سلام سلام
آلبوم خریداری شد
موزیک وب تغییر کرد
چطوره؟؟

وای خدا چقدر من با موزیک اشکام جاریه و اسمش عشقه و روز برفی که با تک صدای خودش بود دلم گرفت و باریدم
موزیکاش خیلی زیبان .
ولی عکس روی جلد و سی دیش داغونم کرد !!!!
مرتضی تو اوج بیماری !!!

 
فقط لطفا اورجینال تهیه کنید .
این آلبوم تو اوج درد و بیماری مرتضی تهیه شده . لطفا نزارین زحماتش هدر بره . گرچه دیگه خودش نیست !!!


ببخشید فازتونو غم کردم .
شاد باشید



طبقه بندی: خاطرات،

تاریخ : چهارشنبه 28 مرداد 1394 | 03:54 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
امروز دومین روز مدرسه مون بود .
امروز مینا اومد . وقتی همو دیدیم پریدیم بغل هم

داد زدیم دیوونه دلم برات تنگیده بود

کلاسامون درست شد . الان سه تایی تو یه کلاسیم . ولی کلاسش خیلی شلوغه . خدا کنه برا اول مهر درست بشه . یه جوراییم با بچه های این کلاس راحت نیستیم .
سرک لاس که رفتیم و کنار هم نشستیم دوباره دیوونه بازیامون شروع شد
به قول مینا یه جرز دیوارم میخندیدم
واااایییییی چقد خندیدیم .
وسط کلاس معلم استراحت داد . منم که گرسنم بود از خدا خواسته بطری رانیمو در آوردم که بخورم .
تا بازش کردم یه صدایی داد. مینا و مهسا هم که در حال صحبت بودن ، ترسیدن . مهسا که یه متر پرید بالا ، سرش خورد به سقف !!!!!! مینا هم که داد زد : وای !!!!!!
حالا ما نمیدونستیم بخندیم یا رانی بخوریم !!!!!
خلاصه بعد از کللللللیییییی حرف زدن  و به اصطلاح درس گوش کردن ، کلاس تموم شد و ما هم هیجان بسیاااااااار برای پخش آلبوم که امروزه .
ان شاالله شب میرم با پدر گرامی خریداری میکنم .
اگه خریده شد ، فردا موزیک وب به آهنگای مرتضی تغییر میکنه
 
شاد باشید



طبقه بندی: خاطرات،

تاریخ : دوشنبه 26 مرداد 1394 | 02:11 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
امروز رفتیم مدرسه. اولین روز مدرسه بود .
من که رفتم یه سری از بچه ها رو دیدم .
بعد همینطور که وایساده بودم که کلاسمون شروع بشه یوهو مهسا رو دیدم که از پله ها اومد پایین . تا چشمون به هم افتاد جوری دویدیم طرف هم که من گفتم الان تصادف میشه
وااااااااااایییییییییی جوری همو بغل کردیم که انگار 20 ساله همدیگه رو ندیدیم . چنان دلمون برا هم تنگیده بود که نگوووووووو
قبل از شروع مدرسه با خودم میگفتم یادم باشه یه حرفایی رو براشون تعریف کنم ولی وقتی همو دیدیم اصن کلا یادم رفت چی میخواستم بگم .
فقط این دیدارمون 5 دقیقه شد چون کلاس مهسا تموم شده بود و میخواست بره که من کلاس تازه شروع شد .
شانس من همه ی بچه های پارسال رفته بودن کلاسای دیگه . تو کلاس ما هیییییییییییچکس آشنا نبود .
البته قراره دوشنبه کلاسمو جابه جا کنم و برم کلاس مینا و مهسا .
وااایییییی وقتی این فکر میکنم که قراره یه سال تحصیلی با هم باشیم کلی ذوق میکنم.
دوباره دیوونه بازی و سوتی و ...
وقتی وارد کلاسمون شدم یادم افتاد که صندلی خودم تو زمان امتحانای پایان ترم تو همین کلاس بود .
سریع رفتم پیداش کردم . کلللللللیییی خاطره برام زنده شد .
یاد استرسا و جو امتحانای پایان ترم و هیجان زدگی برا دیدن یه نفر تو زمان امتحانا همش ریخت تو دلم !!!
خدا کنه امسال که خیلی سخت تر از پارساله ، پیشرفتمم بیشتر باشه .
راستی الان که دارم اینو مینویسم یه بغض عمیییییق تو گلومه . واقعا نمیفهمم بین این همه خوش حالی و خنده ،  این بغض این وسط چی کار میکنه؟؟!!!

و دعای همیشگیمون
دوستیهامان جاوید
شادیهامان پایدار

روزگار به کام



طبقه بندی: خاطرات،

تاریخ : شنبه 24 مرداد 1394 | 01:02 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
امروز آخرین رو تعطیلات تابستان بود. 
درسته که بعد از دو هفته تعطیل میشیم ، ولی در کل یه جورایی آخرین روزش بود.
منم طبق معمول هر سال که روزای آخر تعطیلات دلم میگیره ، امروزم بدجور دلم گرفته.  بغضمم که داره خفم میکنه. 
دلمم که میگیره انقد افکار منفی هجوم میاره تو سرم که اصن منفجر میشم. 
پارسالم همینطور بودم. غروب آخرین روز که شد کلی گریه کردم. البته خانواده میگفتن چون میخوای بری مدرسه جدید که دوستات نیستن ناراحتی!
ولی خوب امسال چی؟ امسال که دیگه دوستام هستن ومدرسه ى پارسالو میرم!
دیگه از این به بعد زود به زود پست میزارم.  چون اصولا تو مدرسه ها بیشتر خاطره دارم.  البته منظورم خاطره هاییه که بشه تو وب نوشتش. 
امیدوارم خاطره های شاد و خوب بزارم. 
راستی مینا هم که رفته مشهد.  فردا هم که روز اوله نمیاد کلاس.  از یکشنبه میاد. 
کلا فردا اوضاعمون قاتیه .
ساعتای کلاسامون قاتیه. ان شاالله از یکشنبه ساعتا تنظیم بشه.  منم دیگه انقد استرس نداشته باشم. 

راستی میگن برا پیشرفت باید از یه چیزایی گذشت تا بعد از پیشرفت بهترشو به دست بیاری. 
ولی من همیشه از تغییر میترسیدم.  دوست ندارم داشته هامو از دست بدم.  حتی با اینکه بعد از پیشرفت بهترشو به دست بیارم....
هوفففف چقد این پست پر از فاز منفی شد!!!!
ببخشید. چون حال خودمم بارونیه!!
یا علی




طبقه بندی: خاطرات،

تاریخ : جمعه 23 مرداد 1394 | 08:00 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
امروز لیست کلاسا اعلام شد
وای خدا!
من و مهسا تو کلاس همیم. مینا جداست . کوثر هم که رفت ریاضی !
وای چه استرسی گرفتم من !
هم به خاطر این که بتونیم مینا رو بیاریم تو کلاس خودمون.
هم به خاطر اینکه تعداد بچه ها تجربی زیاده. همه هم مخ!
میترسم کم بیارم تو تجربی ! از طرفی هم میترسم تو ریاضی نتونم!
وای اعصابم داغونه !
متقاضی برا تجربی زیاده . میترسم نتونم از پسش بربیام !
وای خدا خییییییییییییییلی میترسم از آینده !
چه تصمیم سختی !
کلی فال حافظ گرفتم . میگفت تو تلاش کن . به خدا توکل کن . موفق میشی. آینده خوبی پیش روته !

شنبه کلاسای فوق فیزیکمون شروع میشه. 
برم ببینم میتونم درستش کنم یا نه!
 
خدایا کاری کن بعد ها به این استرسم بخندم !
کاری کن بتونم از پسش بربیام .
 آمین

برام دعا کنید
خیلی میترسم




طبقه بندی: خاطرات،

تاریخ : پنجشنبه 22 مرداد 1394 | 04:14 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
سلام .
اینم از چالش من .
مرسی از مبینا جونم بابت دعوت به چالش.
آدرس وب مبینا جون تو لینک دوستام هست.اسمشم بغضای گلومه .
منم همه شما رو به این چالش دعوت میکنم . 
بفرمایین چالش:

اگه ماهی از سال بودم : خرداد


اگه یه روز هفته بودم : چهارشنبه


اگه یه عدد بودم : 7


اگه یه همراه بودم :یه دوست واقعی


اگه یه نوشیدنی بودم : نسکافه


اگه یه گناه بودم : اصلا نمیخواستم باشم!


اگه یه درخت بودم : بید مجنون


اگه یه گل بودم : شقایق


اگه آب و هوا بودم : بارونی


اگه یه رنگ بودم : سبز


اگه یه پرنده بودم : کلاغ
 

اگه یه صدا بودم : تپش های قلب پدر و مادرم


اگه یه فعل بودم : پرستیدن


اگه یه تاریخ بودم : یا 20 خرداد یا روز تولد امام زمان


اگه یه فیلم بودم : نمیدونم!


اگه پزشک بودم : داروساز :)


اگه یه وسیله آشپزخونه بودم : یخچال


اگه یه ساز بودم : سنتور


اگه یه کتاب بودم : قرآن


اگه شعر بودم : شعر های مولانا یا نیما


اگه یه اسم بودم : زهرا :)


اگه  طبیعت بودم : دریـــا❤❤


اگه یه حس بودم : عاشقی❤❤❤


اگه یه بازی بودم : والیبال


اگه  یه بیماری بوم : آلزایمر


اگه یه ناسزا بودم : دیوونه ;)
 

اگه  یه حیوون بودم : آهو


اگه حکم دادگاه بودم : عفو


اگه میوه بودم : گلابی (عاااشششقشم❤)


اگه یه هنر بودم : نقاشی


اگه یه جاده بودم : چالوس


اگه یه وبلاگ بودم : ❤دفترچه خاطرات من ❤


اگه یه لباس بودم : دامن


اگه مدل مو بودم : صاف


اگه یه مجتمع بودم : موسسه خیریه


اگه یه فلز بودم : طلا :)


تاریخ : چهارشنبه 21 مرداد 1394 | 12:16 ق.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات

ایـن شـعــر را بـرای تـــو مـی گـویــم !

در یـک غـروب خـسـتــه تابستان ...
در نیـمــه هــای ایـن ره شــوم آغــاز
در کهـنــه گـور ایـن غـــم بـی پــایــان ...

ایـنـجــا ستــاره هـا هـمــه خـامـوشـنـد ...
ایـنـجــا فـرشـتــه هـا هـمــه گـریـانـنــد
ایـنـجــا شـکـوفــه هـای گـل یاس...

بـی قـدرتــر ز خـــار بـیــابـانـنــد !

و ایـن شــمــــع را  ...
بـه امــــیـــــــد آمـــدن تـــــو ... 
به جای تو... 
من فـــــوتــــــــ مـی کـنــــم !




امروز,  20 مرداد سال 1394
تولد شخصی مهم است.  

دارم له میشم زیر سنگینی این بغض لعنتی! 
دارم کم میارم زیر فشار بی هدفی!

سخته تولد کسی که دوسش داری باشه و تو نتونی بهش تبریک بگی! 
سخته ندونی خودش کجاس!
سخته ناراحت باشی روز تولد عشقت!
سخته مجبور باشی بغضاتو زیر نقاب بیخیالی مخفی کنی تا مبادا دلتو بشکنن!!
سخته بترسی به عکساش نزدیک بشی که مبادا دلت بیشتر بسوزه که چرا کنارش نیستی!
سخته کادوی تولدش دعا و قرآن باشه برا آرامشش!

تولدت مبارک اسطوره
تولدت مبارک مرتضای عزیز
امیدوارم پیش خدا جشن خوبی داشته باشی.
امیدوارم اونجا حالت خوب باشه.  
خدایا خودت هواشو داشته باش!



[http://www.aparat.com/v/lsJFv]




طبقه بندی: گالری عکس،

تاریخ : دوشنبه 19 مرداد 1394 | 11:10 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
سلام.
قرار بود پست جدید روز تولد مرتضی باشه.
ولی الان وقتی فهمیدم آلبوم آخر مرتضی قراره بیاد بیرون, سر از پا نشناختم و تصمیم گرفتم پست بزارم.
اینطور که خانواده مرتضی اعلام کردن, قراره چند روز بعد از تولد, بیاد بیرون.احتمالا بیست و چهارم.

خلاصه از احوالاتمون بگم براتون که من و مینا برای تولد هیچی به مغزمون نمیرسه.
نمیخوایم یه روز عادی باشه برامون.ولی هیچ ایده ای هم به ذهنمون نمیرسه.
وقتی هم که خبر پخش آلبوم به زودی رو شنیدیم قلبمون داشت وایمیستاد.
(همون پارادوکسه) .
البته خیلی وقته که کسی دیگه اینجا سر نمیزنه... ولی خوب در هر صورت شما هم اگه ایده ای به ذهنتون رسید بهم خبر بدید.

درضمن نظرتون راجع به موزیک جدید وب چیه؟
البته این موقته.بعد از بیرون اومدن آلبوم ، موزیک وبلاگ ، آهنگای جدید مرتضی میشه.

خوش باشید.
روزگار به کام




طبقه بندی: خاطرات،

تاریخ : پنجشنبه 15 مرداد 1394 | 01:37 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات