خوشبختی از آن كسی است كه در فضای شکرگزاری زندگی كند چه دنیا به كامش باشد و چه نباشد چه آن زمان كه می دود و نمیرسد و چه آن زمان كه گامی برنداشته،خود را در مقصد می
بیند چرا كه خوشبختی چیزی جز آرامش نیست و هر كس كه این موهبت الهی را دارد خوشبخت است … استاد سخن سعدی فرموده است : « متکلم را تا کسی عیب نگیرد ، سخنش صلاح نپذیر » تا سخن شما را به انتقاد نکشند نارسایی های و ناهمواری های گفتار خویش را در نخواهید یافت. چگونه در
زندگــــی موفـــــق شوید؟؟ با ملایمت - سخن بگویید عمیق - نفش بکشید شیک -لباس بپوشید صبورانه - رفتار کنید نجیبانه - رفتار کنید همواره - پس انداز کنید عاقلانه - بخورید کافی - بخوابید بی باکانه - عمل کنید خلاقانه - بیندیشید صادقانه - کسب کنید هوشمندانه - خرج کنید آدینه در اصل آذینه روز بوده است. روز (آذین وآرایش) ایرانیان در روز پایانی هفته خود را می آراستند و به گردش و مهمانی می رفتند. آدینه همان آذینه است و ما امروزه تلفّظ ذال این واژه را دیگر در فارسی نداریم. در فارسی امروز، ذال به دال تبدیل شده است. عرب این روز را جُــمُــعَــة نامیده؛ یعنی روز گردهمایی. در گذشته کلماتی که دال داشته اند، ذال نوشته و تلفظ می شدند و امروز ما این تلفظ را در این موارد نداریم. در کلماتی مثل آذینه (آدینه)، بوذ (بود)، بوذن (بودن) و ... این ذال ها به دال تبدیل شده اند. شنبه:این واژه از واژه ی شپت در عبری گرفته شده.این واژه ی عبری به عربی هم
رفته و در آن جا به السبت دگرگون شده است.در ارمنی هم این واژه را
"شاپات"می گویند. چم(معنای) واژه ی شپت "روز آسودگی" است.برای این که یهودیان(که به
زبان عبری سخن می گویند)روز نخست هفته را استراحت می کنند.با آشکار شدن
چم(معنای)واژه ی شنبه چم(معنای)روز های دیگر نیز آشکار می شود.برای نمونه
یکشنبه یعنی یک شب پس از شنبه و دوشنبه یعنی دو شب پس از شنبه و همین روند
تا پایان ادامه دارد.چم(معنای) واژه ی آدینه هم که در بالا ذکر شدمی شود:روز آذین و
آرایش.معنای برابر عربی این واژه نیز می شود روز جمع شدن و روز گرد هم
آمدن.
گفت : من مادرت هستم ، که بهشت در دستان من بود !
گفتم : پس چرا الان زیر پای توست ؟ گفت : آن را زمین گذاشتم ...
تا تو را در آغوش بگیرم ... ! بوی بهشت می دهد دست دعای مادرم زندگی خالی نیست: مهربانی
هست، سیب هست، ایمان هست.
از بین روایتهای فراوان «تاریخ بیهقی،» داستان حسنک وزیر از بهترینهاست، هرچند که بهقول فردوسی، «یکی داستان است پر آب چشم.» من این داستان را بارها خواندهام و هر بار چیز تازهای از آن آموختهام. «ابوعلی حسن بن محمد
میکال،» معروف به «حسنک،» مردی از خاندان میکائیلیان، از خاندانهای معروف نیشابور در قرون
چهار و پنج هجری، بود. او در دربار سلطان محمود غزنوی سمت وزارت داشت و از «غلام و
ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت» مستغنی بود. حسنک گمان میکرد که بعد از محمود،
پسر او «امیرمحمد» بر تخت سلطنت تکیه خواهد زد؛ بههمین دلیل، دل «مسعود،» دیگر
فرزند سلطان، را «بیازرد» و «چیزها کرد.» امیرمحمد پس از مرگ پدرش بر اریکهی قدرت
تکیه زد اما چه سود که بهقول حافظ، «دولت مستعجل بود.» مسعود، که هنگام مرگ پدرش
در عراق بود، به خراسان لشگر کشید و برادرش را شکست داد و کور کرد و خودش سلطنت را
بهدست گرفت. دشمنان و حاسدان و بدخواهان حسنک دست به کار شدند. در راس آنها «بوسهل زوزنی» بود که پس از «بونصر مشکان،» به دبیری دیوان رسالت رسیده بود. میگفتند حسنک «قرمطی» است. (قرمطی متعلق به طایفهای از فرقهی اسماعیلیست؛ در آن زمان با اسماعیلیه و قرمطیان مبارزهای شدید انجام میشد). این تهمت از دربار خلیفهی عباسی نشأت گرفته بود و سلطان محمود زیر بار آن نرفته بود، اما حالا که مسعود بر تخت نشسته بود، بهترین بهانه برای کشتن حسنک محسوب میشد. سلطان مسعود بیمیل نبود از خون این وزیر خوشنام و محتشم بگذرد: «چون خدای عز و جل بدان آسانی تخت ملک را به ما داد، اختیار آن است که عذر گناهان بپذیریم و به گذشته مشغول نشویم.» بسیاری از بزرگان و صاحبمنصبان دربار و مردمان شهر هم مخالف کشتن حسنک بودند. با وجود این، توطئهی بوسهل زوزنی و دیگر بدصفتان نتیجه داد و حکم مرگ حسنک را صادر کردند. او را به دار کشیدند، سرش را از تن جدا کردند، و جسدش را هفت سال بر دار نگه داشتند. «جهان خورده و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است.» (حسنک وزیر، پیش از بر دار کشیدهشدن)
افسانه های موجود در زبان و ادب فارسی- همانند قصه های آن بسته به موضوع، سبک نگارش و تیپ قهرمانانشان، به انواع مختلف: عامیانه، ادبی، حماسی، عشقی، اخلاقی، مذهبی، ملی و با نامهای: کودکان، پریان، حیوانات و غیره تقسیم می شوند.
افسانه تمثیلی اغلب قصه کوتاهی است درباره حیوانات
که از آن با عنوان افسانه حیوانات نیز یاد شده است. در افسانه تمثیلی گاهی انسان و
اشیاء نیز شخصیت های اصلی هستند. افسانه تمثیلی به علت خصوصیت تمثیلی آن دارای دو
سطح است، سطحی حقیقی و سطحی مجازی. حکایت اخلاقی حکایت اخلاقی نیز مثل افسانه تمثیلی گاهی از خصوصیت های تمثیلی
برخوردار است اما شخصیت های آن مردمانند. حکایت اخلاقی که برای ترویج اصول مذهبی و
درس های اخلاقی نوشته شده؛ قصه ساده و کوتاهی است که حقیقت های کلی و عام را تصویر
می کند و ساختار آن نه به مقتضیات عناصر درونی خود بلکه در جهت تحکیم و تأیید
مقاصد اخلاقی گسترش می یابد و این قصد و غرض معمولاً صریح و آشکار است.
افسانه پریان قصه هایی است درباره پریان، دیوها، جن ها، غول ها، اژدها و دیگر موجودات مافوق طبیعی و جادوگرانی که حوادثی شگفت آور و خارق العاده را می آفرینند و در زندگی افراد بشر اغلب از بدجنسی و گاه از مهربانی تغییراتی به وجود می آورند. افسانه پریان اغلب پایانی خوش دارد و بخشی از ادبیات عامیانه است و از سنت شفاهی قصه گویی ملت ها، سینه به سینه به ما رسیده است. بعضی منشاء قصه های پریان را کتاب "هزار و یک شب" دانسته اند. افسانه پهلوانان
گفته
بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت پدر
بزرگ رو به نوه: ما سه
چیز را در دوران کودکی جا گذاشتیم :
چشمهایت
را ببند، این شعر ( گل و گل ) در قالب مسمط تضمینی ( مسمط مخمس ) می باشد. مسمّط ؛شعری است که از رشته های گوناگون پدید می آید و قافیه رشته ها متفاوت است و در هر رشته همه مصراع ها به جز مصراع آخر هم قافیه اند. بند ؛ حلقه اتصال همه رشته ها در مسمّط است و مصراع آخر هر بخش را گویند. مسمّط تضمینی ، شعری است که شاعر، بیت های یک غزل را به ترتیب در پایان رشته های مسمّط می آورد و تعداد رشته ها، تابع تعداد بیت های غزل است و یکی از زیباترین و مشهورترین مسمط های تضمینی شعر فارسی، از شیخ بهایی ، که از غزل خیالی بخارایی تضمین شده و بند نخستین آن چنین است: تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه؟ «ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه» هر بخش از مسمط را یک رشته میگویند. قافیهٔ رشتهها متفاوت است و در هر رشته تمام مصراعها جز مصراع آخر همقافیه است. در مسمط، مصراع آخر هر رشته را بند میگویند. بندها همقافیه و حلقهٔ اتصال همهٔ رشتهها به یکدیگر است. بنیانگذار این قالب منوچهری دامغانی شاعر قرن پنجم است، که همهٔ مسمطات وی مسدساند. مشهورترین مسمط فارسی را نیز منوچهری سرودهاست، که با بیت زیر آغاز میگردد:
بنابراین تکهشعر بالا یک «رشته» است و «کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار» بند آن بهشمار میآید. در وجه تسمیه مسمط گفتهاند که از سمط گرفته شده که در عربی به معنای رشته یا در رشته کشیدن مروارید است. و از آنجا که در قالب شعری، همه بخشهای یک شعر با بیتهای مصراعی خاص دنبال میشوند که یا از نظر قافیه مشابه و یگانهاند و یا مصراع بهعینه تکرار میشود، بدین وسیله گویی رشتهای در میان آنها کشیده شده باشد. به مسمطهایی که بند و رشتهٔ مسمط آنها مجموعهٔ سه مصراع باشد، مسمط مثلث (سهتایی) اطلاق میشود. همینطور، به چهارمصراعی مربع (چهارتایی)، به پنجمصراعی مخمس (پنجتایی)، و به ششتایی مسدس و به هشت تایی مثمّن می گویند.که در میان همه این موارد مسدس از همه رایج تر است. تفاوت «رشته» در ترجیع بند با مسمط ؛ در ترجیع بند هر رشته، غزلی مستقل است ولی مسمط هر رشته آن سه تا شش مصراع دارد. پدید آورنده قالب مسمط ؛ «منوچهری دامغانی» است دلیل نامیدن قالب مسمط تضمینی به این نام ؛ گاهی شعرا آخرین مصراع هر رشته (بند) را از یک بیت از غزل شاعر معروف دیگر می آورند، بنابراین تعداد رشته های چنین مسمطی برابر با تعداد ابیات غزل آن شاعری است که تضمین می شود، این نوع مسمط را «مسمط تضمینی» گویند. مسمط از قالب های ابداعی پارسی زبانان است که بنا بر اختیار شاعر،از چندین بخش تشکیل می شود.بدین صورت که در هر بخش،همه ی مصراع های آن بخش غیر از مصراع پایانی آن بخش با هم، هم قافیه اند. در مسمط هر بخش را "رشته"و مصراع پایانی هر بخش یا رشته را"بند"می گویند.زیبایی مسمط در این است که مصراع پایانی بخش اول، با مصراع پایانی بخش های دیگر هم قافیه است. بنیانگذار مسمط"منوچهری دامغانی"شاعر قرن پنجم و شاعر دربار محمود و مسعود غرنوی است.موضوع مسمط بیشتر وصف بهار و زیبایی های آن است ولی با این حال موضوعاتی دیگر نظیر:اشعار سیاسی،تغزل،مدح و...را نیز شامل می شود. مسمط از زمان تولد کم و بیش مورد توجه شاعران بود ولی با ظهور"میرزا حبیب
ا...شیرازی"متخلص به"قاآنی"در دوره ی فتحعلیشاه قاجار مجددآ بر سر زبان ها افتاد. بی شک از بهترین مسمط سرایان،"منوچهری دامغانی"و"قاآنی شیرازی"هستند. به طور کلی،مسمط نباید از 3 مصراع کمتر و نباید از 7 مصراع بیشتر باشد. تذکر 1-ابیاتی که در داخل گیومه می باشد متعلق به سعدی است و بقیه ی مصراع ها متعلق به بهار است. تذکر 2-کلمات"دستم"،"مستم"نشستم"و"هستم"کلمات قافیه و بند مخمس هستند. تذکر3-کلماتی که با رنگ قرمز مشخص شده اند ، قافیه های عادی هر بخش هستند. شبی در محفلی با آه و سوزی شنیدستم که مرد پاره دوزی چنین می گفت با پیر عجوزی ((گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم)) گرفتم آن گل و کردم خمیری خمیری نرم و نیکو چون حریری معطر بود و خوب و دلپذیری ((بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم)) همه گل های عالم آزمودم ندیدم چون تو و عبرت نمودم چو گل بشنید این گفت و شنودم ((بگفتا من گلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گل نشستم)) گل اندر زیر پا گسترده پر کرد مرا با همنشینی مفتخر کرد چو عمرم مدتی با گل گذر کرد ((کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم))
|