سلام دوستان طاهره هستم همسفر محمد
خیلی به پدرم وابسته بودم،همیشه وقتی از سر کار می خواست برگردد،دم در خونه می ایستادم تا زودتر از همه ببینمش.اما همان زمانی که به محبت او نیاز داشتم،در سن ۹سالگی ،از پیشمون رفت به دیار باقی.هیچ موقع،هیچ محبتی نتوانست جای محبت پدرم را پر کند.تا اینکه قسمت ویا تقدیر،بهتر بگویم خواست خداوند،مرا به این مکان مقدس آورد.با وجود اینکه از مصرف مسافرم هیچ اطلاعی نداشتم،ومن فقط فکر می کردم که سیگار مصرف می کند آن هم دور از چشم ما،همان روز اول که آمدم کنگره و آموزشها و کمک راهنما ها را دیدم وقوانین ،حرمت ها را شنیدم.مجذوب وشیفته اینجا شدم،و وقتی راهنمای مسافرم به من گفتند که آقا محمد غیر از سیگار ،یه دودی هم می زده، بغض در گلویم ترکید و یک آتشی در درونم شعله ور شد،ولی همان طور که عقاب سفید، یکی از نگهبانان در وادی چهاردهم،بیان کرد امواجی در کهکشان ها جذب یکدیگر
می شوند و محبت را،دوست داشتن را به وجود می آورند و نام این امواج عشق است.شعله آتش درونم را ، یکی از کمک راهنمایان با گذاشتن دستهایم بر روی دستانش و وفشردن آن،وکمی صحبت کردن با من فرو نشاند،ونگذاشت،بدتر شود،ومن وقتی این همه محبت ،صمیمیت ومهربانی را در بین اعضای کنگره دیدم،اصلا دیگر به مصرف مسافرم فکر نکردم،و هر روز که می آمدم خوشحال تر از روز قبل بودم.داشتم از محبت پدرم میگفتم،که من این محبت را از روی صحبت های آقای مهندس یافتم،موقعی که حرف ها و سخنرانی های آقای مهندس را گوش می کنم
انگار پدرم کنارم نشسته،و مرا نصیحت می کنند،وچیز ی که برایم عجیب بود اینکه،در زندگی ام به هر مسأله ای که برخورد می کنم ، درست با سی دی جلسات همان روز مطابقت می کند.ومن احساس می کنم که آقای مهندس دارند با من صحبت می کند.من سوای گوش دادن به سی دی ها به عنوان آموزش،هر وقتی که دلم برای پدرم تنگ می شود صحبت های آقای مهندس را که گوش می دهم،آرام می شوم،وهمه ی این آرامشها وعشق و محبت ها، اثرات امواج و نیروهای راستین والهی
است.از خداوند می خواهم که این محبت ها را مستدام بگرداند.و به این
انسانهای شریف ،سال های سال ،سلامتی و طول عمر عنایت کند.از کمک راهنما ی عزیزم در سفر اول خانم اعظم عزیز،ودر حال حاضر خانم الهه عزیز تشکر می کنم،و برای آنها آرزوی سلامتی می کنم.
نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :