همسفران عشق
لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد
 
 
                                        به نام قدرت مطلق الله
                                    دستور جلسه : سی دی مثلث شخصیت از آقای امین دژاکام


فرمانده همان عقل هست و نماد شخصیت هست.فرمانده دستور میدهد اما دامنه ی تاثیر گذاری فرمانده بستگی به همان فرمانهای صادر شده ی او دارد.مسافر و همسفر همه چیز را برعکس همدیگر می بینند پس هر دو نمی توانند در یک جایگاه باشند بلکه باید هر دوی اینها در یک راستا آموزش بگیرند و بالا بیایند.

 در ابتدا همسفر مریم سی دی را آغاز کردند : عقل شامل دانایی می شود مثل کشوری که در آن کاخانه هایی هست و در آن تاسیساتی ساخته شده که هم خود آن کشور از این تاسیسات استفاده میکند هم دیگران . پس برای این که این کارخانه ها به وجود بیاید باید یک علم و دانشی در آن کشور به وجود بیاید که بتواند آن تاسیسات را هم بسازد. تاسیسات چرخ یک کشور را می چرخاند یعنی ایجاد حرکت و جنب و جوش می کند. این کارخانه ها برای کار کردن به یکسری مواد اولیه نیازمندند حالا اگر به هر دلیلی این این مواد به کارخانه ها نرسد یا کم شود یا نامرغوب باشد چرخ کشور از کار می افتد و یکسری اجناس بنجل بیرون می دهند و یا اینکه یکسری کارگرها را اخراج میکنند و تعادل کشور بهم میریزد و حس خوب هم مثل مواد اولیه یک کارخانه هست که اگر حس خوب باشد انگار که مواد اولیه خوب هست و تولید خوب هم دارد در غیراینصورت مواد بنجل تولید می شود چون مواد اولیه به اینها نرسیده است .شخصی که در حال سفر کردن هست و سفر خوبی دارد مثل این هست که در حال رسیدن مواد اولیه به او هست و توانایی های از کار افتاده ی یک مصرف کننده را بازسازی می کند یعنی اول باید این تاسیساتی که هست را ترمیم کند و بعدا تاسیساتی که ندارد را بسازد. عقل نقش فرمانده را دارد و زمانی که عقل از کار بیفتد تمام سربازانی که تحت فرمان او بودند خودشان را می بازند و اگر سربازان نباشند سیستم منحل میشود . فرمانده دستور میدهد اما دامنه ی تاثیر گذاری فرمانده بستگی به همان فرمانهای صادر شده ی او دارد. اگر عقل ضربه بخورد تمام سیستم بهم میریزد و این موضوع به شخصیت هم برمیگردد یعنی اگر فرمانده را فلج کنیم و از کار بیاندازیم شخصیت موجود بهم میخورد. شخصیت چیزی هست که انسان با آن زندگی می کند و در صورتی که شخصیت ضربه خورد شخصیت انسان سابق نیست یعنی مثل سابق نمی تواند از چیزهایی که دارد لذت ببرد و این فرد چون شخصیتش خورد شده و دیگر چیزی برای از دادن ندارد، دیگر دفاع نمی کند. مثل اینکه اگر یک ماشین نو بخریم و یک نفر بی جهت پنجره اش را بالا و پائین کند یا درش را محکم ببندد فرد ناراحت میشود و به این کار اعتراض می کند اما اگر این ماشین چندبار تصادف کرده باشد دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. شخصیت هم همینطور هست یعنی اگر سرحال باشد و کسی بخواهد به آن ضربه بزند شخص فورا عکس العمل نشان می دهد ولی اگر شخصیت خورد شده باشد  حتی بر نمی گردیم ببینیم آن شخص چه گفت!!!

همسفر زهرا چنین مشارکت کردند: این شخصیتی که گفته شد که اگر شخصیت عین ماشین کهنه باشد چون چیزی برای از دست دادن ندارد هیچ عکس العملی در مقابل رفتار دیگران هم نیست و این خیلی به حریم شخصی بر میگردد یعنی اینکه اگر شخصیت آنقدر باز نباشد که تو همه ی مسائل زندگیت را برای دیگران بازگو کنی شخصیتت هم یک جلوه و ابهتی دارد اما اگر خودت این حریم را باز کنی یعنی اینکه خودت از آنها خواستی که بیایند و در زندگی تو دخالت کنند چراکه تو شخصیتی سالم برای خودت نگذاشته ای... حتی گاها خودمان نزد خودمان شخصیتمان را خورد می کنیم و این خیلی بد هست.

همسفر زهرا.ن مثال زدند: وقتی یک نفر بساط پهن کند هر جا که می خواهد بساطش را پهن می کند و هر کسی بخواهد روی این وسایل پا می گذارد یا ممکن هست شهرداری وسایلش را جمع کند اما مغازه چارچوب دارد و شخص هر جایی نمی تواند کرکره ی مغازه اش را پائین بکشد چراکه این مغازه در جایی خاص هست و سند دارد  پس نتیجه می گیریم ما هم نباید هر جایی دهانمان ر باز کنیم .

همسفر پروین از تجربه ی خود گفتند: حتی وقتی می خواهیم چیزی را به کسی بگوئیم باید احترام بگذاریم چراکه احترام کوچک و بزرگی نمی شناسد و همه باید به همدیگر احترام بگذارند و اگر ما بخواهیم با منیت یا غرور به طرف مقابل بفهمانیم نتیجه اش خیلی کم میشود اما با احترام شخصیت خود را هم بالا برده ایم.

همسفر طاهره چنین تجربه کردند: در زندگی تحصیلی بچه هامان  هم همین قضیه حاکم هست: اگر ما انها را مقایسه کنیم یا .... این بچه تمام خواسته هایش سرکوب مشود و همان احساس پوچی میکند انگار که دیگر چیزی برای از دست دادن چیزی ندارد بنابراین تشویق خیلی موثر تر هست. حتی برای مسافران هم همین هست چون اوایل نسبت غر زدن ها وگفتن کلمه ی بی مسئولیت به او عکس العمل نشان می داد اما با گذشت زمان انگار که چیزی برای از دست دادن ندارد هیچ عکس العملی هم نشان نمی دهد.


همسفر شبنم در مشارکت خود گفتند: وقتی شخصیت با خشونت طرف مقابل رو به رو شود در اینجا این شخصیت تخریب می شود و وقتی تخریب شد تن به هر چیزی میدهد اما باید دوباره آنرا بازسازی کرد.

همسفر افسون چنین گفتند: اکثر خانم ها عادت کرده اند خیلی حرف بزنند و یا هنگامی که حس خوبی ندارند حالا یا عصبانی اند یا دلشان شکسته هست، شروع به درد و دل کردن میکنند تا یک کمی آرامش  بگیریم ولی واقعا اگر این مواردی که ازش ناراحت هستیم را داخل برگه بنویسیم خیلی بیشتر احساس آرامش میکنیم و مزیتی که دارد این هست که دیگران هم آنرا نمی دانند و پیمان در وادی هشتم هم دقیقا همینطور هست در برگه مینویسیم و برگه را پاره میکنیم و به باد یا ... میدهیم.

همسفر شبنم ادامه ی سی دی را دادند: عقل فرمانده ی کل هست و اگر قاضی ضربه ای دید تمامی سیستمش متضرر میشود. از سه طریق قاضی و فرمانده که همان عقل هست و نماد شخصیت هست، می تواند تخریب شود. یکی احساس بی لیاقتی یعنی اطلاعات نادرست و ناقص به عقل می دهیم و عقل هم قضاوت می کند و بعد از مدتی عقل می فهمد که قضاوتش نادرست بوده و بعد از تکرار این مورد قاضی فکر می کند که دیگر او توان قضاوت کردن را ندارد و بر اساس این تخریبی روی فرد ایجاد میشود که در جایگاهش دچار تغییر میشود و به پائین میرود. مثلا گاها پول میدهند که کسی را تبرعه کنند یا ... و این ها همه ساختگی هست که توسط نفس اماره بر علیه انسان هست. این احساس گناه همیشه با فرد هست و سومین حالت، حالت تهدید هست که به قاضی می گویند اگر زندگیت را دوست داری باید این حکم را امضا کنی و ترس را در او به وجود می آورد و یک لایه شکاف در شخصیت فرد ایجاد میشود. شخصی که احساس بی لیاقتی دارد همیشه به دنبال جمع کردن مدرک هست و با این مدارک احساس قدرت می کند. شخصی که احساس گناه می کند همیشه از خودش دفاع میکند و با این کار سعی دارد احساس گناهش را کمتر کند و شخصی که تهدید شده به دنبال قدرت هست چراکه با خود می گوید اگر من قدرت داشتم کسی نمی تواند مرا تحت فشار بگذارد و ...شخصی که ترس دارد باید ببیند اگر ترسش ترس بازدارنده هست در دل ترس برود تا بتواند آن تهدید را از بین ببرد. حس عامل حرکت در انسان هست اگر حس در انسان به وجود نیاید حرکتی هم به وجود نمی آید. در کنگره حس معادل نیرو هست و انسان وقتی وارد تاریکی باشد حس او آلوده میشود. تاریکی انواع دارد که یکی از اینها مواد هست و در این حالت مثل این هست که مسافر سوار بر چرخ و فلک باشد و در این شرایط همسفر پائین چرخ و فلک باشد مسافر و همسفر همه چیز را برعکس همدیگر می بینند پس هر دو نمی توانند در یک جایگاه باشند بلکه باید هر دوی اینها در یک راستا آموزش بگیرند و بالا بیایند. حس که آلوده باشد هیچ کاری انجام نمی شود یا اینکه ممکن است تا یک مراحلی هم بشود رساند اما کامل انجام نمیشود. زمانی که در سفر اول هنوز حس هایت پالایش نشده است باید سرت را با سر راهنمایت عوض کنی یعنی مسافر و همسفر در سفر اول باید خود را به راهنما بسپارند. حس خراب ظاهری درست و لی از درون خراب است و مثل این هست که فرد خوبی های طرف مقابل را نمی بیند اما بدی هایش را خوب می بیند ولی ما می گوئیم همه ی آدم ها خوب هستند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.

همسفر طاهره در مورد سی دی چنین بیان نمودند: اگر ما قوانین را بلد باشیم میتوانیم از آن لذت ببریم و اگر در اول بازی قوانین آن را بلد نباشیم سریع خسته میشویم و در بازی زندگی هم همین است اگر حوصله خرج بدهیم و این قوانین را یاد بگیریم، زندگی لذت بخش می شود و می توانیم در زندگی با هر کسی درگیر شویم می توانیم از عهده ی مشکل خود بر بیائیم.داور زندگی ما خداوند است و بازکنان آن همه ی انسانها و موجوداتی که ما با آن درگیر می شویم .وقتی در مورد موضوعی تلاش میکنیم و زحمتی می کشیم اما به آن نتیجه ای که در نظر داشتیم نرسیدیم در این لحظه نا امید و دل آزرده میشود و در آن موقع ممکن است کارهایی انجام دهد که بقیه در شرایط عادی انجام نمی دهد.وقتی انسان در اعماق تاریکی می رود حسش آلوده می شود در نتیجه نمی توانیم درست حرکت کنیم و تصمیم بگیریم مهم تعاریف نفس و روح نیست بلکه مهم شناختن اینهاست مثلا ما نفس مانند یک شهر عظیمی هست با ساکنین زیاد که هر کدام از آنها با یک تفکری هستند و برخی از اینها در یک گروه هستند اما با این وجود شهرهای اینها متفاوت هست. ذرات تشکیل دهنده ی شهرها همان نفس ما هستند پس نفس هر انسانس ذارتش هستند حالا ممکن هست نفسی وضعیت خطرناکی داشته باشد اما اگر آدم ها بیایند و خودشان را تغییر بدهند ماهیت شهر تغییر می کند و از آن بی امنی به امنیت میرسد. شخصی که مصرف کننده هست وقتی به او بخواهند سقوط آزاد بدهد او میترسد اما کسی که در حال سفر هست وقتی برای او بازگو کنند که شما چندین سرباز دارید که می توانید آن قبایل وحشی را در یک آن بکشد شخص متوجه میشود چون یک تصویر ذهنی از نفسش دارد که می تواند با اینها حرکت کند و این تصاویر در سفر بسیار مهم است.عقل خوب کار می کند منتها اطلاعاتی که ما به آن می دهیم درست نیست و این به خاطر آلودگی حس هاست. درجه ی تکاملی انسان ها متفاوت است که همان دانایی افراد هست مثل برخی از چرخ گوشت ها که اگر 10 کیلو گوشت داخلش بریزی کار می کند ولی در یک چرخ گوشت خانگی اگر بیش از 2 کیلو گوشت بریزیم خراب میشود. پس باید حس ما سالم شود که ببینیم آیا ما می توانیم این مسئله را تشخیص بدهیم یا نه؟؟ کسی که عقلش درست کار کند می گوید من میتوانم همه ی مسائل را راحت حل کنم فقط باید حس ها پالایش شود.

همسفر زهرا از تجربه خود گفتند: من دو تا بامبو برای خودم و شوهرم خریدم و هر موقع که از ایشان ناراحت میشدم اعتراضم را به بامبو میکردم و این بامبو در عرض یک ماه خشک شد و من به خاطر این یک مدت کوتاه زحمتی که برای این بامبو کشیده بودم بسیار ناراحت شدم و تازه متوجه تاثیر اعتراضات بر یک موجود زنده شد.

همسفر پروین هم چنین گفتند: اگر در خانه ای عشق باشد این گل ها اینقدر سریع رشد می کند که گاهی میخواهد از سقف هم بالا بزند و در مسائل دیر هم همینطور هست مثلا غذا را اگر با عشق بپزیم خیلی خوشمزه می شود اما اگر بی عشقیا گاها با نفرت بپزیم، یا شور میشود یا بی نمک...

همسفر الهه در مورد عشق مشارکت کردند: مسافر من گل های کوچکی در خانه آورد و به خاطر عشقی که به این ها داشت هر روز با این گل ها صحبت می کرد و برایشان آواز می خواند و همین باعث شد که این شاخه گل ها به بوته تبدیل شوند و هر روز بزرگتر شوند و من بابت این عشقی که در خانه ی ما موج میزند خداوند را شاکر هستم.

همسفر پروین در مورد تهدید و ترس گفتند: الان که به دانایی رسیدم متوجه میشوم که من در زمان عقد یا اوایل زندگی که به مادرشوهرم کمک می کردم فقط به خاطر ترس بود و هیچ گاه با عشق برای او کار نکردم اما خدا را شکر رابطه ی عروس و مادر شوهرهای الان خیلی دوستانه هست و همه با عشق برای هم کارمی کنند و هر کاری را هم با عشق انجام دهیم نتیجه اش را می بینیم.

همسفر طاهره هم گفتند: من از عشق بین دخترم و دامادم با خبر بودم ولی به این امر راضی نبودم و بعد از مدتی موافقت ظاهری کردم و این دو تا با هم عقد کردند و در اوایل عقد این دو تا با همه ی دوست داشتنشان با هم کمی بحث داشتند تا اینکه من روزی از خانم الهه پرسیدم ممکن هست که  به خاطر نپذیرفتن من و موج هایی من باشد خانم الهه هم همین را تائید کردند و من از آن روز خودم و حس هایم را تغییر دادم و به شکر خدا رابطه ی آنها هم خوب شد.

همسفر ثریا هم در مورد بچه ی خود چنین گفتند: من در اوایل مهر که پسرم تازه وارد مدرسه شده بود با تهدید او را مجبور به انجام تکالیفش می کردم و او با ترس و گریه کارش را انجام میداد اما الان با محبت مادری با او کار می کنم و نتیجه ی خیلی بهتری می دهد.همسفر طاهره سوال کردند: ترس از مشارکت از چیست؟ آیا این به قضیه ترس و نقرت ربطی دارد ؟

همسفر شهرزاد پاسخ دادند: ترس فقط به نفرت مربوط نمی شود بلکه شاید از گذشته های دور یک اتفاقی افتاده که باعث این ترس می شود و یا مربوط به اعتماد به نفس کم می باشد.

همسفر زهرا هم پاسخ دادند: همه ی اینها ممکن است دلیلش باشد اما ممکن هم هست که این موضوع ترس بازدارنده یا ترس نگه دارنده باشد که در صورتی که ترس بازدارنده باشد ما باید در دل این ترس برویم و این ترس را کمرنگ کنیم و کم کم آن را از بین ببریم.

و در آخر لژیون با دعا برای سلامتی و موفقیت خانم الهه ی عزیز به پایان رسید.

 

سی دی هفته آینده: وادی دوازدهم

نویسنده: زهرا.ر





نوع مطلب : گزارشات لژیون همسفران عشق، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


درباره وبلاگ


عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند.
پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی!
ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد...
انشاالله

مدیر وبلاگ : همسفر الهه
مطالب اخیر
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات