حیاط خونه ى مادربزرگ من یکی از بهترین جاهایی که کللللی حال منو خوب میکنه. 
مخصوصا وقتایی که مثل بچه ها با بچه ها آب بازی میکنیم. ینی عاااالیه. 
باغچه ى پله ای سه طبقه و گل آفتاب گردونش و حوض و فواره ش و گلدونا و درخت انجیرش و فضای بزرگش عااالین. 
وای وای سبزیاشو نگم
ینی دلت میخواد بشینی و فقد مال خودت حال کنی. 
امروزم با زبون روزه رفتیم و با بچه ها آب بازی کردیم و کلی عکس گرفتیم. 
اینم عکسمون:  کلیک  و کلیک
+ اینم منم کنار حوض. 





طبقه بندی: گالری عکس،

تاریخ : جمعه 4 تیر 1395 | 05:25 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
هوفففففف اینم از آخرین امتحان و آخرین روز مدرسه. 
از امتحان که اومدیم بیرون چیزایی که لازم بودو نشون محی دادم. 
بعدم فقددددد عکس گرفتیم با بچه ها با ژستای باحال.  :)4.gif
عکسمونم که دستامون فقد پیدا بودو نمیزارم.
چون رفت و آمد غریبه اینجا زیاده. 3.gif

خخخ منم سرویس مهسا رو رد کردم رفت, گفتم باید وایسی تا مامانم بیاد :) 
والا بزا یه روزم که مامانمون دوباره دیر میاد یکی باشه پیشمون :)15.gif

خلاصه کلی دیوونه بازی و این حرفا.... 

تو مدرسه خیلی درگیر خنده بودیم. ولی الان که اومدم خونه کلللی بغض تو گلومه :(2.gif
 

دلم خییییییلی برا همه تنگ میشه. برا همه ى همه. حتی اونایی که ازشون خوشم نمیومد. چون بالاخره اونام خاطره ن دیگه..... 1.gif
میشه ینی سال دیگم این حس خوبو داشته باشیم.... 

و همینطور شعر همیشگیم: 
نگو هرگز خداحافظ.
خداحافظ که میگویی 
دلم از غصه میمیرد.
تو نیستی و نمیبینی نفس هایی که میگیرد.... 

آهنگ خداحافظی مرتضی پاشایی رو هم حتما دان کنید. 3.gif



طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،

تاریخ : سه شنبه 18 خرداد 1395 | 11:39 ق.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات





طبقه بندی: گالری عکس،

تاریخ : دوشنبه 10 خرداد 1395 | 09:54 ق.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
وااااااااییییییییییی امروز تولدت مینا جونمه .
همگی بدوین وسط . هووووووو
مینا جونم انشاالله هزاااار سال زنده باشی و به همه ی آرزو های قشنگت برسی






حالا همه رقص هووووو


ان شالله در زمان مناسب ، خاطرات روز جشن تولدشم مینویسم.





طبقه بندی: گالری عکس،

تاریخ : دوشنبه 24 اسفند 1394 | 02:19 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
سلام.
شنبه فیزیک داشتیم, معلممون یه مسعله داد بعد گفت حل کنید. جواب آخرش میشه هفت.
من حل کردم. به راه حلمم مطمعن بودم, ولی جواب شد 2/95 .
 به معلممون گفتم خانم مطمعنید میشه هفت؟ مال من شده 2/95.
یه پوزخند زد و یه پشت چشم نازک کرد برام که یعنی جوابت تو حلقم!!!!!!!
 منم گفتم خوب لطفا خودتون حل کنید. بعد بچه ها هم یه سریشون مث من شد جوابشون و یه سری هم شد هفت.
 به یکی که جوابش هفت بود گفت بیا پای تخته حل کن. داشت حل میکرد که دیدیم یه جاشو اشتباه حل کرده.
به خاطر همینم شده هفت. خانممون خودش اومد از اول حل کنه.
 وقتی حل کرد, جواب شد 2/95 :| :| :| !!!!!!!!!!
خخخخخخ من و مهسا هم رو کردیم بهش گفتیم خانم دیدین جوابو؟دیدین بهمون خندیدین؟؟ :)
حالا اون هی جودشو توجیه میکرد. مام هی میخندیدیم  :|
آخر سر بهش گفتم باشه خانم. ما شما رو قبول داریم.بعد دوباره تو جیه میکرد.

خوب شد. تا دیگه به من پوزخند نزنه. 16.gif

وای وای. با فاطمه نشستیم بی شخصیتای اطرافمونو مشخص کردیم. اصن همینطوری دورمون ریخته  :|

اصن انگار خدا نمیخواد من باهاش رو در رو بحرفم. هر سری یه جوری میشه که نمیتونم برم. عیب نداره . حتما یه حکمتی توشه. منم بیخیالش میشم.

راستی هفته نیکوکاری شروع شده. هرکاری تو یه روز خاص خودشون, با دبیر پشتیبانی که براشون تعیین شده, یه روز خوراکی میارن و میفروشن و پولش میره برای روز نیکوکاری.
کلاس ما با خانم بیان, معلم زیستمون, افتاد.  خوبه. ما مشکلی نداریم.  ولی انگار بعضی کلاسای دیگه بد جور مشکل دارن .15.gif10.gif

پست هفته نیکوکاری پارسالمونم بخونید  حتما.  اینم از پست  کلیک 


عیدتون پیشاپیش مبارک. 8.gif
مینا جونم, شروع ماه تولدتم مبارک. 8.gif

وای چقد بعضی اوقات ضایع شدن جلوی یه فرد مهمه, داغون کننده س. 22.gif
وای.  بدتر از این نمیتونس بشه. آبرو برام نموند به خدا...... 17.gif


راستی روز سپندارمذگانتون مبارک باشه. خیلی این روزو دوست دارم. اصن حس عشق به وطن بهم میده. 8.gif



طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،

تاریخ : چهارشنبه 5 اسفند 1394 | 07:54 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
سلااااااام. روز ولنتایتون مبارک.
خخخخخ همه بهم میگن آخه به تو چه که روز ولنتاینه. خوب بابا روز عشقه دیگه . همش که نباید عشق بی اف و جی اف باشه.
امروز ما آبنبات چوبی که عاششششقشیمو خریدیم و روز ولنتاینمونو چهار نفری جشن گرفتیم. هوراااااا
اینم عکسمون:  کلیک 

خخخخخ کلی هم یاد روز ولنتاین پارسال افتادیم و خندیدیم.
اینم پست روز ولنتاین پارسال:  کلیک 

اصن یه جمع خل و چلی هستیم. وقتی هوا باحال باشه, به جای هوای دونفره, بهش میگیم هوای چهار نفره!!!!!  :|
البته امروز پر کار ترین روزمون بود. هر زنگ پرسش و امتحان داشتیم. روز ولنتاینم راحتمون نمیزارن!!!! خخخخخ
ولی خوب بود همش. امتحانمونم در حد بیست که انتظارشو از خودم داشتم, نشد. ولی بدم نشد. ولی درکل به کمتر از بیست رضایت نمیدادم. 

راستی چرا نمیاد؟؟؟؟علتش چیه؟؟؟جریان چیه؟؟؟ از کی بپرسم؟؟؟؟
به من چه اصن! مگه من فضولم؟! اه ولش بابا. فکرمو درگیر کی میکنم آخه!!!!!

امروز برنامه داشتیم. ما هم کتاب جغرافیمونو بردیم که همونجا یه دوره کنیم یادمون بیاد چی خوندیم. 
معاون نقطه چین, کتابامونو گرفت. از زور عصبانیت نمیدونستم چی کار کنم. سرخ شده بودم. آخر سر هم که رفتیم کتابامونو بگیریم, میگع دفعه دیگه بهتون پس نمیدم. 
آخه به تو چه؟ مگه نشستن سر مجلس اهل بیت هم زوریه؟؟؟ بابا بزا به کارمون برسیم. 

خلاصه امروز بد نبود. 

دلم برا مامانم میتنگه
با آجیم رفتن تهران, مسابقه. 
مسابقات انتخابی تیم ملی شروع شده. آبجیمم رفته تهران, مسابقه, برای انتخابی ووشو. مامانم باهاش رفته. خوب کوچولوئه, تنهایی از پس خودش برنمیاد راه دور. 
منم خونه مادربزرگ گرامیم. خوش میگذره خییییلی. 
ولی منه لوس و مامانی, همش دلم میتنگه. 

فعلا بسه. زیادی حرف زدم. 

راستی اینم بگم که اونایی هم که دیگه نمیان وبم رو هم تو ذهنم دارم, بعدا باهاشون یه حور دیگه تسویه حساب میکنم. قابل توجه دوستان گرام.

