روز دوشنبه  مورخ 8 آبان ماه لژیون همسفران عشق به استادی خانم الهه آغاز به کار نمود.

هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی نهد ...

و هیچ کدام ازما به هیچ نیستیم ٬حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.

درابتدا استاد عزیز قبولی چهار تن از عزیزان در آزمون کمک راهنمایی ولژیون تازه واردین را تبریک گفتند و برای آنها آرزوی موفقیت کردند.

خانم الهه اینگونه آغاز سخن کردند:خداوند مهربان را بسیار سپاس گزارم که اجازه داد بار دیگر باهم باشیم ٬روز جوان را تبریک می گویم و امیدوارم همیشه شاد و سربلند باشید.

ما در هر مکانی که باشیم از نقطه تاریکی به سمت نور درحال حرکت هستیم وقتی متوجه زشتی ها و تاریکی ها شدیم تصمیم گرفتیم از تاریکی جدا شویم و به سمت نور حرکت کنیم؛در این حالت دو اتفاق برای ما وجود می آید زیرا ما تا قبل از این جزو نیروهای تاریکی بوده ایم اما هم اکنون که می خواهیم از این حلقه جدا شویم مقاومت می کنند و مثلا وقتی که می خواهم به کنگره بیایم اتفاقی برایم می افتد که مرا از این حرکت  به سمت نور باز بدارد.

دستور جلسه روز دوشنبه مورخ  2/11/95 لژیون همسفران عشق با استادی سرکار خانم الهه آغاز به کار کرد.

در ابتدا خانم الهه اینگونه سخن آغاز نمودند:خداوند متعال را سپاس گزارم که اجازه داد یک بار دیگر با هم باشیم٬هفته ای که گذشت با وجود اینکه خیلی برنامه ریزی کرده بودیم برای رفتن به تهران ولی اشکالی بوجود آمد ومن نتوانستم به تهران بروم٬ولی بی نهایت برای رهایی محدثه جان خوشحالم وبهشون تبریک میگویم.

هم سفر محدثه:حس وحال خیلی خوبیه و اصلا نمی شه بیان کرد٬حتما باید تجربه بشه تا متوجه اهمیت آن شویم.

لژیون روز دوشنبه مورخ 20/10/95 با دستور جلسه سی دی مقاله با حضور گرم اعضا شروع به کار کرد.

خانم الهه اینگونه آغاز سخن نمودند:خدای متعال را بسیار بسیار سپاس گزارم که اجازه داد بار دیگر با همدیگر باشیم.انشالله حال همه ی عزیزان خوب باشد٬حال من هم بسیار خوب است.همسفر شهرزاد هفته پیش استاد نیک آباد بود ومن بهشون تبریک میگویم.سپس خانم الهه عزیز برگه های خدمت مالی را به بچه های لژیون تقدیم کردند وپیامی را که روی آنها بود را قرائت کردند:

خانم الهه :خدا رو سپاس گزارم تا اجازه داد باز هم با هم باشیم.انشالله که حال همگی خوب باشد من این دوجلسه که نتونستم به کنگره بیام خیلی برام سخت بود و فکرم پیش شما بود .باید در نوشتن وبلاگ خدمت کنید و چهارشنبه رهایی خانم ثریا را داریم و امیدوارم بقیه سفر اولی ها هم به زودی گل رهایی را بگیرند و  باید در کنگره خدمت بگیریم  و خالصانه  خدمت کنیم و قدر شناس باشیم و قدر شناسی را از آقای مهندس یاد بگیریم .کسانی که دوست دارند در این حلقه از آفرینش خودشون  تزکیه را به نقطه عالی برسانند بیایند و شروع کنند به خدمت کردن وهیچ برکتی در زندگی آدم بزرگتر ازاین نیست که بتوانی به بقیه خدمت کنی.هفته آینده هفته ایجنت و مرزبان و اسیسنت است و ما موظف هستیم از این سه بزرگواران در حد توان تشکر کنیم و قدر دان زحمات بی دریغ این بزرگواران باشیم.

سی دی باران رحمت:

همسفر مریم :آقای مهندس می فرمایند :ما اعتیاد را به سه قسمت تقسیم کردیم ;جسم ‚روان و جهانبینی و در هر سه محور باید درمان انجام شود. این سه محور گنگ و مبهم  است و به اعتقاد علما قابل درمان نیست و در سراسر گیتی بر این اعتقاد هستند که این سه محور حل نمی شود و هیچکس به رهایی نمی رسه.

                                              تولد دوباره                                   

عمر عقاب 70 سال است ولی به 40 که رسید چنگال هایش بلند شده و انعطاف گرفتن طعمه را دیگر ندارد ....

نوک تیزش کند و بلند و خمیده می شود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پر به سینه می چسبد و پرواز برایش

دشوار است .آنگاه عقاب است و دو راهی :بمیرد یا دوباره متولد شود .ولی چگونه؟

عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را انقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی جدید

بروید . با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکند تا چنگال نو درآید . و بعد شروع به کندن پر های

کهنه می کند .این روند دردناک 150 روز طول می کشد ولی پس از پنج ماه عقاب تازه ای متولد می شود

که می تواند 30 سال دیگر زندگی کند .

چرا این دگرگونی ضروری است ؟؟؟  بیشتر وقت ها ما باید برای بقای خود فرایند دگرگونی را آغاز کنیم گاهی وقت ها باید از خاطرات قدیمی ،عادت های کهنه و سنت های گذشته رها شویم ؛ تنها زمانی که از سنگینی بارهای گذشته آزاد شویم ، می توانیم از فرصت های زمان حال بهره مند گردیم .

برای زیستن باید تغییر کرد .درد کشید .سختی کشید و تحمل داشته باشیم باید نا امید نشویم گاهی وقت ها

باید از ان چه دوست داشتیم بگذریم ....

عادت و خاطرات بد را هرس کرد ودوباره متولدشد

یا باید مرد....

گزارش دستور جلسه روز دوشنبه مورخ 31/3/95

در ابتدا استاد محترم خانم الهه اینگونه فرمودند:انشا الله که حال همگی خوب باشه و طاعات همه قبول حق باشد.

 خانم الهه به امتحان قوه ای که تمام سفر اولیها و دومی ها باید در آن شرکت کنند اشاره کردند و در ادامه فرمودند به نتیجه ی آن کاری نداشته باشید و شما تلاش خود را بکنید.و رهایی خانم شهرزاد را تبریک گفتند .

همسفر شهرزاد : تهران که رفتیم حس خیلی خوبی داشتم .به تمام سفر اولی هادعاکردم و از اقای مهندس و خانواده ی محترمشان خیلی ممنونم و براشون ارزوی سلامتی دارم از سرکار خانم الهه سپاس گزارم .

همسفر مریم : خداوند را سپاس که خود تله درست می کند و خوب که به تله افتادی با ترفند هایی که ندانی بیرونت می آورد.عده ایی میگویند : که چرا خداوند شیطان را خلق کرد که اگر نمی کرد مشکلی پیش نمی آمد.

                   چیزی که در هستی برای انسان مهم است قدرت انتخاب است

خانم الهه:هر خدمتی که انجام بدین سطح انرۯی شما را بالا میبره و خدمت دادنی نیست شما باید با جون و دل بگیرید و باید از خودت بگذری تا به خودت برسی.

                وادی نهم: وقتی نیرویی  ازکم شروع بشه و کم کم بالا و بالاتر بره نقطه تحمل پیدا میشه.

خانم الهه:اگر قرار هست هرصفتی یا ساختاری که در درون ما هست تغییر کند یا ساختار دروغ ‚غیبت یا ساختار های دیگر باید زمان دهیم تا یواش یواش ساختارهای منفی به کم برسد ولی به صفر نمی رسه ولی باید زمان دهیم تا به نتیجه برسیم.

همسفر ثریا:(وادی نهم)وقتی نیرویی از کم شروع شود وبه درجه بالا و بالاتری برسه نقطه تحمل پیدا میشود.پیام برای کسانی که به دنیایی تازه قدم نهاده اند و به خویشتن خویش توجه می نمایند‚برشما واجب و ضروری است که از سخن به نقطه عمل حرکت بنمایند و بر زمین و سما توجه کنند.به اندیشه ۯرف خود به رحمت ماوراء ایمان راسخ داشته باشید و بدانید که پاداش شما دست همیاری شمارا خواهد داد.انگاه بذر نیکو بکار و یا تخم و دانه با ارزش‚هم قوت کافی و هم سایبان هایتان برافراشته خواهد شد.پس ان کنید که فرمان است.

دستور جلسه روز یکشنبه 16/1/94  لۯیون همسفران عشق با استادی سرکار خانم الهه و با دستور جلسه سی دی تاجرشروع به کار کرد

روزی کشاورزی متوجه شد ساعتش رادرانبارعلوفه گم کرده است. ساعتش ساعتی معمولی اماباخاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود. بعد ازآن که در میان علوفه بسیارجستجو کردوآن را نیافت از گروهی از کودکان که در بیرون انبارمشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد که هر کس آن را پیدا کند جایزه ای دریافت می نماید . کودکان به محض این که موضوع جایزه را فهمیدند به درون انبار هجوم آوردند و تمامی پشته های یونجه و علف را گشتند اما باز هم ساعت پیدا نشد . کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامه ی جستجو ناامیدشده بودپسرکی نزداوآمدوازوی خواست به اوفرصتی دیگربدهد.کشاورزنگاهی به او انداخت وبا خودفکرکرد، چراکه نه؟؟؟به هر حال کودکی صادق به نظر می رسد.پس کشاورزکودک را به تنهایی به درون انبارفرستاد.بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت رادردست داشت از انبارعلوفه بیرون آمد.کشاورز از طرفی خوشحال شد وازطرفی دیگرتعجب کردکه چگونه پیروزی از آن کودک شد.پس پرسید: چطورموفق شدی درحالی که بقیه ی کودکان موفق نشدند؟ پسرک پاسخ داد:من کارزیادی نکردم، روی زمین نشستم ودرسکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم ودر همان جهت حرکت کردم و آن راپیدا کردم.

ذهن وقتی که درآرامش باشد بهترازذهنی که پرازمشغله است فکر می کند.هرروز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد ودر سکوت کامل قرارگیرد وسپس ببینیدچقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد کرد.زندگی خود را آنطور که مایلید سروسامان ببخشید.

یکشنبه 11بهمن لۯیون همسفران عشق به استادی خانم الهه و جمعی از دوستان محبت اغاز به کار نمود.

دستورجلسه :جهان بینی 1و2

                                             ادامه گزارش لۯیون همسفران عشق روزیکشنبه 11بهمن

همسفر ثریا .ش:من خیلی منیت داشتم و هنوز هم متاسفانه منیت در من وجود داره و حرف کسی را قبول نداشتم مخصوصا حرف مسافرم را قبول نمیکردم .با اینکه همیشه هم یه جوری سرم به سنگ میخورد و پشیمان میشدم ولی حالا که به کنگره اومدم یکم منیتم کمتر شده و به حرف مسافرم گوش میدم در صورتی که مشورت کردن را دوست دارم و معتقدم هر سری یه عقلی داره.و امیدوارم یک روزی کاملا ازبین بره .

خانم الهه:ایا میتونم بگم که من به این نقطه که رسیدم منیتم صفر شده یا دروغ نمیگم و غیبت نمیکنم و میتونم چنین ادعایی کنم؟

همسفر :اگر ادم فکر کنه به اون درجه رسیده دیگه نمیتونه اموزش بگیره و متوقف میشه .

همسفر ثریا.ش:به نظر من کسی به طور قطع نمیتونه بگه که من دروغ نمیگم یا منیتم به صفر رسیده چون این برداشت خودش منیت هست حالا شاید اموزش ببینه و کمترش کنه ولی به صفر نمیرسه.

همسفر شهرزاد:طبق اموزش هایی که دیدیم میدونیم ساختارهای منفی هیچوقت به صفر نمیرسن ممکنه کمتر بشن ولی به صفر نمیرسن.من خودم اوایل که شما میگفتین منیت متوجه نمی شدم وتازه متوجه شدم.

همسفر شهلا:من پنج شنبه از نیک اباد که اومدم میخواستم کل جزوه های صورت جلسه این هفته رو بخونم و الان فکر میکنم همش منیت بود چون من نونستم یه لحظه هم بخونمشون و بیمار شدم و خیلی ناامید شدم و امروز یکم بهترم.