محاسبه ی عمر(فارسی هفتم درس زندگی همین لحظه هاست)

از بایزید بسطامی پرسیدند: عمر تو چند است؟

گفت: چهارسال.

گفتند: این چگونه باشد؟


گفت: هفتاد سال است تا در حجاب دنیا مانده ام ، اما چهار سال است که وی را می بینم  و

 روزگار حجاب از عمر نشمارم.

تاریخ ارسال : شنبه 24 اسفند 1392 07:31 ب.ظ | نویسنده : شهره شهیاد

اتباع ----- تابع و متبوع - فارسی هفتم - روان خوانی مرخصی


اتباع :  ( از او پیروی کرد -  در پی کسی رفتن» و پیروی کردن  )  لفظی

 

است مهمل و بی معنی یا فاقد معنی روشن. آن دنبا ل اسم یاصفت می آید

 

برای تاکید و گسترش معنی آنها یا بیان نوعی مفهوم جنس یا قسم .ممکن

 

است معنی نیز داشته باشد مثل  شایسته  بایسته .

 

.از این دو کلمه یکی اصلی است که آن را 'متبوع 'می‌خوانند و دیگری فرعی که 'تابع 'نامیده

 

می‌شود'

 

اتباع از این جهت که در لفظ و معنی و مکان تابع کلمه اصلی است بدین اسم

 نامیده شده است و چون معمولا در ترکیب با کلمه،  مهمل و بی معنی

 

است و یا حداقل معنی روشنی ندارد .آن را تابع مهمل( بیهوده - کلام

 

بیهوده ) نیز گفته اند .مانند: بغل مغل - رخت و پخت ،یعنی : رخت و و امثال

 

آن -لباس و چیزهایی ازآن قبیل   .دکتر مکتر ،یعنی صنف دکترها و پزشک ها

 

-دکترو افرادی از آن صنف و طبقه چون جرّاح و غیره .اتباع گاهی همراه واو

 

عطف است و گاهی بی همراهی آن .همانند :مرج -پخت-مکتر-توک در

 

ترکیبات هرج و مرج -رخت و پخت-دکتر مکتر-تک و توک .

 

گاهی معنی کلمه متبوع نیزکاملا روشن نیست ،مانند شرو ور ،که شاید شر

 

معنی و عامیانه شعر باشد .اتباع بیشتر اختصاص به تداول عامه دارد و در

 

ادبیات فولکوریک بیشتر رایج است .گاهی در اتباع بر خلاف معمول ،لفظ بی

 

معنی دراول می آید مانند بهمان و فلان -چک و چانه -سلمبه و قلمبه-نک و

 

 نال .

 

انواع و اشکال اتباع :

  الف ) تبدیل حرف اول کلمه به «م» بدون تغییرات دیگر :

 تارو مار -دکترمکتر -خرده مرده-تازه مازه-کتاب متاب -پول مول - قلم ملم -

بچه مچه - کژ مژ -چاق ماق  جاهل ماهلها .

 

  اگر کلمه خود با میم آغاز شود اتباع معمولا با «پ»می آید : مرغ پرغ

 -مرد پرد . 

  
ب) تبدیل حرف اول کلمه به «پ» بدون تغیرات دیگر خرت و پرت - چرند و

پرند - ساخت و پاخت - شلوق پلوق - 

ج) تبدیل حرف اول به حروفی از قبیل «ل- و - ب- ت- ف- س »بدون

 

تغییرات دیگر : آش و لاش - شرو ور - هاج و واج - «حیص و بیص - کار و بار -

اخم و تخم -) ...

د ) تبدیل حرکت اول به u (او): هارت و هورت - خرت و خورت - تک و توک -

 شیفته و شوفته - سیت و سوت - چاپ و چلوپ - چاله چوله -لات و لوت -

 

 پرت و پلا - قرض و قوله «کج و کوله - پول و پله - چاق و چله - خاک و خل -

 

 آت آشغال - گاه گدار - فلان و بهمان »

 

 ازاتباع یکی از انواع اسم مرکب ساخته میشود : چرند و پرند « چیز و میز »

تاریخ ارسال : جمعه 23 اسفند 1392 10:01 ق.ظ | نویسنده : شهره شهیاد

شعر خوانی گل و گل فارسی هفتم صفحه 102

 

این شعر ( گل و گل ) در قالب مسمط تضمینی  ( مسمط مخمس )  می باشد.

مسمّط ؛شعری است که از رشته های گوناگون پدید می آید و قافیه رشته ها متفاوت است و در

 هر رشته همه مصراع ها به جز مصراع آخر هم قافیه اند.

بند ؛ حلقه اتصال همه رشته ها در مسمّط  است  و مصراع آخر هر بخش را گویند.

 مسمّط تضمینی ، شعری است که شاعر، بیت های یک غزل را به ترتیب در پایان رشته های مسمّط می آورد و تعداد رشته ها، تابع تعداد بیت های غزل است  و یکی از زیباترین و مشهورترین مسمط های تضمینی شعر فارسی، از شیخ بهایی ، که از غزل خیالی بخارایی تضمین شده  و بند نخستین آن چنین است:

تا کی به تمنای وصال تو یگانه                  

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه؟            

«ای تیر غمت را دل عشاق نشانه   جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه»

هر بخش از مسمط را یک رشته می‌گویند. قافیهٔ رشته‌ها متفاوت است و در هر رشته تمام مصراع‌ها جز مصراع آخر هم‌قافیه است. در مسمط، مصراع آخر هر رشته را بند می‌گویند. بندها هم‌قافیه و حلقهٔ اتصال همهٔ رشته‌ها به یکدیگر است.

بنیان‌گذار این قالب منوچهری دامغانی شاعر قرن پنجم است، که همهٔ مسمطات وی مسدس‌اند.

مشهورترین مسمط فارسی را نیز منوچهری سروده‌است، که با بیت زیر آغاز می‌گردد:

خیزید و خزآرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگِ رزان است که بر شاخ رزان است
گویی به مثل پیرهن رنگرزان است
دهقان ز تعجب سرانگشت گزان است
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار

بنابراین تکه‌شعر بالا یک «رشته» است و «کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار» بند آن به‌شمار می‌آید.

در وجه تسمیه مسمط گفته‌اند که از سمط گرفته شده که در عربی به معنای رشته یا در رشته کشیدن مروارید است. و از آن‌جا که در قالب شعری، همه بخشهای یک شعر با بیت‌های مصراعی خاص دنبال می‌شوند که یا از نظر قافیه مشابه و یگانه‌اند و یا مصراع به‌عینه تکرار می‌شود، بدین وسیله گویی رشته‌ای در میان آنها کشیده شده باشد.

به مسمط‌هایی که بند و رشتهٔ مسمط آن‌ها مجموعهٔ سه مصراع باشد، مسمط مثلث (سه‌تایی) اطلاق می‌شود. همینطور، به چهارمصراعی مربع (چهارتایی)، به پنج‌مصراعی مخمس (پنج‌تایی)، و به شش‌تایی مسدس و به هشت تایی مثمّن می گویند.که در میان همه این موارد مسدس از همه رایج تر است.

 تفاوت «رشته» در ترجیع بند  با مسمط ؛  در ترجیع بند هر رشته، غزلی مستقل است ولی مسمط هر رشته آن سه تا شش مصراع دارد.

پدید آورنده قالب مسمط ؛  «منوچهری دامغانی» است

 دلیل نامیدن  قالب مسمط تضمینی به این نام  ؛  گاهی شعرا   آخرین مصراع هر رشته (بند) را از یک بیت از غزل شاعر معروف دیگر می آورند، بنابراین تعداد رشته های چنین مسمطی برابر با تعداد ابیات غزل آن شاعری است که تضمین می شود، این نوع مسمط را «مسمط تضمینی» گویند.

مسمط از قالب های ابداعی پارسی زبانان است که بنا بر اختیار شاعر،از چندین بخش تشکیل می

شود.بدین صورت که در هر بخش،همه ی مصراع های آن بخش غیر از مصراع پایانی آن بخش

 با هم، هم قافیه اند.

در مسمط هر بخش را "رشته"و مصراع پایانی هر بخش یا رشته را"بند"می گویند.زیبایی

مسمط در این است که مصراع پایانی بخش اول، با مصراع پایانی بخش های دیگر هم قافیه

است.

بنیانگذار مسمط"منوچهری دامغانی"شاعر قرن پنجم و شاعر دربار محمود و مسعود غرنوی

است.موضوع مسمط بیشتر وصف بهار و زیبایی های آن است ولی با این حال موضوعاتی دیگر

نظیر:اشعار سیاسی،تغزل،مدح و...را نیز شامل می شود.


مسمط از زمان تولد کم و بیش مورد توجه شاعران بود ولی با ظهور"میرزا حبیب

 

 ا...شیرازی"متخلص به"قاآنی"در دوره ی فتحعلیشاه قاجار مجددآ بر سر

 زبان ها افتاد. بی شک از بهترین مسمط سرایان،"منوچهری

دامغانی"و"قاآنی شیرازی"هستند.

 به طور کلی،مسمط نباید از 3 مصراع کمتر و نباید از 7 مصراع بیشتر باشد.

تذکر 1-ابیاتی که در داخل گیومه می باشد متعلق به سعدی است و بقیه ی مصراع ها متعلق به بهار است.

تذکر 2-کلمات"دستم"،"مستم"نشستم"و"هستم"کلمات قافیه و بند مخمس هستند.

تذکر3-کلماتی که با رنگ قرمز مشخص شده اند ، قافیه های عادی هر بخش هستند.


شبی در محفلی با آه و سوزی     شنیدستم که مرد پاره دوزی

چنین می گفت با پیر عجوزی     ((گلی خوشبوی در حمام روزی

                  رسید از دست محبوبی به دستم))

گرفتم آن گل و کردم خمیری     خمیری نرم و نیکو چون حریری

معطر بود و خوب و دلپذیری     ((بدو گفتم که مشکی یا عبیری

                  که از بوی دلاویز تو مستم))

همه گل های عالم آزمودم        ندیدم چون تو و عبرت نمودم

چو گل بشنید این گفت و شنودم    ((بگفتا من گلی ناچیز بودم

                ولیکن مدتی با گل نشستم))

گل اندر زیر پا گسترده پر کرد      مرا با همنشینی مفتخر کرد

چو عمرم مدتی با گل گذر کرد     ((کمال همنشین در من اثر کرد

               وگرنه من همان خاکم که هستم))

 

تاریخ ارسال : شنبه 12 بهمن 1392 08:20 ق.ظ | نویسنده : شهره شهیاد

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات