منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  •  کلّی مسلمان داشتیم!!


    سال‌ها ماشینِ پیکان داشتیم
    جمعه‌ها در خانه مهمان داشتیم

    قرمه سبزی بود ماهانه ولی
    املت و کوکو فراوان داشتیم

    تورِ چین و نروژ و شیلی نبود
    ما سفر در سطح استان داشتیم

    ثلث اول ؛؛؛؛.
        ثلث دوم ؛؛؛؛
                   ثلث سه .....
    امتحانات فراوان داشتیم

    داخلِ حمام ما یک تشت بود
    در خیالِ خود ولی ...
    وان داشتیم!

    پای ما در جمع شلوارک نبود
    ما درونِ خانه ...
    تنبان داشتیم!

    آن زمان‌ها فقر هم بودش ...
             ولی
    عمدتاً در دل
    خوشی‌ها داشتیم

    حرفی از برچسبِ « اسلامی » نبود
    منتها کلّی مسلمان داشتیم!!

    (شاعر؟)

    آخرین ویرایش: سه شنبه 24 دی 1398 09:38 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • ای وای وطن، وای!!

    گردیده وطن غرقه‌ی اندوه و محن، وای؛/ ای وای وطن، وای
    خیزید، روید از پی تابوت و كفن، وای؛/ ای وای وطن، وای

    از خون جوانان كه شده كشته در این راه،/ رنگین؛ طبق ماه
    خونین شده صحرا و تل و دشت و دمن، وای؛/ ای وای وطن، وای

    كو همت و كو غیرت و كو جوش فتوت؟/ كو جنبش ملت؟
    دردا كه رسید از دو طرف سیل فتن، وای؛/ ای وای وطن، وای

    تنها نه همین گشت وطن ضایع و بد نام، /گمنام شد اسلام
    پژمرده شد این باغ و گل و سرو وسمن، وای /ای وای وطن، وای

    بلبل، نبرد نام گل از واهمه هرگز؛ /نرگس شده قرمز
    سرخند از این غصه سفیدان چمن، وای؛/ ای وای وطن، وای

    بعضی وزرا مسلكشان راهزنی شد،/ سّری علنی شد
    گشته علما غرقه در این لای و لجن، وای؛/ ای وای وطن، وای

    سوزد جگر از ماتم خلخال، خدایا!/ محشر شده آیا؟
    یک جامه ندارند رعیت به بدن، وای؛ /ای وای وطن، وای

    یك ذره ز ارباب ندیده است معیت،/ بیچاره رعیت
    كارش همه فریاد حسین وای، حسن وای؛/ ای وای وطن، وای

    اشرف به جز از لاله‌ی غم هیچ نبوید،/ هر لحظه بگوید
    ای وای وطن، وای وطن، وای وطن، وای؛ /ای وای وطن، وای


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  •  می‌دانید چرا...؟!

    می‌دانید چرا درس داستان چوپان دروغگو از کتاب ها حذف شد؟
    چون دیگر فقط چوپان‌ها دروغ نمی‌گویند، الان صدا و سیما، نمایندگان، دولت‌مردان و ... هم دروغگو شده اند.

    می‌دانید چرا درس حسنک کجایی حذف شد؟
    چون حسنک به حیوانات آب و غذا و نان می‌داد، اما الان همه نان مردم را بریده و آجر می‌کنند.

    می‌دانید چرا درس تصمیم کبرا حذف شد؟
    چون الان هر تصمیمی گرفته می‌شود به ضرر مردم است، حتی اگر پول به جیب مردم واریز کنند بزرگ ترین ضرر است، چون از آن طرف قبض‌های حامل‌های انرژی و ..... هزار برابر می‌شود.

    می‌دانید چرا درس 'کودک فداکار' یا 'داستان پترس' حذف شد؟
    چون حتی مسئولان هم فداکاری نمی‌کنند تا به پستی می‌رسند؛ اختلاس می‌کنند.

    می‌دانید چرا سرگذشت 'ریز علی' قهرمان حذف شد؟
    چون اکنون عده‌ای مایلند سنگی روی ریل باشد تا قطاری از ریل خارج شود و بتوانند میلیاردها تومان از کنار بیمه‌ی آن بدزدند.

    می‌دانید چرا شعر مرحوم پروین اعتصامی (به نام 'اشک یتیم') حذف شد؟
    چون مسئولان حکومت هم زندگی لوکس و لاکچری را انتخاب کردند و به فرزندانشان نیز چنین آموختند.


    ⁉️ شما می‌دانید چرا ایران ما این‌گونه شد؟!

     ضمیمه :
     شعر 'اشک یتیم' سروده‌ی مرحوم پروین اعتصامی :



    روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
    فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

    پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
    کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست

    آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
    پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

    نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت
    این اشک دیده‌ی من و خون دل شماست

    ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
    این گرگ سال هاست که با گله آشناست

    آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
    آن پادشا که مال رعیت خورد گداست

    بر قطره‌ی سرشک یتیمان نظاره کن
    تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

    پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود؟
    کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست؟


    آخرین ویرایش: یکشنبه 22 دی 1398 08:53 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • یلدا در آثار ادبی شاعران ایران زمین

    فردوسی
    شب اورمزد آمد از ماه دی
    زگفتن بیاسای و بردار می

    (شب اورمزد از ماه دی = شب چله)

    حافظ
    خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
    دیو چو بیرون رود فرشته درآید
    صحبت حکام ظلمت شب یلداست
    نور ز خورشید جوی بو که برآید

    سعدی
    هنوز با همه دردم امید درمانست
    که آخری بود آخر شبان یلدا را

    باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
    صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود

    روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
    گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست

    نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
    شب فراق تو هر شب که هست یلداییست

    وحشی
    شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
    در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد

    روز عیشی خواستم زاید چه دانستم که چرخ
    حامله دارد به سد ماتم شب یلدای من

    ناصرخسرو
    قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
    مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا

    منوچهری
    نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
    دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند

    خاقانی
    در زرد و سرخ شام و شفق بوده‌ام کنون
    تن را به عودی شب یلدا برآورم

    گر آن کیخسرو ایران و تور است
    چرا بیژن شد اندر چاه یلدا

    همه شب‌های غم آبستن روز طرب است
    یوسف روز، به چاه شب یلدا بینند

    خواجوی کرمانی
    تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
    پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد

    هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک
    کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود

    مهره مهر چو از حقه مینا بنمود
    ماه من طلعت صبح از شب یلدا بنمود

    اوحدی
    شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
    رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری

    فیض کاشانی
    چه عجب گر دل من روز ندید
    زلف تو صد شب یلدا دارد
    تیر مژگان تو گر هر لحظه
    جا کند در دل من جا دارد

    عرفی شیرازی
    آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن
    صد شب یلداست در هر گوشه ی زندان ما

    صائب تبریزی
    آه ما رعناترست از آه ماتم دیدگان
    آنچنان کز جمله شب ها شب یلدا یکی است
    .
    گل فتد در دیده روزن مرا از ماهتاب
    در شب یلدای بخت من نیارد شد سفید

    امیرخسرو دهلوی
    هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا
    که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست

    حکیم نزاری
    مگر خود این شب یلدا به روز دانم برد
    کدام یلدا کاین شب هزار چندان است

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  بازی اهل سیاست

    هرکه شد خام، به‌صد شعبده خوابش کردند
    هر‌که در‌خواب نشد، خانه خرابش کردند

    بازی اهل سیاست که فریب‌ است و دروغ
    خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند

    اول کار بسی وعده‌ی‌ِ شیرین دادند
    آخرش تلخ شد و نقشِ بر‌آبش کردند

    آنچه گفتند شود سرکه‌یِ نیکو و حلال
    در نهانخانه‌یِ تزویر، شرابش کردند

    پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
    وصفِ آن طعم دل‌انگیز کبابش کردند

    سال‌ها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
    بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند

    گفته بودند که سازیم، وطن همچو بهشت
    دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند

    زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما
    آنچه سرمایه‌یِ ایجاد سرابش کردند

    لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
    گرچه خرسندی و تسلیم، حسابش کردند

    #فرخی_یزدی


    آخرین ویرایش: پنجشنبه 28 آذر 1398 07:14 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  داغ های پیشانی!!

    دلش خوش است که این شهر، شهر قرآنی است 

    و دین مردم این منطقه، مسلمانی است

    توریست خیز ترین جای زمین، خاك ایران است 

    که میزبان پناهندگان افغانی است

    نمازخانه فراوان، نماز خوان اندک  

    تعجب من از این داغ های پیشانی است

    سرایدار اداره لیسانس تاریخ است  

    رئیس، دیپلمه از رشته های غیر انسانی است

    برای این که به یک پست خوب تر برسی  

    ملاک ، حفظ دو تا سوره با روانخوانی است

    و طرح های زمین خورده علتش این است  

    که کار اکثر مسئول ها سخنرانی است

    دوباره حاج فلانی به مکه خواهد رفت  

    علاج پول اضافیش ، مکه درمانی است

    همیشه مثل گداها لباس می پوشد 

    برای این که بگوید که وضع بحرانی است

    اگرچه خانه اش از بافت های فرسودست  

      ولی برای حسینیه ساختن، بانی است

    برای سنگ به شیطان زدن به مکه نرو  

    بزن به آینه با سنگ، سنگ مجانی است….

    سیمین بهبهانى

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • گر شوم گُم نمی شوم  پیدا!

    آتش و آب و آبرو با هم.*
    هر سه گشتند، در سفر همراه.*
    عهد کردند، هر  یکى گم شد. *
    با نشانى ز خود شود پیدا. *
    گفت آتش: به هر کجا دود است. *
    می توان یافتن مرا آنجا. *
    آب گفتا، نشان من پیداست. *
    هر کجا باغ هست و سبزه بیا. *
    آبرو رفت و گوشه اى بگرفت. *
    گریه سر داد. گریه اى جانکاه. *
    آتش آن حال دید و حیران شد. *
    آب. در لرزه شد، ز سر تا پا. *
    گفتش آتش، که گریه ى تو ز چیست *؟
    آب گفتا بگو نشانه.. چو ما*
    آبرو لحظه اى به خویش آمد*
    دیدگان پاک کرد و.. کرد نگاه*
    گفت. محکم مرا نگه دارید*
    گر شوم گُم نمی شوم  پیدا*

                                     "رهی معیرى"

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  خشت اول را که شد معمار دزد!

    خشت اول را که شد معمار دزد
     پشت بندش هست پیمانکار دزد
    هر چه بالا می رود  دیوار او
    می پرد باز از سر دیوار دزد
    شهرداری هم برای بازدید
    می فرستد یک نفر همکار دزد
    در خیابان یک نفر غر می زند
    کیف پولم را زده سرکار، دزد
    یک نفر هم گفت سرکار عزیز
    جیب ما را هم زده صد بار دزد
    شهر وقتی بی  کلانتر می شود
    می شود وردست فرماندار دزد
    گر شود دست سپهسالار کج
    می شود سرکار تا سردار دزد
    از وزیر دزد  می آید پدید
    صد مدیر کل و دفتردار دزد
    روز مشغول عبادت می شود
    شیخ با تقوای شب بیدار دزد
    حجت الاسلام ها  ها هم می شوند
    با عبا و جٌبّه و دستار دزد
    در میان شاعران هم دیده ایم
    عده ای شاعر نما،اشعار دزد
    واقعا، رسمی شده در مملکت
     عهده دار منصب و هنجار دزد
    میم و لام و دال و ذال و کاف و گاف
    از شرافت هست برخوردار دزد
    شیخنا فرموده : اینان بوده اند
    عده ای مامور استکبار دزد
    حمله را همبا مسلسل می کند
    می زند تکتیر نه،رگبار دزد
    لاشه خواری می کند در پشت باغ
    حالیا ،شیر است یا کفتار دزد؟

    یالانچی

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  مفسدان ِ آسمان جُل...

    مفسدان ِ آسمان جُل ، پادشاهی می‌کنند
    آب را گِل کرده‌اند و صیدِ ماهی می‌کنند

    پینه بر پیشانی آنان ز طول سجده نیست
    مُـهـرهـای داغ حرفم را گواهی می‌کنند

    کیستند اینان که با تزویر جولان می دهند
    در خیال خود چرا احساس ِ واهی می‌کنند ؟

    هر حرامی را حلال و هر حلالی را حرام
    هرچه می خواهند در دین دلبخواهی می‌کنند

    چیزی از ﺷﺮّ و بدی دیگر به جا نگذاشتند
    روﺳﭙﻴﺪان ِ سیاهی روسیاهی می‌کنند

    باز هم رحمت به شیطان این شرارت پیشگان
    گاه از ابلیس حتی باج‌خواهی می‌کنند

    گرچه لبریز از گناه ِ کرده و ناکرده‌اند
    باز امّا ادعای بی‌گناهی می‌کنند ...

    #سیمین_بهبهانی

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • کجا هستند اهل دانش و علم ؟


    یکی گردشگری آمد به ایران
    برای   دیدنی های   فراوان
    به هر مهمانسرا شد تا بگیرد
    اقامت با غذایی خوب وارزان
    ولی پیدا نشد تا آن که شب شد
    بپرسید از جوانی که ای پسرجان
    بود جایی که من امشب بخوابم ؟
    و  یا بهر غریبی لقمه ای نان؟
    جوان گفتا بله  درمسجد ما
    بیا هیئت بود شام غریبان
    بیا آنجا تو هم برسینه ای زن
    به سبک غربی و آهنگ ایمان
    سپس وقتی که درها را ببندند
    بود دیگ  غذا فط  و فراوان
    نگاهی  کرد  مستر با تعجب
    به او گفتا که مسجد ای مسلمان
    بود  جای   نماز خیل عابد
    عبادت  بهر حی  رب سبحان
    جوان گفتا نماز این جماعت
    بود  هر هفته دانشگاه تهران
    دوباره گشت مستر مات و مبهوت
    بگفتا  بر جوان  با حال حیران
    که  آنجا  مرکز تولید  علم است
    برای  نشر  دانش  گشته  بنیان
    کجا هستند اهل دانش و علم
    جوان گفتا که آن ها  ، توی زندان
    ز جا برجست مستر وانگهی گفت
    که زندان جای مجرم هست و دزدان
    بفرما  دزد  و  مجرم  در  چکارند
    جوان گفتا که  می باشد  فراوان
    همه   دارای   پست  و ارج و قربند
    به هر  شهر و  دیار ملک  ایران 
    کریمی  شاهد  این  ماجرا  بود
    که گردشگر شد آخر  گیج و گریان 

    کریمی-کاشان

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 24 1 2 3 4 5 6 7 ...
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات