امروز مریض بودم. خیلی حالم بد بود. نمیخواستم کلا برم مدرسه ولی به خاطر ریاضی که میخواست درس بده و جلسه بعدش امتحان داریم,خواستم برم.
آزمون پیشرفت تحصیلی هم داشتیم امروز. سریع هرچی تو ذهنم بود نوشتم و اومدم بیرون. فیزیک که فقد یه دونه زدم. چون حال فکر کردن نداشتم. کلا فک کنم رتبه م نفر آخر بشه تو مدرسه :|
چون خییییلی کم زدم. حالم خوب نبود اصن. نمفهمیدم هیچی.
افتضاح ترین آزمون عمرم.
بیخیالش.
مهم اینه...
اینه که دارم خودمو پیدا میکنم. از هر جهت .
به این نتیجه رسیدم که من نمیتونم فلسفه رو بزارم کنار. هر چقدر هم که ازش دوری کنم ,نمیتونم ازش فرار کنم.
سعی میکنم زیاد باهاش قاتی نشم. نه اینکه کلا بزارمش کنار.
راستی امروز برخوردای باحالی با طرف داشتم. کاری هم نکردیماااا. فقد اینکه هر سری که دیدمش سلام کردم :|
فک کنم دو سه باری بهش سلام کردم :|
الان میگه این هروقت منو میبینه غیر از سلام کار دیگه نداره :|
پس بگوووووو چرا هروقت منو میبینه میخنده, انگار اگه ولش کنن میخواد همونجا بلند بزنه زیر خنده. نگو یاد فقد سلام کردنای من میوفته, خندش میگیره :|
چی کار کنم خو؟ بپرم بغلش؟؟؟!!!!!!!!!
این هفته هررررر روز امتحان داریم. اشکم داره درمیاد. خدا به خیر کنه این هفته رو , با این مریضی و فشار درسی بتونم زنده بمونم :|
راستی مامانمم اومد :))))))))
خداحافظ همگییییییی ❤❤❤❤❤ツツツツツツ✌✌✌✌
طبقه بندی: خاطرات،
طبقه بندی: خاطرات،
سلااااااام. روز ولنتایتون مبارک.
خخخخخ همه بهم میگن آخه به تو چه که روز ولنتاینه. خوب بابا روز عشقه دیگه . همش که نباید عشق بی اف و جی اف باشه.
امروز ما آبنبات چوبی که عاششششقشیمو خریدیم و روز ولنتاینمونو چهار نفری جشن گرفتیم. هوراااااا
اینم عکسمون: کلیک
طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،
خخخخخ همه بهم میگن آخه به تو چه که روز ولنتاینه. خوب بابا روز عشقه دیگه . همش که نباید عشق بی اف و جی اف باشه.
امروز ما آبنبات چوبی که عاششششقشیمو خریدیم و روز ولنتاینمونو چهار نفری جشن گرفتیم. هوراااااا
اینم عکسمون: کلیک
خخخخخ کلی هم یاد روز ولنتاین پارسال افتادیم و خندیدیم.
اصن یه جمع خل و چلی هستیم. وقتی هوا باحال باشه, به جای هوای دونفره, بهش میگیم هوای چهار نفره!!!!! :|
البته امروز پر کار ترین روزمون بود. هر زنگ پرسش و امتحان داشتیم. روز ولنتاینم راحتمون نمیزارن!!!! خخخخخ
ولی خوب بود همش. امتحانمونم در حد بیست که انتظارشو از خودم داشتم, نشد. ولی بدم نشد. ولی درکل به کمتر از بیست رضایت نمیدادم.
راستی چرا نمیاد؟؟؟؟علتش چیه؟؟؟جریان چیه؟؟؟ از کی بپرسم؟؟؟؟
به من چه اصن! مگه من فضولم؟! اه ولش بابا. فکرمو درگیر کی میکنم آخه!!!!!
امروز برنامه داشتیم. ما هم کتاب جغرافیمونو بردیم که همونجا یه دوره کنیم یادمون بیاد چی خوندیم.
معاون نقطه چین, کتابامونو گرفت. از زور عصبانیت نمیدونستم چی کار کنم. سرخ شده بودم. آخر سر هم که رفتیم کتابامونو بگیریم, میگع دفعه دیگه بهتون پس نمیدم.
آخه به تو چه؟ مگه نشستن سر مجلس اهل بیت هم زوریه؟؟؟ بابا بزا به کارمون برسیم.
خلاصه امروز بد نبود.
دلم برا مامانم میتنگه.
با آجیم رفتن تهران, مسابقه.
مسابقات انتخابی تیم ملی شروع شده. آبجیمم رفته تهران, مسابقه, برای انتخابی ووشو. مامانم باهاش رفته. خوب کوچولوئه, تنهایی از پس خودش برنمیاد راه دور.
منم خونه مادربزرگ گرامیم. خوش میگذره خییییلی.
ولی منه لوس و مامانی, همش دلم میتنگه.
فعلا بسه. زیادی حرف زدم.
راستی اینم بگم که اونایی هم که دیگه نمیان وبم رو هم تو ذهنم دارم, بعدا باهاشون یه حور دیگه تسویه حساب میکنم. قابل توجه دوستان گرام.
روزاتون سرشار از حس های قشنگ
طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،
امتحان شیمی داشتیم که معلممون نیومد .
مام زنگیدیم اومدن دنبالمون ، اومدیم خونه . خخخخخ باحال بود.
البته اولش قرار بود بریم خونه بر و بچ . ولی منتفی شد هرکس رفت خونه ی خودش . خخخخخ
واااای چه بارون وحشتناکی اومد امروز . خیلی شدید بود . نه به گرمی صبح ، نه به سردی و بارون ظهر !!!!!!!
آخ آخ دیروز داشتم میمردم . بر اثر مرگ خاموش !!!!
من ظهر که اومدم خونه همه سرکار بودن . منم سردم بود شومینه رو زیاد کردم و خوابیدم .
من همیشه ساعت 3 میخوابیدم ، 5 یا 5:30 بیدار میشدم. ولی دیروز ساعت 6 , تازه اونم با کلللی صدا زدنای مامانم بیدار شدم!!!!!!!
نگو گاز مونواکسید کربن ( خخخخ درس روز قبل زیستمون بود ! ) تو خونه پخش شده بوده و منم خواب ، داشتم بیهوش میشدم . خخخخخ
تازه بعدشم که بیدار شدم کلی سرگیجه داشتم.
آره دیگه . داشتید بی زهرا میشدید ..
راستی به مینا سپردم ، وقتی مردم ( البته بعد از 12000 سال ) بره جایی که بهش گفتم و اونجا پسورد وبلاگمو نوشتم ، بیاد بهتون خبر بده . آره دیگه . فکر همه جاشم کردم تازه گفتم نوت بوکمم فرمت کنه
چقد حال درس خوندن ندرام من چن روزه .....
وااااای علی عبدالمالکی عید کنسرت داره. من مـــــــــــــــــی خواااااااامــــــــــ
راستی جدیدا داره اتفاقای قشنگ تو زندگیم میوفته ( غیر از چند مورد استثنا )
روزای شما هم پر از اتفاقای قشنگ
طبقه بندی: خاطرات،
سلام. سلام.
خوبید؟؟ خدارو شکر.
کارنامه رو گرفتم. اصلا در حد انتظارم نبود. ولی بقیه میگن بد هم نبود.
ولش دیگه نمیخوام بهش فکر کنم.
به اندازه کافی اشک ریختم و خودخوری کردم. دیگه نخوام درموردش چیزی بگم.
راستی یکم, فقد یکم به این جمله فکر کنید:
وقتی کوله باره تجربه میشه پر از شکست ؛ فقط باید به امید معجزه نشست...
مسابقه نقاشی تو استان رتبه آوردم. نمیدونم چندم. چون هنوز مشخص نشده. ولی معلم زبان فارسیمون گفت که برام پیام اومده که رتبه آوردی. خخخخ خوبه یکم امیدواری قبل از آزمون خود نقاشیم خوبه.
خخخخ دیشب یه سوتی خییییییلی بد دادم به یه شخص مهم.
میخواستم برا مینا پی ام بدم , اشتباهی به اون دادم . واااااااایییییی .
خخخخخ به روم نیاورد. امیدوارم بعدشم چیزی نگه. ولی خودم فهمیدم چه گندی زدم. خخخخخخ
راستی میدونید چیه. بعضی اتفاقا افتادنش دست آدم نیس. ینی آدم نمیتونه دستشو بگیره تا نیوفته. فقد باید مواظب خوزش باشه تا بعد از اتفاق, نشکنه. ولش.
راستی خانواده گرامی قول کنسرت علی عبدالمالکیو بهم دادن تو عید. البته اگه نزنن زیرش. البته تو عید بندر انزلی داره و راهش دوره. مگر اینکه خانواده یه خوابی چیزی ببینن تا بخوان منو ببرن.
خیییلی دوسش دارم علی رو. من و بابام و آجیم عاشقشیم و تا یه آهنگ میده سریع دان میکنیم. آلبومشم که خریدیم. آهنگاش سوز خاصی داره.
و در آخر:
روزگارتون پر از اتفاقای قشنگ قشنگ.
و دعای همیشگمون که خییییلی وقته نگفتیمش:
دوستیهامان پایدار
دنیای این روزای من
همقد تن پوشم شده
انقدر دورم از تو که
دنیا فراموشم شده
طبقه بندی: خاطرات،
خوبید؟؟ خدارو شکر.
کارنامه رو گرفتم. اصلا در حد انتظارم نبود. ولی بقیه میگن بد هم نبود.
ولش دیگه نمیخوام بهش فکر کنم.
به اندازه کافی اشک ریختم و خودخوری کردم. دیگه نخوام درموردش چیزی بگم.
راستی یکم, فقد یکم به این جمله فکر کنید:
وقتی کوله باره تجربه میشه پر از شکست ؛ فقط باید به امید معجزه نشست...
مسابقه نقاشی تو استان رتبه آوردم. نمیدونم چندم. چون هنوز مشخص نشده. ولی معلم زبان فارسیمون گفت که برام پیام اومده که رتبه آوردی. خخخخ خوبه یکم امیدواری قبل از آزمون خود نقاشیم خوبه.
خخخخ دیشب یه سوتی خییییییلی بد دادم به یه شخص مهم.
میخواستم برا مینا پی ام بدم , اشتباهی به اون دادم . واااااااایییییی .
خخخخخ به روم نیاورد. امیدوارم بعدشم چیزی نگه. ولی خودم فهمیدم چه گندی زدم. خخخخخخ
راستی میدونید چیه. بعضی اتفاقا افتادنش دست آدم نیس. ینی آدم نمیتونه دستشو بگیره تا نیوفته. فقد باید مواظب خوزش باشه تا بعد از اتفاق, نشکنه. ولش.
راستی خانواده گرامی قول کنسرت علی عبدالمالکیو بهم دادن تو عید. البته اگه نزنن زیرش. البته تو عید بندر انزلی داره و راهش دوره. مگر اینکه خانواده یه خوابی چیزی ببینن تا بخوان منو ببرن.
خیییلی دوسش دارم علی رو. من و بابام و آجیم عاشقشیم و تا یه آهنگ میده سریع دان میکنیم. آلبومشم که خریدیم. آهنگاش سوز خاصی داره.
و در آخر:
روزگارتون پر از اتفاقای قشنگ قشنگ.
و دعای همیشگمون که خییییلی وقته نگفتیمش:
دوستیهامان پایدار
دنیای این روزای من
همقد تن پوشم شده
انقدر دورم از تو که
دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من
درگیر تنهایی شده
تنها مدارا میکنیم
دنیا عجب جایی شده
هرشب تو رویای خودم
آغوشتو تن میکنم
آینده این خونه رو
باشمع روشن میکنم
هر شب تو رویا خودم
در حسرت فردای تو
تقویمم و پر میکنم
هر روز این تنهایی و فردا رو تصور میکنم
هم سنگ این روزای من
حتی شبم تاریک نیست
اینجا به جز دوریه تو
چیزی به من نزدیک نیست
هر شب تو رویا خودم
دنیای این روزای من
هم قد تن پوشم شوده
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
طبقه بندی: خاطرات،
از حال داغون و خواب آلودگی امروز چی بگم؟؟؟
دیشب که ساعت یک خوابیدم!!!! منی که یازده ، یازده ونیم خواب بودم!
زندگی نمیزارن واسه آدم کهههه !!!!!!!
از بی اعتمادی بگم ؟
از اینکه هر چی به دوستام میگم ، یه چیز دیگه ، یه چیز کسل کننده و ضد حال تحویلم میدن ، بگم؟؟؟
از اینکه نمیخوام تو کارشون دخالت کنم بگم ؟؟؟
از اینکه به دوستم میگم چرا مسعله به این مهمی رو بهم نگفتی و نمیگی ؟ اونم بگه مگه تو گفتی؟؟؟
از چی بگم ؟؟؟
خخخخ یه لحظه یاد آهنگ از چی بگم برات یاس افتادم
فردا که دوازدهمه قراره یه مسابقه خوانندگی بزارن . برا همین برنامه دوازدهم بهمن. بر و بچ گرامی به ما گفتن تو برو آهنگای رضا یزدانیو بخون !!!!!!!! تو که همیشه خوب میخونی صدای رضا یزدانیو!!!!!!!
ینی همینم مونده بود که بهم بگن رضا یزدانی!!!!!!
راستی فردا روز کارنامه س . نمیدونم. از هیچیش خبر ندارم. فقد حس خوبی نسبت به نتیجه ش ندارم. هوففففف امیدوارم خلافش ثابت بشه.
چرا انقد زود اعتماد میکنم و زود حرفامو میزنم؟؟؟ همیشه هم از این مورد ضربه خوردم ولی درس عبرت نمیشه برام!!!!!!
راستی اصلا من برا چی اینجا مینویسم؟؟؟ واقعا هدفم چیه؟؟؟ خودمم نمیدونم.
ثبت خاطرات؟؟؟ ثبت احساس؟؟؟
اصن فاز منفی امروز منو هیشکی نداش !!!!!!
خخخخخ انقدر که فامیلی من رنده و راحته ، اولین کسی که معلما اسمشو بلد میشن ، منم !!!
خخخخ در اون حد که مثلا معلم شیمیمون میخواست مهسا رو صدا بزنه ، میگفت اون خانمی که کنار ... هست !!!!!!!!!
شانسم نداریم کههههه
هنوز یه هفته از شروع ترم گذشته ، همه معلما اولین نفر از من پرسش درس کردن!!!!
خخخخخ زنگ آخر در کماااال ناباوری معلم نداشتیم! مگه میشه ؟ مگه داریم اصن که یه روز معلم جغرافیمون غیبت کنه؟؟؟!!!!
مام بیکار . تو حیاط بودیم که یه تیکه به مهسا انداختم. اونم اومد مثلا جبران کنه ، یکم فاصله گرفت ، گفت : عهههه حالا منتظر باش!
بعد پاشو آورد بالا که مثلا یه جفتک بندازه و یه لگد به من بندازه!!!! ( اصن اینا دوستن یا ..... !!!)
یوهو دیدیم یه آقایی از یه اتاق اومد بیرون ! مهسا خانومم تو همین لحظه که پاش بالا بود ، با یه حرکت کاملا حرفه ایی پاشو آورد پایین و الفرار !!!! اصن انگار نه انگار این اینجا بوده !
مینا هم جیم شد تو اتاق معاون . من مونده بودم ! منم خودمو زدم به اون راه ، سریع رفتم سمت پله های حیاط!!!
اصن آبرو نمیزارن برا آدم کهههههه
برا من که فعلا اتفاق قشنگی نخواهد افتاد . اما شما :
روزتون پر از اتفاقای قشنگ
طبقه بندی: خاطرات،
دیشب که ساعت یک خوابیدم!!!! منی که یازده ، یازده ونیم خواب بودم!
زندگی نمیزارن واسه آدم کهههه !!!!!!!
از بی اعتمادی بگم ؟
از اینکه هر چی به دوستام میگم ، یه چیز دیگه ، یه چیز کسل کننده و ضد حال تحویلم میدن ، بگم؟؟؟
از اینکه نمیخوام تو کارشون دخالت کنم بگم ؟؟؟
از اینکه به دوستم میگم چرا مسعله به این مهمی رو بهم نگفتی و نمیگی ؟ اونم بگه مگه تو گفتی؟؟؟
از چی بگم ؟؟؟
خخخخ یه لحظه یاد آهنگ از چی بگم برات یاس افتادم
فردا که دوازدهمه قراره یه مسابقه خوانندگی بزارن . برا همین برنامه دوازدهم بهمن. بر و بچ گرامی به ما گفتن تو برو آهنگای رضا یزدانیو بخون !!!!!!!! تو که همیشه خوب میخونی صدای رضا یزدانیو!!!!!!!
ینی همینم مونده بود که بهم بگن رضا یزدانی!!!!!!
راستی فردا روز کارنامه س . نمیدونم. از هیچیش خبر ندارم. فقد حس خوبی نسبت به نتیجه ش ندارم. هوففففف امیدوارم خلافش ثابت بشه.
چرا انقد زود اعتماد میکنم و زود حرفامو میزنم؟؟؟ همیشه هم از این مورد ضربه خوردم ولی درس عبرت نمیشه برام!!!!!!
راستی اصلا من برا چی اینجا مینویسم؟؟؟ واقعا هدفم چیه؟؟؟ خودمم نمیدونم.
ثبت خاطرات؟؟؟ ثبت احساس؟؟؟
اصن فاز منفی امروز منو هیشکی نداش !!!!!!
خخخخخ انقدر که فامیلی من رنده و راحته ، اولین کسی که معلما اسمشو بلد میشن ، منم !!!
خخخخ در اون حد که مثلا معلم شیمیمون میخواست مهسا رو صدا بزنه ، میگفت اون خانمی که کنار ... هست !!!!!!!!!
شانسم نداریم کههههه
هنوز یه هفته از شروع ترم گذشته ، همه معلما اولین نفر از من پرسش درس کردن!!!!
خخخخخ زنگ آخر در کماااال ناباوری معلم نداشتیم! مگه میشه ؟ مگه داریم اصن که یه روز معلم جغرافیمون غیبت کنه؟؟؟!!!!
مام بیکار . تو حیاط بودیم که یه تیکه به مهسا انداختم. اونم اومد مثلا جبران کنه ، یکم فاصله گرفت ، گفت : عهههه حالا منتظر باش!
بعد پاشو آورد بالا که مثلا یه جفتک بندازه و یه لگد به من بندازه!!!! ( اصن اینا دوستن یا ..... !!!)
یوهو دیدیم یه آقایی از یه اتاق اومد بیرون ! مهسا خانومم تو همین لحظه که پاش بالا بود ، با یه حرکت کاملا حرفه ایی پاشو آورد پایین و الفرار !!!! اصن انگار نه انگار این اینجا بوده !
مینا هم جیم شد تو اتاق معاون . من مونده بودم ! منم خودمو زدم به اون راه ، سریع رفتم سمت پله های حیاط!!!
اصن آبرو نمیزارن برا آدم کهههههه
برا من که فعلا اتفاق قشنگی نخواهد افتاد . اما شما :
روزتون پر از اتفاقای قشنگ
طبقه بندی: خاطرات،
سلام
خدا رو هزار مرتبه شکر که از جو استرس آور امتحانا بیرون اومدم.
بالاخره تموم شد.
امروزم که شکر خدا اردو بودیم.
رفتیم بوستان نرگس ، یکمی روحیمون تازه شه.
بدترین روز عمرم دیروز بود. واقعا حالم بد بود . هم جسمی (سرما خورده بودم شدید) هم روحی. امتحانا واقعا داغونم کرده بود .امتحان دینی هم بود ، اصلا نمیتونستم بخونم، به زووووور تمومش کردم.امتحانشم خوب دادم خدارو شکر.
حالا تا خدا هرچی بخواد
از امروز براتون بگمممممم
خیلی خوش گذشت. کوثر که گیتارش سیمش پاره شد ! ولی با گیتار یکی دیگه از بچه ها کللللی ساز زد و آهنگ خوندیم . خیلی حس باحالی داشت .
وااقعا از فیلمای هنریمون بگم . یه راه خیلی خوشگل بود . ما هم تنظیم کردیم ، راه میرفتیم و آهنگ عذاب محسن یگانه رو میخوندیم و یکی از بچه ها از روبه رومون فیلم میگرفت و پشت پشت میرفت .
واقعا قشنگ شد. البته با اینکه اولش توپوق زدیم و خندیدیم اما بعدش خوب شد.
بعدم که رفتیم چیپس و پنیر گرفتیم. اونجام کلی عکس گرفتیم. حالا وقتی عکساش به دستم رسید اینجا براتون میزارم.
آخر سر هم که مینا با باباش رفت و من و مهسا تو ماشین ، کلی آهنگ گوشیدیم و ذوق کردیم. فقدم شادمهر گذاشت!!!! اصن داغون شدم انقد امروز شادمهر عقیلی گوش کردم از دست مهساهههه!!!!!
من شادمهر دوست دارم . همه آهنگاشم حفظم . ولی وقتی امروزو زیادی ازش گوش دادم
از فردا روند عادی مدرسه شروع میشه. خدایا به امید خودت
راستی امتحان نقاشیمم افتاد 30 بهمن. من هنوز هیچی نخوندم. خیلی میترسم. خدا کنه بتونم تو این یه ماه یه کتاب 200 صفحه ایی رو بخونم.
وبو تغییر میدم . هم قالب هم موزیک . یکم تحول لازمه.
راستی جریان بدقولی رو یادتونه؟
درست شد . جبران کرد. ولی الان دیگه مثل اون موقع نیست . دیگه دیر شده . حالا که من دیگه قید همه چیو زدم درست شد!!!
هوففففف
حرف برا گفتن زیاد دارم . شاید دوباره اومدم و این متنو اصلاح کردم و یه چیزایی بهش اضافه کردم.
راستی عکس بالا هم کار خودمه.
روزای زمستونیتون پر از اتفاقای قشنگ