من نمیتونم به این جایگاه تو زندگیم رضایت بدم
اینجا جایی نیس که من باید باشم
اصلا نمیتونم همینجا بمونم و بزارم سرتوشت خودش منو ببره جلو
انقد زحمت میکشم و انقد پافشاری میکنم که بشه اونی که میخام
هرچقدر هم زمونه و قضا علیه من باشن...
مگه آدم چقدر زندس که خودش زندگیشو نسازه و تن بده به اجبار های زمانه؟!
هفته قبل عروسی دوستم بود
خیلی خوش گذشت
انقدر ما دوستای عروس تو عروسی مطرح بودیم که خواهر عروس مطرح نبود خخخ
خوده عروس هم اون وسط به همه میگفت برید کنار میخام با دوستام برقصم حخخ
حس قشنگی بود دوستت عروس بشه
از عروسی هم که برگشتم مامانم گفت کاراتو بکن میخایم بریم شهر کرد :|
یه تصمیم یوهویی برا سفر دسته جمعی
4 تا ماشین بودیم
20 نفر خخخ
کل عمه هام و عموهام و بچه هاشون
چون هممون تقریبا هم سنیم و همه هم پایه ! بخاطر همین واقعا خوش گذشت
+ جدیدن یه طرف سرم ، سمت شقیقه هام درد میکنه
نمیدونم چرا!
انقدر که چشم همون سمتم و گوشم هم درد گرفته
++ مامانم میگه شدی عین آدمای افسرده :)
+++ دیگه حرفایی که بهم میزننو جدی و نمیگیرم و از کنارش راحت رد میشم .. شاید نشونه بزرگ شدنه ...
++++ داریم کم کم میریم تو فصلای مورد علاقم ... فصلای سرما ..
خیییلی سرما رو دوست دارم :)
+++++ دارم سبک زندگیمو عوض میکنم ... میخام بشم همون آدمی که همیشه دوست داشتم باشم..
راضیم از خودم :)
روزگارتون خوش ❤
انقدر خورده تو ذوقم که با همه ی کسایی که به هدفی رسیدن که من میخاستمش ، قطع ارتباط کردم و حتی دیگه هیچ مطلبی ازون هدفم نمیخونم ...
وقتی یه چی درموردش میخونم انقد بغض میکنم که انگار کل دنیا آوار شده رو سرم ...
نمیدونم اشکال کارم کجا بود ...اینکه زیادی به هدفم امیدوار بودم یا اعتماد بنفس زیاد داشتم .....
هرچی بود که الان منو تو جهنم بدی گذاشت ....
+ دلم میخاد دوباره برگردم به وبلاگم
دوباره شروع کنم نوشتنو
حس میکنم خیلی بهش احتیاج دارم ...
این وبلاگ خیلی وقته که آپدیت نشده ...
چون دیگه حرفی نمونده واسه گفتن ...
وقتی همه آرزو ها و خیالات آدم نقش بر آب بشه، آدم دیگه حوصله ای نمیمونه براش که بخاد بیاد حرفاشو بنویسه ...
هنوز یه ته امیدی تو دلم مونده ...
نمیدونم اونم میخاد نقش برآب بشه یا نه ...
اعصابم این روزا خیلی ضعیف شده ؛ مثلا تا خواهرم بلند میخنده با ترس میگم چیشده مهلا؟؟ طوریت شده؟؟؟
یا وقتی بچه ها میدوند شدید میترسم و نفسم حبس میشه از ترس
خیلی چاق شدم. هیچکدوم از لباسام دیگه بهم نمیخوره
باشگاه ثبت نام کردم ولی طول میکشه تا جواب بده
دلم میخاد خیلی کارا انجام بدم ولی حوصله هیچکدومشو ندارم
منی که اینهمه کتاب انتخاب کرده بودم که بعد کنکور بخونم ، یکیشو هم به زور تموم کردم
انگار بعد از کنکور بزرگ شدم ...
فهمیدمتو این زندگی هرچی که بخوای رو نمیتونی بدست بیاری. میتونی آرزو کنی ولی بدست آوردنش قطعی نیس
خیلی سخته که اطرفانیو بینی که به همون آرزویی که تو داشتی رسیدن ، ولی تو ....
خیلی سخته از چیزی که انتظار داشتی باشی خیلی فاصله داشته باشی ...
خیلی درد داده حسرت خوردن ...
+ حالا فهمیدم تو مدرسه ای بودم که کادر مدیریتیش به مفت هم نمی ارزه
امروز مامانم رفته بود پروندمو بگیره ، داشتن صبحونه میخوردن. بهش گفتن باید صبر کنی صبحانمون تموم شه
مامان منم کار داشته برگشته
واقعا که برای این مدرسه و کادرش متاسفم که میخان بچه های مردمو تربیت کنن. ولی خودشون هنوز اول جاده ی تربیتن
شخصیتی که ندارنو چطور میخان آموزش بدن واقعا ؟!!
++ هوا داره کم کم خنک میشه ...
بالاخره میتونم یکی از حسایی که دوست دارمو تجربه کنم : شب خوابیدن تو تراس :)
بالاخره کنکورو دادیم
نسبت به کنکورای سال قبل سخت تر بود
مخصوصا فیزیک که من توقع بالاتری از خودم داشتم ولی ...
دیگه نمیخام بهش فکر کنم چون هرچی بود تموم شد دیگه
هرچی خدا بخواد هنون میشه. دیگه میسپارم دست خودش
دیروزم رفتیم کافه خستگی کنکورو در کنیم با مینا و مهسا
چه کافه گردی شد خخخ
اولش رفتیم کافه پاییز تا نشستیم برقا رفت. گفتن فقط ابمیوه و بستنی داریم
ما هم بلند شدیم. رفتیم کافه باران. اونجا هم برق نبود خخخ
تاکسی گرفتیم رفتیم کافه بارون .. اونجا هم برق نبود عه
دوباره تاکسی گرفتیم رفتیم کافه سی سی کام
اونجا برق بود خخخ
با اینکه 1 ساعت و نیم علاف شدیم ولی خدایی کافه قشنگی بود خخ
تصمیم دارم برای تابستون امسال قشنگ زندگی کنم
اونجوری که واقعا دوست دارم
کلاس رانندگی . باشگاه . نقاشی . کافه گردی . کتاب خوندن . فیلم دیدن
برنامم ایناس کلا خخخ
خیلیا هم ازم میپرسن اگه نشد امسال ، سال دیگه میمونی پشت کنکور؟
من واقعا دیگه نمیتونم ایت فشارو تحمل کنم و به خانوادم هم واردش کنم. حتی اگر هم بخوان سال بعد بمونم دیگه کنکور تحربی نمیدم و فقط کنکور هنر میدم
انشاالله که امسال درست میشه و نیازی به این کارا نیس
روزای گرم تابستونیتون سرشار از اتفاقات قشنگ
کارت ورود یه جلسمو گرفتم
حوزه ام افتاده دانشگاه قم
حس غریبی دارم ...
+ مچ دستم چند روزه درد میکنه
مامانم میگه فشار عصبیه ...
++ چندتا فیلم دانلود کردم ذخیره کردم برا بعد کنکور بشینم همشو ببینم خخخ
یک عدد عقده ای خخخ
صبر هم یه محدوده ای داره دیگه
از یه جایی به بعد میشه تحمل ...
+تحمل از روی ناچاری ....
ضیافت های عاشق را ، خوشا بخشش خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن در عشق ، برای گم شدن در یار
چه دریایی میان ماست ، خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل؟ خوشا فریاد زیر آب .....
( با درد های خویش فریاد زیر آب داریوش را گوش میدهد :) )
بعد از مدت ها با این بازی ایران و مراکش روح و روانم شاد شد
خدا خیرشون بده ...
دوتا بازی بعدیو اگه مساوی کنیم صعود میکنیم
فقط دعا ...
+ببین تا ما خاستیم برا کنکور بخونیم جام جهانی شد
++ به این نتیجه رسیدم که با خیال راحت جام جهانیو ببینم. چون کنکور هر ساله ولی جام جهانی هر 4 سال یه بار
فکر میکردم امسال بدترین تولد عمرم باشه
تولد 18 سالگی که باید قشنگ ترین باشه ولی با استرس کنکور تبدیل میشه به مزخرف ترین
ولی وقتی بعضی چیزا رو میبینم که نظرمو عوض میکنه
خواهری که برای خوشحالی من تو روز تولدم همه کاری کرد. نقاشی و خریدن رمان پس از تو و ...
تبریک تولد اس ام اسی کسی که با کلی سختی تونست بهم تبریک بگه و تلاشش برا خوشحال کردنم
متن مهسا ==> کلیک
عکس پروفایل مینا ==> کلیک
تبریکای بقیه ی دوستام نمیشه همشونو نام برد
همیشه نباید دنبال چیزای بزرگتری بود. همین چیزای کوچیک هم بعضی وقتا به آدم میفهمونه که برای بعضیا مهمی. و این مهم بودن حس خوبی داره ...
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید