همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
دوشنبه 26 تیر 1396 :: نویسنده : همسفر افسون
به نام دوست دستور جلسه امروز آموزش مطالب سی دی کمان، از آقای مهندس بود. اعضاء با انرژی خوبی که از جلسه ی عمومی کسب کرده بودند در لژیوین حاضر شده و در ابتدا گوش جان سپردند به سخنان استاد. ایشان در آغاز راجع به همایشی که سه شنبه ی گذشته برگزار شده بود فرمودند: هفته ی پیش در همایش بودیم. اکثر بچه ها آمده بودند اما چند نفر غیبت داشتند. یکی دو نفر دلیل غیبت شان را قبل از همایش به من گفته بودند. همایش بسیار خوبی بود. همه ی اعضاء، با روسری یا شال سفید نشسته بودند، نظم و حال خوش حضار خیلی زیبا بود. نمی دانم به افرادی که نیامده بودند چه بگویم! آنها از انرژی خوبی که آنجا بود محروم شدند. امیدوارم که بتوانند این غیبت شان را جبران کنند. استاد در ادامه فرمودند: با توجه به این که تعداد اعضاء لژیون خدمتگزار امروز، کم است خواهش می کنم افرادی که می توانند، بعد از جلسه بمانند و برای انجام کارها به شهرزاد کمک کنند. شهرزاد خیلی خسته می شود. لطفا بمانید و به او کمک کنید. انشاا... خداوند برکت این خدمت ها را بارها و بارها به زندگی تان برگرداند. سپس دستور جلسه این گونه به مشارکت گذاشته شد: همسفر منصوره: در این سی دی، آقای مهندس جسم را بعنوان یک شهر یا بلد مطرح کرده و فرموده اند من فکر می کنم جسم انسان مثل یک پالایشگاه یا کارخانه عمل می کند. باید برای جسم ارزش قائل شویم. همانطور که ما معلم تاریخ و جغرافیا و ادبیات داریم، باید برای نگهداری از جسم مان نیز معلم داشته باشیم. در صدا و سیما راجع به اعتیاد و مضرات آن برنامه های زیادی نمایش داده می شود اما انسان موجودی است که برای پذیرش هر مطلب، باید دلیل قانع کننده ای داشته باشد. به همین دلیل است که علیرغم همه ی این برنامه ها، ما شاهدیم که در همه ی دنیا مواد مخدر مصرف می شود و مصرف آن رو به افزایش است. فردی که مواد مصرف می کند، در کوتاه مدت به حال خوبی دست می یابد اما در دراز مدت در شهر وجودی اش تخریب زیادی ایجاد می شود. جسمی که به فرمان الهی تعظیم می کند، در صراط مستقیم قرار می گیرد و اگر کسی بر خلاف این عمل کرده و مثلا از مشروبات الکلی استفاده کند و یا کارهای ضد ارزشی انجام دهد، عمل شیطانی انجام داده است. خمر یعنی حجاب و پوشش. چیزی که روی تفکر و دید انسان حجاب می گذارد، خمر محسوب می گردد مثل مشروبات الکلی، مواد مخدر و بعضی از داروهای روانگردان. بعضی از داروهای روانگردان مصارف پزشکی دارند. در این صورت حرمت نشده و قابل استفاده هستند اما در غیر این حالت، حرام محسوب می شوند. هر گاه کسی در صراط مستقیم قرار گیرد، خداوند او را مورد کمک و حمایت خود قرار می دهد. هر عبادت، عملی است که پشت آن فلسفه ای وجود دارد. هیچ عبادتی بیهوده نیست مگر این که فقط به ظاهر آن توجه کنیم. انسان باید به باطن عبادت توجه کند. همسفر ندا: آقای مهندس می فرمایند هیچ عبادتی بیهوده نیست. نماز و روزه و سایر عبادات حکمتی دارند که با توجه به باطن آنها به آن پی می بریم. ایشان در باب اهمیت درک حکمت عبادت مثالی را مطرح فرمودند: روزی شخصی به یک عالم دینی مراجعه کرده و مبلغ زیادی پول به وی میدهد. عالم دلیل را جویا می شود. آن فرد می گوید با فروش مشروبات الکلی، مقدار زیادی سود کسب کردم و حالا با پرداخت درصدی از آن، می خواهم مال خود را حلال کنم! عالم پول را قبول نمی کند چون آن کار از اساس اشتباه بوده و پول حرام با این ترفند، تطهیر نمی شود. آقای مهندس در مورد محبت می فرمایند: محبت آن است که اگر برای کسی کاری می کنیم، منظور ما خود آن فرد باشد. این که برای منفعت خودمان کاری را برای کسی انجام دهیم محبت محسوب نمی شود. این که ما پنج تومان به کسی بدهیم با این هدف که پنجاه تومان به خودمان برگردد، محبت نیست. اما اگر آن مبلغ را صرفا برای کمک به فرد بدهیم، حال خودمان خوب می شود و انرژی خوبی نصیبمان می گردد. انسان بصورت تصادفی به کسی علاقمند نمی شود و محبت نمی کند. حتما حس مشترکی بین آنها بوده و هم قطب هم هستند. این که بین همه انسانها دو نفر به هم علاقمند شده و ازدواج می کنند، یا هر نسبتی با هم پیدا می کنند، اتفاقی نیست.
محبت باید بلاعوض باشد تا لدتبخش باشد. راهنمایی که به رهجویش کمک می کند تا به رهایی برسد، محبتش بلاعوض است. ممکن است رهجو حق شناس نباشد اما راهنما هرگز منتظر پاسخ محبت از جانب رهجو نیست. البته در کنگره می آموزیم که باید حق شناس باشیم. رهجو می تواند با تلاش برای یادگیری درسی که راهنما می دهد، عشقش را ثابت کند. وقتی کسی عاشق می شود، عشق گریبانش را گرفته و او را به سمتی که می خواهد، می کشد. کسی که عاشق کنگره است بی اختیار همه کارهایش را برای حضور در جلسات، رها کرده و در اینجا حاضر می شود. گویی چیزی او را به سمت کنگره می کشاند. محبت آغاز و پایانی ندارد. مثل مثلثی است که از گذشته شروع شده، در حال هست و در آینده نیز ادامه خواهد داشت. از روز الست که ما با خداوند پیمان بستیم، محبت آغاز شده و عشق در وجود ما هست و با ما به جهان بعدی هم منتقل خواهد شد. کسانی که یکدیگر را دوست داشته و حس مشترک داشته باشند، تا جهان بعدی آن را داشته و با هم خواهند بود. شاعر می گوید: بنده ی طلعت آنیم که آنی دارد. منظور از "آن" در این مصرع، حس مشترک است. کسی که در زمینه ای اطلاعات منفی بدست بیاورد معرفت شر و کسی که در زمینه ای اطلاعات مثبت به دست آورد، معرفت مثبت کسب می کند. همسفر طاهره: آقای مهندس می فرمایند وقتی نسبت به کسی محبتی احساس می کنیم، پرونده ی این محبت مربوط به روز الست است. آن هنگام که با خدا پیمان بستیم و او از ما پرسید آیا من پروردگار شما هستم و ما پاسخ دادیم: بله! محبت مربوط به صور پنهان انسان است. البته در این موضوع، صور ظاهر هم مهم است. این که ما از شخصی خوشمان می آید و به او محبت می کنیم مربوط به امواج ما و آن فرد است که یکدیگر را جذب کرده و باعث می شوند که در بین همه ی انسانها ما نسبت به یک فرد محبت خاصی پیدا کنیم. محبت از هر نوعی که باشد، مثلا محبت والد و فرزند، صوری و قراردادی و اتفاقی نیست. محبت از روز الست وجود داشته و همیشه یک فاعل، یک مفعول و یک موضوع می خواهد. این که می گویند در پایان سفر اول، بند عشقی بین ما و قدرت مطلق ایجاد می شود، همان بند عشقی است که ما را ناخودآگاه به سمت کنگره می کشاند و دیگر دست خود ما نیست. محبت واقعی آن است که کسی را به خاطر خودش دوست داشته باشیم، نه برای منافع خودمان. اگر کسی را واقعا دوست داشته باشیم، چیزهایی مثل بیمار شدنش در احساس ما تغییر ایجاد نمی کند. وقتی کسی یا چیزی را دوست داریم باید بهای دوست داشتنمان را بپردازیم. مثلا اگر عاشق کنگره هستیم باید بهایش را بپردازیم و فقط حرف زدن کافی نیست. محبت، حقیقت است و حقیقت قابل پنهان کردن نیست. باید روی امواج متمرکز شویم و وقتی این کار را بکنیم به ما الهام می شود. محبت واقعی انرژی وشعف ایجاد می کند. نمی توان گفت کسانی که سواد زیادی دارند، محبت زیادی هم دارند زیرا سواد با دانایی فرق می کند. خیلی ها هستند که سواد دارند اما دانایی و معرفت ندارند. استاد در مورد دستور جلسه فرمودند: سی دی کمان ارتباط مستقیم دارد با وادی چهاردهم، آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است. این سخن استاد رعد است که می گوید محبت، دو سر یک کمان بی انتهاست. ما قبلا در مورد محبت صحبت کرده بودیم. گفتیم محبت سه شرط دارد: یکی اینکه بلاعوض باشد. یعنی اگر کاری انجام می دهم در مقابل انتظاری نداشته باشم که آن محبت به من بازگردد. دوم این که ذره ذره باشد. یعنی بطور ناگهانی تصمیم نگیریم در حق کسی خوبی کنیم و مثلا یک اتومبیل به او هدیه بدهیم. در این مثال، بهتر است از یک خودکار شروع کنیم و کم کم برسیم به اتومبیل. سوم این که محبت باید درست و بجا باشد. بیجا و تند تند محبت کردن به دیگری، مثل این است که در یک ساختمان با فاصله های کم، ستون بسازیم! درست است که ستون باعث استحکام ساختمان می شود اما انجام این کار باعث می شود که آن ساختمان زشت و به دردنخور شود! اگر فاصله ی ستون ها خیلی زیاد باشد یا خیلی کم باشد، به استحکام یا کارآیی ساختمان لطمه وارد می شود. یک ساختمان تنها در صورتی هم مستحکم خواهد بود و هم زیبا و قابل استفاده، که ستون هایش به اندازه ی کافی و در جای مناسب قرار داشته باشند. استاد از حاضران در جلسه خواستند که در مورد محبت مشارکت کنند. همسفر سمیه: محبت کردن لیاقت می خواهد. خداوند باید کسی را خیلی دوست داشته باشد که به او قدرت دوست داشتن دیگران و محبت به آنان را عطا فرماید و به او توان پذیرش شروط محبت را بدهد که در ازای محبتش چشمداشتی نداشته باشد، محبتی که به دیگران می کند را با اشتباهاتش خراب نکند. محبت نباید توقع ستایش ایجاد کند. حتی اگر برای فرزندمان کاری می کنیم نباید انتظار تشکر داشته باشیم. محبت به همسرمان وقتی زیباست که در ما توقع ایجاد نکند. گاهی برای کسی کاری می کنیم و منتظر جبران می مانیم و اگر جبران نشود، از وی طلبکار می شویم. مثلا ممکن است ما برای کودک مان هدیه ی گران قیمتی بخریم و وقتی که آن را خراب کرد او را مواخذه می کنیم. این نشاندهنده ی اشتباه خود ماست. نباید هدیه ای گران برای او میخریدیم که با خراب شدنش وی را ملامت کنیم. این در واقع محبت نیست بلکه کاریست برای خودنمایی در حضور دیگران و در نهایت موجب ناراحتی فردی است که می خواستیم به او محبت کنیم! اگر محبت مان ذره ذره باشد، باعث وابستگی فردی که مورد محبت مان واقع شده، نمی شویم. ابتدا باید یاد بگیریم که خودمان را دوست داشته باشیم تا بتوانیم به دیگران هم محبت کنیم. فردی را می شناسم که می گفت من به مناسبت های مختلف برای خودم یک گلدان هدیه می خرم. با این کار هم به حال خوش می رسم و هم از همسرم و دیگران برای فراموش کردن یا اهمیت ندادن به مناسبتی که برایم مهم بوده، دلخور نمی شوم. من فکر می کنم اگر از دیگران توقع نداشته باشیم همیشه حال مان بهشت است. همسفر طاهره: وقتی سی دی کمان را گوش می کردم، با خود فکر کردم باید در صراط مستقیم حرکت کنم. هیچوقت فکر نمی کردم که جسم هم باید در صراط مستقیم حرکت کند اما آقای مهندس توضیح دادند که خوردن مشروبات الکلی و یا پرخوری، کارهایی است که جسم را از راه راست دور کرده و برخلاف فرامین الهی است. من سعی می کنم کمتر غذا بخورم و با نخوردن غذاهایی که برایم مضر است، جسمم را در صراط مستقیم قرار دهم. قبل از آشنایی با کنگره به مسافرم خیلی محبت می کردم و به همان میزان توقعم از او زیاد بود. فکر می کردم حالا که من در کسب درآمد کمک می کنم، او هم باید جبران کند ولی اکنون محبت بلاعوض را یاد گرفته ام و این کار تاثیر زیادی روی او گذاشته است. رابطه مان طوری شده که هر وقت می خواهم به او تلفن زنم، انگار حس من را گرفته و بارها شده که قبل از من، خودش به من زنگ زده است. در منزل وقتی می خواهم راجع به موضوعی صحبت کنم، او قبل از من آن صحبت را مطرح می کند. همه اینها بخاطر آن است که حس مان عوض شده. با تغییر تفکر و جهان بینی من، مسافرم خیلی عوض شده است. همسفر ندا: اگر ما روی حس هایمان کار کنیم و محبت مان واقعی بوده و با نیت خودشیرینی نباشد، روی طرف مقابل مان تاثیر گذاشته و خود بخود محبت او نیز به ما جلب می شود. وقتی زندگی دچار تجمل می شود، اشخاص به دنبال خودنمایی هستند اما اگر محبت حقیقی باشد هر دو طرف از آن لذت می برند. همسفر افسون: دیشب وقتی این سی دی را گوش می کردم، با مسافرم راجع به این که همه ی سی دی های آموزشی کنگره، چندین لایه دارد، صحبت می کردیم. در ادامه راجع به این موضوع صحبت کردیم که محبت نیز در عین حال که انواع مختلف دارد، لایه های مختلفی هم دارد. محبت حقیقی ما به هر فردی، اعم از فرزند، والدین و همه ی عزیزانمان، به همین صورت است. یک لایه ی آن ممکن است غریزی باشد. یک لایه ممکن است برای رسیدن خودمان به حال خوش باشد. اینجا منظور ما خودنمایی نیست، لطف کردن برای کسب منافع مادی یا منت گذاشتن هم نیست، اما هدف اصلی خودمان هستیم. بعد از آن با افزایش دانایی، شکل و عمق محبت مان نسبت به چیزها یا کسانی که دوستشان داریم، تغییر می کند. آقای مهندس در این سی دی به برخی از انواع محبت اشاره می کنند. مثلا عشق به وطن. تصور این که کسی برای عشق به وطن جان خود یا عزیزانش را فدا می کند، کار آسانی نیست. عمق این محبت، حیرت انگیز است! ما در اقوام خود کسانی را داشته ایم که یک فرزندشان در جنگ شهید شده. فرستادن فرزند دوم برای حفاظت از میهن، عمق بیشتری دارد زیرا در این حالت، فرد تلخی از دست دادن فرزند را چشیده و با علم به آن باز هم ایثار می کند. از آن طرف، عمل به ظاهر نیک که بارها راجع به آن صحبت کرده ایم نیز نوعی محبت محسوب می شود! مثال دیگری که بیانگر محبت غلط است مربوط می شود به صحبت های فردی که امروز شنیدم. وی حکایتی از یک گروه ترک اعتیاد تعریف کرد که برایم خیلی عجیب بود. می گفت برای انجام کاری به یک آپارتمان نیمه ساز رفتم. وقتی وارد شدم دیدم چند خانم به اتفاق دو مرد در حال گفتگو و خنده بودند. لیوان های مشروب هم در مقابل آنها بود. یکی از آقایان که با من آشنا بود مرا به کناری کشیده، گفت مبادا فکر بدی در باره ی ما بکنی! این خانم ها همه قبلا معتاد بوده و الان چند سال است که پاک شده اند. در جمع ما قانونی حاکم است که مبنای آن "محبت" می باشد! هر گاه فردی که پاک شده، دچار وسوسه شود، وظیفه ی ماست که دور او جمع شده و به هر وسیله ای حواس او را از وسوسه ای که سراغش آمده، پرت کنیم! اینک ما این محفل را فراهم کردیم تا به یکی از این خانم ها که امروز وسوسه شده کمک کنیم و این کار باعث می شود که او به وسوسه اش غلبه کند! اوایل که به کنگره می آمدم از آن بند حرمت کنگره که می گوید بیرون از اینجا نباید با هم رابطه داشته باشیم متعجب بودم. فکر می کردم چگونه ممکن است هم از محبت حرف بزنیم و هم مانع ارتباط دوستانه شویم! امروز می فهمم که محبت حقیقی آن است که یک فرد نشسته و انقدر عمیق همه ی مسایل را سنجیده و در جهت پیشرفت و آرامش ما چنین قوانینی را طراحی کرده است! همسفر شهرزاد: من قبل از آشنایی با کنگره، شرایط محبت کردن را رعایت نمی کردم. به خاطر جهل و نادانی انقدر به دیگران محبت می کردم که توقع همه را از خودم خیلی بالا برده بودم. در مورد مسافرم هم همیشه یا او را در محبت غرق می کردم یا کاملا محبتم را قطع می کردم. همیشه هم با خود فکر می کردم که چقدر همسرم دچار افراط و تفریط است و هیچ کارش متعادل نیست! الان متوجه شده ام که همه ی آن افراط و تفریط ها، نتیجه ی اشتباه خودم بود. یکی از چیزهایی که باعث شده بود برای محبت هایم از همسرم انتظار داشته باشم، منیت بود. من هنوز هم با مشکل منیت دست و پنجه نرم می کنم. چند هفته قبل از خانم الهه خواستم که چند سی دی به من معرفی کنند که نوشتارش را تایپ کنم. ایشان بسیار هوشمندانه از من خواستند که سی دی منیت را تایپ کنم. خیلی خوشحال شدم که استادم انقدر هوشمندانه و با دقت نظر، این خصلت را در من تشخیص داده و این گونه مرا راهنمایی کردند. در آن سی دی آقای امین می فرمایند گاه وقتی به کسی محبت می کنی بیش از حد از او انتظار جبران داری. مثل این که مدرک سیکل داری و توقع داری به اندازه ی یک پروفسور به تو احترام بگذارند! من دقیقا این مشکل را داشتم. اگر کوچکترین بی احترامی از اطرافیان می دیدم، شب تا صبح خواب نداشتم و از شدت ناراحتی دچار درد فک می شدم اما در این چهار سالی که به کنگره می آیم فقط دو سه بار دچار این مشکل شدم. الان سعی می کنم برای وجود خود آن شخص محبت کنم تا خودم لذت ببرم. نتیجه ی چنین محبتی، آرامشی است که به خودم برمی گردد. در ادامه استاد فرمودند امروز همه ی شما موظفید که در مورد محبت و حرمت کنگره 60 مشارکت کنید و سپس این چنین ادامه دادند: اوایل که به کنگره می آمدم، به خانم مرجان گفتم من با تمام وجود عاشق آقای مهندس هستم. ایشان در پاسخ گفتند الهه جان، عشق تو به درد آقای مهندس نمی خورد زیرا ایشان انگشت اشاره هستند به سمت ماه. ماه را به ما نشان می دهند یعنی بروید آنجا. عشق زمانی به درد می خورد که عملی شود، تو بتوانی خدمت کنی و ببینی که چقدر به سخنان آقای مهندس گوش می دهی. میزان فرمانبرداری تو از ایشان، نشانگر میزان عشق توست. سالها پیش وقتی که اولین جرقه های دوستی کنگره با پروفسور ویلیام وایت زده شده بود، آقای مهندس دستور داده بودند که از طریق ایمیل با پروفسور در ارتباط باشیم تا این دوستی تداوم یابد. ما به پروفسور وایت ایمیل زدیم و ایشان جواب دادند. شرح ماوقع را برای مهندس ایمیل کردم و در پایان گزارش برای ایشان نوشتم که من عاشق شما هستم و دوری از شما برایم خیلی سخت و طاقتفرسا است. آقا در پاسخ، چند جمله از عین القضات همدانی برای من ارسال کردند. از راضیه خواستم که متن کامل نوشته ی مذکور از عین القضات همدانی، حکیم و عارف قرن ششم را برایم پیدا کند. متن کامل آن بدین شرح است: هر که عاشق شود و آنگاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد شهید باشد! دریغا عشق فرض راه است همه کس را.(فرض راه اینجا یعنی "واجب").دریغا اگر عشق خالق نداری باری عشق مخلوق مهیا کن تا قدر این کلمات تو را حاصل شود( یعنی اگر عشق به خداوند نداری، عشق به مخلوق پیدا کن تا آن عشق را بدست آوری). دریغا چنانچه عشق خالق را در دل احساس نمیکنی عشق و محبوب زمینی را دریاب تا شاید به حقیقت زندگی پی ببری. در عشق قدم نهادن کسی را مسلم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق آتش است هر جا که باشد جز او رخت دیگری ننهد( یعنی عشق آتش است. وقتی می آید می سوزاند و فقط خودش می ماند). هر جا که رسد سوزد و به رنگ خود گرداند( عشق وقتی که می آید همه چیز را می سوزاند و به رنگ خودش در می آورد). کار طالب (اینجا طالب یعنی عاشق) آن است که در خود جز عشق طلب نکند. وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق چگونه زندگانی کند؟! سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل ها فزون آید. هر که عشقی ندارد مجنون و بی حاصل است.(آقای مهندس این قسمت را برای من فرستاده بودند) هر که عاشق نیست خودبین و پرکین باشد ( پرکین یعنی پر از کینه) و خودرای بود( یعنی خودکامه و مستبد است)؛ عاشقی بی خودی و بی راهی باشد. دریغا همه جهانیان کاشکی عاشق بودندی تا همه زنده و با درد بودَندی!(در قدیمی بجای "بودند" در شعر می گفتند "بودندی")(یعنی من اگر کاری می کنم بخاطر عشق است، نه بخاطر آن شخص. همین صحبتی که آقا در سی دی کمان کردند) بدایت عشق به کمال ، عاشق را آن باشد که معشوق را فراموش کند که عاشق را حساب با عشق است. با معشوق چه حساب دارد؟ مقصود وی عشق است و حیات وی از عشق باشد، و بی عشق او را مرگ باشد. در این حالت وقت باشد که خود را نیز فراموش کند. که از عشق چندان غصه و درد و حسرت بیند که نه در بند وصال باشد و نه غم هجران خورد زیرا که نه از وصال او را شادی آید و نه از فراق او را رنج و غم نماید. همه خود را به عشق داده باشد.» خانم الهه در مورد حرمت کنگره فرمودند: چرا در حرمت کنگره گفته شده کنگره مکان مقدسی است؟ چون اینجا کار الهی انجام می شود. ما اینجا امر بمعروف و نهی از منکر نمی کنیم. به کسی نمی گوییم موهایت را بپوشان یا دروغ نگو ولی مکان مقدس است چون کار الهی انجام می شود. یک سری آدمی که مرده بودند، اینجا دارند زنده می شوند. این کار الهی نیست؟! در کلام الله گفته شده که وقتی موسی به وادی مقدس رسید، خداوند به او گفت تو در وادی مقدس "توا" هستی، کفش هایت را در بیاور. یعنی وقتی به جای مقدسی قدم می گذاری کفش هایت را باید دربیاوری. اینجا لازم نیست کفشتان را دربیاورید، منظور این است که تابع، مطیع و فرمانبردار باشید و خدمت کنید. کنگره مکان امنی است، امنیت دارد. وقتی فردی وارد کنگره می شود، بعد از یکی دو جلسه ایمان می آورد به کنگره یعنی تسلیم می شود. مثلا به او بگویند این کار را بکن، می کند. بگویند آن کار را نکن، نمی کند چون ایمان آورده است. هر کسی ایمان بیاورد، امنیت بر او حاکم می شود. وقتی جایی مقدس است، یک سری حرمت هم باید داشته باشد. آنجا خدا به موسی می گوید کفش هایت را دربیاور. حرمت اینجا چیست؟ همه حضار به اتفاق و یکصدا پاسخ دادند: دروغ گفتن، علیه شخصی سرزنش کردن، حرف یکدیگر را قطع نمودن، الفاظ ناشایست بیان کردن، در جلسه بدون اجازه سخن گفتن، بحث سیاسی نمودن، بدون اطلاع و هماهنگی هرگونه پولی را دریافت و پرداخت کردن، هرگونه وجهی را در قالب قرض یا وام، به هر شخصیت حقوقی پرداخت کردن، از لباس و پوشش نامناسب استفاده کردن، بدون مجوز راهنما تلفن دادن یا تلفن گرفتن و یا هرگونه ارتباطی بیرون از کنگره برقرار نمودن از موارد ضدارزشی و ضد اخلاقی می باشد. بر تمام اعضا فرض است که حریم فوق الذکر را محترم شمارند و بر مسئولین واجب است که از وقوع این اعمال جلوگیری نمایند. در ضمن خواهشمند است با سهل انگاری و عدم مراقبت از وسایل شخصی خود، محیط امن کنگره را ناامن و مسموم نفرمایید. حال این سوال پیش می آید کسانی که حتی قادر نیستند از لوازم، کیف یا موبایل شخصی خود مراقبت کنند چگونه می توانند از زندگی خود مراقبت نمایند. استاد در ادامه فرمودند هر وقت انشاا... نگهبان جلسه شدید، حرمت کنگره را عین متن بخوانید و تصور نکنید که مثلا "نمایند" و "کنند" مترادف هستند و فرقی ندارند. باید درست از روی متن بخوانید. فکر نکنید چون حفظ هستید لازم نیست به نوشته نگاه کنید. وقتی کسی اشتباه می خواند، من خیلی ناراحت می شوم. نوع مطلب : گزارشات لژیون همسفران عشق، برچسب ها : لینک های مرتبط : درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||