همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 
به نام قدرت مطلق الله
کارگاه آموزش مجازی لژیون همسفران عشق، با استادی کمک راهنمای محترم، سرکار خانم الهه و دبیری خانم خدیجه، در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۲ با دستور جلسه عقاید بازدارنده، راس ساعت مقرر آغاز به کار کرد.
در ابتدا کمک راهنمای محترم خانم الهه فرمودند:
با قوت گرفتن از قدرت مطلق الله جلسه را آغاز میکنیم. سلام دوستان من الهه هستم یک همسفر ؛ امیدوارم که حال همگی عزیزان خوب باشد، من هم به حمدالله خوب هستم منتظر مشارکت شما عزیزان با صدای دلنشینتان هستم.
در ابتدا آقای امین می فرمایند: مشارکت در مباحث پایه وستون هست و تجربه شخصی افراد خیلی خوب جواب می دهد و نیازی نیست که آدم برای آن مسئله کتاب های زیادی را مطالعه بکند و تجربه خودش بهترین نتیجه را به همراه دارد. در ادامه استاد فرمودند : قبل از این که وارد بحث اصلی بشویم و راجع به ماه رمضان و فواید آن و تشابه آن با متد DST بشویم  و تاثیر آن را بروی سیستم X را برسی بکنیم، یک مقدمه ای وجود دارد که خیلی تعیین کننده هست . اگر کسی از عنوان یک کتاب یا یک مطلب و یا یک هنر و یک علم و... خوشش نیاید دیگر وارد آن نمی شود و به اصطلاح آن را در مقدمه رها می کند و در نطفه خفه می کند، به عنوان مثال کسی که از اعراب بدش می آید، دیگر کاری به تمدن و خدمات و آثار ارزشمند آن ها ندارد و تنها به شنیده ها و سوء برداشت ها و تفکراتی که در مورد آنها داشته است، بسنده می کند. این مسئله در تمامی جهات می تواند اتفاق بیفتد. مثلا در مورد ماه رمضان و روزه داری و نماز خواندن هم افرادی هستند که به خاطر تجربه بدی که داشته اند و یا شرایط محیطی و ... از این آداب دینی خود را محروم کرده اند. استاد در ادامه می فرمایند: تجربه شخصی خودم در این باب این بود که همیشه در مدرسه از نماز خواندن فراری بودم و به عناوین مختلف این کار را انجام نمی دادم و حتی یک عنصر تحریک کننده به حساب  می آمدم و دیدگاه دیگران را عوض می کردم که چرا نماز می خوانید؟ مگر شما عرب هستید و یا عربی متوجه می شوید و ... می گفتم که آدم باید دل پاکی داشته باشد و اگر نماز خواندن برای بدن مفید وخم و راست شدن خوب هست خوب با ورزش کردن در باشگاه این نتیجه حاصل می شود و در کل این را یک کار اضافی می دانستم و این از تفکر ناسیونالیستی (نژاد پرست) من سرچشمه می گرفت. چرا که خودم را از نژاد آریایی می دانستم و بهترین را به خودم نسبت می دادم و به خاطر ظلمی که به واسطه اعراب به ایرانیان زمان ساسانیان شده بود و جنگی که منجر به شکست ایرانیان شده بود از آنها کینه و نفرت داشتم و می گفتم که از آن زمان به بعد ایران رنگ خوشی را به خود ندید است و هر وقت تاریخ را مطالعه می کردم به این قسمت که می رسیدم گریه می کردم
 با گذشت زمان یک چیزهایی تغییر کرد و با مطالب دیگر ی آشنا شدم و دیدگاه من عوض شد و به نقطه ای رسیدم که آمدم و شروع کردم به عبادت و تفکر قبلی من شکاف برداشت و فهمیدم که اعراب آدمهای بدی نبودند که حمله کردند و ایرانیان هم خیلی خوب نبودند. یعنی آن تصویر کاملا سیاه (اعراب) و کاملا سفید (ایرانیان) را عوض کردم و متوجه شدم که ایرانیان به این خاطر شکست خوردند، چرا که در اواخر دوره ساسانیان یعنی حدودا 30 سال آخر مردم در بند و اسیری بودند که تمام ثروت بین 5تا 10 درصد آنها تقسیم شده بود که شامل نجیب زادگان بودند و مردم عادی خیلی ناتوان بودند و به خاطر بی علاقه بودن و بی هدف بودن و نبودن انسانیت و فرهنگ آنها از مبارزه کردن دل خوشی نداشتند و در واقع انگیزه لازم وجود نداشت . اما در سپاه مقابل آنها بر اثر تعالیم و آموزش هایی که وجود داشت، کاملا منقلب بودند و از نظر تفکر و اندیشه آنها به خدا نزدیک تر بودند و همین یکپارچگی آنها باعث پیروزیشان شده بود
 و این برای من نتیجه ای که در بر داشت این بوده که عرب ها آمده بودند که ما را از دست شیاطین که بر ما حاکم شده بودند نجات بدهند و من بر گفته خود شاهد دارم ؛ شاهد آن این است که اگر تجاوز و ظلم و حمله ای از طرف اعراب صورت گرفته باشد، باید محصول و نتیجه بدی هم بدهد. در صورتی که نتایج این جنگ خیلی درخشان بود. جدا از این که ما شکست خوردیم اما در به خاطر آمیخته شدن این دو فرهنگ چه آثار ارزشمندی و چه دانشمندان و نویسندگان و موسیقی دانان و معماران و ستاره شناسان بزرگی به تمدن ما اضافه شدند و ظهور کردند که ما آن را به تمدن اسلامی می شناسیم. انقلابی که در عرصه شعر در ایران پدید آمد و بزرگان آن از جمله مولانا ، حافظ، سعدی ، فردوسی و ... اگر اشعار حافظ را برسی کنیم به گفته تحلیلگران وجود کلمات عربی به این اشعار معنی بخشیده و بیرون کشیدن این کلمات آنها را ناقص می کند ! چرا که اعراب در بیان شعر خیلی قوی و مقتدر بوده اند. حال آنکه ایرانیان خیلی سر آمد نبوده اند و این از نتایج محصول و بازتاب این در هم آمیختگی است که محصول بسیار شیرین و پر محتوایی هم بوده است. اگر اشعاری که این بزرگان در این بازه زمانی سروده اند را در یک کفه ترازو  و تمام اشعار  دنیا را در کفه دیگر بگذاریم، قابل مقایسه نیست ! پس شاهد این ماجرا به ما می گوید که این نه تنها تجاوز نبوده است بلکه یک فرآیند رها سازی بوده است. من به خاطر دیدگاه غلط و تاریک خودم نسبت به اعراب و فرهنگشان جبهه می گرفتم و در  واقع تعالیم دینی که وجود داشت را با دید بدی نگاه می کردم. پس تا زمانی که افکار و اندیشه انسان تغییر نکند در واقع کتابی باز نمی شود و در باغ بسته می ماند و ما پشت در باغ می مانیم و نمی توانیم از محصولات آن باغ استفاده کنیم .
 زمانی که من شروع کردم به نماز خواندن در ابتدا برای حل مشکلات می خواندم، واقعا تاثیرش را می گذاشت و گاهی اوقات بعد از این که به خواسته ام می رسیدم دیگر  پشت سرم را نگاه نمی کردم! ولی از به جایی به بعد ادامه دادم و به نقطه ای رسید که انگار یک چیز گم شده ای داشتم و وقتی انجام می دادم انگار که من را به پریز برق وصل می کردند و شارژ می شدم و برای من مثل یک سند هست و الان اگر که تمام دنیا جمع بشوند و بگویند این کار را ترک کن نمی توانم چرا که تجربه خیلی خوبی از این قضیه دارم . در مورد روز گرفتن هم به همین صورت است. افرادی هستند که در مقابل آن جبهه می گیرند و می گویند که مگر دیوانه این که گرسنگی و تشنگی را تحمل کنیم و به جسم خودمان آسیب بزنیم و قند خون مان بیفتد و ...  و من متوجه شدم که این نشات گرفته از ناتوانی افراد هست ؛ زمانی که انسان نمی تواند کاری را انجام دهد آن را رد می دهد و به نوعی ناتوانی خودش را می پوشاند چرا که دیدن تا یکی و ناتوانی شهامت می خواهد. اما کسانی که به دنبال پالایش و تزکیه هستند، باید شهامت را در خودش به وجود بیاورد و این ناتوانی را ببیند و آن را بر طرف کند و این درست مثل کشف میکروب است که خود 50 درصد قضیه حل است و 50 درصد مابقی را در با گذشت زمان  و شناخت ماهیت آن میکروب و پیدا کردن درمان تکمیل می شود. زمانی که شروع به روزه گرفتن کردم در ابتدا حوصله نداشتم و عصبی بودم ولی به مرور تغییرات را در خودم دیدم، حتی بدنم در برابر سرما و گرما مقاوم شده بود و حس نمی کردم درست مثل وقتی که کسی شیره مصرف کند در صورتی که من شیره مصرف نمی کردم. تنها سیستم شبه افیونی من بود که با این روش توانایی خودش را بالا می برد. بعدا متوجه شدم که بی دلیل نبود که این روش درمان  در این ماه به وجود آمد به اعتقاد من چیزی به اسم اتفاق و تصادف و شانس وجود ندارد و همه چیز بر اساس یک نظم و حکمتی رخ می دهد. در واقع این ماه رمضان و متد هر دو یک کار را انجام می دهند و آن باز پس گیری سیستم X است ؛ آقای مهندس می فرمایند: سیستم X از دو روش یا دو نسخه پیروی می کند، یکی باسیم مثل مواد مخدر و قرص و الکل و غذا خوردن و یکی بی سیم مثا افکار اندیشه و جهانبینی و برای مواظبت و نگهداری از این سیستم این دو نسخه لازم و ضروری است و حال یگانه معمار هست که این جسم را طراحی کرده است برای قسمت باسیم روزه را و برای قسمت بی سیم نماز را تجویز کرده است. چرا که کارایی جسم ما را بالاتر و حتی بهتر از قبل می کند و این برای ما بسیار روشن وادار است که اگر انسان سیستم شبه افیونی خوبی نداشته باشد نمی تواند بسیاری از کار ها را انجام دهد ؛ نمی تواند شاد باشد ، نمی تواند خوب یاد بگیرد ، نمی تواند عشق بورزد و ...اما کسانی که استفاده می کنند از این نسخه ها می توانند به راحتی به وظایف و مسئولیت های خودشان برسند. اما نکته ای که وجود دارد  و بسیاری از افراد در انجام دادن آنها کوتاهی می کنند این هست که فکر می کنند اختیارشان به گونه ای از آنها سلب می شود چرا که اختیار مهمترین هدیه ای است که خداوند به بشر داده است و قتل که من به اجبار و با تهدید کسی را به این کار وادار کنم، او انجام نمی دهد و حاضر است جهنم را ببیند، ولی اختیارش از او گرفته نشود. در صورتی که ما آموخته ایم که جهنم واقعی نداشتن تعادل است یعنی وقتی که سیستم شبه افیونی ما به درستی کار نکند. انگار در جهنم هستیم و دیگر چه احتیاجی به آتش فلان مجازات. زمانی که نیروی تاریکی اختیار که خیلی مهم هست را در مقابل رحمت خداوند قرار می دهد انسان برای اینکه اختیارش دست نخورده بماند، قید رحمت و اثرات آن را می زند و این خود باعث تخریب می شود. اما اگر من به درستی  و با احترام شخصی را دعوت کنم و بگویم اگر دوست داری انجام بده و اگر خوشت آمد ادامه بده و اگر دوست نداشتی ادامه نده! در واقع اختیار آن را نشانه نرفته ام و همه چیز را به خود او سپرده ام، اما اگر بگویم باید انجام بدهی و اگر انجام ندهد فلان می شود وارد من در مقابل انجام ندادن او ناراحت شدم. در واقع یک گره ای در این میان وجود دارد و این هیچ کمکی به هیچ کسی نخواهد کرد .اگر انجام داد خوشحال می شوم واگر انجام نداد هیچ ارتباطی به من ندارد آن موقع است که انسانها در مقابل کارهایی که برایشان فایده دارد مخالفت نمی کنند و دیگر مبارزه نمی کنند چون دیگر نیازی نیست که از اختیاراتشان دفاع کنند .
 مشارکت همسفر زهرا : سلام دوستان زهرا هستم همسفر ؛ زمانی که من وارد کنگره شدم و مثلث را دیدم فکر کردم که وارد یک جمع شیطان پرست شدم و با خودم گفتم که بهتر است یکم بیشتر فکر کنم و بعد بیاییم. نکند که مرا از عقایدی که دارم دور کند و با خودم می گفتم که چرا آنهایی که آنجا نشستند آنقدر حالشان خوب است و انگار نمی دانند که اعتیاد چیست ! و من چه دردها و رنج های را تحمل کرده ام و بعد  کتاب 60 درجه و چند تا جزوه تهیه کردم. برای اینکه با این سیستم آشنا بشوم و قضاوت زودهنگام نداشته باشم. وقتی مطالعه کردم و متوجه شدم که تفکر من غلط بوده و اتفاقا دید من را به خیلی چیزها باز کرد و طرز درست رفتار کردن و درست صحبت کردن را به من آموخت و فهمیدم که چقدر منیت و غرور دارم. زمان و مکان و به وقت صحبت کردن را به من آموزش داد ؛ و یاد گرفتم که فقط و فقط برای خودم بیایم. چرا که من بیشتر به این آموزش ها احتیاج داشتم و در واقع از اعتیاد مسافرم به نوعی سوء استفاده می کردم و در این چند سال من آمدم تا پیوندهای نامیمون را از خودم جدا کنم و آن باورها و حس های بد و منفی را به مثبت تبدیل کردم.
مشارکت همسفر فاطمه (الف): سلام دوستان فاطمه هستم همسفر؛ یکی از بهترین سی دی هایی که نوشته ام همین سی دی عقاید بازدارنده بوده است. عقاید زیادی داشتم که جلوی تفکرات من را می گرفت و به واقع همنوازی خوب مطلق یا بد مطلق نیست و من این تجربه را داشتم که فکر می کردم که من آدم دینداری هستم وخیلی خوبم و کسی که حجابش را رعایت نمی کند آدم بدی هست و حتی حاضر نبودم که جواب سلام آنها را بدهم و با آنها ارتباط داشته باشم تا اینکه  در محیط کاری با چند نفر آشنا شدم و فهمیدم که اتفاقا جهانبینی فوق العاده ای دارند و دید مثبت آنها با من قابل قیاس نبود. چرا که من همیشه دید منفی داشتم و به خاطر عقاید که داشتم به مسافرم خیلی سخت می گرفتم و مرتب نماز خواندن شان را چک می کردم و شب های قدر به هر وسیله ای بود باید بیدار می ماند و عبادت می کرد و الان که اینها را بازگو می کنم برایم خیلی خنده دار است چرا که من به خاطر ترس از خداوند فقط این عبادات را انجام می دادم. نکته دیگر در مورد ناتوانی در انجام کارها بود که برای من تجربه ای به همراه داشت که من هیچ وقت هنر شیرینی پزی نداشتم و همیشه به بهانه های مختلف انجام نمی دادم تا اینکه به خاطر ویروس کرونا دست به کار شدم و با چند تا دستور ساده شیرینی پختم و فهمیدم که من هنرش را داشتم ولی نمیخواستم باور کنم . 
مشارکت هسفر فاطمه ف در باب اعلام سفر و دریافت گل رهایی از دستان پرتوان بنیان کنگره 60: سلام دوستان فاطمه ف هستم همسفر ؛ اول از همه تشکرات خودم را انجام می دهم در راس از آقای مهندس تشکر می کنم که این بستر را برای من فاطمه فراهم کردند که وارد کنگره بشوم از خداوند تشکر می کنم که من را بایک مصرف کننده آشنا کرد و با وجود او بود که من از کنگره آموزش گرفتن و از استاد امین ، خانم آنی و خانم کماندار بسیار  تشکر می کنم. واقعا زحمت می کشند که به حال خوش برسم و در آخر از کمک راهنمای عزیزم خانم الهه تشکر می کنم که هر چقدر که بگویم نمی توانم سپاس گزار شما باشم ؛ شما در این سفر به صورت فیزیکی با من نبودید ولی من در تمام لحظات حضور پر مهر شما را احساس می کردم و سفر بسیار لذت بخشی بود و شما از حال من خبر می گرفتید.فاطمه قبل از کنگره یک آدم با منیت زیاد ، دستان عرق کرده و بد اخلاق و اخمو بود که تبدیلش  به فاطمه با روحیات بهتر و دیگه دستانم عرق نمی کند. اینها همه به خاطر تغییر زندگی و آموزش هایی که از کنگره گرفتم بوده وامیدوارم که گوشه ای از محبت های شما را بتوانم جبران بکنم و تمام دوستان سفر اول این لذت را بچشند.
 در ادامه کمک راهنمای محترم سرکار خانم الهه صادقی این گونه بیان نمودند  : 
 سلام دوستان الهه هستن همسفر :خوب دقیقا ما یک وقتهایی در ذهنمان عقایدی را داریم و با آن عقاید تازه پز می دهیم و فخر فروشی می کنیم و فکر می کنم که بهتر از بقیه می دانم و من این طوری هستم. باید همه به نظر من احترام بگذارند و این یعنی اوج نادانی و نا آگاهی حتی زمانی که فکر می کنیم چیزی را می دانیم، تا وقتی که از ما سوالی نپرسیدند، نباید بگوییم بله نظر من این است.  هر وقت گفتند خانم الهه صحبت کن و نظر بده آن وقت من می توانم اظهار نظر بکنم و البته اظهار نظر نه از موضعی که من بیشتر می دانم، اظهار نظری که نظر من این هست و بقیه می توانند مخالف نظر من باشند و یا می توانند موافق نظر من باشند. خوب حالا ما می گوییم در مواردی که ما عقاید خیلی سفت و سخت و نفوذ ناپذیری داریم چه کسی آسیب می بیند؟ خود شخص من آسیب می بیند ! من خودم به قول فاطمه که مشارکت کرد، من یک آدمی بودم که سال های پیش چادرم را سرم می کردم و از این ساق دست های مشکی رنگ زیر مانتو می پوشیدم که مبادا یک سانت از مچ دستم پیدا بشود و یا یک تار مو من هیچ موقع پیدا نبود و همیشه می گفتم که این یعنی مسلمانی و چون در سال 85 حج هم رفته بودم خیلی احساس خوبی داشتم که مسلمان هستم، البته هیچگاه فخر فروشی نکردم، چون همیشه می گفتم که حضرت حافظ این بیت شعر را برای من سروده اند ؛ گر مسلمانی از این است که حافظ دارد / وای اگر از پس امروز بود فردایی، اگر مسلمانی این هست که من دارم، وای به حال من. اگر یک قیامت در پیش باشد اما یک وقتهایی هم به اینکه من نماز می خواندم و دیگران نه، احساس غرور می کردم. اما هیچ وقت دیگران را امر به معروف و نهی از منکر نمی کردم تا وقتی که با کنگره آشنا شدم فهمیدم که" من اگر نیکم اگر بد / تو برو خود را باش " هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت " هر کسی آن چیزی را درو می کند یا کشت می کند که کاشته است. اگر من گندم بکارم، گندم برداشت می کنم. جو بکارم، جو برداشت می کنم و حنظل بکارم ، حنظل برداشتی کنم ، گیاه شیرین بکارم، گیاه شیرین برداشت می کنم و باد بکارم، طوفان برداشت می کنم .
 کم کم که با کنگره آشنا شدم فهمیدم که نماز خواندن خوب هست، روزه گرفتن خوب هست، چون من قبل از کنگره هم نماز و روزه می گرفتم. با ورود به کنگره فهمیدم که اینها ظاهر دین هست و در صور ظاهر ما نماز می خوانیم، حج می رویم، زکات می دهیم و ... ولی در صور پنهان من الهه چقدر مسلمان هستم و چقدر تسلیم راه الله هستم  که وقتی می گویید دروغ نگو بگوییم چشم ، غیبت نکن بگوییم چشم. چرا که کسی که غیبت کند، انگار گوشت برادر مرده خود را می خورد. یعنی با این تصور که خواهر و برادر تو مرده اند و تو داری گوشت آنها را می خوری ! آنقدر چندش آور هست این عمل ؛ منتها من اینها را حساب نمی کردم، چون آن زمان هم اهل غیبت و دروغ گفتن نبودم و یادم نمی آید، ولی در ذهنم اتفاق افتاده که دروغ گفته ام مثلا اگر فلانی می پرسید چرا نیامدی ؟ من به جای این که راستش را بگوییم یک چیز دیگر می گفتم . زمانی که وارد کنگره شدم فهمیدم که دینداری و عبد بودن به این معنی هست که تو چقدر در جهت تکامل حرکت می کنی و تو چقدر به انسانیت نزدیک می شوی؟ به قول آقای مهندس انسان بودن و به وظایف انسانیت عمل کردن جزء وظایف است. یعنی وظیفه انسان این است که  انسانی عمل کند، اگر من به پدر و مادرم خوبی می کنم چون وظیفه من هست و منتی سر هیچ کسی ندارم. اگر به خواهرم نیکی می کنم و یا کار یک نفر را راه می اندازم و حرف یک نفر را گوش می دهم در واقع دارم به وظیفه خودم عمل می کنم .
عبد بودن دقیقا یعنی همین که تو چقدر در جهت درست حرکت می کنی ؟ چقدر از  اعمالت سالم هست؟ چقدر من زن خوبی هستم برای این همسر ؟ آیا فقط عیب های او را می شمارم و یا عیب های خودم را هم می بینم و در ذهنم به قضاوت از او می پردازم و ظاهر  کار های او را می بینم که چقدر بد است، ولی آیا نفرت های خودم و کینه های خودم را نمی بینم؟! انسان بودن به لباس و زیبایی ظاهری نیست، انسان بودن یعنی اینکه من چقدر انسانی می اندیشم و چقدر انسانی عمل می کنم؟ چقدر حرکت می کنم به سمت صراط مستقیم؟ چقدر با حرف راهنمای خودم گوش می کنم؟ چقدر با حرف آقای مهندس گوش می دهم و چقدر بنده خوبی هستم ؟
 شما اگر در یک شکل کوچکتر نگاه کنید، می بینید که کرم یک بنده خیلی خوبی هست می دانید چرا ؟ روز دوشنبه من به همراه خانم نجمه و خانم زهره اسیسنت محترم و خانم زیبا کمک راهنما با هم سوار ماشین بودیم و یک دفعه دیدم که یک سگ بزرگ کنار ماشین هست و زبانش را بیرون می آورد انگار که تشنه بود و ما برای سگ ناراحت شدیم و با خودمان گفتیم چکار کنیم؟ چکار نکنیم؟ من به بطری آب داشتم رفتم ریختم روی زمین تا بخوره و در ضمن من خیلی می ترسیدم چون سگ هار بود و بیابانی و بعد آبی که روی زمین ریخته بود را نتوانست بخورد  ؛ بعد گفتیم چکار کنیم ؟ خانم زهره و نجمه گفتند که ظرف دیگری نیست که داخلش آب بریزیم؟ خانم نجمه گفتند که الهه اگر که نایلون داری آب را داخل نایلون بریز و بگذار جلویش تا بخورد ؛ من واقعا می ترسیدم ولی سگم تشنه بود و چندین بار من می خواستم در نایلون را باز کنم تا می آمد جلو من خودم را می کشیدم عقب و سگ هم خودش می فهمید که من می ترسم ، می رفت عقب. خلاصه در نایلون را باز کردم و رفتم سوار ماشین شدم و از توی آینه می دیدم که دارد آب می خورد. جالب اینجا هست که سگ ها آنقدر سپاسگزار هستند، خانم نجمه می گفتند که ما در خانمان یک گربه هست که برایش غذا می بریم و چند روز پیش من متوجه شدم که وضع حمل کرده و برایش یه مقدار غذا بردم همین که من را دید به صورت خشم جلو آمد، انگار که من می خواهم به او آسیب برسانم و این اتفاق را در کنار یک موضوع دیگر قرار دادم که چند روز پیش با همسرم بودیم و کنار خیابان دو تا سگ را دیدم و چون دنبالمان کمی استخوان بود ایستادیم که به آنها بدهیم ما هنوز به آنها غذا نداده بودیم، اما آنها به نشان خوشحالی جلو ماشین ما دم تکان می دادند و انگار می رقصیدن ومن باخودم گفتم گربه که ما چند سال هست ازش مواظبت می کنیم قدر ناشناس هست. شنیدن که می گویند فلانی گربه صفت هست یعنی یک چیزی را می بیند یک نعمتی به او داده می شود ولی چشمش را می بندد و می رود ! حالا موجودات عالم همه در جهت این تکامل در حرکت هستند در جهت این که به شعور خودشان اضافه بکنند به قدر شناسی خودشان و به شکر گزار بودن خودشان  به تکامل در هستی ایجاد کردن اضافه می کنند، یعنی هر موجودی در هستی تلاش خودش را می کند که به هستی کمک  بکند این یعنی عبد و یعنی بندگی.حالا این بندگی کردن من انسان من الهه به این نیست که من چه لباسی  بر تنم باشد و چه پوششی داشته باشم،  چه زبانی صحبت می کنم ، رنگ پوست چه باشد؟ سفیدم، سبزه ام سیاه پوستم، رنگین پوستم سرخ پوستم ، فرقی نمی کند. این هست که من در جهت تکامل هستی من چه قدمی برداشته ام ؟! آیا کمک کردم که هستی جلو برود یا نه؟ اگر در این مسیر دچار یک ذهنیت و تفکری بشوم که من برتر هستم و من چون سفید پوست و چون آریایی هستم و چون ایرانی هستم ، هوش ایرانیان زبانزد خاص و عام است ، وای نمی دانید دانشگاه دولتی ها چه هستند؟ دانشگاه آزاد که اصلا هیچ نیستند ، دانشگاه نجف آبادی ها که آدم نیستند فقط دانشگاه خوراسگانی ها آدم هستند، اگر من دچار چنین تفکراتی بشوم که بچه های شعبه سلمان خوب هستند بقیه شعبه ها خیلی به درد نمی خورند بچه های لژیون 3 اصلا یه چیز دیگری هستند. بقیه به درد نمی خورند، راهنمای لژیون 3 یه چیز دیگر است بقیه خوب نیستند ، اگر من دچار چنین تفکری شدم آنجا هست که من در تاریکی ها فرو می روم و چه بسا فرو رفته ام !
 اگر کسی پشت سر راهنمای من یک چیزی گفت و من مثل این گربه خشمگین شدم و سریع تعصب به خرج دادم آقای مهندس می فرمایند :حتی اگر پشت سر من که بنیان کنگره هستم کسی حرفی زد شما تعصب به خرج ندهید ساکت باشید آرام باشید و دعوا به پا نکنید ، وقتی که آرام بودید و با کلام مناسب در زمان مناسب در مکان مناسب صحبت کردین اصلا چه بسا که تاثیر خوبی روی او بگذارید.خوب در واقع تمام این حرف ها را زدیم که به این نتیجه برسیم که من یک وقتی فکری در سرم هست که من از مسافرم بهتر هستم من که از او قشنگتر هستم من که از فلانی سر تر هستم او که فلان اصلا آدم نیست ،شعور نداره و شروع کردم به انسانها برچسب زدن و انسانها را از خودم دور کردم من با این طرز تفکر به هیچ جا نمی رسم اگر فکر کردم چون رهجو این لژیون هستم خیلی خوب هستم و بقیه که در لژیون دیگر هستند خوب نیستند من هیچ وقت با این تفکر به آن انسانیتی که مد نظر هست نمی رسم یادمان باشد که اولا در دین" لا اکراه فی الدین "این کلام خداوند هست ونیاز به هیچ تفسیری ندارد  به شفافیت تمام می گوید :"لا اکراه فی الدین" در دین داشتن هیچ کراهتی نیست ،"قد تبین الرشد و من الغی" راه رشد از راه طغیان ، راه رشد از راه تاریکی راه رشد از راه پس رفت مشخص و  روشن هست و کاملا متمایز است حالا انسان می تواند راه درست را در پیش بگیرد و یا راه اشتباه را و این بستگی به هر انسانی دارد .حالا که من در واقع اینها را یاد گرفتم ؛ یک وقتی هست که من چیزی نمی دانم خوب نمی دانم ولی اگر یک ماه دو ماه یا سه ماه هست که به کنگره می آیم و دیگر یکسری چیزها را آموخته ام و می دانم خوب در مورد چیزی که می دانم از من باز خواست می شود ! چه طور باز خواست می شوم؟ در یک جایی قرار می گیرم که با استفاده از دانسته هایم باید عمل کنم و حرکت درست را انتخاب کنم اگر به هر دلیلی آن حرکت نادرست را انجام بدهم یعنی آن چیزی که می دانستم به درد من نخورده است و در واقع به آن عمل نکرده ام و این واقعا گناه محسوب می شود گناه یعنی هرز انرژی و آنجایی که گناه است بر عهده من می نویسند که تو مرتکب چنین خطایی شده ای و چون از عمد بوده و انجام دادم یعنی می دانستم درست چی بوده، ولی غلط را انجام دادم آن وقت باید جواب پس بدهم و طبق قانون عمل و عکس العمل هر بلایی سر هر چیزی و هر کسی آوردم بر سر من خواهد آمد .پس اگر ما یکجا دو ماه سه ماه هست که به کنگره می آییم و حتی به اندازه یک الف یا ب بسم الله الرحمن الرحیم اگر یاد گرفتیم باید تلاش کنیم به آن چیزی که می دانیم عمل کنیم تا هم خودمان از خودمان راضی باشیم و هم خداوند از دست ما راضی باشد و ما بنده خوبی باشیم .انشالله که همه ما بتوانیم در کنگره و بیرون از کنگره خدمت گزاران خوبی باشیم خدمتگزاران لایق و صادقی باشیم  و خداوند بهترین ها را برای ما عنایت بکند .

در پایان ، جلسه با دعای دوستان به پایان رسید. 

سی دی جلسه آینده :علم 2
سی دی برداشت :ساختار درون




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 21 تیر 1399 11:04 ب.ظ
ممنونم از شما خانم الهه عزیزم مثل همیشه دلنشین و آموزنده بود
پنجشنبه 19 تیر 1399 07:28 ب.ظ
خدا قوت خدمت شما وبلاگنویسان عاشق
پنجشنبه 19 تیر 1399 07:26 ب.ظ
دریافت گل رهایی را خدمت شما کمک راهنمای گرامی، سرکار خانم الهه عزیز و شما خانم فاطمه عزیز و مسافرتون، دخترهای گلتون و همسفران لژیون سوم تبریک عرض می کنم.
خانم فاطمه عزیز! خیلی عاشقانه سفر کردید، انشاالله همراه مسافرتون شال کمک راهنمایی را از دستان پرمهر آقای مهندس دریافت کنید.
چهارشنبه 18 تیر 1399 02:32 ب.ظ
خدا قوت خدمت کمک راهنمای محترم خانم الهه عزیز از صحبتهای شما بسیار اموزش گرفتم ازتون سپاسگزارم
سه شنبه 17 تیر 1399 05:53 ق.ظ
خدا قوت خانم آرزو جان
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات