همسفران عشق لژیون همسفر الهه - کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی اصفهان - بهترین راه درمان اعتیاد |
||
جمعه 19 آبان 1396 :: نویسنده : شهرزاد بصیری
کنگره ؛ بهترین جای جهان مصاحبه
با خانم شهین ، کمک راهنمای بخش خانواده
هر هفته چند صد قرص و یک شیشه متادون برای هادی تجویز می کردند هر هفته این داروها
، این رفت و آمدها از نائین به اصفهان تکرار می شد و نکته قابل توجه این بود که
هادی روز به روز حالش خراب تر می شد که بهتر نمی شد ! ... بعد از مدتی از دکتر
خواستم یک نفر از کسانی را که به این روش
ترک کرده اند به ما نشان دهد و ایشان دائماً امروز و فردا می کردند ! ... بعد از
یک سال با دکتر صحبت کردم و گفتم فرزند من دانشجوست و تا کی باید این قرص ها و این
متادون را بخورد ؟ چرا بهتر نمی شود ؟ ؟ ! ! دکتر در پاسخ گفت : خانم ؛ آب پاکی را
روی دستتان بریزم ... _ ضمن تشکر از شما به خاطر اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید ؛ لطفاً بگویید که شما با داشتن چند مصرف کننده وارد کنگره شدید ؟ با داشتن
سه مصرف کننده مواد مخدر وارد کنگره شدم . _ لطفاً از طرف هر کدام جداگانه اعلام سفر کنید ؟ سلام دوستان ؛ شهین نائینی هستم همسفر علیرضا ، هادی و امیر . علیرضا با 30 سال تخریب تریاک و شیره وارد کنگره شد . به روش DST و داروی اپیوم ، بیست ماه سفر کرد به راهنمایی آقای عبدالله حشمت و راهنمای خودم ؛ خانم قصّه عزیز . اکنون به لطف خداوند و دستان پرتوان آقای مهندس 5 سال و 9 ماه است که آزاد و رها هستیم و در ادامه ؛ در شعبه میبد به راهنمایی آقای مهدی زارع سفر سیگار را داشتند و هم اکنون هشت ماه است که از دام سیگار هم رها شده اند . هادی با 8 سال تخریب کراک ، شیشه ، قرص های روان گردان و متادون وارد کنگره شد . به روش DST و داروی اپیوم سفر کرد به راهنمایی آقای مهدی زارع و خدا را هزاران بار شکر 5 سال و 8 ماه است آزاد و رهاست و در ادامه ؛ سفر سیگار را داشت به راهنمایی آقای مهدی زارع که به لطف خداوند یک سال و نیم است از دام سیگار هم رها شده است . امیر با 15 سال تخریب هروئین وارد کنگره شد . به راهنمایی آقای امیر حسین متحملیان و راهنمای دخترم ؛ خانم مرجان عزیز سفر کردند به روش DST و داروی اپیوم ، الان نزدیک 3 سال است که از دام اعتیاد آزاد و رها هستند . امیر هم در ادامه ؛ سفر نیکوتین را داشت و خدا را شکر او هم دو سال است که از بند سیگار آزاد و رهاست . _ از چه طریقی با کنگره آشنا شدید ؟ از طریق سایت با کنگره آشنا شدیم و الان چند سالی است که از نائین به شعبه اصفهان در رفت و آمد هستیم . من در مشارکت هایم خودم را شهین نائینی معرفی می کنم تنها به این دلیل که همسفران دیگر بدانند ما سالهاست از نائین به کنگره اصفهان می آئیم و به خاطر مسیر رفت و آمد گله و شکایتی نداشته باشند . انسان وقتی خواسته اش قوی باشد و کنگره را باور داشته باشد طولانی بودن مسیر را می پذیرد و آن هم برایش شیرین و لذت بخش می شود . _ قبل از ورود به کنگره مسافرانتان چه روش هایی را برای ترک مواد مخدر تجربه کرده اند ؟ روش سقوط آزاد ، مراجعه به مراکز ترک اعتیاد و
