همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
پنجشنبه 30 مرداد 1399 :: نویسنده : همسفر نسیم
کارگاه مجازی لژیون همسفران عشق به استادی کمک راهنمای محترم همسفر خانم الهه صادقی و دبیری همسفر خانم لیلا در تاریخ ۲۷ / ۵ / ۹۹ راس ساعت آغاز به کار نمود. خدمت در کنگره تعارف کردنی نیست خدمت در کنگره قاپیدنی است.
سلام دوستان الهه هستم همسفر. خانم مهین مسئول لژیون سردار هستند و خیلی زحمت می کشند و فرمودند اگر کسی می خواهد امسال عضو لژیون سردار بشود و مقداری پول هم دارد، می تواند به عنوان مهمان در لژیون سردار حضور داشته باشد و جلسه بعدی را به شما اعلام می کنیم. مسئله بعد این که رسم این هشت سال ما بوده است که صحبت های لژیون کامل روی سایت می رفته چرا؟ چون یک سری نمی توانند در جلسات حضور داشته باشند. و آیا خدمت کردن فقط این است که من نگهبان یا دبیر بشوم فقط این است که مرزبان بشوم نه خدمت این است که من الان این پیامی که دارم این جا دریافت می کنم را انتقال بدهم. حالا که می خواهم این خدمت را به یک نفر دیگر برسانم می خواهم این موهبتی که نصیب من شده است دو فردی هم که حال آن ها بد است، می خواهیم که آن ها هم این بشنوند بهترین راه آن چیست؟ سایت. من مسئول سایت انگلیسی هستم و در کنار خانم مرجان عزیز خدمت می کنم. چرا سایت انگلیسی داریم؟ چون حتی اگر یک نفر آن طرف دنیا این پیام را بخواند وحال او خوب بشود٬ حتی اگر دعا هم نکند آیا کائنات نمی بیند، آیا به من بر نمی گردد برمی گردد. من نمی خواهم که برگردد ولی خودش به من برمی گردد. در چه جهنمی بودم؟ الان در چه حالی هستم؟ آن زمان چه کسی من را می شناخت؟ الان چه تعداد افراد من را می شناسند؟ نمی خواستم کسی ببیند نمی خواستم کسی بشناسد ولی چرا می شناسند؟ چون بچه کنگره هستم، چون تلاش کردم خوب باشم و شاگرد خوبی برای آقای مهندس باشم. من فقط تلاش کردم حالا چقدر قبول باشد و چه در نظر افتد. ولی من تلاشم را کردم. در هر شرایط بایستی سر لژیون حضور داشته باشید و هیچ عذری موجه نیست. اما اگر یک درصد هم نتوانستید بیایید باید حتما از قبل به من اطلاع بدهید. من حتی موقع فوت عزیزانم که بیشتراز جان دوستشان داشتم سر لژیون حضور داشتم و کنگره را آمدم. کنگره از نان شب که می گویند واجب تر است یعنی باید حضور منظم تر و دقیق تر باید باشد. نکته ای بسیار آموزنده از استاد بزرگوار: خدمت در کنگره تعارف کردنی نیست خدمت در کنگره قاپیدنی است. این خدمت نکند شخص دیگری خدمت می کند. همیشه آقای خدامی این را می گفتند کنگره کشتزاری است که خودش خودش را آبیاری می کند. او پول واریز نکند یکی دیگر پول واریز می کند. بنابراین من پول واریز نکنم او واریز می کند، او این کار را انجام ندهد یکی دیگر انجام می دهد. من کمک مالی نکنم آقای صدیقی کمک خواهند کرد ایشان این عمل را انجام ندهند آقای جیهانی پول واریز می کنند. ولی مهم این است که من چقدر سهیم هستم وقتی من می خواهم حالم خوب بشود می دوم و خدمت را می قاپم. شرط لژیون این است که بچه ها باید وبلاگ نویسی را یاد بگیرند. هرکس وبلاگ نویس شد راهنما شد تجربه در این چند سال نشان داد الحمدلله در این لژیون ۱۲ نفر کمک راهنما شدند. چندین نفر عضو لژیون سردار هستند. به چه کسی خدمت می کنند؟ به خودشان. خانم سحر با وضعیت بارداری شان تا کرمان می رفتند. یک روز از من پرسید دوستی در کرمان دارم که مصرف کننده است و من هم از بزرگان کنگره پرسیدم و گفتند که تلفنی مشاوره بدهید. این خانم رفته بود کنگره کرمان و شماره من را به بقیه خانم ها داده بود و تماس می گرفتند و مشاوره می گرفتند. بعد تعداد این ها زیاد شد و با آقای خدامی مسئول لژیون کرمان هماهنگ کردم و گفتم که این طوری شده گفتند مشاوره کنید اشکال ندارد چون تعداد خیلی زیاد شد و خودم هم بخاطر شرایطی که داشتم نمی توانستم بروم، گفتند اشکال ندارد از بچه های دیگر کمک بگیرید. من از خانم سحر و شهلا و راضیه کمک گرفتم که مشاوره تلفنی به آن ها بدهند. تا یک مدت که گذشت گفتند یک نفر به کرمان برود. سر این که چه کسی به کرمان برود دعوا بود. کرمان مثل تهران نیست که راحت بروی و بیایی، کرمان مرکز مواد مخدر ایران است و خانم سحر با آن شرایط می رفتند. پس خدمت در کنگره قاپیدنی است. چند سال پیش تولد خانم نجمه بود و فرزند اول ایشان دوسالش بود. آخر جلسه خانم مرجان گفتند فاطیما، بچه خانم نجمه، من برای تو هدیه خریده بودم گفت پس کجا است گفتند یادم رفت از شهرکرد بیاورم اما یکشنبه برای شما می آورم. آن زمان جلسات یکشنبه ها بود،زمستان بود. در همین راه برگشت خانم مرجان سینه پهلو کردند و دکتر گفته بود باید بستری بشوند. صبح روز یکشنبه گفته بودند من رضایت می دهم و می روم. دکتر گفته بود خانم من نمی توانم بگذارم با این حال بروید من هم از ایشان خواستم که نیایند. گفتند الهه من به فاطیما قول دادم که امروز عروسک را برای او می آورم. گفتم من این جا بهترین عروسک را می خرم و به او می دهم. گفتند نه من به بچه قول دادم که عروسک برای او بیاورم و خودشان رضایت داده بودند که مرخص بشوند و اصفهان آمدند و هدیه بچه را دادند. آیا غیر عشق چیز دیگری می تواند این کار را انجام بدهد؟! ان شاءالله خداوند به ما این عشق را بدهد تا بتوانیم خدمت درست کنیم. هرچقدر منظم تر خالصانه تر با عشق تر خدمت کنیم چه کسی حال او خوب می شود؟ خودمان. ۲۰ سال پیش نزدیک خانه برای من کار پیدا شده بود ده دقیقه تا محل کارم راه بود من نمی توانستم پیاده بروم چون رگ سیاتیک من می گرفت، چه اتفاقی افتاده که تبدیل شدم به کسی که الان از در خانه یک ساعت دو ساعت و نیم پیاده روی می کنم. چه کسی این کار را کرده است؟ پس آیا من دارم به کنگره خدمت می کنم یا کنگره دارد به من خدمت می کند؟ پس سر و ته همه کنگره است. خانم مرجان می گفتند تا وقتی که ما محتاج این در هستیم و خودمان را محتاج این در بدانیم حالمان خوب می شود. الله ولی الذین آمنو یخرجهم من الظلمات النور. خداوند متعال، ما در کنگره یاد می گیریم اسامی را هم درست صدا بزنیم، خداوند، خداوند است ولی خیلی بلند مرتبه است.حالا نخواهید بگویید خداوند بگویید قدرت مطلق، قدرت مطلق نه طبیعت، طبیعت نه بگویید تصادف. ولی سرپرست است راهنما است برای چه کسانی؟ برای ما، چه کاری می کند؟ ایمان یعنی چی؟ ایمان از امنیت می آید. آقای مهندس می گویند حتی به خدا هم ایمان ندارید نداشته باشید، به زندگی خودتان ایمان داشته باشید، به زیبایی های کره زمین ایمان داشته باشید. گفتند زمین زیبا است خیلی زیبا از خاک، درخت سبز می شود. خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردند و اعتقاد پیدا کردند. مثلا آقای مهندس می گفتند: یک رودخانه در فرانسه به نام سن و نرده دارد و عشاق آن جا می روند و قفل می زنند که به هم برسند که آخر آن قدر سنگین شده بود که با انبردست های صنعتی قفل ها را بریده بودند. آقای مهندس می فرمایند طرف به این پل اعتقاد دارد من چه کسی هستم که به او بگویم اعتقاد نداشته باشد، یکی به یکی اعتقاد دارد، خوب است که اعتفاد دارد بد که نیست، چرا چون آن ایمان برای او امنیت می آورد. ملکه انگلستان هندوستان رفته بود، هندوستان تا قبل از گاندی مستعمره انگلیس بود که آقای امین یک سی دی در مورد گاندی دادند. ملکه سوار ماشین بود یک گله گاو رد شد، راننده گفت اعلی حضرت اگر احترام نگذارید زشت است و به مردم هند بر می خورد، گفت چرا؟ راننده گفت چون مردم هند به گاو اعتقاد دارند، پیاده شد و احترام گذاشت و دوباره سوار شد،ملکه انگلستان. یکی به او گفت شما پادشاه انگلستان هستید، گفته بود، البته او یک چیز دیگر جواب داده بود، گفته بود تا وقتی این ها مستعمره ما هستند منافع من از این جا تامین می شود. ولی آقای مهندس به ما می گویند انسان را بخاطر انسانیت او به اعتقاداتش احترام بگذارید حالا به هر چیزی ایمان آورده اعتقاد دارد، یک نفر آتش پرست است، آتش را به عنوان یک چیز پاک قبول دارند مطهره تطهیر می دهد. یخرجهم من الظلمات الی نور، آن ها را از ظلمات خروج می دهد به نور، ببینید نور یک کلمه است ولی ظلمات جمع است، اعراب یکی از روش های جمع بستن شان این است که ات اضافه می کنند، نور است که کامل نور است که بی نقص است برای همین یک دانه است، حالا هرکاری که ما انجام می دهیم که آقای مهندس می گویند الگوی بی نقص باشید، نه این که فقط الگوی بی نقص باشم برای خودم، الگوی بی نقص باشم که دانشجوی من هم دید پیروی کند همکار من دید پیروی کن کس دیگری دید پیروی کند، برمبنای همین است که ما روی نظم تاکید داریم چون نظم به این تکامل کمک می کند، پس ما ببینیم اگر جایی از زندگی مان هم این نظم را ندارد آن را به حالت تعادل خودش برگردانیم. استاد در ادامه فرمودند: ما در کنگره تابع هستیم، تابع بالاتراز خودمان، حتی اگر اشتباه می گویند، چراتابع هستیم حتی اگر دارند اشتباه می گویند، چون اگر نباشیم سنگ روی سنگ بند نمی شود و من الان ۸ سال دارم خدمت می کنم و خیلی اوقات سابقه من از مرزبانی که داشته خدمت می کرده بیشتر بوده است، می دانستم مرزبان دارند اشتباه می گویند، چون خودم قانون را می دانستم و صحبت های چهارشنبه آقای مهندس را داشتم و کتاب قوانین را هم دارم، اما چشم می گفتم، چشم بد هم نمی گفتم، تذکرهم نمی دادم، حتی درست آن را هم نمی گفتم و می دانستم که اشتباه است اما این جا حرف اول را مرزبان و اسیستانت می زنند. گاهی باید سر جایتان بنشینید. من همیشه به رهجوهایم می گویم سرجایت بنشین، من واقعا تلاش کردم که این را یاد بگیرم، تا وقتی که از من نظر نخواهند نگویم، تازه زمانی که نظر من را می خواهند نمی گویم، در پاسخ آن ها می گویم، چشم یک مقدار فکر می کنم و باعث می شود جایگاه من بالا برود. خانم مرجان همیشه می گفتند یک ظرف شیرینی جلوی شما می گیرند این ها که جلو من است یک مشت شیرینی آشغال خراب و کپک زده است، آن طرف نان خامه ای است من نمی توانم بگویم من یکی دیگر از آن ها را می خواهم، اگر قرار بود نان خامه ای جلو من باشد قائدتا کائنات آن طرف را نشان من می داد. اما الان چی؟ این نان کپکی جلو دست من است، الان باید چه کاری انجام بدهم؟ باید همین را بردارم، باید همین مگربد نیست، باید با تمام وجود با عشق بخورم. این پدر بدترین پدر دنیا است آیا من الان نمی تونم در کاخی در آمریکا زندگی کنم! حالا تا وقتی اوباما بود می گفتم اگر تو یک زن خیلی کار درستی چرا پیش اوباما نیستی؟؟؟ کائنات بر مبنای عدالت همه چیز را کنار هم چیده است. حالا که تو این خانه فسقلی فکستنی کثیف با یک شوهر خیلی بداخلاق خیلی بد، چرا من الان باید در این شرایط باشم! چرا ندارد، اگر من لیاقتم این بود که در کاخ سفید زندگی کنم باید الان آن جا می بودم، چون در جهان هر چیز چیزی جذب کرد، اگر لایق بودم آن جا بودم، حالا نیستم این جا هستم نمی توانم بگویم چرا من این جا هستم، باید با کمال میل بپذیرم، مثل کیک در دهان و بینی خودم را نگیرم، با میل و رغبت بخورم. با میل و رغبت به مسافرم احترام بگذارم چون پادشاه خانه من هستند. نکته دیگر این که، کلام تا در دهان من است در قفس است، رها شد همه از آن استفاده می کنند. و نکته دیگر این که من به عنوان راهنما انتخاب کننده نیستم انتخاب شونده هستم و همسفران انتخاب می کنند که وارد لژیون بشوند. در آخر استاد فرمودند: در کنگره ما هیچ وقت طرفداری رهجو را نمی کنیم یا تعریف کنیم برای خدمت که فلان شخص کار او درست است. ما راه را نشان می دهیم جاده باز است و هر کس پیشرفت می خواهد خودش دنبال آن می رود. این را می گویم چون شما ان شاءالله دو روز دیگر راهنما شدید باید این کار را برای رهجو خودتان انجام بدهید و خودشان می روند و محصول پیدا می کنند. مگر من رفتم به خانم نگین گفتم خانم شهلا را مسئول امتحانات تهران بگذارید؟! رهجوی من بودند، این ها خودشان راه خودشان را پیدا کردند. من چه توضیحی بدهم یا از چه کسی طرفداری کنم؟! خودشان هستند که خودشان را نشان می دهند. چند نکته مهم و پایانی از استاد محترم: ۱- وقتی شما نگهبان می شوید موقع دعا، دعا حتما ۱۴ ثانیه سکوت را می خواهد،باید بشمارید از هزار و یک تا هزار وچهارده و بعد ادامه دعا. ۲- نگهبان آن بالا حق ندارد به کسی تذکر بدهد یا با استاد و دبیر صحبت کند و تمام کلام او باید نوشتنی باشد حتی اگر می خواهد به استاد بگوید ۵ دقیقه فرصت دارید باید روی کاغذ بنویسد. ۳- تمام پوشش باید سفید باشد، شال، مانتو، شلوار ،کفش، جوراب.نمی توانم کرم سر کنم و بگویم سفید است. این دو رنگ از هم متمایز است. ۴- کسی که سفر دومی نیست حق ندارد بالای جایگاه برود. خداوندا ما را از طرف نفرت به طرف عشق هدایت فرما.
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||