خدایا ممنونتم که آرزومو برآورده کردی
خوش حال میشم به ادامه مطلب برین
امروز بالاخره به آرزوم رسیدم.
امروز تونستم برم مزار مرتضی
خدایا ممنونتم... خدایا عاشقتم
از قم تا تهران تقریا 1:30 دقیقه راه بود. اما برای من 10 ساعت طول کشید.
تا به قطعه هنرمندان که رسیدیم که هیچی.صدار مردم و زنده شدم.
وقتی وارد قطعه هنرمندان شدم میدونستم که دور مزار مرتضی شلوغه.چتد تا قبر بود که دورش شلوغ بود و سنگ قبر پیدا نبود.
من بدون اینکه سنگ قبرو ببینم به مامانم گفتم:مامان میدونم اینه.مطمئنم.
جلو که رفتم دیدم خودشه.
اولش که باورم نمیشد پیش مرتضی باشم.
رو کردم به مامانم گفت: مامان اشتباه نیومدیم؟مطمئنی اینجا مزار مرتضی س ؟
مامانم:آره دیگه.مگه نمیبینی روش نوشته مرتضی پاشایی؟
من تا اونو دیدم، افتادم رو زمین.تمام بدنم میلرزید.دستمو گذاشتم رو سنگ قبر.
با جرئت میتونم بگم انقد حالم بد بود که عزراعیلو جلوی چشمام میدیدم.
فکم میلرزید.شده بودم مثه آدمایی که سکته کرده بودن.
بغض داشت خفم میکرد اما نمیتونستم گریه کنم.شوکه شده بودم.
سرمو که بلند کردم دیدم همه دارن بهم نگاه میکنن.
تو دلم به مرتضی گفتم:دیدی مرتضی اومدم؟باورت میشه؟من اینجام؟ مرتضی نیومدم نیومدم دیدنت تا کجا اومدم ببینمت... پس چرا تنها؟چرا دوستام نیستن؟من چجوری نگاه مظلوم مینا رو ببینمو دم نیارم.
به مینا نگفته بودم.راستش میترسیدم بگم.اما دلم طاقت نیاورد بلند شدم بهش زنگ زدم.با صدای لرزون گفتم :مینا میدونی من کجام؟ گفت : کجا ؟ گفتم : بهشت زهرام.سر مزار مرتضی . گفت : راست میگی : گفتم به خدا.باورت میشه؟ گفت : نه! گفتم : خودمم باورم نمیشه.اینجا خیلی شلوغه.جات خیلی خالیه مینا.
اون هیچی نمی گفت.آخرش فقد گفت:عکس و فیلم بگیر.خدافظ.
میدونستم نمیتونه صحبت کنه.منم بهش گفتم که نمیتونم صحبت کنم.خدافظ
رفتم کنار عکس مرتضی زانو زدم.گفتم:مرتضی من اومدم.دوستامو یادت نره.فقد دوستام!
اونجا چند نفر آهنگاشو گذاشته بودن.منم فقد بغض میکردم.
تا اینکه یه نفر یه آهنگ گذاشت که برای مرتضی خونده بودن.اونو که شنیدم اشکم سرازیر شد.همه ی بدنم میلرزید.
چندتا پسر و دختر هم گریه میکردن.جو خیلی بدی بود.
خودم دوست نداشتم عکس بگیرم اما مامانم ازم چند تا عکس گرفت.
خدایا ممنونتم برای همه چی.عاشقتم.همین.
انشالله دفعه ی بعد با دوستام
طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،