حدیث سازان رسوا مى شوند!
نقل شده است كه پس از آنكه مامون دخترش را به امام جواد
تزویج كرد در مجلسى كه مامون و امام و
یحیى بن اكثم و گروه بسیارى در آن حضور داشتند،
یحیى به امام گفت: روایت شده است كه جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا
محمد! خدا به شما سلام مى رساند و مى گوید: «من از ابوبكر راضى هستم، از او بپرس
كه آیا او هم از من راضى است؟ » . نظر شما درباره این حدیث چیست؟
امام فرمود: من
منكر فضیلت ابوبكر نیستم، ولى كسى كه این خبر را نقل مى كند باید خبر دیگرى را نیز
كه پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان كرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «كسانى
كه بر من دروغ مى بندند، بسیار شده اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر كس
بعمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما
نقل شد، آن را به كتاب خدا و سنت من عرضه كنید، آنچه را كه با كتاب خدا و سنت من
موافق بود، بگیرید و آنچه را كه مخالف كتاب خدا و سنت من بود، رها كنید» .
امام جواد افزود: این روایت (درباره ابوبكر) با كتاب خدا
سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و مى دانیم در دلش چه
چیز مى گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیكتریم»
آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبكر بر خدا پوشیده بوده است تا
آن را از پیامبر بپرسد؟ ! این عقلا محال است.
یحیى گفت: روایت شده است كه: «ابوبكر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند»
.
حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت شود، چرا كه
جبرئیل و میكائیل دو فرشته مقرب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهى از آن دو سر نزده
است و لحظه اى از دایره اطاعت خدا خارج نشده اند، ولى ابوبكر و عمر مشرك بوده
اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده اند، اما اكثر دوران عمرشان را در
شرك و بت پرستى سپرى كرده اند، بنابر این محال است كه خدا آن دو را به جبرئیل و
میكائیل تشبیه كند.
یحیى گفت: همچنین روایت شده است كه: «ابو بكر و عمر دو
سرور پیران اهل بهشتند» . درباره این حدیث چه مى گویید؟ .
حضرت فرمود: این روایت نیز محال است كه درست باشد، زیرا
بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان یافت نمى شود (تا ابو بكر و عمر سرور
آنان باشند! ) این روایت را بنى امیه، در مقابل حدیثى كه از پیامبر اسلام صلى الله
علیه و آله و سلم درباره حسن و حسین-علیهما السلام-نقل شده است كه «حسن و حسین دو
سرور جوانان اهل بهشتند» ، جعل كرده اند.
یحیى گفت: روایت شده است كه «عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت
است».
حضرت فرمود: این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان
مقرب خدا، آدم، محمد صلى الله علیه و آله و سلم و همه انبیا و فرستادگان خدا حضور
دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمى شود ولى با نور عمر روشن مى گردد؟!
یحیى اظهار داشت: روایت شده است كه «سكینه» به زبان عمر
سخن مى گوید (عمر هر چه گوید، از جانب ملك و فرشته مى گوید).
حضرت فرمود: من منكر فضیلت عمر نیستم؛ ولى ابوبكر، با
آنكه از عمر افضل است، بالاى منبر مى گفت: «من شیطانى دارم كه مرا منحرف مى كند،
هرگاه دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست باز آورید» .
یحیى گفت: روایت شده است كه پیامبر فرمود: «اگر من به
پیامبرى مبعوث نمى شدم، حتما عمر مبعوث مى شد» .
امام فرمود: كتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست تر است،
خدا در كتابش فرموده است: «به خاطر بیاور هنگامى را كه از پیامبران پیمان گرفتیم،
و از تو و از نوح... » . از این آیه صریحا بر مى آید كه خداوند از پیامبران پیمان
گرفته است، در این صورت چگونه ممكن است پیمان خود را تبدیل كند؟ هیچ یك از
پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرك نورزیده اند، چگونه خدا كسى را به
پیامبرى مبعوث مى كند كه بیشتر عمر خود را با شرك به خدا سپرى كرده است؟! و نیز
پیامبر فرمود: «در حالى كه آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من
پیامبر شدم» .
باز یحیى گفت: روایت شده است كه پیامبر فرمود: «هیچگاه
وحى از من قطع نشد، مگر آنكه گمان بردم كه به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده
است» ، یعنى نبوت از من به آنها منتقل شده است.
حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امكان ندارد كه
پیامبر در نبوت خود شك كند، خداوند مى فرماید: «خداوند از فرشتگان و همچنین از
انسانها رسولانى بر مى گزیند» . (بنابر این، با گزینش الهى، دیگر جاى شكى براى
پیامبر در باب پیامبرى خویش وجود ندارد).
یحیى گفت: روایت شده است كه پیامبر صلى الله علیه و آله
و سلم فرمود: «اگر عذاب نازل مى شد، كسى جز عمر از آن نجات نمى یافت».
حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر
اسلام فرموده است: «و مادام كه تو در میان آنان هستى، خداوند آنان را عذاب نمى كند
و نیز مادام كه استغفار مى كنند، خدا عذابشان نمى كند» . بدین ترتیب تا زمانى كه
پیامبر در میان مردم است و تا زمانى كه مسلمانان استغفار مى كنند، خداوند آنان را
عذاب نمى كند .
سیره پیشوایان صفحة 551
موضوع:
پرسش و پاسخ های جالب،