همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
جمعه 14 اسفند 1394 :: نویسنده : شهرزاد بصیری
ما باید برای مال خود پول خود ارزش قائل شویم ولی در جایگاه خودش باید آن بخشش را داشته باشیم ؛ حساب به دینار ، بخشش به خروار
به نام خدا متن کامل سی دی تاجر { مهندس دژاکام } امروز
هشتم دی ماه 1394 از اول فصل زمستان است ساعت 9:6 دقیقه صبح است و هوا هم
بسیار آلوده است ، میلاد رسول خدا را به همه شما تبریک میگویم واقعا جالب
است وقتی مولانا راجع به شمس صحبت میکند چون یک عده ای می گویند ما شمس را
دیده ایم و مولانا در جواب آنها می گوید که شما شمس را ندیده اید و می
فرمایید از دو چیز خنده ام میگیرد.
1- فرد سیاه پوستی که کف دست هایش را حنا میگذارد، 2- فرد نابینایی که از طبقه ی دوم سرش را از پنجره بیرون میکند و می خواهد مناظر بیرون را تماشا کند این دو جزء باطن های کور میباشد. الان 1400 سال است که میگذرد بعضی ها خب رد می کنند که مهم نیست ولی چه جوری است که بعد از 1400 سال همه ماها در مابین همان قوانین با هم وصلت می کنیم، وقتی به دنیا می آییم در گوش ما اذان می گویند، با همان قوانین ازدواج می کنیم، با همان قوانین می میریم، قوانین ارث و همه چیز طبق همان قوانین است چه جوری می تواند یک نفر چنین قدرتی داشته باشد باید به یک منبع خیلی خیلی بزرگ و نیرو مند وصل باشد. هر روز در پنج وعده نماز می گوییم اشهد ان لا اله الا لا و اشهد ان محمدا رسول الله، یک چیزی است یه چیز فوق العاده بزگ و نیرومندی است که بتونه یک تفکر و اندیشه ای باشد که هنوز ما از این کتاب نتونسته ایم بعضی مطالبش را درک کنیم. یک جمله ای از این کتاب را بگم که دیشب داشتم آن را می خوندم: سوره آل عمران آیه ی 100 ای مومنان اگر فرقه ای را فرمان برید شما را از ایمانتان به کفر باز می گردانند می گویید اگر یک فرقه ای را فرمان برید از اهل کتاب یعنی وقتی فرقه ها بوجود می آیند ایمان ها را از مردم می گیرند و به کفر می برند. الان فرقه هایی مثل وهابی و ... جز اینکه مردمان را از ایمان به کفر می برند چکار می کنند دیگر؟ کار دیگه ای نمی کنند از جهت دیگر ما آدم های از خود راضی هستیم . در عالم کهکشان ها ما حداقل ده میلیارد کهکشان داریم که فاصله یک کهکشان تا کهکشان دیگر مثل راه شیری از این سر آن تا اون سرش 2000 سال نوری فاصله دارد با سرعت 300 هزار کیلومتر بر ثانیه که در نظر بگیریم و هر کهکشان میلیارد ها منظومه دارد و ما تنها در یک سیاره هستیم مثل کره زمین که خیلی ها فکر می کنند فقط کره زمین وجود دارد و دیگر چیز های زیادی وجود ندارد و فکر می کنیم ما فقط اشرف مخلوقات هستیم و به جز ما هیچ چیز دیگری وجود ندراد. اون چیزی که برای ما وجود دارد باید برای آن ارزش قائل شویم و همه چیز به یک طرف ، اون چیزی که خیلی ارزش دارد و اهمیت زیادی دارد بودن است.حیات طبیعی از طرفی در همین کره زمین آب، خاک ، پرنده ، میوه ، گل های زیاد، طبیعت و ... وجود دارد که در کره ماه و مابقی این سیاره ها و کره ها وجود ندارد که این چیز ها برای ما خیلی با ارزش هستند. خداوند می فرماید: ما باید از همه این نعمت ها بهره مند شویم یا استفاده کنیم البته از طریق درست و صحیح آن. بودن ، زیستن ، نفس کشیدن همه این ها خودشان خیلی اهمیت دارد و حس و لمس این ها را باید ارزش قائل شویم و اگر بخواهیم این ها را حس کنیم و لمس کنیم باید از یک سری قوانین پیروی کنیم حتی اگر دو نفر با هم زندگی می کنند باید از یک سری قوانین پیروی کنند و حتی این جوامع با این همه وسعت باید از یک سری قوانین پیروی کنند برای اینکه تعادل برقرار شود تا وقتی این قوانین سر جای خودشان باشند و از آن ها پیروی کنیم زندگی سر جای خودش است و می توانیم از این زندگی لذت ببریم هم در زمین هم در آسمان، حال وقتی از این قوانین پیروی نکنیم بخواهیم قانون شکنی کنیم در زندگی به مشکلات زیادی بر میخوریم و نمی توانیم از هستی لذت ببریم . این مطلب از نوشتار های خودم می باشد که استاد و شاگرد در حال گفت و گو هستند: شاگرد: مطرح می کند شاگردی که در حال سفر اول است یک تازه وارد است و سختی زیادی کشیده است و همه به آن می گوییند باید صبر کنی ولی شاگرد حال خوبی ندارد و از این همه صبر کردن خسته شده است و دچار مشکل می باشد که در مورد صبر یک بیت زیبایی است که میگویید: سنگ لعل شود در مقام صبر ، آری میشود لیکن با خون جگر میشود، یعنی میگوید سنگ در صبر کردن تبدیل به جواهر میشود ولی تا یک جواهر شود باید خون دل زیادی بخورد، وقتی الماس در زیر زمین بوجود می آید بر اثر فشار های زیادی که ذغال سنگ ها به هم می آورند آن هم به مدت خیلی زیاد همان بیت را معنی می دهد که تا یک ذغال سنگ تبدیل به یک الماس شود باید خون دل زیادی بخورد باید فشار های زیادی را در مدت طولانی تحمل کند تا نتیجه بگیرد. شاگرد: می گویید استاد عزیزم می خواهم حرف دلم را بزنم با وجود ایمان و اعتقادی که به شما و سخنان شما دارم دارم ولی باز هم در شک به سر می برم، وقتی می گویید من تغییر خواهم کرد و تبدیل به انسانی خواهم شد که بتواند تکلیف انسانی خود را انجام دهد باز هم در باورم نمی گنجد و این مساله چیزی است که ممکن است همه ما با آن دست به گریبان باشیم ولی نیرویی درون من است که مرا از ضد ارزش ها دور می کند من به قدرت مطلق اعتقاد دارم، ولی وقتی به خودم نگاه می کنم می گویم چگونه از من که این همه تخریب شده ام یک موجود سالم، ساعی و مصمم میسازد؟ و تصور می کنم من خیال می کنم که ایمان دارم و اعتقاد دارم. همان طور که میدانیم دو نوع ایمان داریم: 1- ایمان نظری 2 - ایمان عملی در ایمان نظری فرد همه چیز را بلد است همه قواعد و قوانین را ولی نمی تواند به آن ها عمل کند ولی در ایمان عملی ممکن است فرد زیاد از قوانین و قاعده ها خبر نداشته باشد ولی به عمل کردن اعتقاد دارد و توکل می کند به عمل کردن و گاهی این شک به قدری زیاد می شود که با خود می گویم که میدان را خالی کنم و به گوشه ای بخزم و این دو روز عمر را یه جوری تمام کنم ولی وقتی پشت سرم را نگاه می کنم در طول این مدت می فهمم یک ذره ای تغییر کردم یک روزنه ای را می بینم. در اصل همین یک ذره تغییر در وجود یک انسان کافی است وقتی ما همین یک ذره تغییر را ببینیم باید خوشحال باشیم و همان یک ذره تغییر را سرمشق خود قرار دهیم باید برای تغییرات بیشتر به همان راضی باشیم نباید همیشه طلب کار باشیم باید همیشه قانع باشیم، ولی چون شما مرا تشویق می کنید دلداری می دهید من هم به راه خود ادامه می دهم و هرچه خواهد بشود. تشویق انرژی را زیاد میکند و تنبیه انرژی را میگیرد ولی گاهی تنبیه هم نیاز است. حال استاد در جواب می گوید : فضل الهی همیشه باقی است به شما با کارهای انسانی و مفید هر روز به مقربین نزدیک تر می شوید معنی آن این است که فضل و بخشش خداوند همیشه است ولی وقتی یک کار مفید و انسانی انجام می دهیم به خداوند نزدیک تر می شویم . نظر به این که اوضاع بر وفق مراد شما نیست نباید میدان را خالی کنی و عقب نشینی کنی با نفوذ خود جلو برو و مسائلی که نصف کاره است نیمه کاره است همه را به پایان برسان تا در زندگی دچار مشکل نشوی و هیچ وقت منتظر معجزه نباشید و هیچ وقت خودتان را ضعیف ندانید تا در آزمایش حاضر به پرواز ادامه دهید. در شما باید نیرویی امواری تقویت شود تا با نیروی تخریبی مقابله کنید. ما نمی توانیم در جلوی شما مسائلی را بوجود نیاوریم که شما به راحتی راهتان را ادامه دهید و از آن ها عبور کنید باید با نیرو های تخریبی مقابله کنید، هم در صور آشکار این نیرو ها است و هم در صور پنهان که باید این نیرو ها وجود داشته باشد و هیچ وقت هم از بین نمی رود . استاد به شاگرد می گویید حال اگر سوالی است بپرس تا به آن جواب دهم شاگرد می گوید اگر ممکن است در مورد نگهبان کمی توضیح بدهید: نگهبان یعنی ساختن، حافظ و نگهبانی یکی ساختن خود و دیگری ساختن دیگران، خود را آماده کنید تا خود را بیابیم ، دیگران را نمی توان پیدا کنیم ، بدانید هر قدر که می توانید برای دانستن قدرت فکر لازم داشته باشید. پس باید بتوانیم تا بدانیم یعنی باید قدرت فکر داشته باشیم تا بتوانیم یاد بگیریم. مثلا برای لینکه زبان انگلیسی یاد بگیریم باید قدرت فکر، قدرت آموزش، داشته باشم تا یاد بگیریم . در این حین که دیالوگ های بین استاد و شاگرد برقرار می شود شاگرد حال خوبی ندارد سال های 72 می باشد، و گاهی اوقات سؤال های آن بالا و پایین می شود گاهی از یک موضوع به موضوع دیگری می پرد و سؤال و جواب ها گاهی به هم مربوط نیست که این موضوع در سفر اولی ها بیشتر است. حال شاگرد به استاد میگوید: متشکرم، خوشبختانه من در اثر ورود به جهان معنویات دیگر برای مال دنیا ارزش قائل نیستم و پول مانند چرک دست است ارزشی ندارد بلکه این معنویات است که ارزش دارد و من در کسب دانستنی ها هستم به مال دنیا می خندم استاد، میگویید شما تاجر نیستید اگر یک کاروان با همه تجهیزات برود و ماهها و هفته ها در گرما و آفتاب و شن و کالا های خود را خوب حفظ کند ولی بسیار ناچیز آنها را به فروش برساند چه میشود؟ باید در فکر خرید و برگشت راه و موت شتر ها و حمله دزدان باشد باید فکر کند که دوباره برگردد ممکن است شتر ها در راه بمیرند یا دزدان بهش حمله کنند باید کلی نیرو داشته باشد باید نیروی جنگی داشته باشد تا از مالش حفاظت کنند باید خوب همه چیز را مطالعه کند تا استخوان های کاروانیان در صحرا باقی نمانند باید همه اینها را خوب بررسی کند تا شتر ها در بیابان از بی غذایی نمیرند یا انسان ها از بی آبی و بی غذایی می میرند باید همه این ها را بررسی کند. پس اینطور نیست که بگوییم مال دنیا ارزش ندارد شما فکر و تجربه دارید پس موظف به حفط و نگهداری کامل اموال خود می باشید، می بایست کامل مراقب اموال خود پول خود باشید نیازمندان در همه جا با شما کار خواهند داشت نمی توان با خنده از آن ها عبور کنید و گفت مال دنیا ارزش ندارد و به آن نیازمند به آن یتیم بخندید. هر انسانی که بخواهد با رنج های وارده میدان جنگ را ترک کند این خیلی مهم است هر فرمانده یا سردار جنگی آرزو دارد که دشمن در میدان جنگ قبل از حمله عقب نشینی کند میدان جنگ سختی و مشکلات زیادی دارد توی مسائل نیرو های تخریبی هم همین است نیروی تخریبی از خداش است که افراد را با القاء آن ها از مسیر خود خارج کند و عقب بیندارد که طرف مقابل نا امید شود و بگوید بی خیال همه چیز، این دو روز دنیا را یه جوری یه جایی سر کنیم بخندیم تا تمام شود پس هر انسانی که بخواهد با رنج های وارد میدان را خالی کند مثلا تا یکم سختی بهمون وارد شد بریم و دوباره مواد مصرف کنیم یعنی مفهوم این است که ما در زندگی بخشش می کنیم. حساب به دینارش بخشش به خروار قدیما در کتابی نوشته بود که یک گدایی می رود درب خونه ای را می زند وقتی در می زند می بیند صاحب خانه دارد با مستخدم خود به خاطر یک چوب کبریت حسابی دعوا می کند و می گوید چرا وقتی چراغ را روشن کردی چرا آن را به بیرون انداختی باید آن را نگه میداشتی آن را کنار اجاق میذاشتی که وقتی میخواستی اجاق را روشن کنی دوباره از آن چوب استفاده می کردی گدا تا این صحنه را می بیند می گوید ببین من درب خونه کی آمدم این به خاطر یک چوب کبریت سوخته دارد این همه دعوا می کند که چرا آن را انداختی بیرون، به هر حال تصمیم می گیرد آن جا بماند در بزند تا قیافه ی این صاحب خانه را ببیند، درب می زند صاحب خانه دم در می آید می گوید چه میخواهی ؟ آن هم می گویید من گدا هستم لطفا به من کمک کن آن هم بهش مقداری پول و غذا می دهد، سپس گدا ازش می پرسد شما بهم پول و غذا دادید پس چرا الان داشتید به خاطر یک چوب کبریت دعوا می کردید ؟ می گوید حساب به دینار بخشش به خروار من جلوی این را میگیرم ولی جاهایی که باید بخشش کنم میبخشم. ما باید برای مال خود پول خود ارزش قائل شویم ولی در جایگاه خودش باید آن بخشش را داشته باشیم . شاگرد میگوید من سخت در اشتباه هستم و با این فکر می خواهم از میدان نبرد فرار کنم چون نمی توانم کار کنم پول در بیاورم با خود می گویم پول ارزشی ندارد و بروم یه گوشه ای بشینم عابد و زاهد بشوم و فقط به معنویات فکر کنم در اصل این یک فرار است یک حقه است که اینگونه می خواهد انسان سرخود را کلاه بگذارد متشکرم مرا آگاه کردید پس چگونه انسان هایی نیرنگ و حقه بازی و کلاه برداری را برای جمع آوری مال خود قرار دادند، جمع آوری مال خوب است اما از راه درستش نه از طریق نیرنگ و حقه بازی این کار را بکنیم باید صراط مستقیم باشد، حال استاد جواب می دهد قدرت مطلق بر همه چیز آگاه است و آنانی که به ظاهر پیشه ای جز تزویر ندارد آتش و سوختن درونی را دوباره تجربه خواهند کرد شما ناراحت نادانان نباشید، شاگرد دوباره میگوید عجب روزگاری است هر روز انسان را به طریقی کلاه سرش میگذارند، مراقب می شود دیگر کلاه سرش نذارند اما روزی دیگر کلاهی سرش می گذارند که آن کلاه با روز های قبل متفاوت است، به هر حال من به تلاش خود ادامه می دهم. اگر انسانی در این روزگار فکر می کند که به جایی رسیده است یا آنقدر قوی شده است که سرش کلاه نمی رود سخت در اشتباه است نوع کلاه ها فرق می کند با حقه های متعدد با روش های گونان می آیند و پولتان را می گیرند مثلا در مواد مخدر مثلا شیشه می گویند شیشه یک ماده ی محرک است و مثبتی ندارد و شخص معتاد نمی شود فقط انسان را تحریک می کند و چند پزشک هم در برنامه تلویزیون حاضر می شوند و همین مسئله را عنوان می کنند در صورتی که شیشه یک ماده ی مخدر جنایی است نه یک ماده محرک نوع کلام ها فرق می کند اینکه بگوییم شیشه یک ماده ی مخدر جنایی است یا یک ماده ی مخدر است. یک کلیپ در موبایل ها آمده بود که یک پدر بر اثر مصرف شیشه پسر خود را خوابونده بود آن را بسته بود و با اره آهن بر نصف بدن آن را داشت می برید ولی باز متاسفانه هر روز با یک حقه جدید حرف می زنند و می گویند شیشه یک ماده ی مخدر نیست یک محرک است و مطلب دیگر این است که در درمان آنانی که شیشه ای بودند می گفتند درمان با شربت تریاک فرد شیشه ای را تریاکی نمی کند؟ جواب این است که اگر فرد شیشه ای تریاکی شود بلیط بخت آزمایی برده است شانس بیاورد که تریاکی شود باید خیلی خوشحال باشد چون اون برنده شده است.یک تریاکی ماشین راهنمایی و رانندگی را ببیند می رود قایم میشود ما خودمان این کار را می کردیم ولی فرد شیشه ای از این کار ها نمی کند. هرچیزی یک فرهنگ دارد، اعتیاد هم فرهنگ دارد، هر داروی اعتیاد آوری که اکثرا اعتیاد آور هستند مثل : خواب آور ها ، آرامبخش ها ، مسکن ها و... همگی اعتیاد آور هستند حال چرا نمی گوییم کسی که این دارو ها را مصرف می کند معتاد است؟ چون این دارو ها فرهنگ ندارند ولی تریاک فرهنگ دارد با فرهنگ تریاک شخصی معتاد می شود مثلا مثل این است که چند نفر برای تفریح بروند به جاده کرج همه چیز هم بردارند گوشت مرغ و نوشابه و تخمه و ... که بخواهند بروند و یک یا چند قرص دیازپام بخورند یا قرص های مسکن بخورند چرا؟ چون این ها فرهنگ ندارند، مثلا قرص لورازپام فرهنگ جوجه کباب را ندارد، مثلا وقتی ما داریم شربت OT مصرف می کنیم آن یک دارو است این فرهنگ را ندارد که یک فرد شیشه ای با مصرف آن برود و تریاکی شود، تازه اگر هم تریاکی شود شانس بزرگی آورده است. بنابراین اینها کلاه های جدیدی هستند می گویند گُل آمده است البته گُل همان حشیش است، ولی THC آن هفت یا هشت درصد است. ولی حشیش THC آن تقریبا 27 یا 28 درصد است. مثل عرق و آبجو است که عرق درصد الکل آن بالا است ولی آبجو درصد الکل آن پایین است.در کل هیچ فرقی نمی کند این ها همه کلاه های جدیدی هستن سر ملک و املاک، سر خونه هم همینجوری است و سر خیلی مسائل دیگر سر انسان ها کلاه می گذارند. عجب روزگاری است هر روز به طریقی سر انسان کلاه می گذارند و انسان مراقب است ولی روزی دیگر کلاهی سرش می گذارند که با دفعه های قبل فرق می کند به هرحال من به تلاش خود ادامه می دهم. در کتاب آسمانی گفته است اگر می خواهید حتی بین خودتان معامله ای کنید حتما بنویسید اگر نمی توانید بنویسید حتما دو یا سه نفر شاهد بیاورید که شاهد این ماجرا باشند حال اگر بخواهد طرف مقابل نر چشم شما باشد باز باید ازش مدرکی بگیرید.از بانک ملی، تجارت ، صادرات معتبر تر که نداریم ولی وقتی به آن ها پول می دهیم در ازای آن یک قبض یا رسیدی به ما می دهند. اگر بخواهیم با باجناق خود شریک شویم باید مدرک بگیریم برای این گونه مسائل حتی برای خودمون خواهر برادر باید مدرک بگیریم رسید بگیریم اگر می خواهیم دوستی ها ، فامیلی ها ، استوار و محکم باشند باید رسید بگیریم قرارداد بنویسیم وقتی شخصی می گوید مثلا ده میلیون بده اگر به آن گفتیم در قبالش یک چک بده ، اگر آن فرد چک را داد آن پول را هم بر می گرداند چون در قبال پولی که گرفته است چک داده است ولی اگر چک نداد آن پول را هم یواش یواش بر نمی گرداند. بدهی هم اگر از روش گذشت بادی خورد دیگر باید فاتحه آن را خوند. مثلا شخصی می گوید جناب مهندس یک میلیون بهم بده، مهندس میگوید کی پس میدهی می گویید یک هفته دیگر مهندس می گوید پس یک چک در قبالش بهم بده و بجای یک هفته دو هفته ای بده ولی چک شما را خرج می کنم دو هفته دیگر باید بری بانک و چک را پاس کنی، مهندس میگوید چون دوستی آن را می خواهم ازش چک می گیرم اگر نگیرم فردا ممکن است اتفاقی بیفتد و من هیچ مدرکی ندارم، پس باید هر معامله ای انجام می دهیم مکتوب کنیم ، ما با هم دوست هستیم ما باهم فامیل هستیم و.. این حرف ها را باید بذاریم کنار، این زمین مال تو صد میلیون ارزش دارد بیست میلیون اول بده مابقیش را هم خورد خورد بده دست آخر می بینیم ده میلیون از آن مانده است و پنج سال گذشته زمین صد میلیونی شده پانصد میلیون و شروع می کنه اذیت کردن که شما باید یک ساله می دادی و ندادی و از این حرف ها در کل هرکاری می کنیم باید مدرک داشته باشیم باید یک چیز مکتوب داشته باشیم چون اگر این کار را نکنیم کلاه جدیدی سرمون می رود و به مشکلات زیادی بر می خوریم این قانون کار تمام معاملات است و اگر این کار ها را نکنیم اون کسی که قرار است با ما دوست شود دشمن می شود و آن کسی که قرار است دشمن ما باشد دوست می شود. عجب روزگاری است هر روز سر انسان هایی کلاه می گذارند و مراقب هستند که سرشون دیگر کلاه نرود ولی روز دیگر کلاه جدیدی سرشان می رود که با روز های قبلی فرق دارد ولی من به تلاش خود ادامه می دهم به خاطر همین است که در کتاب خدا نوشته شده است اگر معامله ای انجام می دهید حتما بنویسید یا شاهدی بیاوریم توی کتاب خدا نوشته است هرگاه دو برادر خواستند معامله ای کنند نباید بنویسند اگر پدر و پسر خواستند معامله ای بکنند نباید بنویسند، هر جایی معامله ای کردیم باید مکتوب بنویسیم مثلا بدهی داریم وقتی پول را پس دادیم باید بنویسیم باید رسید بگیریم . استاد میگوید:
حرف های شما بر دل می نشیند و به همین سبب است که تأمق میکنم که کلاه بزرگ
به قول شما و به قول ما ، در دستار ، به سر می نهند من نمی خواهم سخنان
پیش روی شما را کراراً بگویم نتیجه خوبی ندارد اما در سکوت و تنهایی میسر
میشود.ادامه دارد با قدرت ، جسم و روح را میزان نماییم مثل سوار و سوارکار
که باید میزان شوند. سرما سخت است ، این همان تمثیل عبور از منطقه ی 60
درجه زیر صفر است میگوید سرما سخت است و تحمل آن دشوار و این بدون آزمایش
امکان ندارد، این تک مضرب هایی است برای عبور از منطقه ی 60 درجه زیر صفر.
ما از تحمل شما در مقابل این دشواری ها راضی هستیم و این قدرت ، حرکت امواج
شما را دو یا بیشتر می نماید . نیرو های نابکار اطراف شما جهت خاموش نمودن
شما فعال است خیلی وقت ها نیرو های منفی برای اینکه انسان را از راه درست
راه راست خارج کنند ، برای اینکه از راه مستقیم باز بدارند برای اینکه
انسان را خاموش کنند نزدیک ما هستند و دارند القاء می کنند هم در صور آشکار
و هم در صور پنهان ستون های تو خالی آنان فرو میریزد. نیرو های نابکار اطراف شما جهت خاموش نمودن شما فعال هستند. فألهمها فجورها تقواها ستون های تو خالی آنان فرو میریزد با فرو نشست آن ها. از اینکه به صحبتهای من گوش دادید متشکرم. منبع : لژیون آرامش نوع مطلب : متن سی دی های جهانبینی، برچسب ها : لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||