همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
چهارشنبه 12 اسفند 1394 :: نویسنده : همسفر سحر
نوشتار کامل سی دی : شرک بخش3 استاد : آقای امین دژاکام اگر انسان برای خداوند شریکی قائل شود،در عمل و در کردار و در گفتار،انوقت شریکی برایش بوجود میآید،این قانون عمل و عکسالعمل است که این نتیجه مهم را به وجود میآورد.خوب حالا یک سری سؤالاتی مطرح میشود در مورد شرک که ما یک مقداری بیشتر باید بشکافیم واگاهی پیدا کنیم.ما تا حدودی راجع به مسئله اختیار، اول آگاهی پیدا کردیم که اختیار با مسئله شرک میتواند مرتبط باشد.چون وقتی انسان دچار شرک بشود یعنی اینکه در فرمان عقلش شریکی بوجود بیاید،این نتیجه مستقیم شرک است و وقتی در فرمان عقلش شریکی بوجود بیاید انموقع خیلی از فرمانهایش قابل اجرا نیست و به اجرا در نمیآید.مثال کامل این قضیه را ما توی اعتیاد به صورت بسیار واضح میبینیم که انسان وقتی درگیر اعتیاد میشود،دیگر فرمانهایش کاملاً اجرا نمیشود و انسانی هست که فرمانش از دستش ربوده میشود و در اختیار نیروهای شیطانی قرار میگیرد و چه عذابی از این دردناکتر؟ و این دقیقاً وعده خداوند هست که میگوید:اینکه برایش شریکی قائل شوید را نمیبخشد و این یک گناه بزرگ محسوب میشود.این عکسالعملش اینطوری هست.یعنی گناهان اینطور نیست که خداوند بیاید انسان را مثلاً ببندد به یک تیرچه ای یا ببندد به یک دیواری ، بعد مثلاً با شلاق بزند او را یا مثلاً سرب داغ یا آتش داغ بریزد رویش.این عکسالعملها به این صورت در ما به وجود میآید.حالا ما این را در سفر اول کاملاً یاد میگیریم.یعنی اینکه هرچقدر می اییم جلوتر،ما چهکار کردیم؟ما یک سری قوانین را نقض کردیم .حالا این را باید توضیح بدهم که اصولاً شرک چگونه به وجود میآید.کاری ندارم به آن قسمتش ، حالا این را توضیح میدهم.ولی ما یک سری از این قوانین را نقض کردیم،نتیجه این چه شده ؟ که فرمانهای ما نقض میشود.یعنی اینطوری دریافت کنیم که ما وقتی یکسری از فرمانها را نقض میکنیم ، در ادامه فرمانهای ما نقض میشود و این کاملاً قانون عمل و عکسالعمل است.حالا موقعی که میخواهیم بیاییم بیرون از اعتیاد باید چهکار کنیم ؟ باید بیاییم دقیقاً همان کار را معکوسش را انجام دهیم ، تا به مرور زمان ، کمکم فرمان عقل را به دست آوریم.اینجا مواد شده چی ؟ مواد شده شریک ما ، یعنی مواد شده شریک عقل و اگر مواد باشد عقل فرمانش را میتواند اجرا کند،اگر مواد نباشد دست و پا (اعماء و احشا) و حافظه و فکر و تمرکز و آرامش ما از کنترل ما خارج میشود.مثلاً ما خوابمان میآید ، مثال میزنم میخواهیم بخوابیم نمیتوانیم بخوابیم ،این عکسالعمل شرک است.حالا اینها چه ربطی به همدیگر دارد ؟ ولی دقیقاً به هم ربط پیدا میکنند.یا مثلاً شما میخواهید بلند شوید ساعت 7 صبح و کارهایتان را انجام دهید ولی بلند نمیشوید.شما میخواهید این مطلبی که میخواهید،در ذهنتان باقی بماند ولی باقی نمیماند.میخواهید وقتی این درس را میخوانید بفهمید ولی نمیفهمید.میخواهید وقتی یک نفر را دوست دارید به او محبت کنید ولی محبتمان نمیآید،نمیتوانیم به او محبت کنیم.اینها وقتی من میگویم فرمانها اجرا نمیشود یعنی اینها اجرا نمیشود ولی به محض اینکه 200سوت تریاک خوردیم ،وقتی میگویم میخواهم بخوابم یک ربع بعد در خواب شیرین به سر میبریم،این یعنی اثری که گفته شد.یا وقتی میخواهیم یک کار سنگینی انجام دهیم، از جایمان نمیتوانیم بلند شویم،به محض اینکه 200 سوت مصرف میکنیم بلند میشویم و یک ماشین را ظرف یک ربع میشوییم از پایین تا بالا.آنجا فرمانمان اجرا میشود ولی اینجوری اجرا نمیشود.حالا این مسئله بست پیدا میکند و وارد سفر دوم هم میشود.
خوب حالا من این قسمت را بگویم که شرک چطوری پیش میآید در انسان؟این مرتبه دارد،ببینید شرک خودش مراتبی دارد،یعنی چه؟یعنی ما ممکن است که الان شرک نداشته باشیم ولی در آینده شرک به وجود بیاید.الان ما توی سفر اول، وقتی مسافری که دارد سفر اول را به خوبی جلو میبرد،دارد از این قضیه خارج میشود.یعنی شریکش دارد از او کَنده میشود،این مرحله که تمام شد،ما تو این مرحله از شرک خلاص میشویم و دیگر نداریم ولی در مرحله بعدی میتواند به وجود بیاید. برمیگردم به داستان حضرت آدم ،برای اینکه بگویم شرک چگونه به وجود آمد.اولین باری که شرک به وجود آمد در همان داستان حضرت آدم هست که خداوند فرمود:که از این شجره استفاده نکن یا به این شجره نزدیک نشو!حالا که تعبیر کردند که سیب بوده ولی منظور شجره بوده و اینجا میگوید و در خود کلامالله آمده که شیطان میآید و میگوید که تو از این استفاده کن و وسوسهاش میکند.وقتیکه وسوسه میکند آن چهکار میکند؟وسوسه میشود و وسوسه را عمل میکند.یعنی ما دوتا مسئله داریم ،یکی وسوسه شدن و خواسته ایی داشتن(حالا که میدانید وسوسه اصطلاح زیاد خوشایندی نیست)منظور خواسته خیلی سمج و خیلی شدید است.منظور از وسوسه خواسته ایی که خیلی آدم را قلقلک میدهد و هی دارد فشارمی آورد که آدم یک کاری را انجام دهد.یک مرحله به وجود آمدن خواسته است و یک مرحله اجرا کردن خواسته است.آن زمانی که آدم میرود و آن فعل را انجام میدهد و به آن شجره نزدیک میرود،اینجا چه کار میکند؟ اینجا نقض فرمان انجام میدهد،آن فرمانی که خداوند به او گفته بود که به این نزدیک نشو.اگر من اعتقاد دارم که خداوند آفریده من را و بر همه هستی حاکم است و همه هستی متعلق به اوست،اگر به این مسئله اعتقاد پیدا کردم باید در عمل این را اجرا بکنم.یعنی در عمل وقتی به من میگوید که مثلاً به فلان چیز دست نزن باید دست نزنم وگرنه من بگویم که اره تو خدای منی ،تو خیلی خوبی ،من تو را دوست دارم،من به تو ایمان دارم و این در کلام کافی نیست و باید در عمل به اثبات برسد و در عمل است که مشخص میشود وانجا چه کار کرد؟فرمان را نقض کرد.پس شرک زمانی متولد میشود که انسان خواسته ایی درونش به وجود بیاید و از آن خواسته پیروی کند و آن خواسته ایی که از آن پیروی میکند برخلاف فرمان خداوند باشد.اگر انسان این کار را انجام داد در واقع چه کار کرده؟شرک را دقالباب کرده یعنی درش را زده و باز شده در و وارد این مرحله شده. پس شرک یک چیز ذهنی نیست که ما بگوییم که یک چیزی هست که در ذهنم خدا را قبول دارم.ممکن است یک نفر به خدای نادیدنی اعتقاد چندانی نداشته باشد ولی مشرک هم چندان نباشد.یعنی به صورت عادی خیلی از قوانینی را که خداوند گفته را اجرا بکند.ولی یک نفر بگوید من به خداوند ایمان دارم و قوانین خداوند را اجرا نکند. اصول ادیان یعنی کلاً دین که آمده به مفهوم رستگار شدن که انسان رستگار بشود.تمام قضیهاش روی همین مسئله شرک استوار است و چه کار میکند؟شما فیلم ده فرمان را دیدهاید که؟اسم قشنگی برای این فیلم انتخاب کردند.یعنی چه؟یعنی فرمانها مهم است.ده تا فرمانی که خدا داده، اجرا کردن این فرمانها مهم است.اینکه من بگویم من مسیحی هستم یا زرتشتی هستم یا من بگویم من یهودی هستم این اصلاً به اینکه من رستگار بشوم یا نه هیچ ارتباطی ندارد.رستگار شدن من فقط به این بستگی دارد که من مسئله شرک را درک کنم و آن را در عمل به اجرا دربیاورم یعنی فرمان خداوند را اجرا کنم.برای من یک دامنه اختیاری وجود دارد.دامنه اختیار من میتواند گسترش پیدا بکند.تا زمانی که من فازهای مختلف را از آن خارج نشدم این دامنه اختیار کوچک است.هر مرحلهای که ما از آن عبور میکنیم دامنه اختیارمان چه میشود؟ افزایش پیدا میکند. دامنه اختیار یعنی حق انتخاب . اینکه من چه چیزهایی را میتوانم انتخاب بکنم.یک کسی که دارد 10 گرم تریاک میخورد ،2گرم کراک مصرف میکند200تا قرص میخورد این دامنه اختیارش چقدر است؟این دامنه اختیارش در ان حدی هست که بلند شود چایی بریزد،چاییاش را بعد از سیگار بخورد یا سیگارش را بعد از چاییاش بکشد.یا اینکه الان قبل از چاییاش برود دستشویی یا بعد از چایی برود دستشویی.یا الان شب برود حمام یا صبح برود حمام.دامنه اختیارش خیلی محدود است .این نمیتواند صبح بلند شود و برود کوه. این صبح نمیتواند بلند شود و برود استخر مثل بچهها که صبح میروند استخر شنا میکنند.این نمیتواند صبح بلند شود و برود پارک، این دامنه اختیار را ندارد.این نمیتواند اگر دلش خواست یک لیوان آب پرتقال بخورد لذت ببرد.این فقط میتواند چایی بخورد.ابجوش بخورد،تریاک را تو چایی حل کند بخورد یا تریاک را بخورد،بعد چایی را رویش بخورد یا چایی نبات بخورد و حتی غذاهایی که میخورد،حتی مکانهایی که باید برود، آیا آن مکان بتواند موادش را تهیه کند؟آیا آن مکان نتواند موادش را تهیه بکند؟تمام اینها چه میشود؟تمام اینها محدود میشود.خیلی از جاها نمیتواند برود.خانه خیلیها نمیتواند برود.با خیلی آدمها نمیتواند رابطه یرقرارکند.خیلی جاها نمیتواند ظاهر شود.از دور وبر کلانتری و دادگاهها نمیتواند رد شود،باید مسیرش را طولانی کند.این دامنه اختیارش بسیار بسیار کم است.یک نکته ایی که وجود دارد هیچ وقت دامنه اختیار انسان صفر نیست. اگر صفر باشد،انرا از مرحله انسانی خارجش میکنند.اگر از مرحله انسانی خارجش کنند انوقت دامنه اختیارش از بین میرود.دامنه اختیار انسان یعنی دامنه اختیارش هر چقدر که حق انتخابها بیشتر شود اختیار ان چه میشود؟ولی ما همیشه اختیار کامل را داریم در انتخابها ولو دوتا انتخاب،ولو سه تا انتخاب.موقعی که 10 گرم تریاک میخوریم این انتخاب را داریم که برویم توی 8 گرم،این انتخاب را داریم که برویم تو 12 گرم.همیشه انتخاب وجود دارد و ما توی آن انتخابها کاملاً اختیار داریم.پس اگر انسان شروع کند به نقض فرمان مسئله شرک آغاز میشود،متولد میشود و حالا راهش چه هست؟راهش این است که بیاید و تمام ان کاری را که انجام داده معکوسش را انجام بدهد.حالا من از این نوشتهها ، من یکسری ایات قران را در مورد شرک برایتان میخوانم. یکسری مطالب هست سوره لقمان آیه 13من اینهایی که راجع به شرک خود کلمه شرک به معنای شریک چند تا آیه هست(فرزندم به خدا شرک میاور چرا که شرک ستم بزرگی است)میگوید ستم بزرگیست، چرا ستم بزرگیست؟چون به خودت کاملاً برمیگردد.سوره سبأ آیه 22(بگو کسانی را که در مقابل خدا قائلید بخوانید که همسنگ ذرهای در آسمانها و زمین اختیار و دست ندارند،در انها ایشان را شرکتی نیست)هر وقت خداوند راجع به شرک صحبت میکند مسئله اختیار هم مطرح میشود.پایین یا بالای ایات یک وقتهایی شیطان هم مطرح میشود.اینها چون دقیقاً به هم ارتباط دارند اینجوری مطرح میشود..من آیهها را همینجوری میخوانم شما اگر خواستید بعداً بروید بخوانید و مطالعه کنید.حالا جالب است این آیه 22 سوره سبأ میگوید:بگو کسانی را که در مقابل خدا قائلید بخوانید که همسنگ ذره ایی در آسمانها و زمین اختیار و دست ندارند یعنی به اندازه ذره ایی اختیار ندارند،در حکومت آسمانها و زمین.آیه قبلش در مورد شیطان و پیروی انسان از شیطان آمده یعنی هر جا شرک مطرح میشود باید شیطان هم در کنارش وجود داشته باشد که انسان را در ان مسیر انتخاب جابجا کند.حالا ادامهاش را هم میگوید(و اینکه شیطان بر کسانی که ایمان دارند سلطه ایی ندارد)به جزعده اندکی شیطان بر همه انسانها سلطه دارد.ماهم جز ان عده اندکی نیستیم. ماهم جز ان عده بیشتری هستیم،چرا؟چون ما هم وارد تاریکی اعتیاد شدیم و آن تاریکی اعتیاد هم جز همان محسوب میشود.یعنی وقتی ما در تاریکی اعتیاد هستیم جز ان عده اندک محسوب نمیشویم تا اینکه بیاییم یواش یواش خارج شویم.البته بعد علت وجود شیطان را هم میگوید که الان به بحث ما ربطی ندارد.(بگو آیا شریکانی را که به جای خدا قائلید،نگریستهاید؟به من بنمایانید چه چیزی در زمین آفریدهاند یا آیا در آسمانها شرکتی داشتهاند؟)میگوید چه چیزی را در آسمانها خلق کردند؟کسانی که شما صدایشان میکنید،دعایشان میکنید،به آنها تکیه میکنید.چه چیز را خلق کردند؟بیاوریدشان نشانشان بدهید.چه چیزی را آفریدند؟یعنی میخواهد بگوید همه چیز را چون خدا آفریده این حق را دارد.خداوند هم خودش میگوید که من چون آفریدم این حق با من هست.اگر کس دیگری آفریده بیاورید و نشانش دهید.البته این را من سورهاش را نگفتم،سوره فاطر آیه 40.سوره الاحباب آیه 4(بگو آیا شریکانی را که به جای خداوند قائل هستید را نگریستهاید؟به من بنمایانید که چه چیزی را در زمین آفریدهاند؟)این دقیقاً همان آیه است .یعنی عیناً همان آیه را بدون کوچکترین پس و پیشی تکرار کرده.این تکرار کردن به دلیل اهمیت خود موضوع است.حالا اینها یک چیزهایی هست که به درد ما میخورد و من بگویم که یک خرده ذهنمان باز شود.سوره بقره آیه 105(کسانی از اهل کتاب که کفر ورزیدند یعنی پنهانکار شدند و همچنین مشرکان خوش ندارند که از سوی پروردگارتان خیری بر شما نازل شود).یعنی انسانی که شرک پیدا میکند حسود میشود، چون خوش ندارد به کسی خیری برسد،این آیه قران هست. سوره بقر آیه 135.این خیلی مهم است،این مطلب خیلی مسئله مهمی است.(گفتند یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید)خداوند به حضرت محمد میگوید(بگو چنین نیست بلکه آیین ابراهیم پاک دین هست که از مشرکان نبود)حالا یک مطلب دیگر را هم بگویم.حالا آیه بعدی که آمده میگوید (ابراهیم نه یهودی بوده نه مسیحی بلکه پاکدین است و از مشرکان نبود)یعنی اگر کسی میخواهد از مشرکان نباشد باید فرمانبردار باشد.اینطور نیست که بگوییم من به خدا ایمان آوردم،من به خدا اعتقاد دارم و من خدا قبول دارم.میگوید باید فرمانهایش را اجرا کنید.اگر فرمانها را اجرا کردید نه اینکه بگویید من ایمان آوردم،من شیعه هستم،من مسیحی هستم،من کلیسا میروم،این صحبتها اصلاً نیست.اینجا میگوید شما بگویید من مسیحی هستم یا فلان هستم جواب ندارد.مسئله مهمی که در این آیه وجود دارد و خیلی جالب است راجع به حضرت ابراهیم،من نمیخواهم بروم توی این قضیه.یک آیه دیگر هم بخوانم سوره آلعمران آیه 95(بگو خداوند راست گفته است از این روی از آیین ابراهیم که پاکدین بود و از مشرکان نبود پیروی کنید)حالا از خیلی جاهای دیگر راجع به این قضیه صحبت کرده.حالا این هم راجع به خود حضرت ابراهیم الانعام آیه 14(بگو غیر از خداوند را سرور خود گیرم؟که افرینشگر آسمانها و زمین است.حال آنکه اوست که بر همگان روزی میخوراند و خود روزی نمیخورد،بگو به من فرمان داده شده است که نخستین کسی باشم که سر مینهد و هرگز از مشرکان نباشد)اولین کسی که آزمایشهای خداوند را پشت سر میگذارد وازمایشهای بسیار سخت خارج میشود حضرت ابراهیم بود.حضرت ابراهیم اولین الگو میشود.اولین کسی که تمام آزمایشها را پشت سر میگذارد و از مسئله شرک کلاً خارج میشود.یعنی درجه شرکش کلاً صفر میشود و به مرحله خاصی میرسد.حالا آزمایشهایش را میدانید که؟اولاً که بچهدار نمیشد،توی آتشش انداختند،بعد بچهدار شد آن داستانها به وجود آمد.آخرین مرحله ایی که بعد از سالهای سال صبر کرد که بالاخره فرزندی به او داد وقتی بزرگ شد و یک جوانی شد،حالا آن القائی که شد کاری ندارم که القای خداوند بود یا القای شیطان بود.بهر حال او باورش این بود که این فرمان خداوند است و رفت و فرزندش را خواست ذبح کند و با فرزندش این مسئله را در میان گذاشت و فرزندش هم از آن افراد خاص بود که گفت هر چه خداوند گفته اجرا کند.گفته سر من را ببُر اجرا بکن.یعنی فرزند خودش را که بعد از این همه سال به دست آورده و برایش عزیزترین و دوست داشتنی ترین چیز و برایش بالاتر از این وجود نداشت،این را هم ازش کَند و از این قضیه گذشت و وقتی این کار را انجام داد ابراهیم را یک لقب خاصی خداوند به او میدهد. به ابراهیم میگوید خلیلالله.خلیل یعنی دوست.یعنی تو ابراهیم که افرینشگر بودن من را در آسمانها و زمین به عمل ثابت کردی و فرمانبرداری محض شدی تو الان به لقب دوستی من نائل شدی و من تو را دوست خودم خطاب میکنم.حالا ابراهیم اولین کسی بود،حالا آن چیزهایی که تو ایات قران مطرح میشود الگو هستند.یعنی ما انسانها باید بیاییم و در مسیری قرار بگیریم که به آن نقطه یواش یواش خودمان را نزدیک کنیم.الان از مواد کَنده میشویم و مرحله بعدی از چیز دیگری کَنده میشویم ولی اگر انسان بیاید و بالاترین چیزی را که دوست دارد،خداوند از او گرفت و بالاترین چیزی که برایش ارزش دارد و منشأ انگیزهاش و عشقش هست را از او گرفت و آن موقع پذیرفت و فرمانبردار بود انموقع به درجه خلیلالله میرسد،هر انسانی..هیچ فرقی نمیکند.چون اینها الگوهایی هستند که برای انسان آمده و هر کس که اجرا کند به آن نقطه منتقل میشود.حالا یک چیز جالب دیگر از رویش در میآید.ببینید کلمه دوست را خداوند به کار میبرد.اینجا یک چیز دیگر را خداوند کنارش میگوید،دارد تعریف دوست را ه میگوید.یعنی میگوید دوست چه کسی است .آنجا دوست خداوند کسی بود که در اختیار و اراده خداوند شک نداشت و در ان دخل و تصرف نکرد،شد دوست خدا.حالا دوست انسان چه هست؟کلاً کلمه دوست از آن در میآید.دوست کسی هست که اختیار انسان را در حیطه خودش یعنی در جسم خودش،در روان خودش،در درون خودش بفهمد و به هیچ عنوان در این حوزه وارد نشود.یعنی فرمانروایی شما را بر وجود خودتان محترم بداند،وارد حریم شما نشود و نخواهد فکر و خواسته خودش را تحمیل کند یا اینکه بخواهد به زور شما را یا پول شما را یا خود شما را در اسارت خودش قرار بدهد.حریم شما را کاملاً محترم بشمارد و شما را به عنوان فرمانده قبول کند و در دامنه اختیار ما دخل و تصرف نکند.اگر کسی این کار را انجام داد که معمولاً نمیکنند، این به درجه دوستی نائل میشود.دوست چیز الکی نیست که هر کسی را بگوییم دوست!این هم یک مطلب دیگری. یکی از مراتب شرک مسئله ماده است.ما وقتی که می اییم جلوتر ،اگر یک نقطه ایی مثلاً اگر برای اینکه پولی را بدست بیاوریم یا ثروتمند بشویم،فرمان خداوند را نقض بکنیم یعنی کل داستان اینطوری شکل میگیرد برای اینکه پولدار بشویم ،برویم به یک گروه بد،به یک آدمی یا یک قطبی خودمان را نزدیک کنیم که پولدار شویم و ثروتمان افزایش پیدا کند به نیت به دست آوردن خود پول قانون خداوند را که گفته از این راهها پول به دست بیاورید را نقض کنیم، اگر این کار را انجام دادیم یعنی وارد شرک در مرحله ماده شدیم.یعنی ماده و پول را اوردیم و با خداوند شریک کردیم،یعنی چه؟ یعنی آن فرد وان صاحب مال را با خداوند شریک کردیم.یک جاهایی حرف این را گوش میکنیم و یک جاهایی حرف خدا را گوش میکنیم.یک دانه به میخ میزنیم ،یک دانه به نعل میزنیم تا ببینیم خواسته ما چطوری برآورده میشود.اگر این کار را کردیم نتیجهاش ما اسیر ماده میشویم.یعنی در نقطه ابتدا ما اسیر ماده نیستیم ولی به محض اینکه ما این کار را انجام دادیم و این کار را تکرار کردیم و این یعنی در نقض فرمان پیش رفتیم و پیش رفتیم و پیش رفتیم.چه میشود؟یک چیزی و یک نیرویی در ما به وجود میآید مثل یک موجودی یا یک شریکی در ما به وجود میآید که اختیار مالمان را از دست میدهیم یعنی از آن پول نمیتوانیم استفاده بکنیم یا از آن پول نمیتوانیم لذت ببریم.هر دو حالتش صادق هست.یعنی من میخواهم پولم را به کسی بدهم ولی دلم نمیآید،انگار میخواهند جانم را بگیرند.وقتی میخواهم پولم را به کسی بدهم جانم بالا میآید یا وقتی پولم را خرج میکنم لذت نمیبرم.این اتفاق میافتد.حالا این در قران هم آمده ،دوایش هم در قران آمده که مرتباً تکرار میکند:از آن چیزی که دارید، مالی که دارید ببخشید.یعنی روش درمانش چه هست؟ما میخواهیم از شرک در قسمت ماده عبور کنیم،روش درمانش این است که آن پولی را که الان در میآوریم و الان جان میکنیم تا خرجش کنیم،یک بخشی را،یک پنجم ،همان یک پنجم که ما کم میکنیم، همان یک پنجم خمسش در قران آمده ،همان خمسش را بدهید،اگر خیلی وضع خراب است و نمیتوانید یک دهم را بدهید.یک دهم از آن پول را در راهی که به آن اعتقاد وایمان دارید،ببخشید.وقتی ما این پول را رها کردیم عین همان مواد که وقتی رها کردیم آزاد میشویم ،وقتی رها کردیم این اتفاق معکوسش شروع میکند به افتادن و ما کم کم به مرور زمان با این بخشیدن و با این دادن پول کمکم دوباره از اسارت (زمان میبرد،یک سفر است دیگر)خارج میشویم.به جایی میرسیم که اختیار مالمان به دست خودمان قرار میگیرد و این را هم باید تمرین کنیم.بقیهاش هم و بقیه انواع شرک دیگر باشد برا جلسه بعدی ولی روش تدریجی که ما اجرا میکنیم،در مورد همین روش هم در قران آمده .از اینکه به صحبتهای من گوش کردید از همه شما سپاس گذارم. نگارش : همسفر سحر
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||