آدم ها گریه می کنند نه به خاطر اینکه ضعیف هستند،
به این خاطر که مدت زیادی قوی هستند.
آدم ها گریه می کنند نه به خاطر اینکه ضعیف هستند، به این خاطر که مدت زیادی قوی هستند. اگر دوستی به مهمانی دلِ تنهای ما آمد و پایش را در مــحرابِ خلوت دلِ تنهای
ما گذاشت و وقتی پای شنودِ گلواژه های صورتی او نشـستیم، ذهن و دل ما را چون
پرستویی سبکبال به دنبال شمیمِ خویش و در نهایت به سوی حضرت عشــــــــق
رهنمون ساخت، باید بدانیم که آری، خودِ اوست، نیمه یِ گمشده مان
نامی نداشت و شناسنامهای هم.
پیشانیاش، شناسنامهاش بود. محل تولدش دنیا بود و صادره از بهشت. هیچوقت نشانی خانهاش را به ما نداد. فقط میگفت: ما مستأجر خداییم با خدا قرار دارم. تنها بود و فكر میكردیم شاید بیكس و كار است. خودش ولی میگفت: كس و كارم خداست. برای خدا نامه مینوشت. برای خدا گل می فرستاد. برای خدا تار میزد. با خدا غذا میخورد. با خدا قدم میزد. با خدا فكر میكرد. با خدا بود.،همین. هر وقت هم كه پیش ما میآمد، میگفت: باید زودتر بروم، تو را به خدا! اما اگر شما روزی باز مؤمن دیوانهای دیدید، دیوانگیاش را از او نگیرید، زیرا جهان سخت به دیوانگی مؤمنانه محتاج است! خانم عرفان نظرآهاری
غصه هایت که ریخت،
تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش قاب کن و بزن به دیوار دلت ... دلت را محکم تر اگر بتکانی تمام کینه هایت هم می ریزد و تمام آن غم های بزرگ و همه حسرت ها و آرزوهایت
خـانه
تـکانی دلـت و سال نو مبـارک
دست به خاک میزنی طلا بشه!
الهی دست به خاک میزنی طلا بشه! مادربزرگم همیشه دعام میکرد! کجاست تا ببینه قیمت خیلی چیزا بیشتر از طلا شده کاش بود و می دید توی این دنیای طلایی محبت و عشق نایاب شده همه سردرگم و آشفته به در و دیوار میزنند و دربه در دنبال یک جو وفا و محبتند، نیست تا ببینه مادر و پدرا تشنه ی محبت بچه هاشون هستند و ازشون دریغ میشه ! نیست تا ببینه دخترای ما طلا می دهند و عشق به جایش گدایی می کنند! چه خوب که نیستی تا ببینی مردمی که برای تبرّک دم خورد لیوان آبشو با بسم الله و صلوات به نیّت شفا می خوردند حالا آبو میریزند و لیوانشو مچاله میکنند توی سطل زباله! چه خوب که نیستی ببینی به جای سلام و تعظیم جلوی خان باجی ملّاباشی،بچه های مدرسه به دکمه ی باز شده ی معلمشان می خندند و تو چشاش نگاه می کنند و میگند شما قدیمیا خیلی چیزارو نمیدونید!! یادمه روزی را که برای دعواهای زن همسایه با شوهرش اشک ریختی و سر سجادّه دعاشون کردی؛ سر سفره ی عقد پسرعموم گفتی :مطلّقه و بیوه و با چادر مشکی نیایید شگون نداره! نیستی پلّه های دادگاه هارو ببینی چطور پر میشه و خالی میشه! چه خوب که نیستی ببینی مردم به جای احوالپرسی ،ازهم قیمت ارز و دلار و سکّه می پرسند! اگر بودی برای دلهای سرد و یخ زده یمان غصّه می خوردی! ای کاش بودی و دست نوازشی بر سرم می کشیدی و برایم دعا میکردی به هر چی دست میزنم گلی بشه تا به عشق تقدیمش کنم و لبخندی بر لبی بنشانم . شاید بازم دلی شاد شود و لبخندی کاشته شود! شاید !!! دلــگیـــر مباش . دلت کہ گیـر باشد ، رهـــــا نمے شوی ! خـداونـد ، بند گــاטּ ِ خود را ، با آنچہ بہ آטּ « دل » بســته اند مے آزمــاید !! هرکه منظور خود از غیر خدا می طلبد چون گدایی است که حاجت زگدا می طلبد
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است نه در آن بالاها ! مهربان، خوب، قشنگ ... چهره اش نورانیست گاه گاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من او مرا می فهمد ! او مرا می خواند، او مرا می خواهد، او همه درد مرا می داند ... یاد او ذکر من است، در غم و در شادی چون به غم می نگرم، آن زمان رقص کنان می خندم ... که خدا یار من است، که خدا در همه جا یاد من است او خدایست که همواره مرا می خواهد او مرا می خواند او همه درد مرا می داند... برآن چه گذشت ، آن چه شکست ، آن چه نشد... حسرت نخور ؛ زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمی شد...
آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را ای فرزند آدم !
- « توشه » را افزون كن ، كه « راه » {آخرت و رسیدن به سعادت } ، دور است ، دور ! - و « كشتی» را تعمیر كن ، كه « دریا » عمیق است ، عمیق ! - و « بار » { های بیهوده را } فرو گذار - و خود را سبكبار كن كه «صراط » ، باریك و دقیق است ، دقیق ! - و « عمل » خود را پیراسته كن ، كه « حسابرس» بینا است ، بینا ! - و خفتن خویش را به تاخیر انداز و آنرا برای درون قبر بگذار ! - و فخر كردنت را برای هنگامه برپایی « میزان » { در قیامت } بگذار . - و خواهش های دلت را برای بهشت واگذار . - و آسودگی ات را برای جهان آخرت بگذار . - و لذت جویی ات را برای { زیستن در كنار } پاكان بهشتی وا گذار . - و برای من باش تا من – نیز – برای تو باشم . - و با سبك شمردن دنیا ، به من نزدیك شو و تقرب بجوی . - و با دشمن داشتن بدكاران و – نیز – دوستی با نیكان ، خویشتن را از آتش ، دور بدار . - پس { بدان كه } خداوند ، پاداش نیكو كاران را تباه نمی كند .
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند گنجشک می خندید... |