همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
شنبه 24 خرداد 1399 :: نویسنده : همسفر خدیجه
به نام قدرت مطلق الله گزارش لژیون مجازی همسفران عشق با استادی کمک راهنمای ارجمند و محترم سرکار خانم الهه صادقی در روز پنجشنبه مورخ 99/3/19 با دستور جلسه قدرت و توهم دانایی استاد امین راس ساعت مقرر آغاز به کار کرد.
سر کارخانم الهه در ابتدا فرمودند: خداوند را شاکریم که باز در جمع دوستان با محبتیم و از همسفران خواستند مشارکت کنند. مشارکت همسفران عشق خانمها : همسفر مریم ، همسفر فاطمه الف ، همسفر اکرم ، همسفر منصوره ، همسفر سحر ، همسفر آرزو ، همسفر ندا ، همسفر خدیجه ، همسفر الهه و همسفر فتانه : آقای امین در سی دی قدرت و توهم دانایی فرمودند : اگر در سال های گذشته نگاه کنیم چندین هزار سال پیش تغییرات زیادی رخ نداده به خاطر اینکه نگرش و نگاه درستی نبوده ، ولی از ۱۰۰ سال گذشته تا الان تغییرات بیشتر شده، نگرش و تفکر جدیدی به وجود آمده که این دانش و بشر را متحول کرده، پس این تغییر در زندگی بشر وقتی شروع شد " که یک نفر نگرش و تفکر جدیدی را به وجود آورد " یعنی دیدش نسبت به مسئله که همه تاییدش میکردند، فرق میکرد و نگاهش به مسئله طور دیگری بود و خلاف همه را میگفت و نسخه جدیدی را تجویز می کرد. این فونداسیون و پایه و اصول اولیه شد که بر اساس آن پایه دانش جلو میرفت، اگر پایه کج بود تا آخر کج و نادرست جلو میرفت، ولی اگر فونداسیون درست بود یک روش جدیدی برای نجات بشر می شد؛ مثل روش DST در اعتیاد که توسط آقای مهندس بنیان گذاری شد . انسان ها هر کدام در زمینه دنبال قدرت هستند و این قدرت بسیار لذت بخش است و نبودن آن باعث ضعف و کمبود می شود. پس به معنی عام ؛ یعنی توانایی انجام دادن کار ، که با مسئولیت همراه است و کسی که قدرت به دست می آورد باید همراه دانایی و دانش باشد. ولی در کنگره به گفته آقای امین قدرت یعنی به معنای ( توانایی انجام دادن کاری و گاهی اوقات قدرت یعنی توانایی انجام ندادن کار ) مثالی زدند پادشاهی گاو سنگین را بلند و پرتاب می کرد، خواست با قویترین مردم شهر مسابقه قدرت بدهد وزیرش آدم لاغر و نحیفی را آورد که حتی نمی توانست مورچه ای را بکشد و انجام ندادن کار و اذیت نکردن مورچه از نظر آن شخص قدرت حساب میشد. گاهی شخصی نمی تواند از سر بی انصافی یا خشم دل کسی را بشکند و خشم خودش را مهار میکند ، انسان قوی و قدرتمند به حساب میآید . کسی با داشتن قدرت ، نمی تواند مال ضعیفی را بخورد آن هم انسان قدرتمندی است و در نهایت انجام ندادن کار ضد ارزش قدرت است . پس قدرت با معکوسش یعنی پاد قدرت همراه است ؛ مثل زهر و پادزهر و چون این ها ضد هم هستند و انسان مجموعهای از اضداد است ، این صفت ها مکمل و کامل کننده هم هستند . انسان گاهی به جایگاه و مرحلهای میرسد که فکر میکند از همه بیشتر میفهمد و خیلی دانا است و از بالا به مسائل نگاه میکند و با این برداشت ، به خودش اجازه دخالت در زندگی بقیه را میدهد و فکر میکند کار بقیه بی ارزش و بی مقدار است و شروع به انتقاد و مسخره کردن بقیه میکند و کار بقیه را زیر سوال می برد و همیشه در حال امر و نهی کردن است و فکر میکند از همه بهتر می داند و بقیه چیزی نمیدانند . مثلاً وقتی کسی در کنگره ظرف یک سال که داخل لژیون از خدمت و مشارکت و تشویق گروه، انرژی گرفته و شبه افیونی درونش ده برابر شده و ترشح اندروفین و دوپامین بدنش ۱۰ برابر شده ، حس هایش قوی شده ، انرژیش زیاد شده ولی چون از آموزشها و نوشتارهای کنگره و کمک راهنمایش استفاده نمیکند و آموزشها را عملی نمی کند، تراکم انرژی از دانایی شخص جلوتر میزند و باعث میشود دچار توهم دانایی شود و فکر کند که میداند در صورتی که انرژی و عقل هم سطح و هماهنگ نیست . انرژی زیاد شده ولی عقل به خاطر عدم آموزش ، همان اندازه قبلی مانده است و این اختلاف ، بین تکامل عقل و حس به وجود آمده است و میزان انرژی دریافت شده ، از دانایی بیشتر است . پس شخص دچار توهم دانایی می شود و این خیلی مهم است که بین دانایی و انرژی تعادل به وجود بیاید. هرجا توهم دانستن و توانستن به وجود بیاید ، رفتار و مدل حرف زدنش شخص عوض می شود ؛ سرمست می شود ، تا جایی که در کار مردم دخالت می کند و برای بقیه تعیین تکلیف میکند . *مشکل ترین قسمت کار دانستن ندانستن است* یعنی این که شخص بفهمد که اشکال کارش کجا بوده است و بداند که نمی داند و باید با آموزش آگاهی و اطلاعات پیدا کند و هرچه آگاهی و اطلاعات انسانها بالاتر برود بیشتر می فهمد که دانایی و آگاهی آنها کم است . نباید شخص با منیت ، به طرف جهل و نادانی برود و سقوط کند . باید از طرف جهل و تاریکی ، به طرف دانایی و روشنایی حرکت کند . پس باید این سه اصل را رعایت کند : ۱- باید حس و دانایی با هم هماهنگ و هم انرژی شود ، در یک سطح باشند . ۲- قدرت و پاد قدرت ( توانایی انجام یا انجام ندادن کاری ) را با هم داشته باشد . ۳- شخص در جایگاهی که هست ، بهترین بازتاب و نتیجه را داشته باشد تا با دانایی به دست آورده ؛هم خودش به رهایی برسد و هم بتواند به بقیه شادی و رهایی هدیه کند . مشارکت همسفر فاطمه ف : در ابتدای سی دی آقای امین راجع به سرمای ۶۰ درجه زیر صفر صحبت می کنند ، که مصرف کننده ها در چه اوضاع و احوالی هستند و حال این روزهای مسافرم را که الان در پله سه دهم هستند بفهمم که چه حالی دارند و من بتوانم عمیقاً ایشان را درک کنم و امیدوارم بتوانند از این سرما به خوبی عبور کنند . انسان برای اینکه بتواند به تعادل برسد باید قدرت و پاد قدرت را با هم داشته باشد. بعضی جوانها کله خراب هستند به خاطر این که ، شبه افیونی آنها ۱۰ برابر شده ولی عقل به اندازه قبلی مانده است و اختلاف فاز بین عقل و حس به وجود آمده است، یعنی در کنگره من فاطمه سرلژیون از خدمت و حضور در لژیون انرژی دریافت کنم ولی از یادگیری عقب بیفتم و دچار توهم دانایی میشوم یعنی دچار توهم دانستن شوم. برای فهمیدن این که با خودمان چند چندیم، این نقطه شروع ساختن است وقتی درون آدم انرژی و عقل هماهنگ شود ، قدرت و پاد قدرت با هم باشد، شخص در جایگاهی قرار میگیرد که بهترین بازتاب را داشته باشد و دیگران را میتواند به رهایی و شادی برساند و وقتی انسان میخواهد بنای بهتری بسازد بنای قبلی را خراب میکند و این خراب کردن برای ساختن لازم است . مشارکت همسفر فرزانه : از این سی دی در زندگی خودم متوجه شدم که قبلاً فکر میکردم ، حالا که کسی کار اشتباهی کرده و مزاحم زندگیم شده قدرت دارم و می توانم آبرویش را ببرم، ولی الان با فراگیری سی دی ها و آموزشهای کنگره و خانم الهه عزیز متوجه شدم ، که با قدرتم صبر و تحمل پیشه کنم و دانایی به کار بیندازم و چشم پوشی کنم. این مثل لحظه ای است که از بالای پشت بام و بلندی مشکلاتم را ببینم و متوجه اشتباه خودم و دیگران می شوم . پس با این کار ارزش اشتباهات بقیه برایم کم میشود و به قدرتم اضافه میشود . این قدرت و دانایی و عقل و شعور را پیدا می کنم که نخواهم با کسی درگیر شوم و نخواهم ؛ زندگی ام را دچار استرس و نابودی کنم ، و این دانایی و قدرت من را می رمیرساند . افتخار میکنم که در کنگره در کنار شما آموزش می گیرم . سئوال همسفر خدیجه: چطور پسر ۱۴ ساله و نوجوانی که دوست داره خیلی از کارها را خودش تجربه کند و خواسته های نامعقول و مخربی مثل استفاده از اینستاگرام را که ضربه و آسیب می زند را بدون منیت و بدون حس مالکیت و زنجیر کردن شخصیتش آگاهی بدهم تا به لجبازی نکشد ؟ و هم خودم آرامش بگیرم . ممنونم . در ادامه جلسه خانم الهه کمک راهنمای گرانقدر در جواب فرمودند : سلام دوستان الهه هستم همسفر، خیلی خوشحالم که باز دقایقی در کنار شما هستم ، دیروز خدمت آقای مهندس در تهران بودم و خیلی خیلی روز خوبی بود ، جای شما خیلی خیلی خالی بود و از خداوند متعال می خواهم به زودی این وضعیت بیماری برطرف بشود و همه با هم خدمت آقا برسیم تا برای بچههایی که سفر دومشان را میخواهند بگیرند آنجا باشیم . خوب در مورد سی دی قدرت و توهم دانایی یا دانش آقای امین گفتند و بچه ها هم خیلی خوب مشارکت کردند .( یک قدرت داریم و یک پاد قدرت ) پاد سر هر کلمه ای که بیاید ، کلمه را منفی میکند ؛ یعنی وقتی میگوییم زهر و پادزهر ، پاد زهر یعنی چیزی که زهر را از بین می برد . قدرت و پاد قدرت : این که توانایی انجام کار را داریم و هم میتوانیم آن کار را انجام ندهیم. مثلاً من قدرت دارم که آشپزی خیلی خوبی کنم و کسی این قدرت را ندارد . یک کسی قدرت بخشیدن کسی که به او ظلم کرده را دارد و کسی این قدرت را ندارد. کسی قدرت کینه به دل نگرفتن را دارد و می داند که این آدم نادانی است که به من ستم کرده وگرنه نمی کرد . بنابراین مثل بچه میماند و من از این شخص کینه به دل نمیگیرم. کسی هم قدرت جذب کینه را دارد یعنی تا کسی در حقش بدی کرد کینه آن شخص را به دل می گیرد. بلد بودن انجام کاری برای انسان قدرت میآورد . بنابراین من وقتی بلدم آلت موسیقی را بنوازم ، قدرت انجام و قدرت نواختن یک موسیقی را دارم و برای کسی دیگر قدرت و توانایی انجام این کار را ندارد . یک نفر توانایی دروغ گفتن را دارد و یک نفر دیگر توانایی دروغ گفتن را ندارد ، یعنی چه ؟ یعنی تو خودت را هم که بکشی دروغ بگوید ، نمی گوید . بارها داستان حضرت علی ( علیه السّلام ) را برای شما گفتهام . حضرت علی (ع) را نه به عنوان سمبل دینی ، بلکه به عنوان سمبل انسانی و اخلاقی می شناسیم . در یکی از جنگ ها زمانی که یکی از دشمنان اسلام به نام عَمرُو بن عَبدُوَد ( بچهها این مهمه که چطور کلمات را اِسپِل کنیم کلمه فندانسیون نمیگوییم ، فنداسیون درست است . ) وقتی حضرت علی علیه السلام در جنگ خواستن به رسم عرب ها این آدم را بکشد ، عمرو بن عبدود به صورت حضرت تف انداختند ، خوب تف انداختن خیلی کار زشتی است ، حتی اگر دوست نزدیک ما این کار را انجام دهد و در جنگ هم نباشد و استرس و هیجان جنگ هم نباشد ؛ آن طرف را می کشیم . حالا دشمن وقت خلاصی ، این کار زشت را می کند . امیر قدرت کشتنش را دارند ، روی سینه دشمن نشسته و میتواند کارش را تمام کند ، ولی *پاد قدرت به فریادش میرسد* یک دور ، دور میدان میزند و بعد به میدان جنگ برمیگردند ، می پرسند یاعلی چرا همان لحظه کارش را تمام نکردی ؟ می گوید : آن موقع به خاطر بی ادبی به خودم و به خاطر هوای نفسم بود ولی این کار را باید برای اجرای فرمان الهی می کردم ، این یعنی من قدرت دارم که به خاطر هوای نفس خودم نخواهم آدم بکشم این خیلی مهم است ، آیا انسان ها قدرت دارند ؟ بله، هر انسان در هر جایگاهی که هست میزان قدرتی را دارد ، مثلاً وقتی مادر می شوی ، نمیشود گفت : شما حق شیر دادن را نداری اصلاً قدرت مادر شیر دادن و بزرگ کردن بچه است و به مادر قدرت داده شده است تا به رشد بچه کمک کند . پس وقتی به آدم مسئولیتی دادیم قدرت هم به او داده ایم و نمیشود ، بگوییم : آقا شما رئیس اداره باش ولی هیچ قدرتی نداری شما اگر خواستی استخدام یا اخراج کنید باید از ما اجازه بگیری ، پس این چه ریاستی است ؟ وقتی مسئولیتی را به کسی میدهی ،باید قدرت در حیطه کارش هم به او بدهیم تا بتواند درست عمل کند. حالا با توجه به اینکه قدرت و پاد قدرت را فهمیدیم ، یعنی توانایی انجام کار و انجام ندادن کار در انسانها ، وقتی به کسی گفتیم : مسئولیت تو این است که زباله ها را جمع کنی یا کلاس را اداره کنی یا لژیون را اداره کنی یا مسئولیت تو این است که وبلاگ را اداره کنی ؛خوب تا اینجا خوب است ، به شخص قدرت دادیم تا بر مبنای قدرت درست حرکت کند ، یعنی اگر من قدرتی دارم و به واسطه قدرت شروع اذیت و آزار دیگران کنم ، این یعنی *قدرت تبدیل به پاد قدرت شده* و دچار ضعف می شوم و سوء استفاده میکنم تا مقداری میتوانم بچزونم ، ولی بعد از یه مقداری همون قدرت هم از من گرفته می شود. متوجه هستید به قول فاطمه *در قدرتم دچار منیت نشوم* نه چون من مادرش هستم میگویم باید این کار را بکند ، چون زنش هستم هر چه من میگویم را باید انجام دهد . ما در توهم دانایی ماندیم ( چون من مادرشم ، چون زنشم ، چون بچه این طرفم ) همه باید تابع من باشند و هر کاری گفتم باید انجام بدهند مخصوصاً مخصوصاً در مورد بچه ها. آقای امین دقیقاً میگویند : وقتی بچه به سن ۱۱-۱۲-۱۳-۱۴ سالگی میرسد و به سن بلوغ می رسد . این را در جواب خدیجه می گویم : وقتی بچه به سن بلوغ رسید ، در واقع مواد شبه افیونی بدن چندین برابر ترشح می شود و فکر میکند که خیلی میدانم و چون خیلی میدانم ، بنابراین باید بقیه تابع من باشند و از طرفی پدر و مادر می گویند : چون بچه چیزی نمیداند باید تابع ما باشد و بچه باید هرچی پدر و مادر گفت ، بگوید چشم . از این طرف بچه( توهم قدرت دارد) شبه افیونی اش چندین برابر تولید شده و تغییرات جسمی دارد و طبق این تغییرات پیش خودشان فکر میکنند ؛ حالا دیگر مثلاً تو مرد یا زن کامل شدی و توهم دارد ، چون قیافه ام شبیه مرد شده ، پس بنابراین اندازه یک مرد دانایی دارم و فلان کار را می خواهم انجام بدهم یا نمی خواهم انجام بدهم . حالا اینجا پدر و مادرها دو قسمت می شوند . جایی از صحبت حضرت رسول اکرم (ص) می فرمایند : که بچه ها تا سن هفت سالگی پادشاه و رئیس هستند و شما مرئوس ؛ یعنی کسی که به حرف رئیس باید چشم بگوید . ولی نه همیشه چون بچه ها را در این دوره خیلی لوس می کنند و نه دیگر هر کار و هر چیزی . از سن هفت سالگی به بعد دوره ای است که آنها وزیر هستند و شما پادشاه ، خیلی مهم است که به وزیر چه کاری می دهی انجام دهد ؟ چقدر به وزیرت اعتماد داری ؟ چقدر به وزیرتان قدرت می دهید؟ ما گفتیم انسانها صاحب اختیار هستند ؛ شما بچه یک ساله خانم طیبه عزیزم ، که خیلی وقت هم هست که ندیدیمش و دلمون براش تنگ شده ، بچه یک ساله را نمی شد ، بگوییم اسباب بازی هایت را روی فرش بیاور و بازی کن که پاهایت در زمستان یخ نکند و ما سه نفر آدم بزرگ حریفش نشدیم و دقیقا وقتی گفتیم نمی خواهد روی فرش بیایی ، روی فرش قرمز آمد . این به معنی این است که انسان ها اختیارشان محترم است و خداوند این اختیار را کاملا محترم شمرده است . حالا بچه در سنی است که فکر میکند اگر من دلم میخواهد بروم اینستا ، خوب دلش میخواهد برود اینستا ، هرچه تو بگویی نه این کار را نکن مطمئن باش " بچه بدترش را می کند . نمونه خودم را برایتان مثال میزنم ،الان از هر خیابان و کوچه ای که رد میشوم حتماً میگویم : خداوند مادربزرگم را رحمت کند، به خاطر اینکه دریچه چاه آب و فاضلاب یک متر عرض دارد و بزرگ است . هر موقع که با مادربزرگم بیرون میرفتیم ،۲ -۳ ساله بودم ، عشقم این بود که از روی این دریچه ها رد شوم . هر چقدر که خدا رحمتش کند می گفت : الهه یک وقت دریچه لق باشد ، توی چاه میافتی ،نمیتوانیم نجاتت بدهیم . مامان قربانت بروم از روی این دریچهها نرو . چه اتفاقی می افتاد ؟ من الان سی و چند سال ، از آن قضیه میگذرد ، خوب هنوز که هنوز است من وقتی خیابان و کوچه میروم ، از روی در چاه رد میشم و میگویم مامان جون خدا رحمتت کنه چرا ؟ چون به بچه میگم این کارو نکن بدتر انجام میده ، من خودم نمونه این کار هستم . وقتی میگویم اینستا و تلگرام نرو بدتر می کنه و داخل این کار هُلش می دهی . ما جاهایی باید تعصب را کنار بگذاریم ، ببینید اینطوری بگویم : طرف نماز بخواند ، حجاب ندارد، یک نفر میگوید حجاب دوست دارم یا من حجاب دوست ندارم ، شما نمیتوانی بگویی حتماً باید حجاب داشته باشی ، نمیتوانی بگویی شما باید بروی بهشت . شما به زور نمی توانید مردم را به بهشت ببری . دلش نمی خواهد به بهشت برود ، دوست دارد به جهنم برود. کلی میگویم باز در مورد سوال خدیجه توضیح میدهم . به طور کلی میگویم ، آقای مهندس داخل (سی دی عناصر معرکه گیری )می گویند :دوست ندارد برود بهشت به تو چه ؟ می خواهی او را به زور به بهشت ببری ؟ دلش نمیخواهد فلان کار را انجام دهد ، دوست ندارد دوچرخه سواری کند ، دوست دارد موهایش پیدا باشد ، دوست ندارد نماز بخواند ، دوست دارد نماز بخواند ، دوست ندارد روزه بگیرد ، دوست ندارد چادر روی سرش بگذارد ، دوست دارد چادر سرش کند . مردمی موفقند که " شما آمریکا را نگاه کنید هزار و یک رنگ و فرهنگ اند ، حالا که قضیه این سیاه پوست پیش آمده که به دلایلی کشته شده ، نه ولی قبلاً در یک محدوده ایرانی ، آلمانی افغانی و عرب در کنار هم مسالمت آمیز زندگی می کنند . کسی به کسی نمیگوید چرا موهایت پیداست ؟ یا چرا روسری سرت کردی ؟ کاری به هم ندارند و در صلح آرامش زندگی می کنند . حالا دوباره به سئوال خدیجه برمیگردیم ، خوب بله اینستا خودم را بگویم من تا قبل از کرونا به زور خانم مرجان اینستا را به دلیل این که مسئول سایت انگلیسی بودم ، باید برنامه های بِکش بِکش را از اینستا دنبال میکردم و ترجمههایی را میفرستادم . حتما روزی یکبار باید اینستا را چک می کردم و چون از فضای اینستا بدم میآمد این کار را نمی کردم، از قبل هم نمی کردم و به زور خانم مرجان شروع کردم . در جریان کرونا که از محسنات کرونا برای من بود و من را با اینستا آشنا کرد و زمانی که بخواهم چیزی را سرچ کنم یا کاری داشته باشم ، یا آشپزی یا مدل کفش و خرید از اینستا سرچ می کنم . هر چیزی همانقدر که بدی دارد خوبی هایی هم دارد . چرا زور کنیم که نباید این کار را انجام دهی ؛ از کجا می دانیم بچه سراغ چیز های بد می رود ؟ از کجا می دانم که من عالم همه چیز هستم ؟ چون من می دانم نباید انجام بدهد . اینطور نیست اگر شما بچه را درست تربیت کرده باشید ، بچه ها واقعاً به قول آقای امین بر مبنای فنداسیون و پایه درست آموزش دیده باشند و رشد کرده باشند ، هرگز سراغ کار خطا نمی روند . ولی وقتی شما این آزادی را به او بدهید منتهی یک آزادی معقول ؛ یعنی یک بچه چهارده پانزده ساله موبایل را می دهی که در طول یک ساعت یا نیم ساعت ، اختیار داری کارت را انجام بده و بعد موبایل را پس بده . ولی اینکه حس بدی به بچه منتقل کنیم که الان داخل اینستا چیزهای بدی می بیند و این را انتقال بدهی ، وای الان چی میشود؟ بابا یک کمی آرامتر یک کمی بدون تعصب تر . واقعاً ما از تعصب داریم ضربه می خوریم . واقعاً از تعصب آسیب می بینیم و آسیب می رسانیم . دیروز در آکادمی کنار آقای حکیمیان بودم و موقع خداحافظی ، یکی از عزیزانِ کمک راهنمای شعبه شیخ بهایی که اسمش یادم نیست ، سلام کردند و گفتند : من از وبلاگ شما استفاده می کنم و سوالاتم برطرف میشود . خانم راهنما به آقایی اشاره کردند که همسرش بود . آقا هم به من سلام کردند و شوهرش خیلی متواضعانه سلام و تشکر کردند و گفتند : خانم صادقی ، خواهرم دانشجوی شما بوده ، وقتی اسمش را پرسیدم یادم آمد که دانشجوی ارشدم بوده و در دانشگاه ما بود . یک بار به من پیام داد که دانشجوی دکترا قبول شدهام و در مقاله نویسی از من کمک خواستند . حالش را پرسیدم ،گفتند : حالش خراب است ، به خاطر اینکه دچار افسردگی شدید شده و قرص های آرام بخش مصرف می کند . سنی ندارد ولی چون همه چیز باید مطابق میلش باشد و میگوید ، حرف من باید انجام شود ولی من گفتم : مورد دیگری که باعث این اشکال شده است ، که آدم متعصبی بود و بسیار تعصب داشت و من فقط در حد سوال و تحقیقات با ایشان بودم ولی یک بار که در دانشگاه وسیلهای برای برگشتن داشتم و از من خواستند که با ماشین آنها برگردم ، متوجه شدم که از خانوادههای مذهبی و متعصب هستند .یاد حرف جناب مهندس افتادم که فرمودند : دیندار بودن به معنی این نیست که تو حجاب خوب داشته باشی ، نمازت را اول وقت بخوانی ، روزه بگیری ، مسجد بروی . این ها ظاهر دین هستند ، مثل ظاهر یک درخت ، که من به قول اصفهانیها مثل الاکلنگ نماز بخوانم و بروم . *ریشه این درخت ایمان و تقوا است* اگر آدمی باشم که از بقیه رشوه بگیرم یا پولم را از راه دزدی به دست بیاورم ، آدمی باشم که سرزنش کنم یا حق بقیه رو بخورم ، حالا ۲۰ هزار بار هم که سجده کنم ، احیا بروم . اصلاً برای من خندهدار است و جالب است که آدمها شبهای قدر ماه رمضان ، به مسجد می روند که الهی من را ببخش الهی غلط کردم ، العفو . مگر به همین راحتی است ؟ مگه داریم که هر کاری دلت خواست کرده باشی ، چه طلب آمرزشی ؟ چه مکه ای ؟ چه حجابی ؟ چه نمازی ؟ چه روزه ای ؟ این الان چیه ؟ اگر واقعاً نمازت نماز بود که تو را از فحشا و منکر نگه داشته بود ، نهی می کرد . این چه نمازی است که تو میخوانی و کنارش دروغ میگویی غیبت هم می کنی حالا ظاهر درست است مثل درختی که ظاهرش خیلی خوب است ولی درون این درخت کرم ریشه کرده کرمی که دارد از درون درخت را از داخل میخورد ظاهرش فعلا خوب است ولی سقوط میکند، این درخت از درون داغون میشود و از بین میرود، به هیچ درد نمی خورد. بچه ها مراقب باشیم اگر من نمازم را درست میخواندم ، بگذارید خودم را بگویم ، من زمانی چادر مشکی سر میکردم حتی یک تار مو هم پیدا نبود ، خدا رحمت کند مادربزرگم را تابستان گرم و چادر و مانتو بلند و مقنعه و ساق دست که یک سانت از مچم پیدا نباشد ، چادرم تا پیشانی ام بود ،یعنی *توهم مسلمانی* به قول حضرت حافظ میفرماید : گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگر از پس امروز بُوَد فردایی اگر مسلمانی این است که من الهه دارم ، خدا به دادم برسد ، که بعد امروز فردایی باشد و من حساب و کتاب و جواب باید بدهم ، متوجه باشید ؛ من اگر ظاهرم خوب است ولی بچه ام را اذیت می کنم دیندار نیستم . اگر بچهها را اذیت می کنم یا مجبور می کنم ،نماز بخواند فکر میکنم دیندارم . اگر باعث آزار و اذیت شوهرم و بچه هایم می شوم ، این واقعاً دینداری نیست . اگر کسی قدرشناس نیست این بی دینی است ، حالا تو روزی هزار رکعت نماز بخوانی این بی دینی است . به حرف راهنمای خودت گوش نمیدهی به حرف ربّ خودت ، مربی خودت گوش نمیدهی ، اینها بی دینی و ایمانی هستند . اگر ایمان داشتی زیر کوه قاف هم که شده بود سی دی را گیر می آوردی و گوش میدادی و می نوشتی نه فقط از اپلیکیشن که از زیر کوه قاف اگر بخواهیم انجام بدهیم ، سی دی دستور جلسه را گیر می آوریم و گوش می دهیم و انجام می دهیم اگر انجام ندهیم بی ایمانی و بی دینی است و دودش در چشم خودمان میرود. ما توانایی قدرت انجام هر کاری را داریم ، تو اگر قدر دان نباشی خود به خود از گردونه به بیرون پرتاب میشوی ، یعنی انقدر کوله بارت سبک است و از دانایی پر نشده و عمل سالم ندارد که از گردونه به سرعت خارج می شود نمی فهمد . سال قبل عکس های روز کمک راهنما را ببینید ، داخل گوگل بزنید همسفران عشق به اضافه راهنما بچهها را ببینید کیا بودند که الان نیستند ، خیلی ها نیستند و اگر من نمی دانم که با تعصبات خودم که من فکر میکنم من درست می گویم و بقیه اشتباه میکنند . این هم نادانی است این دلیل بر این است که من راه را دارم خطا میروم . اگر فکر کنم من دُرستم و هر کسی خلاف من می گوید اشتباه است ، دین من درست است و دین بقیه آدمها اشتباه است . آقای مهندس میگویند : احترام بگذار . مردم در فرانسه پلی است که روی رود سن بسته شده است ، انقدر مردم به این پل قفل زدهاند که به آن پل عشاق می گویند ، که عاشق و معشوق به هم برسند و این پل در اثر قفلها سنگین شده و در آستانه فرو ریختن بود که با ابزار های صنعتی بزرگ قفل ها را باز کردند که پل به حالت عادی برگردد ، آقای مهندس گفتند : باید به اینها هم احترام بگذارید . یک سری مردم در هند گاو پرستند دلشان می خواهد ، به تو توچه ؟ باید به ایده و عقیده و دین آنها هم احترام بگذاری . یا ایرانیان باستان آتش پرست بودند ، البته نمی پرستیدند آتش نماد نور بود و به خاطر همین با آتش احترام میگذاشتند . موحد و خدا پرست بودند ولی تو فکر کن آتش می پرستیدند به تو چه ؟ عیسی به دین خود ، موسی به دین خود ، حواسمان باشد گول ظاهر را نخوریم خودم را میگویم ، قضاوت شخص خودم هست "اگر من ظاهرم اینطور و حجاب هم درسته و ظاهراً نمازم را می خوانم ،روزه ام را میگیرم ،حج میروم ، توهم برم ندارد ، که خیلی آدم حسابی هستم یا خیلی دانا هستم . زمانی که با حجاب بودم فکر می کردم خیلی خیلی کارم درست است ولی وقتی وارد کنگره شدم ، دیدم که کارم درست نیست ، باید خیلی کارها را کنار بگذارم و انجام ندهم . خوب این را باید بدانیم که اگر من در موردی یک مقداری میدانم در موردی به اندازه سرسوزن نمیدانم . حالا میگویم : چطور میزان دانایی و نادانی مان ، را حساب کنیم ؟ طبق فرمول آقای امین مثلاً مساحت یک چیزی را می خواهم به دست بیاورم از فرمول دایره استفاده کنم ، چون دایره کاملترین شکل هندسی است مساحت دایره شعاع ضربدر شعاع ضربدر عدد پی هست . عدد پی ۳.۱۴ هست حالا اگر من بخواهم بدانم این دایره چند متر است یا چند سانتی متر است ؟ باید شعاع را به دست بیاورم و اندازه شعاع را در خودش ضرب کنم . مثلاً ۲ضربدر ۲ می شود چهار و در عدد پی ضرب کنم . یعنی ۲ متر شعاعم باشد ، مساحت دایره این طور به دست بیاورم . حالا آقای امینی میگوید : اگر دانایی من به اندازه بالاتر از یک باشد ، فرض کن دانایی من یک باشد . یک ضربدر یک ، ضربدر عدد۳.۱۴ حالا هرچی از عدد یک بزرگتر باشد ، این عدد بزرگتر و بزرگتر میشود و دانایی من بالاتر میرود . ولی دقت کنید دانایی بشر یک نیست ، دانایی بشر زیر یک است . یعنی کسری ، اعشار میخورد و هرچقدر عدد اعشار را در خودش ضرب کنیم ، اعشار ۰/۲ یعنی دو قسمت از ده قسمت را برداریم و با ممیز نشان دهیم ، چون دانایی بشر زیر یک است . مثلا ً از کل دانایی موجود ۲ دهم است که بشر می تواند به آن دست پیدا کند ، فرض کنید دانایی بشری یک دهم ، میخواهم کل دانایی را حساب کنم ؟ هر چقدر عدد از یک کوچکتر باشد، مساحت هزاران برابر کمتر میشود ، یعنی کاملاً متوجه میشوم که دانایی من هزارم درجه می شود . پس هر چقدر شعاع اطلاعات من بیشتر میشود ، کل دا نایی هم کمتر میشود . حواسمان باشد که هر چقدر بیشتر بدانیم نتیجه اش این است که میفهمیم چیزهایی که نمی دانیم هزار برابر بیشتر است . یعنی هرچه بیشتر آموزش میبینم بیشتر یاد میگیرم ، بفهمم که هیچی نمی دانم . عین این حرف ابوعلی سینا که گفتند : تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم انقدر مطالعه کردم و دانایی پیدا کردم تازه فهمیدم که هیچی نمیدانم. جلسه با دعای خیر دوستان به پایان رسید . ممنونم . هفته آینده دوشنبه مورخ : 99/3/26 سی دی لژیون : وادی هشتم سی دی برداشت : علم ۱ نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : شنبه 31 خرداد 1399 12:56 ب.ظ
سلام وخداقوت
مثل همیشه بسیار عالی بود ولذت بردم باآرزوی موفقیت سه شنبه 27 خرداد 1399 07:41 ق.ظ
سلام،سپاس فراوان خانم الهه عزیزصحبتهای شماتلنگری برای من بودکه درمسلمان بودن خودم دقت کنم.ازمشارکت عزیزان بسیاردرس گرفتم وممنون که باطرح سوال دریچه ای ازدانایی رابه رویم بازکردید
سه شنبه 27 خرداد 1399 12:24 ق.ظ
خدا قوت خانم خدیجه و همسفران عزیز لژیون. خیلی زحمت کشیدید.
یکشنبه 25 خرداد 1399 11:46 ق.ظ
خانم خدیجه جان خدا قوت، ممنونم از خانم الهه عزیزم بابت آموزش های ناب
درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||