جواب
از اعتراضات شیطان
و اما جوابى كه بعضى از بزرگان از همه اعتراضات شیطان داده
اند و اعتراضات او را بى پایه دانسته اند از این قرار است :
راجع به ایراد اول كه گفت : چرا خداوند مرا خلق
كرد؟ جوابش
این است . حكمت خداوند متعال اقتضا مى كند هر چیزى كه امكان وجود داشته باشد آن
را به وجود آورد تا از ذات بى نیاز بارى تعالى كسب فیض كند و فیوضات الهى به او برسد؛
اعم از این كه آن موجود ذاتا پاك سرشت باشد یا پلید، و آن ناپاكى طینت هم مربوط
به خلقت خدا نیست ، بلكه از ذات و هویت و پدیده سرچشمه مى گیرد. شیطان هم یكى از
موجودات و مخلوقات خداوند است كه او را پدید آورده تا كسب فیض نماید، ولى آن ملعون
چون ذاتا پلید بود، خود بینى و كفر بر او غلبه شد و او را سجده و خضوع و خود شكنى
در برابر آدم باز داشت و همین ها باعث شد كه از دستورهاى خداى خود سرپیچى كند
.
در اعتراض دوم كه گفت : چرا خداوند مرا به
شناخت و اطاعت از خود تكلیف كرد، جواب این كه غرض از خلقت این است كه هر كس
به واسطه اطاعت و بندگى و شناخت خدا، نفس خود را از شهوات و آلودگى ها پاك و خالص
گرداند، از صفات حیوانیت و درندگى به صفات خدایى برسد. شرك و كفر، معصیت و ظلمت را از
خود دور و به نور علم منور گرداند. تكلیف به بندگى كردن با سرپیچى و انجام گناه
منافات ندارد. همان طور كه فرو فرستادن باران براى روییدن گناهان و حبوبات در زمین
هاى مرغوب و اثر نكردن آن در زمینهاى شوره زار و صخره هاى كوه ها منافات ندارد .
این گفته او كه اطاعت و بندگى من نفعى به حال
تو ندارد و معصیت من ضررى نمى رساند، حرفى درست و منطقى است .
و سؤال سوم كه گفت : چرا خدا به من امر كرد در مقابل آدم سجده كنم ، حكمت و فایده آن چه بود؟
اولا: سزاوار بود كه او كمى فكر مى كرد و مى
دانست ، هر چه كه خداوند انجام مى دهد یا به آن امر مى كند حكمت هایى نهفته
است هر چند آن حكمت ها را ندانیم و از ما پنهان باشد، خوب بود مى فهمید كه خداى عز
و جل كار عبث و بى فایده انجام نمى دهد .
ثانیا: خداوند، همه اهل آسمان را به سجده
تكلیف كرد، شیطان هم معتقد بود كه جزو آنها است ؛ پس وقتى از دستور خدا سرپیچى
كرد خدا هم او را لعنت نمود .
ثالثا : دستورهاى شرعى براى آزمایش بندگان ، و به
نمایش گذشتن آنها است چه از جهت نیكى و چه از جهت بدى در دل آنان اثر دارند، و نیز
براى این كه حجت را بر آنها تمام نماید، چنانكه مى فرماید :
لیهك من هلك عن بینة و یحیى من حى عن بینة
تا آنها كه هلاك (و گمراه ) مى شوند از روى اتمام حجت باشد و
آنها كه زنده مى شوند و هدایت مى یابند از روى دلیل روشن باشد
شیطان هم به همین منظور تكلیف شد .
و اما جواب
اشكال چهارم كه گفت : چرا خداوند من ، كفار، مشركان و منافقان را عذاب مى كند و
ازدار رحمت و كرامت خود دور مى دارد؟! این است كه ، عذاب در روز قیامت از غضب و انتقام
گرفتن خداوند نیست ؛ زیرا از شاءن خداوند به دور است كه براى بنده ضعیف خود غضب
كند و بخواهد از او انتقام بگیرد .
بلكه عذاب ها از آثار و تبعات گناه و معصیت
و پیروى كردن از هواى نفس است . عكس العمل و نتیجه گناه به جهنم رفتن و هم نشین
شدن با حیوانات موذى (از قبیل مارها و عقرب ها و غیره ) مى شود. مثل مرض هایى كه
به خاطر زیاده روى در خوردن و افراط و تفریط نمودن در شهوات براى انسان پیدا مى شود
كه در نتیجه ، در آینده آن مرض ها موجب درد و ناراحتى بدن انسان مى شود. عذاب و عقوبت
شیطان در روز قیامت و لعن شدن او نتیجه اعمال و رفتار و سرپیچى كردن خود او است
و مربوط به خدا نمى باشد .
جواب اعتراض پنجم كه مى گفت : چرا وسیله رفتن به بهشت
براى من فراهم شد كه بروم و آدم را وسوسه كنم و او را هم از بهشت بیرون كنند، این
است كه ، مهم ترین حكمت و منفعت در بیرون كردن آدم از بهشت این بود كه اگر او بیرون
نمى آمد، همواره در بهشت مى ماند و فقط او از نعمت هاى الهى بهره مند مى شد. ولى
حالا كه او را بیرون كردند از پشت او فرزندان بى شمارى پدید مى آیند كه خدا را تا
روز قیامت اطاعت و عبادت مى كنند. و در هر زمانى عده زیادى از آنان به وسیله علم و
عمل ، عبادت و بندگى به درجات عالى بهشت نایل مى آیند و از نعمت هاى آن استفاده مى
كنند. چه حكمت و فایده اى از این بالاتر كه از پشت او پیامبران كه یكى از آنان حضرت
خاتم الانبیا و فرزندان معصوم آن حضرت صلى الله علیه و آله وسلم به وجود مى آیند
و به درجات رفیع بهشت دست مى یابند .
اما ایراد ششم كه گفت : چرا خداوند مرا بر
اولاد آدم مسلط كرد و طورى قرار داد كه من آنها را ببینم ، ولى آنان مرا نبینند و
من وسوسه و اغوایشان كنم ، جوابش این است كه ، بشر در آغاز ناقص هست . بعضى از آنان
ذلت و سیرتشان پاك و نفسشان نورانى است ، قابل تزكیه و ترقى ، و راغب آخرت اند،
و بعضى از آنان بد ذات و بد سیرت و ناپاك اند، نفسشان ظالمانى و شریر، پیر و شهوات
، كه اگر اغواى شیطان و اطاعت او نبود همه آنان در ظاهر مثل هم بودند. خوبان و
پاكان از بدان و ناپاكان تمیز داده نمى شدند، و راهى براى معرفى و مشخص نمودن آنان
وجود نداشت .
دیگر این كه ، به وسیله وسوسه شیطان ، خوبان
در اثر مخالفت با او به كمال و سعادت مى رسند و راه خدا را در
پیش مى گیرند. بدان و ناپاكان در اثر اغواى او آخرت را فراموش مى كنند و مشغول
دنیا و تعمیر و آبادانى آن مى گردند .
هم چنین این كه ، دنیا به واسطه فریب خوردگان
آباد و تعمیر نمى شد كما این كه در حدیث قدسى وارد شده.. .
و اما ایراد و اعتراض هفتم آن
ملعون كه گفت : چرا خداوند تا زمان زیادى به من مهلت داد و
فایده آن چه بود؟ باید گفت : كه بودن شیطان بستگى به حیات بشر دارد و تا زمانى كه
اولاد آدم در روى كره خاكى باشند، شیطان هم باید باشد؛ زیرا همان طور كه گفتیم
بقاى شیطان براى تمیز دادن خوبان از بدان و براى آباد شدن جهان .
شیطان
در کمینگاه صفحة 110
موضوع:
شیطان شناسی، برچسب ها:
شیطان شناسی ( جواب از اعتراضات شیطان )،