همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 
به نام قدرت مطلق الله
گزارش لژیون همسفران عشق با استادی کمک راهنمای محترم سر کار خانم الهه ودبیری همسفر خدیجه در تاریخ  ۱۶/ ۴ /  ۹۹  راس ساعت مقرر آغاز به کار نمود.


سلام دوستان الهه هستم یک همسفر:  
من خیلی خوشحال هستم که در این روزهای آخر در کنار شما یک عروس پیدا کردیم و خانم فاطمه وارد سفر دوم شدند. تبریک. فاطمه بسیار خدمت می کرد، صبح زود با دو تا بچه در پارک حضور داشت و پسرش نوید اسم آقای مهندس و من را بلد شده بود. من خوشحالم که وارد سفر دوم شدند. انشاالله فاطمه در سفر دوم آغاز خدمتهای جدیدتری دارد، خدمت کمک راهنمایی. تمام سفر اولی ها وارد سفر دوم بشوند، هدف ما هیچ وقت رسیدن به رهایی نیست. هدف ما تربیت استاد است، بعد از این فاطمه می خواهد به کسانی که در خانه نشستند و غصه می خورند، گریه می کند کمک کند. بی نهایت خوشحالم، چون قرار است در جایگاه کمک راهنمایی خدمت کند و یک تبریک به محدثه برای استادی و چقدر این جایگاه به شما آمده بود. خدا را شکر استادی را دیدم، خیلی لذت بردم اولین بار بود سمیه را با شال سبز تاز واردین می دیدم و همچنین برای ندا و فاطمه اسدی هم خوشحال هستم، در ادمه سر کار خانم الهه عزیز از فاطمه خواستند در مورد سفرشان مشارکت کنند:
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر:
 من هر چقدر تشکر و قددانی کنم باز هم کم گفتم. یادم می آید که روز اول که وارد کنگره شدم در جشن تولدی که خانمی خدا را بابت مصرف کننده بودن شوهرش شکر گزاری می کرد دیدم، باخودم گفتم این چه حرفی است که می زند. ولی به واسطه  آموزش های خانم الهه عزیزم، زمانی شد که من مسافرم را رها کردم و الان دقیقاً خودم خداوند را شکر می کنم که در کنار یک مصرف کننده قرار دارم. از خانم الهه خیلی خیلی تشکر می کنم. شما خیلی تاثیر روی زندگی من  داشتید، حتی من نفس می کشیدم و هر کاری می خواستم انجام بدهم شما جلوی چشم من بودید و می گفتید: فاطمه باید الان چه کاری انجام بدی، بعد فکر می کردم و آن کار را انجام می دادم. مسافر من سفر خوبی داشتند و من این را مدیون خانم الهه عزیز هستم. اگر مسافرم را رها نمی کردم، چون من همیشه به مسافرم گیر می دادم که کجا میری؟ چرا این کار می کنی؟ الان چرا این حرف زدی؟ ولی با آموزش های خانم الهه، مسافرم را رها کردم و گفتم هر کاری می خواد انجانم بدهد. من هم به آموزش های خودم پرداختم و الان حس خوبی دارم و مسافرم قدر خانم الهه را بیشتر از من می داند و این گونه شد که حس خود استقلالی به او دست داد. خودش هنوز باور نمی کند و به قول خودش می گوید: باوری در ناباوری و این که خانم الهه شما در سفر به تهران لحظه به لحظه در کنار ما وجود داشتید و اصلا من در ماشین خوابم نمی برد و رسیدم به مسجدی و همه خوابیدند، ولی من با نوید دور می رفتیم و بعد رسیدم به آکادمی و خانم زهرا زنگم زدند و لحظه به لحظه آن تصویر سازی ها که داشت اجرا می شد، وقتی آقای مهندس را دیدم واقعاً خشکم زد بود. نوید همین جور به آقای مهندس نگاه می کرد و در عکسی که گرفتند نوید فقط به آقای مهندس نگاه می کند و امروز کتاب چهار ده مقاله را آورده و به مامان بزرگش نشان می داد و می گفت مامان جون آقای مهندس را ببین، مامان می گفت این آقای مهندس کیست؟ خوب خانواده نمی دانند که ما کجا می آییم! خانواده تغییرات مسافرم را حس کردند مسافر من کسی بود که همه از او می ترسیدند، پدر مادرش همه می ترسیدند که با او حرف بزنند، ولی الان  همه تعجب کردند. حتی سر کار مشکل داشتند، خودم آدمی بودم که دستم عرق می کرد و جوری بود که موقع سی دی نوشتن زیر دستم کاغذ می گذاشتم، ولی الان خیلی خوب شدم و اینها را مدیون کنگره و آموزش های شما هستم. نمی خواهم به گذشته فکر کنم، ولی این حقه ی فراموشی باید یادم باشد که گذشته چه بود و الان چیست. خیلی وضع بد بود هر چقدر  بگویم کم گفتم. خودم خیلی حالم بد بود منیتم خیلی زیاد بود سر کار خودم را بالا سری مقایسه می کردم و اصلا پایین را نمی دیدم آقای امین می گفتند میروی با آدم هایی حرف می زنی که بالاتر از خودت هستند. دقیقاً من هم پایینی نمی دیدم. در سی دی ساختار درون گوش کردم چه ساختارهای در درون خودم ساختم، ولی از خدا می خواهم بتوانم در سفر دوم جبران بکنم و تمام معجزاتی که در زندگی من بوجود آمد به واسطه کنگره بود و از آموزش های آقای مهندس و آقای امین و شما خانم الهه عزیزم  و من فاطمه کسی بودم که مسافرم را اصلا قبول نداشتم، توی قلبم دوستش داشتم ولی وقتی فکر می کردم یک مصرف کنده است، می گفتم این لایق دوست داشتن نیست. ولی الان  به خودم می گویم که حق من بود باید این اتفاق می افتاد و خدا را شکر که این اتفاق افتاد اگر این اتفاق نمی افتاد که الان من این جا نبودم. خدا شکر می کنم امیدوارم که بتوانم کمک های صادقانه انجام بدهم. هر چقدر تشکر کنم کم کردم زمانی که کادوی آقای مهندس را دادم یک تشکر کردم و گفتم شما معجزه زندگیم هستید و من نمی دانم در برابر این عمل عظیمی که انجام دادید و این مایه شرمندگی است و می دانم اگر باید جبران کنم باید عمل صادقانه انجام بدهم، خواسته ی قلبم است که بتوانم خدمت صادقانه بکنم و باز هم در سفر دوم مسافرم را رها می کنم و خودم هم هر کاری که می خواهم انجام بدهم، چون خیلی ضد ارزش دارم و آقای مهندس می فرمایند: اگر یک درجه به علم اضافه بشود۶۰ درجه به مجهولات اضافه می شود و الان متوجه شدم که چیزی بلد نیستم و انشالله که بتوانم جای زحمات شما خدمت صادقانه  انجام بدم.
خانم الهه عزیز فرمودند:
البته هر چه بود و نبود از آقای مهندس و لطف خداوند و شخصاً الهه هیچ کار بود بنابرین  لطف خداوند بود که حلقه به حلقه دراین حلقه حیات آورد تابتوانیم این پیوند قلب ها بر قرار باشد و معلوم نیست به هر دلیلی اگر از کنگره پرت شدیم  که دوباره این اتصال بر قرار می شدباید یاد مان باشد کاری کردم به هر دلیلی قدر این جا ندانستم به هر دلیلی رشدی نکردم واون خطاهایی که کردم در صراط مستقیم نبودم این که احمال کردم یه وقتیدر صراط مستقیم نبودن یعنی احمال گری یعنی من باید کاری انجام بدم ولی انجام نمی دم  این پیام سردار  :پیام برای کسانی که به دنیا تازه قدم نهادند دو راه بیشتر نداریم یا اینکه تسلیم نیر وهای تاریکی بشویم یابه جمع نیروهای روشنایی بپیوندی یعنی آدم بی کار این وسط نداریم چون اگر کاری نکنک خود به خود به نیروهای تاریکی می پیوند ما آدم حد وسط نداریم این آقای مهندس بارها برایمان گفتند :دو نفر می رود پیش قاضی  و قاضی به اولی می گوید حق با شماست دومی می گوید به  این  دلیل حق با من است  .قاضی می گوید حق با هم است  نفر سومی میاد و می گوید نمی شود هم حق با نفر اول باشد و هم حق با نفر دوم قاضی گفت حق باشما ست نمی شو د که من این وسط بی کار باشم بدونه این که جذب نیروی تاریکی یا روشنایی باشیم حالا به هر دلیلی احمال کاری کردیم سی دی ننوشتید به حرف راهنما تون گوش ندادید به هر دلیلی کینه دروغ و قضاوت کردن خدمت نکردن من ظهر که بافاطمه کنگره آمدم دانشگاه را به او نشان دادم گفتم این هم خدمت و خدمت باعث می شود که جذب نیروهای شیطانی شوم و معلوم نیست کی من  اجازه بدهند که جذب  نیروهای روشنایی بشوم معلوم نیست و کی اجازه بدهند با آدم هایی پیوند محبت   داشتم برقرار کنم الان سی دی های قدیمی  آقای مهندس را گوش کنید برای یک خطا هزاران سال عقب می افتد انسان تنها موجودی رو به عقب می رود یعنی خودش را از تکامل دور می کند میاد وارد حلقه حیات می شد عشق ومحبت پیدا می کنددر اثر احمال کاری و این که کارش درست انجام نمید پرت می شود به عقب و به تاریکیش اضافه می شود و هزاران سال طول بکشد تا دوباره من جذب نیروی روشنایی بشوم خوب برای غزل دست بزنید چون برایمان بهترین راه را خواند  افرین غزل جون غزل همیشه در لژیون مجازی برایمان مشارکت هم می کرددر دامه سر کار خانم الهه فرمودند :
ما هفته ی  آیند برای تجلیل خانم راضیه میایم  خودمون احتمالا ً لژیون داریم ولژیون آخر ومن اینطور فکر می کردم من میرم یه نفر دیگر سر لژیون میاید ولی اینطور نیست لژیون منحل  می شود و شما باید جذب لژیون های دیگر شوید  شما وقتی می خواهید راهنما انتخاب کنید باید ببینید حس شما با کدام عزیزان  هم حس هستید با هر کدام حستان برقرار شد ادمه سفرتون می دهید  تنها وصیت من به شما این که صندلی هایتان را سفت  نگه دارید مواظب باشید که شیطان از زیر پاهاتون در نیاورد. وصیت من به شما اگر راهنما انتخاب کردید مثل همین لژیون که گوش به فرمان بودید  کاملاً گوش به فرمان باشید چیزی که باید تو کنگره یاد بگیری چشم گفتند به تاز وادین گفتم صورت مسئله اعتیاد می خواهید باز کنید اگر می خواهی به جواب برسید باید بگوید چشم هر کی می خواهی باشی باش هر که باشی ز هر جا برسی اخرین مقصد هستی این است این شعر را پروین اعتصامی برای سنگ مزارش گفته البته من برای کسانی می گویم که می  خواهد به رهایی برسند. هر کی باشی مقصد آخر مقصد عشق و این عشق باید اتصال داشته باشد و این عشق بر قرار نمی شد مگر این که عقل خوب کار کند عقل کار نمی کند مگر با تفکر سالم  حس سالم ایجاد شود منظور این کسی می خواهد به حال خوش برسدبه عشق  برسد و لذت ببر اون آدم باید فرمان برداری بلد باشد بگوید چشم  بعضی از بچه ها را داشتیم سه سالشون تمام شد بعضی از افراد داشتیم بعد چند سال تازه رها شدند چون چند سال آمدند و از آموزش های لازم گرفتند پس بهتر صندلی آن ها به نفر دیگر بسپارند و بتواند روی این صندلی ها  آموزش ببیند. 

همسفر زهرا سوال کر دند اگر چهل سی دی را نوشتند برای رهایی با خانم الهه به تهران می روند؟
سر کار خانم الهه فرمودند :باید با راهنمای جدیدتون بروید ولی باز هم از اسیستانت سوال کنید.
مشارکت هسفر فاطمه اسدی:
سال اولی که به کنگره آمد م گفته بودند سفر اولی نباید به  مسافرت برود من هم گوش ندادم وگفتم که اینقدر نذر نیاز کردم بیاد برم به مشهد و دست قضا مسافرم گریز می زد سفر ش خراب کرد من هم برا خانم الهه عزیز یک خودکار خریدم و اسم خانم الهه روش نو شتم براشون کادو آوردم و من اصلا روم نمی شد به خانم الهه بگم چنین کاری کردم بهشونم گفتم کادو خریدم گفتند بیار تاپن ببینم بعد تا خانم الهه دیدند گفتند ببر بزار همان جا تا از این به بعد فرمان بردار  و چشم گفتن از کمک راهنما را یاد بگیری وبه همان نشانی سفر ما سه سال نیم طول کشیدچون من فرمان بردار نبودم کاین گره تو وجودم داشتم و اصلا قبولش نمی کردم و زیر بار  نمی رفتم من خانم فاطمه را همیشه زیر نظر داشتم می گفتم چقدر قشنگ چشم می گفتو باخودم می گفتم چقدر طول کشید  تا چشم گفتن را یاد بگیرم همین الان اگر آموز ش های خانم الهه نباشد  نمی تونم چشم بگم و خانم فاطمه را می بینم که چشم گفتنش جواب داد و آدم تو کنگره در حال رشد  خوا ه ناخواه جایگاه اون شخص انتخاب می کند فقط منتظر هستند نیرور های بازدارند برید شود وارد سفر دوم بشود سریع بروند سراغ ان شخص و دیشب که اجازه خانم فاطمه را از خانم الهه گرفتم چقد ذوق زد شدم گفتم چقد قشنگ فرمان برداری کرد و چشم
 گفت و جایگاهها اون را انتخاب کردند وردشون را به سایت اصفهان  به شما وخودشون تبریک می گویم
مشارکت همسفر آرزو
من مسافرم به کنگره نیامد پس من سفر اولی حساب می شوم نباید مسا فرت برم؟

سر کار خانم الهه فرمودند:
فلسفه ی  این که می گویم مسافرت نروید چی ؟ما توی اصفهان آب هوا گرم وخشک داریم  محیط بیابانی میان کوهاقرار داردبدن ما طبق این آب و هوا عادت کردو هر شهری نسبت به دریا توی سطحی قرار گرفته  اصفهان توی یک سطحی وقتی نسبت به دریا جاها شون مختلف بنابراین فشار هوا برجسم من میارد با فشاری که در شهر کرد یا تهران میارد مختلف است حال چه اتفاقی می افتددوقتی بدن من توی شرایطی آ داپتر شد یعنی ساز گار شدن من بدنم بااین شرایط و فشار هوا   دمای ساز گار اگر فرض کنید من برم توی شهر دیگری و فشار هوا رقیق تر باشد جسم من آزاد تر باشد سیستم بدنم بهم می خورد مسلماً روی سیستم شبه افیونی من اثر می گذاردحالا اگر روی سیستم شبه افیون من تاثیر گذاشت بدن من از حالت بالانس خارج شد یاهورمون های من از حالت طبیعی خارج می شد وخودش ساز گار می کند ولی اونی که مصرف می کند چی ایا سیستم بدنش نرمال هستش خودش سازگار کند  جواب ؟نه چون سیستم بدنش سازگار نیست مجبور می شد از مواد بیشتری استفاده کندحالا یه نفر در نظر بگیرد مصرف روزانه اش سه گرم میرد مسافرت برمی گرد مصرفش پنج گرم می شود  توی کتاب ۶۰ درجه آقای مهندس می فرمایند اونی که ۵ گرم مصرف می کند با اونی که ۴۰گرم مصرف می کند چه تفاوتی دارد این آدم نادانیش بیشتر اون با ۵ گرم حالش خوب می شد ولی اون با ۴۰ گرم اون هم می توانسته که با پنچ گرم حالش خوب شد ولی دست کاری کرد زیاد زیاد تر کرد همه آدم های با ۱  یا ۲ یا ۳گرم حالشون خوب می شد ولی دست کاری می شدحال این آدم که با ۵ گرم نسبت به اون آدمی که ۲گرم مصرف می کند نادان تر ی است پس زمان بیشتری میبرد تا نادانی تبدیل بشود  به دانایی کار ما سخت تر می شد حالا یه آدمی که تو ۲ متری می توانی یا آدمی تو ۱۰ متری  آدمی که تو ۲ متری راحت تر می تواند نور را ببیند ولی آدمی که توی ۱۰متری نور نمی بیند و بنابراین سخت تر  بیرون بکشید.
مشارکت همسفر مریم چگونه ما باید به ترسمان غلبه کنیم؟

سر کار خانم الهه فرمودند:اولاً دو نوع ترس داریم ترس باز دارنده و  ترس نگه دارنده ترس باز دارنده باید بری تو دلش  ولی ترس نگه دارنده مثلاً من دارم میرم ماشین باسرعت میاد و با خودم بگویم خوب من برم ان طرف خیابان و این  که بگویی من که نمی ترسم این ترس نگه دارنده و تو را از بلاها نگه ات می دارد من که از دعوا نمی ترسم خوب میری جلو و کتک می خوری من که از فعلانی نمی ترسم و میری جلو و یک چاقو بهت می زنند پس این ترس خوبی و تو را نگه ات می دارد ترس باز دارنده  ترس از خماری من خودم ترس از رانندگی داشتم  من سال ۸۴گواهی نامه داشتم و سال ۹۴سوار ماشین شدم همیشه به خانم مرجان می گفتم می ترسم به یکی بزنم خانم مرجان گفتند که الهه سوار شد به کسی نمی زنی  و من از آن روز سوار شدم و خدا را شکر به کسی نزدمآیا کسی که ترس دارد خوب ، برایش معلم بازی در آوریم ،آیا ما می توانیم بگویم این ترس ،ترس باز دارنده بیا برو توش  چون نمی داند زده می شود خود من هزار بار سی دی ترس گوش دادم پس سی دی ترس بزارید و گوش کنید  و یک وقتی مسافرت توی خونه آمد یه چیزایی به گوش می خورد پس وقتی تو درست عمل کنی  مسافرت  هم گوش می کند ولی تو نباید بگوی بله آقای امین چنین گفت  این کار را نباید بکنید اگر خواست خودش خودبه خود شروع به حر کت کردن می کند من تا حالا به اختیار خودم توهیچ مسئله ی دخالت نکردم حتی اگر هم اشتباه می گویند من حرف نمی زنم ولی اگر بگویند الهه نظرت در  این مورد  بگو باز هم همه ی نظرم را نمی دهم آدم باید دانا باشد که کل نظرش یک بار نگوید من یک دوستی دارم یک سال چند ماه در ارتباط هستم و دیروز بهش گفتم ببین تو یک صفتی داری بعد یک سال نیم  می خواهم یه چیزی بگم مدل خشمگین شدند مثل یکی اعضای خانوادم که دوستش دارم و دیروز  این عزیز خانوادم بایکی دعوا کرده بود و زنگ زده بود به مامانم و چون دیدم مامانم حالش بد شد  گوشی تلفن من گرفتم و اون عزیز پشت گوشی به مت گفت الهه تو چیزی نگو و من هم گوش دادم ولی آخر شب زنگ زده بود و عذر خواهی  کردبنابراین خشم تو مثل اون عزیز خانوادمون و این طوری نه از باب ارشاد  می دانستم که برای این کار زنگ زده بود چون می گفت حالم بد می خواهم بهتون زنگ بزنم  و کمک می خواست و من عزیز خانوادمون رامثال زدم گفتم همیشه حق با تو است ولی چون عصبانی شدی  همه را از دست خود ناراحت می کنی بعد همه تو را متهم می کند دیدم دوستم دقیق گوش می کند و اون  آدم  عصبانی انقدر آرام شد پس چون خودش برای نصیحت شدن زنگ زده این طور گفتم .ولی  کسی که نمی خواهد نصیحت بشود نباید حرف بزنی یک سی دی بزار یا که کتابی راجایی بزار تا بخواند این کار می توانی انجام بدهید.
مشارکت همسفر فاطمه که چگونه خواسته ها الویت بندی کنیم ؟
سر کار خانم الهه فرمودند: 
آقای امین تو سی دی ساختار درون می گویند که ما باید  ناظر خواسته ها باشیم  ناظر یعنی مثل داور فوتبال باشیم بگذاری خواسته ها بیاند و برند اگر بخوای جلوی آنها قد علم کنی  اجازه دا د ید  نیروهای باز دارنده  تو در گیر  کنند واتصال پیدا کند مدام تورا به درگیر می کند و دقیقاً جذ ب سیاه چال می شوی ولی اگر هوشیار باشی بدونه در گیری اجازه میدی تو وادی ششم  نفس اماره  یه موقع نفس اماره جولان میداد و تو چشم می گفتی و اجرا می کردی حالا زمانی می رسد که متوجه اشتباها ت شدی و نفس مطمئن میاد به نفس اماره نمی گوید شما گمشید بروید بیرون اون خواسته هام همینجور است  نمی شد شمشیر برداری خیر من. کلاس شیرینی نمی رم  به یک هفته نمی رسد که سر از کلاس تزیین کیک در آوردی و اینقدر قوی هستند وبه جاش از  کمک راهنمای یا درس خواندن تورا باز می دارد ولی اگر به خواسته های درون گفتی باشد تو محترمی ولی شش ماه دیگه به شما رسید گی می کنم فیلم کوتاهی که یه آقایی دایره ای کشید  وشبیه سیاه چاله بود  واز اون یه  کوپی می گیرد   و متوجه  می شد از این دایره ی  مشکی قدرت بیرون آوردن اجسام را دارد واز هر دیواری می توانی بگذری  بعد چیزی به ذهنش می خورد برم وگاو صندوق مدیر عامل باز کنم واز توش  دلار  بردام ودید که این اتفاق افتاد وخیلی خوشحال  طمع برداشت  چون انسان  خیلی حریص وبارها آقای مهندس  می  فرمایند:خلق النسان حالوا  وحریص وطمع دارد انقدر طمع می کند که تمام بدنش را وارد سیاه چاله می کند  واز بیین رفت  خواسته ها همینطور عمل می کند  این حرص وطمع وایستادن مخصوصاً اگر  بخوای  در گیر باشی یکی از بچه های یفر اولی می گفت که همه چیز  خوب ولی یه کاری می خواست انجام بده ومن گفتم که گول نخور یک سفر اولی فقط باید خواسته اش رهای باشد  تحصیل خوب کار  خوب ولی اول رهایی   یه وقتی   بی تفاوت رد می شیم که کنگره را از  ما  خدا ی نکرد  بگیرند امروز خانم مرزبان گفت بیا برگ هاتو بررسی کن دیدم که از سال ۹۷چه عزیزانی در لژیون ما آمد بودند ولی رفتند  ما وقتی راه کنگره را پیدا کردیم خیلی بدبختی کشیدبودیم  واگر امدم ومن کاری نکردم که در این گردباد اوج بگیرم  و سی دی ننوشتم  و پرتم کر ن بیرون معلوم نیست کی وبه تو اجازه ورود به کنگره بد هند هزران سال طول می کشد 
مشارکت فاطمه خ تا چه اندا زیی سحر وجادو حقیقت دارد؟
خانم الهه گفتند :سحر جادو واقیعت دارد ولی خود سحران در چنگال شیطان رجیم هستند  کسی که در چنگال شیطان هست راه را نمب تواند برای ما باز کند اونهایی که سحر را معنای  حقیقی می داند  چون ما هم معلمان خوبی داریم‌وهم معلمان بدی داریم اون کس معلم بدی بدی را آمورش می دهد مثل کسی که مصرف مواد را به یک نفر یاد می دهد کسی که سحر می کند بلد نیستند  ولی یک نفر به اینها اعتقاد دارد حالا ما میایم وتو دلم می خندیم مثل بچه خانم طاهره هر چه می گویم این کار رانکن بدتر می‌کند  یا بگم که این اعتقاد دارد من هم نمی توانم از او بگیرم  وقتی خداوند می گوید انسان ها آزاد هستند وحق انتخاب رادارند حتی خدا وند به شیطان دموکراسی دارد به او می گوید برو لااکراه فی دین  هر چه قدر می خواهی انجام بد راه برایت باز است وقتی زبانت به تمسخر باز شد  آقای امین می گوید کسی که  دیگران را مسخره می کند تسخیر دیگران می شود یعنی  خودمون با دست های خودمون وارد نیروهای شیطانی شدیم شیطان به من تسلط دارد و به من می گوید چه کار کن یا چه کار نکن کسی نمی میرد  مگر اون چی که می  خندید یا قضاوتش می کرد  همان بلا سرش بیاد خدا را چه دیدی شاید پنج سال دیگه خودم هم خرافاتی شدم حالا این مدل نه یه مدل دیگه کسی نمی داند  اولاً کسی را مسخره می کنید  خودش  هم تسخیر می شود دوم اون طرف می بیند و روی عقید ش  پا  فشاری بیشتری نشان می دهد 
 
من چند سال پیش شعری در مودد ماه مبارک رمضان  بود توش چه گفته بودم توکه روزه نمی گیری خیلی عقبی وآقای امین گفتند: که این بیت را حذف کن بوی کنایه می دهد و ما توی کنگره کنایه نمی ز نیم جلسه با دعای اعضای لژیون به پایان رسید  
سی دی هفته آینده :  علم ۲
برداشت؛ ساختار درون




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات