همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
پنجشنبه 25 آذر 1395 :: نویسنده : همسفر افسون
بنام دوست جلسه با کمی تاخیر اما با انرژی بسیار خوبی آغاز شد. دستور جلسه ی این هفته، "وادی چهارم و تاثیر آن روی من" بود. استاد در ابتدا سرفصل وادی را قرائت فرمودند: در مسائل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن یعنی سلب مسئولیت از خویشتن. هر کاری که بر عهده ی ما است، اگر انجامش را به عهده ی خدا، همسرمان، والدینمان یا هر شخص دیگری گذاشتیم، از خودمان سلب مسئولیت کرده ایم. مثل این که زنی پس از زایمان، از شیر دادن نوزادش سر باز زند. پاسخ منطقی به این کار آن است که اگر مایل به شیر دادن به نوزادت نبودی، نباید او را بدنیا می آوردی. بسیاری از ما در تشخیص مسئولیت هایی که به عهده داریم دچار اشتباه می شویم. این اشتباه دو صورت دارد. گاه مسئولیت های خود را بر دوش دیگران می اندازیم و گاه به اشتباه، مسئولیت های دیگران را بر دوش می کشیم طوری که از پا درمیآییم. وادی سوم می گوید: باید دانست که هیچ مخلوقی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمی کند. یعنی انقدر که من باید به فکر خودم باشم، هیچ فرد دیگری به فکر من نیست و نباید باشد. وقتی که می گوید "باید" دانست، می بایست به مفهوم "باید"، توجه کنیم. نمی گوید "بهتر است بدانیم" یا "شایسته است که بدانیم". اگر قرار باشد که زندگی من از این وضعیت بد نجات یابد، این "من" هستم که باید فکر کنم و عمل کنم تا نجاتش دهم. دیگران هرقدر هم که مهربان باشند و ما را دوست داشته باشند، نمی توانند به اندازه ی خود ما به مسائل ما اهمیت دهند. مثلا ممکن است که من به مسئولیت مراقبت از بدن خودم، بی توجه باشم. برای هر کسی که لازم دارد کارهای سنگین انجام دهم و سپس از شب تا صبح کمردرد داشته باشم. ما در بدن خود بیش از ده میلیارد سلول داریم. اندازه ی هر سلول چند میکرون است. وقتی دستمان را می بریم و خونریزی می کند، پس از چند دقیقه خونریزی متوقف می شود. دلیلش این است که پلاکت ها خیلی سریع عملیات مربوط به انعقاد خون را انجام داده اند. توجه کنید که این همه سیستم های مختلف در بدن ما، مدام در حال مراقبت و ترمیم جسم ما هستند ولی ما قدر آنها را نمی دانیم! هر یک سلول، یک کارخانه ی تنفس دارم به نام میتوکندری که وظیفه ی تنفس سلولها را بر عهده دارد و بسیاری از ارگان های دیگری که در بدن ما وظایف مختلف بر دوش دارند و همه آن وظایف را با دقت و به خوبی انجام می دهند اما ما به آنها توجه نداریم و به شکل های مختلف به آنها آسیب وارد می کنیم. با ناامیدی می نشینیم و مدام ناله می کنیم که چقدر ما بدبختیم، چقدر مشکل داریم، خدایا چرا انقدر مصیب به سر ما می آید! قدر سلامت خود را نمی دانیم. با پای خود راه می رویم اما قدر آن را نمی دانیم! گاهی به بیماران سرطانی سربزنید، وضعیت آنها را ببینید تا متوجه باشید که از چه نعماتی برخوردارید. یک بیمار سرطانی که شیمی درمانی می شود، در اثر بیماری حس خود را از دست می دهد. ممکن است زمانی عاشق بوده باشد اما الان توان درک عشق را ندارد، حال آن که ما می توانیم عاشق شویم. چرا قدر آن را نمی دانیم؟ اگر یک مرد بد تندخوی بداخلاق در کنار من است، باید خدا را شکر کنم که حضور دارد و سایه اش بالای سر من و بچه ام گسترده شده تا عنان زندگی ام به دست هزار نفر دیگر نباشد. این نعمتی است که باید برایش شاکر بود. جهان بینی یعنی دیدن و اگر کسی نتواند اینها را ببیند، جهان بینی اش مشکل دارد. اگر بنشینیم و فقط به این توجه کنیم که چه مشکلاتی در زندگی ما وجود دارد، ایراد از جهان بینی ماست. وادی دوم می گوید: هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی نهد. یک کرم از حیاتش نهایت استفاده را می کند. همه ی موجودات ویژگی های ارزشمندی دارند. مثلا لاشخورها وفادارترین حیوانات هستند. اگر جفتشان بمیرد، تا آخر عمر جفتگیری نمی کنند! آیا می توانیم وفاداری را از لاشخور یاد بگیریم؟ آیا مهر و محبت را یاد گرفته ایم؟ چرا هر کاری برای کسی انجام می دهیم منت می گذاریم؟ آیا یاد گرفته ایم که بدون چشمداشت محبت کنیم؟ که اگر محبتی کردیم در ما توقع ایجاد نشود؟ همسفر سمیه: من هم همانطور که خانم الهه فرمودند، به سلامت بدن خودم توجه ندارم. حاضرم غذا نخورم که به فرزندم غذا بدهم. در محل کار اگر احساس کنم همکارم خسته است، علاوه بر وظایف خودم، کارهایی که وظایف اوست، انجام می دهم. برای انجام دادن کارهای خانواده ام، شب ها تا دیروقت بیدارم و صبح خیلی زود بیدار می شوم. مطلبی خواندم که می گفت کسی که خواب و خوراک درست نداشته باشد، تعادل هم ندارد. همیشه خسته ام و همیشه خستگی ام را پنهان می کنم چون دلم میخواهد مسافرم و فرزندم مرا پرانرژی و سرحال ببینند و از من انرژی بگیرند. خودم می دانم که در مورد سلامت جسمم ناسپاس هستم و به آن توجه ندارم. مثلا مدام دچار کهیر و اگزما می شوم اما هیچ اقدامی برای درمان آن نمی کنم در صورتی که اگر کوچکترین مشکلی برای مسافر و فرزندم ایجاد شود، سریع برای برطرف کردنش وارد عمل می شوم. فکر می کنم لازم است که برای حل این مشکل، روی خودم کار کنم. بزرگی می گفت اگر میخواهی کسی تورا دوست داشته باشد، باید اول خود تو، خود را دوست بداری. من هنوز به این مرحله نرسیده ام چون عزیزانم را همیشه در اولویت قرار داده ام. همسفر زهرا: من هم همه ی کارها و مسئولیت های منزل را بر دوش می کشیدم. از پرداخت اجاره تا پرداخت اقساط وام و همه ی هزینه ها را به تنهایی برعهده گرفته بودم. در عین حال پا به پای مسافرم تا صبح بیدار بودم و صبح که او می خوابید من به محل کارم می رفتم. در شبانه روز فقط دو ساعت می خوابیدم و این موضوع باعث بیماری من شد. با گرفتن آموزش های کنگره، الان یاد گرفته ام که کمی به سلامت خودم توجه کنم. وقتی کم کم بعضی از کارهایی که همیشه خودم انجام میدادم را به عهده ی مسافرم گذاشتم، متوجه شدم که بر خلاف تصورم، او بهتر از من انجام می دهد. همسفر ندا: مدتی پیش در مورد مسئولیت های زیادی که بر دوش داشتم و از توانم خارج بود با خانم الهه صحبت کردم. امروز وقتی می خواستم به اینجا بیایم، باید من یا مسافرم، فرزندمان را به کلاسش می رساندیم. وقتی با مسافرم تماس گرفتم تا برای این کار برنامه ریزی کنیم، طبق عادت همیشه بنابراین شد که من برنامه ی خودم را کنسل کنم تا بچه ها به کلاس و مسافرم به کارهایش برسد. بعد از قطع تماس تلفنی، مجددا گوشی را برداشته و به مسافرم گفتم که من حتما به کنگره می روم و بهتر است که یا شما بچه ها را به کلاسشان ببرید یا از کلاس آنها صرف نظر کنیم. بدین ترتیب مسافرم متوجه شد که من برای خودم برنامه ای دارم که برای انجامش مصمم هستم. اگر این کار را نمی کردم و به اینجا نمی آمدم، تا شب حالم بد بود و انرژی منفی زیادی داشتم که طبیعتا به مسافرم و فرزندانم نیز منتقل می شد. استاد قبل از ادامه ی مشارکت ها، از اعضای لژیون برای خدمتگزاری خوب امروز تشکر کردند. همسفر زهرا: من از دو سه هفته قبل منتظر روزی بودم که نوبت خدمتگزاری لژیون ما باشد. برای حضور به موقع و گرفتن خدمت برنامه ریزی کرده بودم. امروز در محل کارم شرایطی پیش آمد که مجبور شدم بیشتر بمانم. برای این که به جلسه برسم با سرعت زیادی رانندگی کردم تا به موقع برسم. وقتی اینجا خدمتی انجام می دهم انرژی مثبت آن را کاملا احساس می کنم. همسفر فتانه: امروز مجبور بودم تا ساعت 12.5 در محل کارم باشم. برای مدیرم توضیح دادم که حتما باید در جلسه ی امروز شرکت کنم. برای حضور به موقع در جلسه از مسافرم کمک گرفتم و بالاخره به موقع رسیدم. امروز من یکی از پیام ها را خواندم. بعد از خواندن پیام دچار حال عجیبی شدم. به این فکر کردم که حالات و روحیات و رفتار من تاثیر زیادی بر روی مسافرم دارد. فکر کردم شاید رفتار اشتباه من باعث شده که او گاهی گریز بزند. چند روز قبل مسافرم گفت امروز جایی بودم و می خواستم مواد مصرف کنم اما وقتی اشتیاق و انگیزه ی تو را برای حضور در کلاس های کنگره بیادآوردم، منصرف شدم. همسفر پروین: هر روز پس از نماز صبح مجددا تا ساعت هفت می خوابیدم اما امروز از شوق این که لژیون خدمتگزار هستیم، بعد از نماز شروع به انجام کارهای منزل نمودم. آقای مهندس در سی دی یاران می فرمایند ناخالصی های ما باعث می شوند که گاهی فرمان چیزی که دلمان می خواهد، صادر نشود. وقتی می خواستم به کنگره بیایم به آژانس زنگ زدم و تاکید کردم که یک راننده ی ماهر و اتومبیل مناسب بفرستند که زود به مقصد برسیم. اما متاسفانه راننده مسیر خوبی انتخاب نکرد و راهمان دورتر شد. امروز در حین خدمت، انرژی زیادی داشتم و بسیار شاد بودم. دلم می خواست در قرعه کشی انتخاب دبیر برنده شوم ولی متاسفانه سعادت نداشتم. به عقیده ی من انجام هر خدمتی در کنگره، لیاقت می خواهد. امیدوارم شایسته ی خدمت باشم. خانم الهه در ادامه نکاتی را برای تکمیل خدمتگزاری امروز توصیه کرده و فرمودند: خانم مهین از پیش کسوتان خوب کنگره هستند. شایسته است که برای تقدیر از خدمات ایشان، حتی اگر پولی همراه ندارید، یک پاکت خالی بگیرید و با خط خوانا پشت آن حس خودتان را بنویسید. مهم ترین مطلب، انتقال حس خوب شما به ایشان است. استاد در مورد نکته ای که خانم داودی تذکر دادند، فرمودند من هنوز بعد از چهار سال که لژیون تشکیل دادم، برای هر تصمیمی از خانم مرجان اجازه می گیرم، شایسته است که چنانچه در مورد موضوعی اطلاعات دقیقی نداریم، قبل از انجام عمل، با راهنمایمان مشورت کنیم. من تا ابد خود را مدیون خانم مرجان می دانم و همیشه در مقابلشان تعظیم می کنم و بر دستان پرمهرشان بوسه می زنم. اگر به مورد مبهمی برخوردید بهتر است با من درمیان بگذارید چون هریک از شما حتی اگر سنتان بیشتر از من باشد، مانند فرزندان من هستید. بارها با گریه ی شما گریسته ام و با خنده تان خندیده ام. بنابراین برای من بسیار مهم است که خدای ناکرده، دچار خطا و اشتباه نشوید. سالها پیش آقای مهندس فرمودند: من برای این از سیگاریها میخواهم که درمان شوند و ورزش کنند که برای درمان و رشد و تعالی هر یک از شما چندین سال زحمت کشیده شده است. بعنوان مثال برای این که فردی به جایگاه امروز آقای حکیمی برسد و ویژگی های ایشان را داشته باشد، زحمات بسیاری کشیده شده پس نباید ایشان به دلیل مصرف سیگار دچار مشکلات جسمی شود. من از شما می خواهم بخاطر زحماتی که همه ی اعضای کنگره در جایگاهها و مسئولیت های مختلف برای شما کشیده اند، قدر سلامت خود را بدانید و از آن مراقبت کنید. در پایان استاد هفته ی همسفر را به همه تبریک گفتند و از همه خواستند که برای خودشان هدیه بخرند و اگر مسافرشان هر هدیه ای به آنها داد، تشکر کرده و قدردانی کنند. دعای خالصانه ی اعضاء، پایان بخش جلسه ی پربار امروز بود.نوع مطلب : گزارشات لژیون همسفران عشق، برچسب ها : لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||