روزاتون سرشار از حس های قشنگ 



طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،

تاریخ : یکشنبه 25 بهمن 1394 | 03:20 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات




وااایییییییی چه برفی اومد این دوروز .

ینی قم از چندسال پیش تا الان این برفو ندیده بود .
خیلی خوش گذشت . صبح بلند شدیم از خواب و دیدیم زمین سفیده !
دوشنبه صبح که رفتیم مدرسه ، روز برفی ، امتحان ریاضی هم داشتیم !
همه دعا دعا نذر و نیاز که نیاد معلممون . ولی درررست آخرین نفر معلممون اومد !!! وقتی هم که بهش سلام کردیم و گفتیم که خانم کاش نمیومدین برا امتحان ، اینطوری نگاهمون میکرد : 

خلاصه امتحانو دادی . نتیجش هم بماند !!!

امتحانو که دادیم به بچه ها دوووویییییدیم سمت حیاط و مثل خل و چلا ، با دوربین مدرسه هزار تا عکس گرفتیم . حالا نوع ژستامون بماند !!!!
حالا عکسا که بدستم رسید تو همین پست براتون میزارم . لطفا بعدا هم مراجعه کنید به این پست . برای دیدن عکسامون .


زنگ بعدشم که معلم نداشتیممممم
ولی بسی خوش حال شدیم چون دو ساعت زود تر تعطیل شدیم . به جای ساعت 2 ؛ ساعت 12 !!!

حالا وقتی رفتیم خونه ، ما سه تا ، از ظهر تا شب چشم دوختیم به تلوزیون که فرداش تعطیل میشه یا نه . که دیدیم بعععله . زیر نویس کردن به علت برودت هوا تعطیللللل !
و ما : دست و جیغ و هورا و رقص و پایکوبی و غیره

روزای برفیتون ، پر از اتفاقای قششنگ





راستی فردا تولد دوستم ، فاطمه س .
فاطمه جونم تولدت مبارک . ان شاالله 1200000000000000000 ساله بشی . به هر آرزوی قشنگی که به صلاحته برسی .


فاطمه جون برا دیدین بقیه عکسای تولدت بیا ادامه مطلب


ادامه مطلب

طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،

تاریخ : چهارشنبه 18 آذر 1394 | 02:52 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات


سلام سلام
چه خبرا؟
خوبین؟
راستی چرا انقد آمار بازدید و کامنتا کم شده ؟؟؟ کجایین پس؟؟؟؟

چقدر امروز فازم مثبت بود .
روز خوبی بود .
با اینکه پر از استرس و تنش بود .
امتحان زیست .که البته تقریبا خیلی خوب دادم .
جغرافی . که البته خوندم و نپرسید !!!!

راستی چه حس خوبیه بفهمی یه فردی دور از چشمت جلوی بقیه ازت تعریف کرده . از این جهت خوبه که از اون شخص اصلا رویکرد مثبتی ندیده باشی و یوهو بیاد چنین کاری بکنه!
بگذریم .
از یه نظر هم روز خوبی خوب چون وقتی اصلا حواست نیست یوهو با یکی رو به رو بشی که از دیدنش بسی خوش حال بشی
راستی تولد محی جونم دیروز بود . پساپس تولدش مبارک

راستی میخواستم درمورد دوستم مهسا یه تعریفاتی بکنم .
مهسای ما هزار تا عشق داره . اصن انقدر عاشق همچیه که نگو
متل نمونه ش عاشق کاغذ دور پاک کنشه . این کاغذ اگه پاره بشه و در بیاد یا به هر دلیلی نابود بشه ، مهسا خانومم همراهش نابود میشه
یا اینکه عاشق دسته ی شیر آب خوری مدرسمونه . یکی از دسته های شیر آبرخوریمون قرمزه و با بقیه فرق داره . مهسای ما دیوونه ی اینه . ینی طوری که نمیزاره ما از اون آب بخوریم . میگه باید خودم فقط خودم بخورم
یا مثلا عاشق ستاره س . حالا در این مورد وارد جزئیات نمیشیم

(مهسای عزیزم ، اینا همش شوخی بود . به دل نگیریا )

راستی دوست جدید و عزیزم فاطمه جان هم که خیلی خجالتیه .
بابا بزار کنار ایناروووووو


+راستی آقای احساس نویس کجایین نیستین چند وقته ؟؟؟

امروز کلا خیلی فازم مثبته . امیوارم تا شب خراب نشه .
در ضمن اون عکس اول پست ، به من خیلی حس خوبی داد . به شما چطور ؟؟؟


روزاتون پر از اتفاقای قشنگ


ادامه مطلب

طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،

تاریخ : یکشنبه 1 آذر 1394 | 03:03 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات


سلام . ببخشید که اینقدر دیر اومدم برا این پست .
اخه من این سه بار پستو بیستو سوم نوشتم اما همش پاک میشد .
منم خسته شدم و رهاش کردم .

الان چون دیگه تو اون حال و هوای اون روز نیستم شاید تو توصیفش عاجز بمونم .

بیست و سوم همون روزی بود که تو پستای قبلم بهش اشاره کرده بودم .

چه روز بدی بود بیست و سوم . از اولش با نحسی شروع شد .
ساعت 10 تا 10:30 من سر امتحان فیزیک بودم . ساعت 10:30 یه نگاه به مینا اندختم  و به ساعت اشاره کردم .یه لبخند تلخی بهم زدیم و ....

بعد از امتحان ، تو حیاط ، فاطمه اومد پیشمون و بهمون گفت : میشه بخندید ؟ چرا انقدر ناراحتید . یه نمره ارزششو نداره .
ما با یه نگاه تلخ بهش گفتیم که به خاطر نمره نیست . امروز بیست و سومه ...


ما زنگ تفریح سوممون نیم ساعته . کل نیم ساعتو بعد از نماز ، با هم اهنگاشو خوندیم ...
چه جو بدی بود .

شال های مشکیمون از چهارشنبه ، بیستم ، انداختیم و تا بیست و پنج نگهش داشتیم . یه جور نماده برامون .
خیلی حالم بده . هنوز حالم بده . دلم خیلی گرفته .
چقدر این آبان برای من نحسه !
غیر از مرتضی ، کلا خیلی اتفاقای بدی برام تو این ماه میوفته .
مرتضی - فهمیدن واقعیت یه دروغ - سرکار رفتن - افسردگی و....

فاتحه فراموش نشه لطفا

دانلود اهنگ یک سال گذشت با صدای علی عبدالمالکی

ویدیو کلیپ بیزارم از پاییز شاهین دلیوند :
[http://www.aparat.com/v/LC6pu]




طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،

تاریخ : پنجشنبه 28 آبان 1394 | 03:42 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات


سلام بعداز یک هفته پر مشقت دیگه برگشتم.
این هفته هر روز یه امتحان داشتم.  کمرم خم شد!!!!
تقریبا همه امتحانا رو خوب دادم.  یعنی خیلی خوب دادم.  ولی زیستم.... خیلی خوب نشد.  البته نمره ش هنوز نیومده ولی خودم تقریبا حدس زدم که چ کردم!!

وارد آبان شدیم . چه ماه بدی !!!
هرچه قدر که به روز مورد نظر نزدیک تر میشی لغض تو گلوی ما سه تا بیشتر میشه ....
اگه فهمیدین چه روزی رو میگم که هیچ . اگه نفهمیدین همون روز میام و منظورمو میگم .


خخخخخ دیروز مهسا یه جمله ای گفت ، کمر هر سه تامون زیر بار معناییش شکست!!!!
این بود:
علم و دانش به سواد نیست ؛ به پوله!!!! 
من شخصا دیگه حرفی ندارم :|


راستی داشتم به خودم فکر میکردم.
من برای خودم یه چارچوبی دارم . ینی برای ارتباط با افراد یه چارچوبی دارم .
دوست ندارم هرکی از اون چارچوب گذر کرد و به قول معروف صمیمی شد ، حرمت ها رو هم بشکنه .
من تو ارتباطم با افراد صمیمیم . خیلی هم گرم برخورد میکنم . ولی دوست ندارم حرمتم شکسته بشه و در حین شوخی ، شخصیتم زیر سوال بره .
خوبه که غیر از خودمون ، اول به حرکاتمون جلوی شخص مقابل فکر کنیم و بعد عمل کنیم . مبادا دلی بلرزه !!!





طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،

تاریخ : پنجشنبه 30 مهر 1394 | 12:10 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
تعداد کل صفحات : 3 :: 1 2 3
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات