همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 
 بخش دوم کارگاه مجازی همسفران عشق با استادی کمک راهنمای محترم سر کار خانم الهه و دبیری همسفر خانم نسیم در روز دوشنبه ۹۹/۷/۱۴با دستور جلسه سی دی حس از آقای امین راس ساعت آغاز به کار نمود.


مواد شبه افیونی بدن او تعادل ندارد، هیچ کدام از هورمون ها در بدن او سرجایش ترشح نمی شود، برای اینکه به تعادل برسد....
به نام قدرت مطلق الله

 صحبت های کمک راهنمای محترم همسفر خانم الهه: 

سلام دوستان الهه هستم همسفر. همانطور که بچه ها گفتند و در سی دی حس از آقای امین داشتیم ما وقتی وارد کنگره می شویم به ما می‌گویند بر مبنای حس راهنمایت را انتخاب کن. حس، جلسه قبل در موردش خیلی صحبت کردیم. حس اولین قوه بکارگیری عقل است یعنی چه اولین قوه بکارگیری عقل؟ یعنی اینکه وقتی که من می خواهم از عقلم استفاده کنم اول حسم را در واقع بررسی می کنم یعنی چی یعنی مثلاً من الان حس گرسنگی دارم در درون من خواسته گرسنگی است این خواسته ها همه وجود من دلشان می خواهد که من الان یک دست چلوکباب بخورم. بعد تا این حس را دارم عقلم به من می‌گوید که خوب الهه برو یک دست چلوکباب برای خودت بگیر و بیاور بخور یعنی با حسم یک چیزی را احساس می کنم بعد به دنبال برآورده کردن آن خواسته بر می آیم پس هر چیزی از یک خواسته نشئت می گیرد. خواسته در درون من وجود دارد خواسته من آب، غذا، اعتیاد، است، خواسته من این است که بروم درست بشوم، خواسته من این است که یک شب پولدار بشوم، خواسته من این است که انسان صادقی باشم، خواسته من این است که بروم معتاد شوم هر چیزی که به وجود می‌آید اول باید برای آن یک بذری وجود داشته باشد آن بذر خواسته است شما یک بذری را باید بکارید به آن آب بدهید، خورشید و خاک و اکسیژن در اختیار آن قرار بدهید تا رشد کند. خواسته هم دقیقا همان بذر است وقتی بذر را کاشتیم آن وقت آن بذر شروع می کند به بزرگ شدن و رشد کردن بعد کم کم میوه می دهد. ما گفتیم که هر کدام از ما یک شهر وجودی داریم شهر وجودی ما یعنی نفس ما یعنی نفس الهه و بعد در تعریف نفس گفتیم که نفس چیزی است که تعیین موجودیت می‌کند در ظاهر و در باطن. یعنی نفس الهه آمده و الهه را ساخته است نفس درخت خرما درخت خرما را ساخته است، نفس درخت انجیر، درخت انجیر را ساخته است نفس آن آقا خرسه آمده آن خرس را ساخته است، اگر نفس را مثل یک شهر در نظر بگیریم و آن را از خواسته هایی که دارد می شناسیم. نفس خواسته دارد یعنی اینکه نفس گرسنه می شود مثلاً احساس تشنگی، گرسنگی، احساس اینکه من دلم می‌خواهد یک شب پولدار شوم. احساس اینکه من دوست دارم آدم صادقی باشم یعنی خواسته هایی در درون نفس وجود دارد. حالا برای اینکه این نفس را ما قشنگ تر بشناسیم فرض کنیم به نفس می‌گوییم شهر وجودی خوب فکر کنید مردم یک شهر را در نظر بگیریم یک عده‌ای از مردم این شهر آدم‌های درستکاری هستند آدمهایی هستند که دوست دارند بر مبنای قوانین انسانیت زندگی کنند، دزدی نمی کنند، گرانفروشی نمی کنند، سر همدیگر را کلاه نمی گذارند، بر مبنای عدل و عدالت زندگی می کنند، یکسری از خواسته های نفس اینطوری هستند مثل مردمی هستند که مثبت هستند، خواسته های معقول دارند دقیقا مثل انسان هایی که آدم های خوب و مثبتی هستند. یک سری دیگر از خواسته ها به آن می گوییم خواسته های نامعقول مثل آدم هایی که در یک شهر هستند ولی دزدی می کنند با مافیا بازی پول به جیب می‌زنند مواد مخدر جابجا می کنند. گروههای مافیایی بسیار وسیع آدم‌ربایی دارند گروه های مافیای قاچاق اسلحه دارند گروه های مافیایی اعضای بدن انسان دارند. حالا داریم تشبیه می کنیم یعنی می‌گوییم که این آدم ها مثل یک شهر می مانند حالا آن آدم‌هایی که خواسته های مشترک دارند با هم می آیند و یک باند را تشکیل می دهند می گویند باند دزدی فلان جا، باند مافیایی مواد مخدر حتماً اسم مثلاً یکی از روسای باندهای مواد مخدر خیلی قوی دنیا را شما شنیدید اسمش الکاپو است. آدمی است که توزیع و پخش مواد مخدر را در مکزیک دارد هنوز هم کسی نتوانسته است دستگیرش کند. هزار تا هم فیلم برایش ساخته اند تحت عنوان الکاپو یا حالا اسامی مشابه که این آقای الکاپو در واقع خودش هم تنهایی پس این کارها بر نمی آمده، خواسته خودش بوده که بیاید و مواد مخدر را تجارت کند. آیا دست تنهایی از پس این کار بر می آمد نه باید این خواسته را قوی تر و قوی تر می کرد. چطوری باید افراد دیگری می‌آمدند و به او کمک می‌کردند. الان می‌بینید افراد الکاپو اینقدر از جان گذشتند شاید بگویم صد‌ها نفر تا حالا جان خودشان را فدای این شخص کردند.‌ خیلی راحت و قشنگ فیلم هایش را اگر ببینید هست. پس وقتی داریم در مورد خواسته ها صحبت می کنیم وقتی در درون من یک خواسته منفی وجود دارد به تنهایی این خواسته شروع می‌کند به حرکت کردن و خواسته‌های دیگر منفی را در کنار خودش جمع می کند حالا اگر کسی این خواسته را در درون خودش نداشته باشد چه اتفاقی می‌افتد اگر کسی در درون خودش یک خواسته ای را نداشته باشد مثلاً من دلم می خواهد مواد مخدر استفاده کنم، من دلم می‌خواهد دزدی کنم، من دلم نمی‌خواهد غیبت کنم، ببینید نمی خواهم، وقتی شما دلتان یک چیزی را نخواهد دنیا آدم جمع بشوند دنیا نیرو جمع بشود که شما را به آن کار وادار کنند موفق نمی شوند چرا، چون خواسته آن در درون شما وجود ندارد. مثلاً مسافران شما مصرف کننده مواد مخدر هستند کنار شما هم مصرف می کنند، مریم هم در مشارکتش گفت که مواد مخدر از سد خونی مغز عبور می کند. مثلاً چرا من هر روز برنج می خورم ولی به برنج معتاد نمی شوم، چرا آب می خورم ولی به آب معتاد نمی شوم، برای اینکه آب، برنج، نوشابه حالا البته نوشابه تا یک حدی چون نیکوتین دارد می‌شود ولی خورشت قیمه می خورم ولی معتادش نمی شوم چرا چون از سد خونی مغز نمی تواند عبور کند. من این را می خواهم بگویم که شما کنار یک مصرف کننده زندگی می کنید که اصلاً نشسته این طرف دارد مصرف می کند. صبح، ظهر و شب مصرف می کند. چرا شما معتاد نمی شوید برای اینکه خواسته‌اش در درون شما وجود ندارد. حالا ببینید یک نفر ممکن است مواد مخدر مصرف کند فقط و فقط به خاطر اینکه نوروترانسمیتر های او در بدنش تنظیم نیست، هورمون هایش تنظیم نیست، خوابیدنش، راه رفتنش، کار کردنش، بیدار شدنش این ها تنظیم نیست و برای اینکه بتواند کارهای روزمره اش را به راحتی انجام دهد مجبور است مصرف کند تا آن حالت فیزیولوژی بدنش ترکیب یا تعادل بیوشیمیایی بدن به حد تعادل برسد. اگر به حد تعادل نرسد دائماً دلش می خواهد برود و مواد از بیرون مصرف کند تا در واقع بتواند کارهای روزمره اش را انجام دهد خوب به خاطر همین است که می‌گوییم طرف بیمار است و این کارهایی که می‌کند از سر لجبازی نیست، از سر خودخواهی نیست، از سر بی ارادگی نیست، پس چرا مواد مصرف می کند پس چرا خواسته مواد دارد فقط و فقط به خاطر اینکه این آدم می خواهد یک سری کارهای روزمره اش را بتواند انجام دهد. شما شب که می خوابید هورمون ملاتونین در بدنتان تولید می شود راحت می‌خوابید صبح که می‌خواهید بیدار شوید هورمون مخصوص بیدار شدن در بدنتان تولید می شود راحت بیدار می شوید ولی شخصی که مصرف می‌کند به خاطر اینکه سیستم شبه افیونی بدنش که تا حالا هزار بار در مورد سیستم شبه افیونی حرف زدیم سیستم شبه افیونی بدن او بهم ریخته است، مواد شبه افیونی بدن او تعادل ندارد، هیچ کدام از هورمون ها در بدن او سرجایش ترشح نمی شود، برای اینکه به تعادل برسد مصرف می کند خواسته اش در درون آن فرد، در نفس او وجود دارد، برای همین مصرف می کند. حالا بچه ها من یک سوال دارم. شما اگر برای ظهر یا مثلاً برای شب یک دست چلوکباب بگیرید و بنشینید سیر بخورید و یک نوشابه هم کنار دستتان باشد و یک ماست محلی هم گذاشته باشید و بخورید که می‌گوییم، ماست را نباید با گوشت یا کباب بخوریم چون خاصیت گوشت را از بین می‌برد. حالا وقتی چلوکباب را خوردی تمام شد و سیر هستید، الان دیگر کاملاً احساس سیری می کنید اگر از خانه بیرون رفتید و از در یک چلوکبابی رد شدید آیا باز هم دلتان کباب می خواهد؟ جواب نه است. اگر شما گرسنه تان باشد یعنی خواسته گرسنگی داشته باشید یعنی خواسته این که یک چیزی بخورید تا گرسنگی برطرف شود. اگر من گرسنه‌ باشم از در یک مغازه کبابی رد شوم دلم کباب می خواهد، از در مغازه سوسیس کالباس رد شوم دلم ساندویچ می خواهد، اگر بوی جوجه بیاید دلم جوجه می خواهد، از در مغازه همبرگری رد شوم دلم همبرگر می خواهد ولی اگر من وقتی که یک دست چلوکباب خوردم و کاملاً سیر هستم، اگر الان از در کبابی رد شوم آیا دلم کباب می خواهد اتفاقا نه. اگر از در کبابی رد شوم حالم به هم می خورد، چرا چون آن خواسته در درون من الان نیست. پس آیا محیط بیرون است که من را وادار می‌کند بروم غذا بخورم، محیط بیرونی است که من را وادار می‌کند بروم دزدی کنم، محیط بیرونی است که من را وادار می‌کند به این که دروغ بگویم، جواب چه است خیر. خواسته‌اش باید در درون تو وجود داشته باشد من دلم حالا کباب می خواهد خواسته‌اش وجود دارد بلند می شوم می روم کباب می خرم یعنی آن خواسته شرایط را برای تو فراهم می کند. من دلم الان کتلت می خواهد چون دلم کتلت می خواهد دوتا سیب زمینی رنده می کنم گوشت، نعنا، کنجد به آن می زنم، یک عدد پیاز داخلش رنده می کنم و برای خودم ۵۶ تا کتلت درست می کنم و می خورم. پس چون خواسته وجود دارد آن خواسته باعث می‌شود که آن شرایط برای من فراهم شود. خوب این به شما می گوید که آقا اگر یک انسانی معتاد باشد نمی تواند به شما بگوید که دوستم مرا معتاد کرد، جامعه مرا بدنام کرد، آن فلان کار را کرد. خواسته‌ در درون من وجود داشته است وقتی خواسته شکل بگیرد، خواسته را بچه ها گفتند عین ذرات آهن می ماند براده های آهن در درون من اگر تحت تاثیر آهنربای بیرونی قرار بگیرد خواسته‌ها شروع می کنند به این آهن ربا چسبیدن. دقیقاً یک نیروی الکترومغناطیسی یا مغناطیس بین این دو تا پدید می آید چون جنس آن ها یکی است. ذرات براده آهن می‌آیند می پرند به این آهن ربا اما شما چوب بگذارید جلوی آهنربا آیا آهنربا چوب را جذب می کند نه، آیا آهنربا فرش را جذب می کند نه، آیا آهنربا پارچه را جذب می کند نه، آیا آهنربا شیشه را جذب می کند، پس اگر محیط بیرون هر طوری باشد هر نوع آهنربایی باشد تا در درون من جنس خرده براده آهن وجود نداشته باشد در بیرون بر من نمی تواند تاثیر بگذارد و مصالح آن چیست؟ این است که شما همه با یک مصرف کننده زندگی می کنید، چندین سال است ولی هیچ کدامتان الان مصرف کننده نیستید پس این در مورد حس وقتی که حس به وجود بیاید حس چه زمانی به وجود می آید؟ وقتی که خواسته در درون من وجود دارد و در دنیای بیرون از من. گفتیم که هر چیزی دو تا سر دارد یکی درونی و یکی بیرونی تا سر در درون این باشد چیزی شکل نمی گیرد تا در درون من خواسته‌ای وجود نداشته باشد اتفاقی نمی‌افتد، تا در درون من خواسته دزدی وجود نداشته باشد من با دوست ها دوست نمی شوم. شما دیدید من خیلی وقت ها این را دیدم وقتی در محله ای دزدی می شود بعد می‌گویند که بروید دزد های محله تان را پیدا کنید، وقتی دزد محله شان را پیدا می‌کنند به دزد محله می‌گویند آقا دیشب خانه ما را خالی کردند، دزد محله با رئیس دزدهای دیگر آن شهر به هر حال این ها همدیگر را خوب می شناسند، در جهان هر چیز چیزی جذب کرد سرد سردی را کشید و گرم گرم. دزدها، دزد ها را پیدا می کنند. آن دزد پیدا می‌کند و می‌گوید در محله ما چه کار می کردی بیایید وسایلش را پس بدهید. پس این طوری است که اگر خواسته در درون ما وجود داشته باشد، محیط بیرون یا آن شرایط بیرون به کمک من می آید عین آهنربا و براده های آهن در درون من وجود دارد آن آهنربا می آید این براده ها را جذب می کند وقتی جذب می کند چه اتفاقی می‌افتد یعنی یک کششی بین آن ها به وجود می آید، یک نیروی بین آن ها به وجود می آید، این نیرو که به وجود می‌آید را حس می گوئیم. حس یعنی نیرو، تعریف حس را گفتیم، اولین نیروی بکارگیری عقل است. می گویند برو با حس راهنمایت را انتخاب کن یعنی برو نگاه کن ببین کدام یک از این راهنماها به دلت می چسبند آن را انتخاب کن. چون وقتی با حس راهنمایت را انتخاب می کنی دیگر وقتی راهنما با شما سرسنگین برخورد کرد، وقتی راهنما یک کار اشتباه کردی سرت داد زد، وقتی که راهنما با شما بد رفتاری کرد، بهت بر نمی‌خورد می گویی من این راهنما را انتخاب کردم دوست داشتم هر کاری هم دارد به من می‌گوید که به خاطر خوبی من است. در ادامه کمک راهنمای محترم از رهجو هایی که خدمت وبلاگ نویسی را انجام دادند خواستند که در مورد احساسشان از انجام این خدمت مشارکت نمایند.

مشارکت همسفر خانم مرضیه:
در مورد وبلاگ نویسی من راستش خیلی دوست داشتم زودتر از این ها قبول کنم ولی خوب به خاطر اینکه گوشی من مشکل داشت، می ترسیدم که قبول کنم ولی یک موقع خدایی نکرده شرمنده بشوم ولی دیگر گفتم امید به خدا قبول کردم آن شب خیلی ذوق و شوق داشتم یک جورایی یک کم استرس هم بود به خاطر اینکه نکند یک موقع گوشی من همکاری نکند ولی خدا را شکر که انجام دادم و عیبی که گوشی من داشت در وبلاگ نویسی اصلاً اذیتم نکرد.

مشارکت همسفر خانم نسیم:
خیلی خوشحالم که یک بار دیگر خداوند به من فرصت داد که در جمع پر مهر و محبت لژیون شانزدهم باشم. خدا قوت می گویم خدمت خانم الهه عزیزم. در مورد خدمت وبلاگ اینکه بعدش چه احساسی آدم پیدا می کند و چقدر انرژی می گیرد، اینکه یک لذت توصیف ناپذیری است اما یکی از تجربیاتی که خیلی برای من جالب بود، من خیلی در سایت رفتن برایم سخت بود خیلی کار کردن با سایت برایم مشکل بود هر موقع می خواستم بروم در سایت حاضر بودم بروم سخت ترین کارها را انجام دهم ولی با موبایل کار نکنم با اینکه ما جوان هم هستیم اما می‌خواهم این را بگویم که شاید این شگرد نیروهای منفی بود شاید من با گوشی هزار تا چت انجام می دادم، هزار تا کارهای دیگر را انجام می دادم اما وقتی می خواستم در سایت کنگره بروم خیلی برای من سخت بود و این حقه نیروهای منفی بود که همیشه به من می‌گفت سایت کنگره سخت است اما الان وقتی که شروع کردم به وبلاگ نوشتن راه برایم خیلی راحت تر شد. من این خدمتی که انجام دادم یک قدم راه را برای من باز کرد الان در قسمت سرچ گوگل گوشی من اسم کنگره ۶۰ همیشه هست یا ردیف اول یا دو سه تا مانده به ردیف اول است. سعی می کنم روزی یک بار به سایت اولاً سر بزنم و اینکه هر موقع که می خواهم بروم به سایت به راحتی اسم کنگره ۶۰ چون که قبلا سرچش کردم داخل آن سرچ من در آن حافظه هست و سریعاً روی آن می زنم. صحبت های آقای مهندس در روز چهارشنبه در لاین وسط هست. برای من خیلی راحت شده کارکردن با سایت چون که یک قدمی برداشتم و اینکه تا من قدمی بر ندارم تا آن سختی را نکشم، اول سخت است آدم می‌گوید نکند بلد نباشم وبلاگ بنویسم، نکند خراب کنم اما آنقدر خانم الهه عزیزم و خانم فاطمه و بچه های لژیون که کمک مان کردند که یاد بگیریم آن قدر با عشق برای ما وقت گذاشتند که دیگر استرسی نداریم. امیدوارم که همه بچه ها شروع کنند به وبلاگ نوشتن و خداوند به من هم توفیق بدهد که بتوانم باز هم وبلاگ را بنویسم و از این خدمت بزرگ بهره ببرم.

مشارکت همسفر خانم لیلی:
خیلی ممنونم که به من وقت مشارکت دادید. در مورد وبلاگ نویسی هر چه بگویم کم گفته ام چرا که این بار دلم می خواست بعد از اسم من هیچ اسم دیگری نباشد و یک جورایی حس می کردم که خانم الهه نوبت را به من می دهند قبل از اینکه خانم الهه به من بگویند من شروع به نوشتن کردم. مرتب سراغ گوشی می رفتم و می گفتم این سری نوبت من هست یک مقداریش را نوشتم تا اینکه روز پنجشنبه خانم الهه به من اجازه خدمت دادند. خیلی خوشحالم چون خدمت غیر قابل وصفی هست خیلی هم در این مورد واقعاً پر انرژی هست و واقعا آموزنده است چرا که مطالب با نوشتن دوباره برای آدم بازنگری می شود. واقعاً در رگ و ریشه انسان می رود.

مشارکت همسفر خانم لیلا:
من هم چند هفته پیش وبلاگ جلسه حضوری در شعبه را نوشتم و خیلی برایم سخت بود اصلاً انگار آن چیزهایی را هم که بلد بودم انگار اصلا یادم رفته بود ولی خوب خیلی قشنگ خانم فاطمه من را راهنمایی کرد و آن استرس من تمام شد. من یک مقدار فعلاً یک شرایطی دارم که نوشتن برایم سخت است و خیلی اذیت می شوم از نظر سردرد و مشکلاتی که فعلاً درگیر هستم می‌توانم بگویم نمی‌دانستم ساعتی که باید بفرستم برای خانم فاطمه چه ساعتی بود بعد که متوجه شدم مجبور شدم خیلی فشرده بنویسم استرسم چند برابر شد ولی توانستم به موقع بنویسم و تحویلشان بدهم و خدا را شکر بعد که از خانم فاطمه عزیز پرسیدم گفت خودت سر بزن ببین نوشتار هایت چقدر با من فرق دارد دیدم فرق زیادی نداشت فقط در نوشتاری یه مقدار غلط داشت که باید مثلاً جمله بندی می‌کردم یا یک خط پایین تر می آمدم، یک جاهایی انجام داده بودم ولی یک جاهایی نتوانسته بودم انجام بدهم ولی بعدش خیلی حس خوبی گرفتم و احساس کردم که اعتماد به نفسم خیلی بیشتر شده است. ممنون از خانم الهه عزیز که این خدمت را در اختیار من گذاشتند تا من بتوانم انجام وظیفه کنم و امیدوارم که مشکلم به زودی حل شود و بتوانم هر هفته این کار را انجام بدهم.

کمک راهنمای محترم در ادامه فرمودند:
سلام دوستان الهه هستم همسفر خیلی ممنونم عزیزان آفرین به شما که برای خدمت کردن با جان و دل با عشق می دوید می آیید. ما عزیزانی را داریم که خیلی خیلی سوادشان کم بوده در حد اول دوم دبستان ولی وبلاگ نویسان خیلی خیلی خوبی در این لژیون شدند آفرین به شما. همین است بچه ها وقتی که می گوییم تا از خودت نگذری به خودت نمی رسی یعنی تا وقتی که من از زمانی که برای خودم دارم، از جسمم، از جانم برای دیگران گذشت نکنم با تمام وجود با عشق، گفتیم عشق قبلاً سه تا شرط دارد اول اینکه با تفکر باشد، دوم ذره ذره باشد و سوم اینکه عشق باید بلاعوض باشد. تا زمانی که بلاعوض نبخشم یعنی چشم داشت به یکی نداشته باشم، نیکی می کنم، چشمم دنبال این نباشد که یا در ذهنم دنبال این نباشم که یک روزی این را جبران کند تا وقتی که اینطوری نباشد آن عشق معنا ندارد ولی به محض اینکه من شروع کردم از جان و دل خودم بگذرم برای اینکه به حال خوش برسم آن وقت اصلا نمی بینم دربهای آسمان و زمین رحمت خداوند بر من باز می شود. خیلی ممنونم از همگی خودتان را هم آماده کنید انشاالله برای جشن گلریزان چون انسان هایی که کفر می ورزند کفر در لغت در عربی به معنای پوشاندن است مثلاً شما سر یک کاسه را بپوشانید یک بچه را یک جایی ببرید قایم کنید این پوشاندن به معنی کفر است کف در عمل وقتی است که ما چیزی را نمی بینیم نمی فهمیم که همسرمان چقدر برای ما زحمت می کشد، فقط بدی هایش را می بینیم، نمی بینیم که یک راهنما چقدر برای ما زحمت می کشد، نمی بینیم که اسیستانت محترم چقدر برای ما زحمت می کشد، نمی بینیم مرزبان ها جان خود را کف دستشان گرفتند در کرونا امروز همه جا تعطیل است به شعبه رفتند. نمی بینیم که راهنمای تازه واردین یکی از آن ها مثل خواهر من که امروز رفته شعبه کلی هزاران هزار کار روی سرش هست ولی وقتی اسم شعبه می آید اسم کنگره می‌آید با جان و دل جانش را کف دستش می‌گیرد کنگره می‌رود. از کنگره می‌خواهم بگویم که تا وقتی که از جان خودمان از مال خودمان نبخشیم به هیچ جا نمی رسیم و من برای شما تعریف کردم که برای لژیون سردار امسال ۲ میلیون را اگر خدا بخواهد جور شد و قسط اولش را پرداخت کردم. به هر حال خداوند را شاکر و سپاسگزارم و انشاالله بقیه هم جور می شود و پرداخت می شود حتی اگر شده من رفتم وام گرفتم و کم خودم گذاشتم، کم لباس خودم گذاشتم چون کنگره جایی است که من را زنده کرد و به من درس زندگی داد آرامش به من داداش چیزی که دنیا دنیا دنبالش می گشتم و پیدایش نمی کردم خیلی ممنونم از همه عزیزان.

جلسه با دعای خیر دوستان به پایان رسید.
دستور جلسه بعدی: وادی اول و دوم 




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 21 مهر 1399 11:36 ب.ظ
خدا قوت خانم الهه جانم

شاداب و سرزنده باشید وبلاگ نویسان عزیزم
یکشنبه 20 مهر 1399 12:23 ق.ظ
خداوند به شما عمر باعزت بدهد خانم الهه عشقم.صحبتهای شما من رو زنده می کنه.بسیار می آموزم از شما...خانم سمیرای عزیز به شما هم خداقوت میگویم.بسیار عالی بود.وبا تشکر فراوان از خانم فاطمه عزیزم وتمامی خدمتگزاران سایت.خدا قوت
پنجشنبه 17 مهر 1399 06:36 ب.ظ
درود برشما خانم الهه عزیزم که با خواندن دوباره صحبتهای شما انرژی میگیرم خداوند یار ویاورتان باشد.
خانم سمیرا عزیز خداقوت ومچکرم برای این خدمت عاشقانه.
از خانم فاطمه عزیزم بسیار سپاسگزارم برای محبت بی دریغشان،خداوند نگهدارتان باشد
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات