همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
پنجشنبه 21 بهمن 1395 :: نویسنده : همسفر افسون
به نام دوست
در ابتدای جلسه استاد فرمودند: خداوند بزرگ را شاکرم که اجازه داد یک بار دیگر در این جمع در کنار هم باشیم. هفته ی پیش من استاد جلسه ی نیک آباد بودم و به دلیل مسافت زیاد امکان حضور در لژیون خودمان میسر نشد. سحر و شهلا(خواهران هم لژیونی که اینک کمک راهنمای شهر نیک آباد ورزنه هستند) به همگی سلام رساندند. استاد در ادامه از دوستانی که امکان تایپ دارند خواستند که هر یک، یکی از سی دی هایی که مکتوب شده بود را تایپ کنند. در ادامه خانم الهه فرمودند: هفته ی آینده، هفته ی دیده بان است و روز پنجشنبه ی آینده در این شعبه مراسم تقدیر از آقای سلامی با حضور ایشان برگزار می گردد. همگی با شال سفید راس ساعت چهارو نیم در جلسه حضور خواهیم داشت. برای دیده بانان عزیز، سرکار خانم آنی، آقای سلامی، آقای حکیمی، آقای امین، آقای کامران شریفیان و بقیه ی بزرگواران دیده بان آرزوی سلامتی می کنیم. استاد فرمودند: دستور جلسه ی هفته ی قبل این بود که "حکم عقل را در قالب فرمانروا کاملا اجرا نماییم" و بلافاصله دستور جلسه ی بعدی راجع به وظایف رهجو است. این پیوستگی مبین مطلب مهمی است. وقتی کسی سفرش را آغاز می کند، می گویند سرت را با سر راهنمایت عوض کن. یعنی فرمانروای تو راهنمای تو است. اگر فرامین راهنما را انجام ندهی، دودش به چشم خودت خواهد رفت. در ادامه دوستان در مورد وظایف رهجو مشارکت نمودند: همسفر سمیه: اولین و بهترین و مهم ترین وظیفه ی یک رهجو گفتن کلمه ی "چشم" به معنای اطاعت است. گفتن این کلمه به معنی کنار گذاشتن غرور و منیت است. خیلی از جاها مثل محل کار و در زندگی روزمره ممکن است از این کلمه زیاد استفاده نکنیم اما اینجا(کنگره) جاییست که اطاعت نشانه ی تواضع و احترام است. من تا کنون از گفتن "چشم" در کنگره پشیمان نشده ام. با گفتن این کلمه به راهنما احساس می کنم برای وظیفه ای که بعهده دارم، شریکی دارم که بارم را سبک می کند. با احترام به راهنما می آموزیم که سرکشی را ترک کنیم، مطیع می شویم و به میوه ی شیرینی که حاصل آن است، دست می یابیم. همسفر زهرا: یکی از وظایف رهجو حضور به موقع در کنگره است. اگر زودتر از جلسه حاضر شویم و خدمت بگیریم، انرژی زیادی کسب می کنیم. این هفته علیرغم مشکلات متعددی که داشتم، ساعت دو ونیم در اینجا بودم و تلاش کردم که خدمت بگیرم و این کار باعث شد که انرژی زیادی بدست آورم و حالم خیلی خوب شد. امیدوارم همه به این حال خوب برسند. همسفر زهرا: من فکر می کنم رهاکردن مسافران یکی از وظایف رهجو مخصوصا در سفر اول است. این که در صدد چک کردن آن ها و مقدار داروی مصرفی شان نباشیم و به تزکیه و پالایش خودمان بپردازیم. از همه میخواهم برای من دعا کنند که به ضدارزش های خود غلبه کنم. همسفر افسون: در شروع حرکت در کنگره ابتدا باید بپذیریم که ما ره گم کرده ایم یا اصلا راه درست زندگی را پیدا نکرده ایم. پیش شرط رهجو بودن، پذیرش این مطلب است. اگر این حقیقت را درک کنیم می توانیم بفهمیم که باید چگونه در پی یافتن راه باشیم. من در ابتدای حضور در کنگره نتوانستم بخوبی آموزش بگیرم زیرا صورت مسئله ام را اشتباه درک کرده بودم.صورت مسئله این بود که من راهم را گم کرده ام. وقتی آن را پذیرفتم، "چشم گفتن" آغاز شد و تازه آموزش گرفتم. قبل از آن، زمانی که هنوز نپذیرفته بودم که ره گم کرده ام، با دید انتقادی به همه قوانین کنگره نگاه می کردم و این باعث شد که حرکتم در آغاز به کندی انجام شود. همسفر ثریا: وقتی در کنگره راهنمایم را انتخاب کردم، اگر الان به من بگویند که خودت را در چاه بینداز، حتما این کار را انجام خواهم داد چون مطمئنم که خطری مرا تهدید نمی کند و در آن چاه برای من گنجی نهفته است که من نمی بینم و ایشان می بینند. پس گفتن "چشم" و دوری از منیت، اولین شرط راه است. من راهم را گم کرده ام چون وقتی مسافرم به دنبال مصرف مواد رفت، من هم به سمت ضدارزشها رفتم. به دنبال حسادت، غیبت، تهمت و دروغ و تجسس رفتم. نباید مسافرم را مورد فشار قرار دهم. خدا را شکر می کنم که من همراه مسافرم بودم. خدا را شکر می کنم که یک مصرف کننده داشتم و پیام کنگره توسط یک دوست به ما رسید. نباید بندی به پای مسافرمان باشیم. باید بال پروازش شویم و به دستورات راهنما عمل کنیم. خانم الهه به من گفتند به ترسهایت غلبه کن. من از کودکی ترس های زیادی داشتم که به دستور خانم الهه با آن ها مواجه شدم و توانستم یکی یکی به آنها غلبه کنم. امیدوارم همگی بتوانیم خصلت های بدمان را کنار گذاشته، رهجوهای خوبی باشیم. همسفر الهه: من از سی دی وظایف رهجو آموختم که به دستورات راهنمایم عمل کنم چون نه تنها به ضررم نیست بلکه نفع زیادی برایم دارد. رهجو نباید به راهنما دستور و پیشنهادی بدهد. همسفر پروین: وقتی در سال هشتاد ونه به کنگره آمدم، منیت زیادی داشتم و "چشم گفتن" را بلد نبودم. با ورود به کنگره لژیون خانم مرجان را انتخاب کردم و بدون توجه به بسته بودن لژیون شان به دلیل تکمیل بودن ظرفیت، با اصرار گفتم که فقط این لژیون را می خواهم و به قوانین کنگره هیچ توجهی نداشتم. آن زمان فقط برای مسافرم می آمدم و تصور نمی کردم که خودم نیازی به آموزش دارم. همه ی توجهم به تجسس در امور مربوط به مسافرم بودم. خیلی افسوس می خورم که رهجوی خوبی نبوده ام. خانم الهه علیرغم این که سنشان خیلی از من کمتر است مانند یک مادر دلسوز به من آموزش داده اند. برای مثال بعد از شش سال که به کنگره می آیم الان دوسال است که متوجه شده ام که معنای رهجو بودن چیست. خدا را شکر می کنم که با کنگره آشنا شده ام. کنگره از لحاظ آرامش و معنویتی که دارد، میلیاردها تومان ارزش دارد. در کنگره همه آسمانی هستند. همسفر ندا: یکی از وظایف رهجو، استفاده از سی دی هااست. از خانم الهه به خاطر اصرار و تاکیدشان بر این امر، تشکر می کنم چون اگر اصرار نمی کردند، شاید این کار را انجام نمی دادم. قبل از کنگره همیشه به دنبال یافتن کلاس های آموزشی مختلف بودم اما کنگره پاسخگوی همه نیازهای من بود. با شنیدن سی دی وادی سیزدهم، اشک شوق می ریختم چون سوال هایی که یک عمر به دنبال یافتن پاسخشان بودم، به جواب رسیدند. این سوالها را از اساتید بزرگی پرسیده بودم اما جواب نگرفته بودم. وقتی برای مسافرم خواندم، غبطه خورد که چرا خودش سی دی ها را نمی نویسد. از آن روز این کار را انجام داد و در ادامه با گرفتن خدمت دبیری، حالش بسیار بهبود یافته. از خانم الهه عزیزم تشکر می کنم. همسفر مریم: یکی از وظایف رهجو احترام به راهنماست. حضور در جلسات عمومی هم بسیار مهم است. مسافر من در سفر اول علیرغم دستور راهنمایش که او را از رفتن به مسافرت منع کرده بود، به سفر رفت و این کار موجب خراب شدن سفرش شد. همسفر ثریا: خدا را شکر می کنم که راه کنگره بر ما نمایان شد.یکی از وظایف رهجو اطاعت از راهنماست. قبل از کنگره بین من و مسافرم همیشه عشق وجود داشت. همیشه دوشنبه ها عاشقانه به اینجا می آیم. مسافرم حس هایش خیلی باز شده. در طول سیزده سال هیچ چیزی را در پیرامونش نمی دید اما الان دو ماه است که مشغول تعمیر منزل مان شده. بسیاری از آشنایان به ما غبطه می خورند و دوست دارند که به کنگره بیایند چون شاهد حس خوب ما هستند. خرا را شکر می کنم که با اینجا آشنا شدیم. همسفر فتانه: من امروز سرشار از انرژی هستم چون
هفته ی بسیار خوبی داشتم. وظیفه ی رهجو "چشم گفتن" به راهنماست. من با
این کار به خیلی جاها رسیدم. مسافر من در ابتدا حاضر نبود که به کنگره بیاید اما
حالا همه سی دی ها را می نویسد و من از نوشته های او استفاده می کنم. زمانی که به
کنگره آمدم خیلی منیت داشتم و این ویژگی من تاثیر بدی روی دوستان و همکارانم داشت
اما الان همه می گویند که چهره ام شاداب است و این تاثیر خوبی بر روابطم دارد. قبل
از آموزش های کنگره، افسرده بودم. روابطم با خانواده ی همسرم و اقوام خیلی بهتر
شده است و این همه بخاطر آموزش های کنگره است.
همسفر طاهره: آقای مهندس در سی دی میزبان می فرمایند وقتی یک راهنما به رهجویش میگوید که از سی دی ها و کتاب ها استفاده کند، منظورش این است که رهجو به هشیاری برسد. این که ما در لژیون سی دی را کار می کنیم باید ببینیم آیا از آموزه های کنگره در زندگی روزمره مان استفاده می کنیم؟ من شخصا بسیاری از مشکلاتم از این طریق حل شده است و متوجه ضدارزش هایم می شوم. از خدا می خواهم که مرا برای برطرف کردن آنها یاری دهد. همسفر افسون: برای من یکی از معجزات کنگره آن است که وقتی مشکلی را هرچند بزرگ و پیچیده با راهنما مطرح می کنم، بلااستثنا پاسخی دریافت می کنم که با عمل به آن، گویی آتش مشکلاتی که خودم آفریدم برایم گلستان می شود! قبل از آموزش های کنگره، افتخارم این بود که سرکش و یاغی بودم و حرف کسی را گوش نمی کردم. تصور می کردم خودم از همه بهتر فکر می کنم! اما اینجا آموختم که "چشم گفتن" به راهنما منشا همه خیرهاست. در ادامه استاد فرمودند: این که همگی می گویید باید قدر کنگره را بدانیم حرف بسیار درستی است. من مدرس کلاسی هستم که به دانشجویان مقطع دکترا درس می دهم. همه ی آنها مدرس دانشگاه های مختلف هستند و بعضی از آن ها سنشان بیشتر از من است برای همین با بی میلی سر کلاس من حاضر می شوند. خانمی میانسال در این کلاس مدام حرف مرا قطع می کرد. هفته ی گذشته که طبق معمول حرف مرا قطع کرد به او گفتم اجازه دهید صحبت من تمام شود و بعد شما صحبت کنید. این حرف من برای آن خانم خیلی سنگین بود و باعث ناراحتی وی شد. در پایان کلاس دانشجویی از من سوالی پرسید و من با علم کنگره به او پاسخ دادم و در ادامه ی حرف هایم به همه ی آن ها گفتم حتی اگر یک تکه چوب بعنوان استاد در کلاس قرار گیرد، باید احترام آن چوب را نگه داریم. خانمی که حرف مرا قطع می کرد به واکنش من اعتراض کرد. به او گفتم همه ی ما معلمیم. مهم نیست که در چه مقطعی. مهم این است که ما حرف استادمان را گوش کنیم. در پاسخ گفت: ما در ایران والیبال بازی می کنیم، نه تنیس"! منظورش این بود که منتظر نمی مانیم , هرگاه فکری به خاطرمان برسد، بلافاصله مطرح می کنیم. گفتم ما در این کلاس یاد میگیریم که چگونه معلم خوبی باشیم. آموزش فرهنگ باید از همین کلاس ها شروع شود.ما نمی توانیم کاری را از یک کودک بخواهیم که خودمان انجامش نمی دهیم. ما حتی در سیستم آکادمیک مان آموزش فرهنگ نداریم اما در کنگره داریم. رفتار من با اساتیدم بسیار مودبانه است. همیشه یک قدم عقب تر از آنها راه می روم. مهم انسانیت ماست نه پست و مقام و مدرک مان. به ابو سعید گفتند فلان شخص روی آب راه می رود. گفت بسیاری از حیوانات هم روی آب راه می روند!. گفتند فلان کس پرواز می کند! گفت: مگس هم پرواز می کند! پرسیدند: پس چه چیزی مهم است؟ گفت: این که انسان باشی و در بین سایر انسان ها درست حرکت کنی و از راه درست جدا نشوی! مهم این است که با سایرین ارتباط دوستانه داشته باشیم. حضرت علی می فرمایند انسان عاقل کسی است که دشمنانش را به دوست تبدیل می کند و نادان کسی است که دوستانش را به دشمن تبدیل می کند! خدا را شکر می کنیم که به کنگره می آییم که این مفاهیم را بیاموزیم و اینهاست که اعتبار دارد. طوری که ممکن است دیگران تصور کنند ما پارتی داریم! چون با کلام خوب و صداقت حرف می زنیم، حرفمان معتبر است. همسفر افسون: چهارشنبه ی گذشته این سعادت را داشتم که برای مراسم رهایی دوستی به آکادمی و به محضر مهندس رسیدم. در جلسه ی عمومی مهندس فرمودند کسانی که در زمینه ی مترجمی زبان انگلیسی تخصص دارند باید برای سایت انگلیسی کمک کنند. در این بخش از سخنانشان از خانم مرجان عزیز نام بردند و من خیلی خوشحال شدم. سپس فرمودند خانم الهه که در اصفهان کمک راهنما هستندو دکترای زبان انگلیسی دارند هم با سایت همکاری می کنند. شنیدن نام استادم از زبان آقای مهندس حلاوت و شیرینی جلسه را برایم چندبرابر کرد. چقدر خوب است که وقتی راهنمای ما استاد زبان انگلیسی هستند، در هر سطحی سعی کنیم حداقل کمی انگلیسی یاد بگیریم. این که شاگرد خانم الهه باشیم و به یادگیری زبان فکر نکنیم، ناسپاسی است. همسفر ندا: در سی دی انرژی نفس 3 مهندس می فرمایند: امروزه بزرگترین بیماری دنیا، بیماری یبوست است. علت اصلی این بیماری، تغذیه ی نامناسب و مصرف زیاد فست فود است. پنیر پیتزا در روده مثل سنگ سفت می شود و خیلی دیرهضم است. پیاده روی روش خوبی برای برطرف کردن یبوست است. آقای مهندس می فرمایند با مصرف سرکه ی سیب میتوان مشکل یبوست را بر طرف کرد. پرهیز از غذاهای آماده و فست فودها و خوردن غذاهای ساده مثل آبدوغ و خیار و نان و پنیر، کله جوش و امثالهم بسیار مفید است. در ادامه آقای مهندس می فرمایند: روان یعنی خلق و خوی ما. این که کسی خوش اخلاق است و دیگری بداخلاق، فردی خوش برخورد است و فرد دیگر عبوس و کلا تفاوت های این چنینی انسان ها مر بوط به روان آنهاست. جسم و جهان بینی انسان، روان او را می سازند و هرسه ی اینها اضلاع مثلثی را تشکیل می دهند. اگر جسم ما بیمار باشد، روی روانمان اثر می گذارد از طرفی درست کردن جسم هم بدون پرداختن به روان، امکان پذیر نیست. جلسه ی پربار امروز با دعای حاضران به پایان رسید.
نوع مطلب : گزارشات لژیون همسفران عشق، برچسب ها : لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||