امتحان شیمی داشتیم که معلممون نیومد .
مام زنگیدیم اومدن دنبالمون ، اومدیم خونه . خخخخخ باحال بود.
البته اولش قرار بود بریم خونه بر و بچ . ولی منتفی شد هرکس رفت خونه ی خودش . خخخخخ
واااای چه بارون وحشتناکی اومد امروز . خیلی شدید بود . نه به گرمی صبح ، نه به سردی و بارون ظهر !!!!!!!
آخ آخ دیروز داشتم میمردم . بر اثر مرگ خاموش !!!!
من ظهر که اومدم خونه همه سرکار بودن . منم سردم بود شومینه رو زیاد کردم و خوابیدم .
من همیشه ساعت 3 میخوابیدم ، 5 یا 5:30 بیدار میشدم. ولی دیروز ساعت 6 , تازه اونم با کلللی صدا زدنای مامانم بیدار شدم!!!!!!!
نگو گاز مونواکسید کربن ( خخخخ درس روز قبل زیستمون بود ! ) تو خونه پخش شده بوده و منم خواب ، داشتم بیهوش میشدم . خخخخخ
تازه بعدشم که بیدار شدم کلی سرگیجه داشتم.
آره دیگه . داشتید بی زهرا میشدید ..
راستی به مینا سپردم ، وقتی مردم ( البته بعد از 12000 سال ) بره جایی که بهش گفتم و اونجا پسورد وبلاگمو نوشتم ، بیاد بهتون خبر بده . آره دیگه . فکر همه جاشم کردم تازه گفتم نوت بوکمم فرمت کنه
چقد حال درس خوندن ندرام من چن روزه .....
وااااای علی عبدالمالکی عید کنسرت داره. من مـــــــــــــــــی خواااااااامــــــــــ
راستی جدیدا داره اتفاقای قشنگ تو زندگیم میوفته ( غیر از چند مورد استثنا )
روزای شما هم پر از اتفاقای قشنگ
طبقه بندی: خاطرات،