استفاده از متادون و قرص و رفتن به کمپ را تجربه کردند . _ آیا در آن زمان تعادل کافی داشتند ؟ لطفاً کمی از مشکلات و سختی های آن دوران برایمان بگویید ؟ علیرضا ترک های متعددی در منزل داشت دو روزه ، سه روزه ، چهار روزه ، شش روزه و آخرین آن هیجده ماه بود ؛ در واقع طولانی ترین مدتی که در ترک مواد به سر می برد هیجده ماه بود . البته این دو روزه و سه روزه ایی که می گویم خدا می داند علیرضا چه اوضاع و احوالی داشت و ما چه شرایطی داشتیم ! ... پرش های شدید دست و پا ، بهم ریختگی های متعدد و شرایط و اوضاع وخیم و نابسامان او باعث می شد که باز هم مصرف کند حتی اینقدر این شرایط بد و دردناک بود که خود من می گفتم همان بهتر که مصرف کنی ... آخرین ترک او که هیجده ماه طول کشید و دلیلش این بود که از کار اخراج نشود ؛ تمام هیجده ماه را حالش خراب بود و اصلاً تعادل نداشت ؛ خودش می گفت : من هر روز منتظرم که یک بساطی پهن باشد و من بروم مصرف کنم . بعد از این مدت باز هم به مواد برگشت کرد تا اینکه خدا را شکر مسیر کنگره برای ما هم باز شد ؛ به کنگره آمد ، به درمان واقعی رسید و هم اکنون از حال خوشی برخوردار است . پسرم هادی ترک های متعددی را تجربه کرد با همین داروهای شیمیایی که متخصصین ترک اعتیاد برای او تجویز می کردند . یک بار به متخصصی در یزد مراجعه کرده بود ... بار دیگر به یکی از متخصصین مغز و اعصاب در تهران مراجعه کرده بود که حتی ایشان در کنفرانس های بین المللی در کانادا ، امریکا و ... شرکت داشتند . این متخصصین ؛ انواع داروها را به هادی داده بودند کلونازپام ، کلونیدین ، لورازپام ، سیتالوپرام و ... البته ما هم اطلاعی نداشتیم ؛ در آن زمان در میبد یزد دانشجو بود تنها بود و دکتر هم به او توصیه کرده بود چون این داروها را مصرف می کنی نباید تنها باشی و هادی هم اصرار داشته که نمی خواهد کسی بفهمد . روز اول را کاملاً خوابیده بوده و از روز دوم شرایط بسیار بدی را تجربه کرده بود ، دائماً و پشت سر هم از این قرص ها استفاده می کرده ، با مصرف این قرص ها از نظر فیزیکی هم با مشکلات زیادی روبرو می شود دچار ناراحتی های دستگاه گوارش می شود همراه با اعصاب و روانی داغون و بهم ریخته و ... کلاً در بی تعادلی و حال خرابی به سر می برده است . تلفنی موضوع را با دکتر در میان می گذارد و آقای دکتر علاوه بر این قرص ها ، داروهای دیگری را هم به تجویز قبلی اضافه می کند و هادی حال بسیار وخیمی پیدا می کند طوری که نزدیک به مرگ می رود و با هر مصیبتی که بوده از خانه خارج می شود و خودش را با آن حال بسیار بسیار خراب به نائین ( منزل خودمان ) می رساند و تا روز چهارم هم صبر کرد و روز چهارم رفت و دوباره مواد مصرف کرد البته این بار با حالی خراب تر و بدتر از قبل ؛ چرا که قرص های زیادی هم به مصرف قبلی اش اضافه شده بود . در سال 1385 به یکی از مراکز ترک اعتیاد در اصفهان مراجعه کرده بود که آن زمان دویست هزار تومان ورودی آنجا بود . بعد از مدتی وقتی مطلع شدم همراه او به آن مرکز رفتم و خودم شاهد بودم که هادی به دکتر می گوید : آقای دکتر از هر کدام از قرص هایم صد تا برایم بنویسید البته در کنار این قرص ها یک شیشه متادون هم به او می دادند که پنجاه هزار تومان برای یک شیشه متادون می گرفتند و داروها را هم باید از داروخانه تهیه می کردیم ؛ در واقع هر هفته چند صد قرص و یک شیشه متادون برای هادی تجویز می کردند هر هفته این داروها ، این رفت و آمدها از نائین به اصفهان تکرار می شد و نکته قابل توجه این بود که هادی روز به روز حالش خراب تر می شد که بهتر نمی شد ! ... بعد از مدتی از دکتر خواستم یک نفر از کسانی را که به این روش ترک کرده اند به ما نشان دهد و ایشان دائماً امروز و فردا می کردند ! ... بعد از یک سال با دکتر صحبت کردم و گفتم فرزند من دانشجوست و تا کی باید این قرص ها و این متادون را بخورد ؟ چرا بهتر نمی شود ؟ ؟ ! ! دکتر در پاسخ گفت : خانم ؛ آب پاکی را روی دستتان بریزم ، همین طور که یک بیمار دیابتی باید تا آخر عمر انسولین بزند فرزند شما هم باید تا آخر عمر از این داروها استفاده کند . با شنیدن این حرف ، شرایط و اوضاع خوبی از نظر روحی و روانی نداشتیم و هادی امیدش را از دست داده بود تا اینکه خدا را شکر از طریق سایت با کنگره آشنا شدیم . هادی را خودم به کنگره آوردم ؛ او پشت سر من حرکت می کرد و می آمد و گویی اصلاً خواب بود ! حتی خودش هم بعدها می گفت : من فقط پاهای تو را می دیدم و پشت قدم های تو می آمدم ! پدرش می گفت : دیگر بس است مگر تا به حال روش های مختلفی را تجربه نکرده ایم ؟ گفتم نه ، من هادی را به کنگره می برم ؛ آمدیم و اولین چیزی که دیدیم سفید پوشانی بودند که از دام اعتیاد رها شده و به درمان رسیده بودند . در واقع همان ابتدا الگوهایی را در کنگره دیدیم که در هیچ کدام از مراکز ترک اعتیاد ، یک نفر از این رها شدگان را ندیده بودیم ! هادی تا چند ماه باور نمی کرد که در کنگره می تواند از دام اعتیاد رها شود و می گفت : اینجا هم مثل بقیه جاهاست ؛ از بس ذهن او را در این مراکز ترک اعتیاد پر کرده بودند از اینکه تو باید تا آخر عمر این قرص ها را مصرف کنی و ... مدتی طول کشید تا هادی سفرش را درست و حسابی آغاز کرد اما در همان زمانی هم که هنوز به درمان کنگره باور قلبی نداشت کلاس هایش را رها نمی کرد و در کنگره حاضر می شد . خودم هم اصلاً حال خوبی نداشتم ، تا مدتی اصلاً آموزش نمی گرفتم ، فقط گریه می کردم و همسفر خوبی نبودم ؛ بعد کم کم شروع کردم به سفر کردن ... پسر دیگرم هم به عنوان همسفر هادی وارد کنگره شد تا شاید او بهتر سفر کند و همگی سعی می کردیم کاری کنیم تا او سفر کند در حالی که خودمان هم حال خوبی نداشتیم ! بالاخره بعد از مدتها خدا را شکر با عملی کردن آموزش ها توانستیم سفر خوبی داشته باشیم . یک بار با همسرم ، هادی و پسر دیگرم به منزل یکی از آشنایان رفته بودیم ؛ وقتی می خواستیم برگردیم آن پسرم پیش پسر عموهایش ماند ولی ما نگذاشتیم هادی آنجا بماند چون از وضعیتش آگاهی داشتیم ؛ آن زمان متادون مصرف می کرد و شرایط خوبی نداشت وقتی از مهمانی برگشتیم من و پدرش را به باغ رضوان برد و ما را ساعت ها با ماشین آنجا می گرداند و خدا می داند چه بر سر ما آورد که چرا نگذاشتیم او هم در منزل عمویش بماند و این قدر ما اذیّت شدیم و این قدر آن روز بر ما سخت گذشت که می گفتم خدایا ما و ماشین مان را همین جا با هم دفن کن تا دیگر راحت شویم ! ... اگر بخواهم باز هم از آن دوران برایتان بگویم ؛ به یاد دارم یک بار اتاق هادی را به هم ریختیم تا نظافت کنیم و هنگامی که این بچه به منزل آمد جنگی شد که خدا می داند ! ... چون ما اتاقش را تمیز کرده بودیم وسایلش جابه جا شده بود و او موادش را پیدا نمی کرد . خدا می داند که چه تنشی در منزل ما به وجود آمد ! به طور کلی ؛ زد و خورد ، اخلاق بد ، جنگ و ناراحتی و ... از جمله سختی ها و مشکلات آن دوران بود ولی خدا را شکر با آمدن به کنگره و گرفتن آموزش ها به مرور زمان و کم کم شرایط بهتر و بهتر شد . ما در ابتدا به خاطر هادی وارد کنگره شدیم و تا مدتها پدرش ( علیرضا ) می آمد و پشت دیوار کنگره منتظر می نشست ولی داخل نمی آمد در حالی که او هم مصرف کننده بود ؛ می گفت : سن من بالاست ، من اگر ترک کنم می میرم و ... بالاخره یک روز کمک راهنمای محترم ، آقای عبدالله حشمت با او صحبت کرد و گفت : تو فقط بیا ، اصلاً نمی خواهد مواد را کنار بگذاری ، بیا تا فقط متوجه شوی چقدر مصرف می کنی ؟ خلاصه او هم به کنگره آمد و سفرش را آغاز کرد و بسیار هم خوب سفر کرد و زودتر از هادی به رهایی رسید ؛ خودش می گفت : تا آن موقع واقعاً از مقدار مصرفم کاملاً مطلع نبودم ، صبح به صبح کلی شیره داخل جیبم می گذاشتم و همین که احساس نیاز پیدا می کردم مصرف می کردم و این کار بارها در طول روز تکرار می شد ولی با راهنمایی های صحیح در کنگره ؛ توانست از مقدار مصرف خود مطلع شود سفر کند و درمان شود . یک مصرف کننده شیشه وقتی رانندگی می کند اصلاً متوجه نیست که با چه سرعتی دارد می رود ؟ ! هادی هم با سرعت بسیار بالا رانندگی می کرد و حتی چند بار ما را تا دم مرگ برد ! سه بار ماشین را کاملاً چپ کرد و هر سه بار هم تنها بود ؛ همیشه هم می گفت : تقصیر فلانی بود که پیچید جلوی ماشین ، تقصیر فلانی بود و ... ما هم نمی دانستیم که اینها همه به خاطر مصرف شیشه است چند بار هم داخل شهر تصادف کرده بود . وقتی از نائین به اصفهان می آمدیم بارها و بارها به خاطر سرعت بالا جریمه شدیم و حتی به یاد دارم چند سال پیش که روز اول عید به کنگره می آمدیم چون هادی با سرعت بسیار بالایی رانندگی می کرد خودروی ما را توقیف کردند ولی همان روز هم خودمان را به کنگره رساندیم و در جلسه حضور پیدا کردیم . این رفت و آمدها ادامه داشت تا اینکه هادی هم سفر کرد و خدا را شکر به رهایی رسید . پسر بسیار خوبی است دانشگاه را ادامه داد و فوق لیسانس گرفت و حتی قصد دارد انشالله تا دکترا هم ادامه تحصیل دهد . مصرف سیگار هادی بسیار بالا بود و تمام زمستان را ما حریف این پدر و پسر نمی شدیم که بروند بیرون سیگار بکشند و همیشه پیش بخاری یا در آشپزخانه سیگار می کشیدند . وقتی بیدار می شدند اولین کار سیگار کشیدن بود ... شب هم موقع خوابیدن سیگار می کشیدند و بعد می خوابیدند ! دیگر خودتان حساب کنید که در طی روز خانه ما با دود سیگار چه اوضاع و احوالی داشت ؛ ولی خدا را شکر با راهنمایی های خوب کمک راهنما آقای مهدی زارع توانستند سفر سیگار را با آدامس نیکولایف شروع کنند و از دام سیگار هم رها شوند . علیرضا و هادی در سفر اول بودند که امیر ، مسافر سوم ما سفر خود را شروع کرد . او هم متادون درمانی و سقوط آزاد را تجربه کرده بود و علاوه بر اینها دو بار هم به کمپ رفته بود ؛ کمپی در تهران که با تحقیقاتی که انجام داده بودند می گفتند : کمپ بسیار خوبی است ... یک بار بیست و یک روز در کمپ بود و مواد مصرف نمی کرد و بار دیگر چهل و دو روز در کمپ بود . خودش بعدها تعر یف می کرد که در کمپ به ما می گفتند : وقتی از اینجا می روید حق ندارید با کسانی که مصرف می کردید رفت و آمد کنید ، حق ندارید به مکان هایی بروید که قبلاً مصرف می کردید ؛ به عبارتی زمین بازی ، توپ بازی و یار بازی را دورش خط قرمز بکشید ! این یعنی وارد اجتماع نشوید ! مگر می شود ؟ ! در جامعه هم مواد هست و هم مصرف کننده و ... و اتفاقاً اولین بدبختی و معضل شخصی که به کمپ می رود این است که بعد از بیرون آمدن از کمپ وارد جامعه می شود . از جمله مشکلاتی که کمپ دارد : دردهایی که شخص باید تحمل کند ، کتک هایی که می خورند ، آبهای سردی که روی آنها ریخته می شود و ... بعد از بیرون آمدن از کمپ هم شخص مجبور است که وارد اجتماع شود . امیر می گفت : هر بار که یار بازی ، زمین بازی و ... را می بینی وسوسه می شوی چون دست خودت نیست ! چون درمانی صورت نگرفته است و باز هم خودش می گفت : دعواها و درگیری هایی که در دوران ترک ، با دیگران داشتم را اصلاً در مدت پانزده سالی که مواد مصرف می کردم نداشتم و اینها همه نشان از عدم تعادل شخص در دوران ترک است . خلاصه ؛ امیر هم سفرش را آغاز کرد و خدا را شکر به رهایی رسید . از جمله سختی ها و مشکلات آن دوران این بود که می خواستیم با سه تا مصرف کننده به کنگره بیاییم که هنوز در عدم تعادل به سر می بردند . باید هفته ایی سه بار از نائین به اصفهان می آمدیم و برمی گشتیم ؛ ساعت پنج جلسه شروع می شد و گاهی پیش می آمد که تازه ساعت سه ؛ اینها می رفتند حمام ، تا می آمدند بیرون و آماده می شدند و مسیر نائین به اصفهان را طی می کردیم ؛ می شد آخرای جلسه ، ولی با تمام این مشکلات جلسات را حتماً می آمدیم حتی اگر هادی را به صورت خواب می آوردیم اما در جلسات حتماً شرکت می کردیم . نائین
محیط کوچکی است و خوب ؛ وقتی دیگران می پرسیدند کجا می روید ؟ با هر ترفندی که بود
مطرح نمی کردیم تا اینکه خدا را شکر مسافرانمان یکی پس از دیگری به رهایی رسیدند و
آن موقع دیگر اجازه داشتیم که پیام کنگره را به آنهایی که خواستار درمان و رهایی
هستند برسانیم . _ به نظرتان چرا این روش ها موفق نبودند و تفاوت این روش ها با درمان کنگره چیست ؟ چون در این روش ها فقط قطع مواد مخدر صورت می گرفت یا چیز دیگری جایگزین مواد می شد و تازه یک اعتیاد دیگری هم اضافه می شد و اینها روش درمانی نبودند . خدا حفظشان کند آقای مهندس را ایشان دقیقاً فهمیدند که چرا شخص مصرف کننده در ترک های پی در پی باز هم به مواد برگشت می کند چون مواد ، نیاز بدن اوست . ایشان کاملاً فهمیدند که اعتیاد چه بر سر جسم ، روان و جهان بینی شخص مصرف کننده می آورد ! چه تخریب هایی به دنبال دارد ! و روش DST اصلاً قابل مقایسه با روش های قبلی نیست از همه مهم تر اینکه وقتی به کنگره می آیی و رهایی های بسیاری را می بینی اینها خود ، سند بدون نقصی هستند برای عزیزانی که وارد کنگره می شوند در حالی که در آن مراکز ما حتی یک نفر را ندیدیم که درمان شده باشد . در کنگره افراد بسیاری هستند که دیگر مدتی بعد از رهایی به کنگره نمی آیند بنا به شرایطی که دارند ؛ ولی دچار وسوسه هم نمی شوند چون درمان شده اند ولی در ترک ، شخص وسوسه دارد . در کنگره شخص مصرف کننده قابل احترام است و با آغوش باز او و بیماری اش را می پذیرند در حالی که من خودم شاهد بودم در یکی از مراکز ترک اعتیاد چون یکی از مصرف کنندگان ده هزار تومان پول کم داشت چقدر به او توهین و بی احترامی شد ! به او گفته شد : ما چطور می توانیم به تویی که معتاد هستی و هیچ کس تو را قبول ندارد اعتماد کنیم و ... ! در کمپ هم طبق گفته یکی از مسافرانم شخص مصرف کننده احترام لازم را ندارد تازه آن هم در کمپی که خیلی معروف بود دیگر چه برسد به بقیه آنها ... اصلاً قصد توهین و بی احترامی به این عزیزان را ندارم ولی در روش کنگره شخص مصرف کننده قابل احترام است و در اینجا همه تلاش می کنند برای اینکه یک نفر به رهایی برسد ؛ همه برای یک نفر و یک نفر برای همه . _ برای شما که روش های دیگری را هم تجربه کرده اید ؛ سفر اول سخت بود یا سهل ؟ البته از وقتی که وارد کنگره شدیم تا زمانی که کنگره را درک کردیم مدتی طول کشید ؛ ولی از زمانی که کنگره را درک کردیم و سفرمان را شروع کردیم سفر اول بسیار شیرین و لذت بخش بود چون دیگر به مواد مخدر به چشم دارو نگاه می کردیم و آنها هم سر ساعت داروی خود را به اندازه تعیین شده مصرف می کردند و دیگر سرزنش و گله و شکایتی نبود . وقتی پذیرش صورت گرفت سفر هم بسیار دوست داشتنی و شیرین شد . _ مسافران شما با اپیوم سفر کردند ؛ مزیّتی که اوتی ( شربت تریاک ) نسبت به اپیوم دارد چیست ؟ اوتی مزیّت های بسیاری دارد نسبت به زمانی که مسافران ما با اپیوم سفر می کردند . آن زمان یک اجاق گاز در پذیرایی گذاشته بودیم ، یک اجاق گاز در حال گذاشته بودیم و اجاق گازی هم در اتاق دیگر گذاشته بودیم ؛ تصور کنید با دود مواد و با دود سیگار چه شرایطی به وجود می آمد ... گاهی در همین شرایط ممکن بود مهمانی به منزل ما بیاید و حالا باید چطور شرایط را سر و سامان می دادیم و ... حتی وقتی مهمانی دعوت می شدیم باید طوری هماهنگی می کردیم که آنها داروی خود را مصرف کنند و کلاً استفاده از اپیوم به راحتی استفاده از شربت اوتی نبود . باید مسافران و همسفران خداوند را شکر کنند به خاطر وجود این داروی شفابخش چون الان این عزیزان خیلی از مشکلات ما را ندارند و مسافران به راحتی می توانند در ساعت مقرر داروی خود را استفاده کنند . برای
مثال ؛ یک بار هادی در جاده اصفهان به نائین در شرایطی که هوا برفی و مه آلود بود
در ترافیک مانده بود زمان مصرف داروی
اپیوم هم رسیده بود و او مجبور شده بود به ماشین هایی که در ترافیک مانده بودند
رجوع کند با سرنشینان آنها صحبت کند تا ببیند آیا کسی در بین آنها هست که مصرف کننده
مواد باشد تا بتواند از او مواد بگیرد و داروی خود را مصرف کند در حالی که حمل و
نقل اوتی ( شربت تریاک ) بسیار راحت است . _ چه چیزی باعث شد که در کنگره بمانید و در جایگاه کمک راهنمایی خدمت کنید ؟ آیا از بین مسافرانتان هم کسی به جایگاه کمک راهنمایی نائل شد ؟ در ابتدا به خاطر کمک به همنوعانم دوست داشتم کمک راهنما شوم ولی به مرور دریافتم که برای آموزش گرفتن باید خدمت کنم اگر کمک راهنما نشده بودم شاید طوری که امروز سی دی ها و جلسات آموزشی را پیگیری می کنم ؛ دنبال نمی کردم و واقعاً در این جایگاه آموزش می گیرم . از بین مسافرانم ؛ علیرضا ( همسرم ) ، هادی ( پسرم ) به درجه کمک راهنمایی بخش مسافران نائل شدند و همچنین یکی از پسرانم هم کمک راهنمای آقایان همسفر است که در شعبه میبد خدمت می کنند . _ یک همسفر در سفر اول ، چه نقشی می تواند در سفر مسافرش داشته باشد ؟ نقش بسیار مهمی را می تواند ایفاء کند . همسفر باید اول روی خودش کار کند تا کم کم به حال خوش برسد چون تا حال خودش خوب نباشد نمی تواند همسفر خوبی باشد . من خودم تا وقتی آرام نشدم و به یک حال نسبتاً خوبی نرسیدم هادی سفرش را خراب می کرد ! یک همسفر اصلاً نباید با راهنمای مسافرش صحبت کند و ذهن راهنما را نسبت به رهجوی خود آلوده کند . یک بار از دست هادی بسیار دگرگون بودم و از او گله و شکایت می کردم که آقای عبدالله حشمت ، کمک راهنمای محترم به من گفتند : اگر شما در آشپزخانه بودی و هادی هم آمد ؛ پایپ را برداشت ، جلوی شما شیشه کشید و شما توانستید یک چایی برای او بریزی و دستی بر سر و گوشش بکشی ، آن وقت است که شما آرام می شوی و او هم در ادامه ؛ سفرش را به خوبی انجام می دهد و من این را با تمام وجودم درک کردم یعنی در واقع پذیرفتم که هادی را آنگونه که هست بپذیرم تا خودم راحت شوم و آرامش پیدا کنم . _ توصیه شما برای همسفرانی که مسافرشان قبلاً تجربه های تلخی را در ترک داشته اند و الان تازه و یا مدتی است با کنگره آشنا شده اند و شاید هنوز باور قوی به این روش پیدا نکرده اند چیست ؟ فکر می کنم کافی است که پنجشنبه ها را حتماً به کنگره بیایند و این همه رهایی را ببینند تا به روش کنگره ایمان بیاورند . من خودم اگر به روش کنگره ایمان نداشتم این همه راه را نمی آمدم و بروم ، ایمان پیدا کردم که اینجا بهترین جای جهان است . اگر به این باور برسند حتماً رها می شوند . _ کلام آخر : خداوند را بسیار تا بسیار شکرگزارم که لطفش شامل حالمان شد و مسیر کنگره برای ما هم باز شد . از آقای مهندس بسیار سپاسگزارم ؛ باور کنید هر روز بارها و بارها ، وقت اذان ، وقت سحر و ... برای ایشان و خانواده محترمشان دعا می کنم . از آقای عبدالله حشمت ، آقای مهدی زارع ، آقای عبدالله موسوی ، از خانم قصّه ، خانم مهین و از تمام کمک راهنمایان که از هر کدام به نحوی آموزش گرفتم سپاسگزارم و از تمام خدمتگزارانی که در این چند سال حضورمان در کنگره زحمت کشیدند کمال تشکر را دارم . عکس : همسفر راضیه تهیه و تنظیم : همسفر شهرزاد نوع مطلب : برچسب ها : کنگره 60، درمان اعتیاد، ترک اعتیاد، مصاحبه مرتبط با dstو تجربه من از سایر روش ها، لینک های مرتبط : مصاحبه مرتبط با DST و تجربه من از سایر روش ها، درباره وبلاگ عشق قامتها را راست، اندیشه ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت؛ وانسان را به جهت تمامی علوم آماده می گرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا نادانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! ای همسفر بدان که خروج از ظلمت اعتیاد را راهی نیست جز این که به سه مولفه جسم، روان وجهان بینی بپردازیم و نیز بدان که اگر تو در این راه صعب، بال پروازی شوی برای آن مسافر عاشق؛ زندگانیت غرق در نور و سرور خواهد شد... انشاالله مدیر وبلاگ : همسفر الهه مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
||