سلام
برای پست قبل انقدر نظرات زیاد بود که نمیدونستم کدومارو جواب بدم :|
درنتیجه خودم یه نتیجه گرفتم. تا دیگه به شما هم فشار نیاد اذیت بشید :|
تصمیم گرفتم برم دانشگاه آزاد رشته ی نقاشی
بالاخره باید به رویاهایی که داشتم برسم. همینجوری تا اخر عمرم رویا نمونن. بشن واقعیت ...
بخاطر اینکه وقتی 30 سالم شد نگم زندگیم اونجور که میخواستم پیش نرفت.میخام وقتی پیر شدم بگم زندگیمو خودم ساختم
خودم انتخاب کردم و سرنوشت برام انتخاب نکرد
فقط باید روی شجاعتم کار کنم
اینکه وقتی یه تصمیمی میگیرم بدون ترس و با شجاعت انجامش بدم
همیشه یه ترس و استرسی تهش هست...
میخام شجاع باشم
شما چقدر شجاع هستین؟
برای تمرین شجاع شدن چه پیشنهادی دارین؟
بیایین راجع این صحبت کنیم که دانشگاه دولتی شهر دیگه بهتره یا دانشگاه آزاد شهر خودمون؟
دوست دارم نظراتتونو بشنوم
و اینکه اگه کسی تجربه اینطوری داره حتما بگه
یه هم فکری بکنیم به یه نتیجه ای برسم من برای ادامه تحصیلم :)
سلام
+ یادم رفت سالگرد معلم فیزیکمو شرکت کنم ...
نمیدونم چیشد که یادم افتاد وبلاگم در چه حاله ؟
قبلا که سنم کمتر بود و دغدغه ای نداشتم این وبلاگ شاید هرروز آپدیت میشد
اما الان هر لحظه ذهنم درگیر یه مسعله س ...
مهم ترین مسعله آیندمه ...
اینکه زندگیم تا چه اندازه میتونه اونی باشه که خودم میخام
واقعا حداکثر تلاشم اینه که زندگیم اونی باشه که خودم میخام. اما همیشه 100 درصد اونطور نیس ...
اونم بخاطر خیلی چیزاس ... مثلا کشورم ... مثلا اطرافیانم ...
حس میکنم چقدر از 6-7 ماه قبل تغییر کردم ...
شنیدین که میگن جوان به حادثه ای پیر میشود گاهی ....
رویاهام وقتی دود شد رفت هوا پیر شدم ...
جدیدن یه کور سوی امیدی تو دلم روشن شده
به اسم کنکور هنر
دانشگاه هنر های زیبای تهران
بدجور بهش فکر میکنم
نمیدونم اینم مثل قبلیا دود میشه یا نه ... ولی من تلاشمو میکنم ...
ته تهش میگم تلاش کردم و نشد .... ( هع مثل همین کنکور تجربی ..)
دارم تلاش شدید میکنم برای تغییر دیدم به زندگی
نمیدونم بشه یا نشه
آخه آدما با آدما متفاوتن ...
خدا کنه بشه ... چون اگه نشه نابودتر از الانم میشم ...
+ یادم رفت سالگرد معلم فیزیکمو شرکت کنم ...
یادم باشه حتما این هفته بعد از دانشگاه میرم سرخاکش