار بسیار سختی است. چون پول در دنیای بیرون معادل انرژی در دنیای درون است؛ انرژی کسب کردن هم سخت است مثلا این طوری که صبح بیدار می شوم که یک غذایی بپزم، فرزندانم را از خواب بیدار می کنم و آن ها را می بوسم و دست و صورت آن ها را می شویم به او شیر می دهم که این احساس، لذت خوبی به مادر می دهد یا به شوهرم محبت می کنم یک احساس خیلی خوبی به من دست می دهد و هزار تا کار باید انجام بدهم تا ذره ذره این انرژی من بالا بیاید بعد یک مرتبه تحت افکار منفی قرار می گیرم مثال این عین یک بادبادک می ماند یعنی وقتی افکار منفی می خواهند به سمت شما حرکت بکنند، حتما دوران کودکی را یادتان هست مراقب بودیم که بادبادک به طرف باغچه نرود چون امکان داشت که به تیغ گل رز بخورد و باد بارک بترکد، دقیقا افکار منفی هم همین طوری عمل می کنند یعنی با یک فکر منفی به ذهن من ورود پیدا می کند و انگار که با یک تیغ به انرژی درون من زده و منفجر کرده یعنی ما هر چه رشته بودیم فکر منفی پنبه کرد بعد آدم ناسپاسی می کند. زمانی که از شرایط راضی نیستیم یعنی این که ما ناسپاس هستیم. بینید من الان از شرایط خودم راضی نیستم آیا خوب بود من الان در بیمارستان داشتم اکسیژن می گرفتم و کرونا مثبت شناخته می شدم و نمی گذاشتند که کسی به دیدن ما بیاید آیا این خوب بود؟ من الان از این شرایط راضی نیستم آیا خوب بود که الان کنگره را پیدا نمی کردم، از شوهرم طلاق گرفته بودم و فرزندانم را یتیم کرده بودم و آن ها را عقده ایی بار آورده بودم بخاطر طلاق، خوب بود الان. خوب بود الان یک سرطانی داشتم و در یک بیمارستانی بستری بودم. بچه ها یاد دارند در سال ۹۳ من به دلیل استرس دکترا که مشغول تحصیل بودم یک زائده ای بر روی زبان من در آمده بود و من مجبور شدم که عمل کنم و تا دو ماه نمی توانستم صحبت کنم و آن موقع بود که متوجه شدم که این زبان چقدر عضو مهمی است و بسیار حساس است. من این قدر در اثر افکار منفی به جسم خودم آسیب زدم که دیگر حاضر نیستم این کار را انجام بدهم یعنی دیگر حاضر نیستم یک فکر منفی در ذهن من بیاید و من به آن پر و بال بدهم و جسم خودم را از بین ببرم. کمک راهنمای محترم خانم الهه در ادامه فرمودند: یک جایی سردار استاد آقای مهندس می فرمایند که از بودن در لحظه حال لذت ببر الان برای تو امکان ندارد که اقوامت را ببینی همین که فرزندانت را می بینی از بودن با این ها لذت ببر الان زمان آن نیست که بروی و آن ها را ببینی، غر نزن مدام خودت را به در و دیوار نکوب، پرنده ها را که زندانی کردند دیدید خودشان را مرتب به در و دیوار می زنند و در هم برای او باز نمی شود فقط پرنده خسته می شود. می فرمایند از بودن در لحظه حال لذت ببر دقیقا در سی دی سبزه ها همین را می گوید که از آن چیزی که هست به حد تعادلش لذت ببر. این ها همه برای تو خلق شده است مثلا طلا را در نظر بگیرید آیا حیوانات مثلا مورچه سهمی از این طلا می برد و این ها هیچ مفهومی از طلا را نمی فهمند، این همه طلا، نقره، چینی، کریستال برای شما خلق شده است. چند وقت پیش با یکی از اساتید شعر ایران زمین صحبت می کردند به ایشان گفتند که شما الان هشتاد و چند سالتان است آیا از زندگی تان راضی هستید؟ ایشان جواب بسیار زیبایی دادند گفتند من هر لحظه خدا را شکر می کنم، چرا هر لحظه خدا را شکر می کنم بخاطر این که کدام حیوانی می تواند سمفونی بتهوون را گوش کند کدام حیوانی می تواند آهنگی را که موتزارت را ساخته است گوش کند کدام حیوان کدام میز کدام تخته کدام درخت می تواند آهنگ استاد شجریان را گوش کند؟ هیچ کدام. کدام از آن ها می توانند از روزه گرفتن لذت ببرند؟ هیچ کدام کدام از آن ها می توانند از کنگره آمدن لذت ببرند؟ هیچ کدام. این ها همه حرف است اما تو از میان سبزه ها نور را بیاب یعنی حتی یک طور دیگر شاید بشود این را تعبیر کرد آقای مهندس می فرمایند مثل سبزه ها باید باشیم به سمت نور برویم من گیاهانی را در منزل دارم که مدام جای آن ها را و سمت آن ها را تغییر می دهم چون به سمت نور حرکت می کنند کج می شوند و مجبورم گلدان آن ها را جابجا کنم که درباره به حالت تعادل طبیعی قرار بگیرند. اما تو از میان سبزه ها نور را بیاب تو دنبال انرژی باش دنبال لذت باش، بله شرایط سخت است تو باید ببینی در شرایط سخت از چه چیزی می توانی لذت ببری آن را پیدا کن. معنی دوم تو از میان سبزه ها نور را بیاب، دیدید درخت های پل خواجو درخت های خیلی قطور و بلندی دارد و پائین آن گیاهی دارد به نام عشقّه که البته می گویند کلمه عشق هم از گیاه عشقّه گرفته شده است زیرا به خاطر عشقی که دارد دور درخت ها می پیچد و بالا می آید و از نظر کشاورزی خیلی خوب نیستند زیرا این ها باعث می شوند مواد مغذی به درخت نرسد و لیکن این ها دائم رشد می کنند. معنی بعدی این جمله یعنی زمانی که در تاریکی، یعنی وقتی بین آن ها تاریک است آن گیاهان عشقه خیلی پهن هستند. زمانی که در تاریکی قرار گرفتی دنبال روزنه نور باش و ببین نور از کدام طرف به تو می خورد مدام فکر نکن من چه آدم بدبختی هستم که نمی توانم خانواده ام را ببینم از این لحظه ایی که داریم لذت ببر و به جای آن برو یک سی دی گوش کن نمی خواهد ظرف گدایی محبت دست بگیریم و بگوئیم که چرا دیگران به من محبت نمی کنند چرا فلان اجازه را به من نمی دهد تو یک طور دیگر از این لحظه لذت ببر چرا؟ چون غم و مشکل بزرگ با انسان دو کار انجام می دهد یا انسان را به اوج می رساند و باعث پیشرفت من می شود از آن رنجی که دیدم آب دیده بشوم با این که آن درد و غم و رنج باعث می شود که انسان به تاریک ترین قسمت ها نزول و سقوط پیدا بکند. اگر مشکلی هست من باید فکر کنم که چگونه از این مشکل پله بسازم برای رشد خودم نه این که کاسه چه کنم دست بگیرم خیلی خوب این کار را نمی توانی انجام بدهید برو یک کار دیگر انجام بده، نمی توانم بروم اقوامم را ببینم برو سی دی بنویس برو کار دیگر انجام بده. سوال همسفر خانم محدثه: خانم الهه عزیزم من برای انجام بیشتر کارهای خودم یا دور شدن از ضد ارزش هایی که دارم در ابتدا خوب حرکت می کنم و چند هفته تکرار می کنم ولی بعد یک مرتبه برگشت می کنم بارها هم سعی کردم ولی دوباره این اتفاق افتاده است و نمی دانم که دلیلش چیست. پاسخ خانم الهه استاد گرامی: سلام دوستان الهه هستم همسفر. در مورد پاسخ محدثه هم همین است ببینید ما که لزوما جزو نیروهای روشنایی نیستیم ما جزء دسته تاریکی ها بودیم حالا می خواهیم که بیاییم و از قطب منفی خارج بشویم، قطب های آهن ربا را یادتان است، آهن ربا یک سر قطب منفی دارد و یک سر قطب مثبت دارد، قطب مثبت برای خودش جاذبه ایجاد می کند و انرژی برای خودش تولید می کند که ما را در آن قطب و آن فضا نگه دارد و این قطب به هر حال آدم های مثبت را می خواهد حالا وقتی من شروع میکنم کاری را به انجام دادن دو سه روز اول نیروی بازدارنده می گوید که، عین مصرف کننده که به کنگره می آیند و سفر می کنند زمانی که سفر را شروع می کنند نیروی منفی می گوید که این تا حالا صد بار می خواسته ترک کند و هیچ وقت هم موفق نشده است بگذار برود تا ببینیم تا کجا می تواند برود کاری به کار او نداریم تا طرف به پله یک گرم پانزده روز نیروی بازدارنده می گوید که ای دل غافل نیروی ما دارد از دست می رود چرا چون تا حالا این آدم را دست کم می گرفتیم تا که یک مقدار طرف پیشرفت می کند فرقی نمی کند برای ما، زمانی که ما دارین روی سیستم دروغ گویی، غیبت، تهمت زدن کار می کنیم نیروی منفی می گوید این تا حالا ده دفعه تصمیم گرفته این کار را انجام ندهد ولی آخر به سمت خودمان بر می گردد و لیکن زمانی که شما به یک جایی می رسید که کم کم شروع کردید و از قطب منفی دارید جدا می شوید که بروید سمت قطب مثبت قطب منفی متوجه می شود که تو این بار خیلی جدی هستی و اتفاقا روشی هم که پیدا کردی خیلی هم روش خوبی است و به تو کار می دهد و الان نمی خواهد بگذارد که نیروی او از دست برود فورا یک برنامه ایی برای تو می چیند که تو را از راه به در کند و فوری آدم برگشت می خورد عین مسافرهایی که می رسند یک گرم پانزده روز و آن عکس را من بارها به شما نشان دادم که پنجه می زند وسط صخره از بس که شرایط مسافر سخت است که در گردباد قرار گرفته است که اگر یک حرکت بدی همسفر انجام بدهد مسافر برگشت می خورد و غرق در آن گردباد می سود و از بین می رود. برای همین شرایط او حساس است از یک طرف نیروی منفی نمی خواهد او جلو برود مثل زمانی که ما می خواهیم به کنگره برویم نیروهای منفی هزار تا دسیسه می چینند که من به کنگره نروم، می خواهم یک خدمتی انجام بدهم نیروهای منفی هزار تا دسیسه می چینند که نه بابا تو که نمی توانی تو که سرت شلوغ است تو که اصلا این کار را بلد نیستی و تو اصلا چطوری می خواهی این کار را انجام بدهی. می خواهم سی دی گوش کنم نه بابا تو که حالا اپلیکیشن نداری حالا نمی خواهد این ها همه القائات منفی است. حالا من باید چه کاری انجام بدهم اولا حرکت ما باید بسیار آرام باشد و تدریجی عین روش DST دوم وسط راه این اتفاق می افتد یعنی مسافر ها را بر می گردانند به مصرف کردن و وقتی همسفرها را حرکت می کنند همسفرها را ناامید می کند و می گوید تو که نمی توانی و لیکن یک مزیت دارد و این که این حرکت سینوسی است یعنی مثل منحنی یک مقدار بالا می رود بعد دوباره پایین می آید بعد دوباره می رود بالا و بعد دوباره می آید پایبن، حرکت به سمت قطب مثبت باید همین طوری ادامه پیدا کند تا در طول زمان ارتفاع ضد ارزش کم کم، کم بشود و شما به سمت ارزش ها نزدیک تر بشوید. سوال همسفر خانم فاطمه الف: خانم الهه جان چرا بعضی وقت ها یک قفل هایی در زندگی انسان به وجود می آید که هر چقدر می گردیم که ریشه حل قفل را پیدا کنیم و ببینیم که چرا باز نمی شود اصلا متوجه علت نمی شویم و حتی اگر بی خیال هم بشویم باز همان مشکل وجود دارد؟ پاسخ خانم الهه استاد گرامی: سلام دوستان الهه هستم همسفر. راه آن قفل پیدا نمی شود زیرا جلوی چشم آدم است و آدم آن را نمی بیند. مثل ما که در فارسی ملا نصرالدین داریم یک شخصی را عرب ها به اسم جحی دارند. یک نفر یک روز می بیند که جحی در کوچه در شب که تاریک است دنبال چیزی می گردد، یک نفر به او می گوید آقای جحی چه کار می کنی می گوید انگشتان گم شده است و دنبال آن می گردم، می گوید انگشتر تو کجا گم شده است او می گوید در خانه گم شده است. می گوید شما انگشتر تو در خانه گم شده است چرا در کوچه به دنبال آن می گردید. جحی جواب جالبی می دهد در قدیم که برق نبوده است و زمانی که تاریک می شده است همه می خوابیدند. می گوید که چون در کوچه زیر نور مهتاب است و زیر نور ماه چشمان من بهتر می بیند می خواهم که زیر نور ماه آن را پیدا کنم. این یک درس برای ما دارد یک زمان هایی یک سری چیزها جلوی چشم ما است آن ها را نمی بینیم و قفل جلوی چشم من است ولی نمی بینم و علت آن است که بعضی زمان ها ما خودمان را به ندیدن می زنیم و خیلی وقت ها از منیت زیاد است که نمی بینیم و خیلی وقت ها به قول فرزانه باید یک قدم از زندگی مان جدا بشویم و یک قدم عقب تر از زندگی مان بایستیم و ببینیم که مشکل کجاست و فاصله بگیریم. یک زمان هایی هم قفل زده می شود و تا آن را پیدا بکنی زمان لازم داری زیرا باید حتما در طول زمان آموزش ببینی و علم تو بالا برود که بتوانی آن را ببینی مثال این چه هست؟ مثال این است که در زمان های قدیم وقتی زن ها را سزارین می کردند زنِ سرِ زا می رفت و این ها سالیان سال متوجه نمی شدند که چرا زن می میاد برای این مشکل و میکروب را نمی دیدند نا این که آقای لوئی پاستور این را پیدا می کنند و می گویند یک سری موجودات خیلی ریزی در وسایل حکیم وجود دارد و قابل دیدن نیستند. چه کسی باید این را می دید این باید یه واسطه تلاش های آقای لوئی پاستور و الهامات و القائاتی که به ایشان شده بود می توانستند ببینند و گرنه قبل از آن هزاران نفر آدم مردند و هیچ کس هم نتوانست تشخیص بدهد که چرا زن ها سرِ زا می روند و این که این علم و آگاهی کم کم به دست می آید تا ریشه را بشناسد و خیلی وقت ها هم گفتم جلوی چشم آدم است و به دلیل ساختارهای درونی آدم آن ها را نمی بیند، یک زمانی هم باید به علم و آگاهی افزوده بشود و میکروسکوپ کشف بشود و علم آن به دست بیاید تا من بتوانم آن میکروب را شناسایی کنم و لیکن اگر آن علم را ندارم آن میکروب هم ناشناخته است. مشارکت همسفر خانم غزل: سلام دوستان غزل هستم همسفر. من آب می آورم تو آنقدر بنوش که سیراب شوی من بلندم به بلندای قله هایی که نتوان تسخیر نمود اما تو بر بام من مسلح بیا تا عظمت را ببینی من می رویانم آنقدر که زمین و آسمان را شب و ظلمت فرا گیرد اما تو از میان سبزه ها نور را بیاب و بر بام آن بنشین و به سوی من پرواز کن تا آنچه به باورت نمی گنجد، ببینی تو می توانی همه آنچه که هست با نیروی عقل خویش تبدیل به بهترین کنی و به سوی نقطه ای بیایی که آغاز نموده ای. من از مادرم پرسیدم چرا خدا حیوانات را آفریده است و مادرم سی دی آقای مهندس را گذاشتند و ایشان گفتند که حیوانات برای چیزهای دیگر مفید هستند . من از آقای مهندس ممنونم که این آموزش ها را به ما می دهند. خانم الهه کمک راهنمای محترم در ادامه فرمودند: آن جا که آقای مهندس می خوانند تو از میان سبزه ها نور را بیاب و بر بام من مسلح بیا. خداکند به انسان می گوید که انسان اگر تو می خواهی نور را پیدا کنی یک قدری باید حرکت کنی تا زمانی که در کنج خلوت خودت نشستی نمی توانی نور را پیدا بکنی، نمی توانی انرژی خوب پیدا کنی اگر بخواهی نور را پیدا کنی باید یک حرکتی انجام بدهی. یک سی دی بنویسی یک مشارکتی بکنی الان باید اینستاگرام کنگره را گوش می دادم استاد جلسه در مورد دستور جلسه چگونه از کنگره قدردانی می کنیم می گفتند همین سی دی نوشتن همین مشارکت کردن همین که آدم فکر کند که من از این سی دی این را یاد گرفتم این خودش سپاسگزاری کردن است. می گفتند وقتی کفران نعمت می ورزی نعمت از دست تو می رود شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند. کفر یعنی مشارکت نکردن وقتی مشارکت نمی کنی راه کنگره آمدن برای تو بسته می شود، نعمت کنگره از تو گرفته می شود وقتی خدمتی نمی کنید وقتی دلنوشته نمی نویسید، خودتان بروید و عکس های پارسال روز راهنما را نگاه کنید ببینید چه کسانی در آن عکس بودند و الان نیستند. بله وقتی کفران نعمت می کنیم نعمت از کفِ ما می رود و قدر نعمت هایی را که داریم نمی دانیم و مثل جحی در کوچه به دنبال یک چیز دیگر می گردیم و قدر آن چیزی که در خانه هست را نمی دانیم نعمت از دست ما در می رود و دیگر هم نمی توانی بگیری زیرا شانس همیشه سک بار درِ خانه را می زند یک بار کنگره را به تو معرفی کردند ولی زمانی که تو هیچ قدمی بر نمی داری، من بلد نیستم، من خجالت می کشم، من من من، چقدر من من بنشین سر جایت و فکر کن اگر واقعا می خواهی که پیشرفتی انجام بدهی فکر کن که تو چه کمکی می توانی بکنی می گویند زکات علم انتشار آن است. تو علم را یاد گرفتی و در قبال آن باید قدردان کنگره باشی. چگونه انتشار بدهی دلنوشته بنویسید، مشارکت کنید. زمانی که خدمت می کنی آن خدمت برای تو آرامش می آورد ولی زمانی که خدمت نمی کنی و ساکن ایستادگی دو تا راه حل بیشتر وجود ندارد یا باید نیروهای منفی بیایند و تو را له کنند و بروند یا این که تو باید به جمع نیروهای مثبت بپیوندی حالا آدم باید تکلیف خودش را مشخص کند یا باید آدم سی دی هایش را بنویسد که بتواند خودش را در کنگره ماندگار کند ما باید کنگره را قلاب بزنیم، چنگ بزنیم چگونه چنگ بزنم و کنگره را نگه دارم که کسی از دست من نگیرد فقط باید سی دی بنویسم به صحبت های راهنمایم گوش کنم، خدمت انجام بدهم خدمت کردن خیلی مهم است. در پایان جلسه با دعای خیر دوستان به پایان رسید. سی دی لژیون پنجشنبه ۹۹/۳/۲۲ : قدرت و توهم دانایی از استاد امین سی دی برداشت: شرک ۲
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||