سلام.
شنبه فیزیک داشتیم, معلممون یه مسعله داد بعد گفت حل کنید. جواب آخرش میشه هفت.
من حل کردم. به راه حلمم مطمعن بودم, ولی جواب شد 2/95 .
به معلممون گفتم خانم مطمعنید میشه هفت؟ مال من شده 2/95.
یه پوزخند زد و یه پشت چشم نازک کرد برام که یعنی جوابت تو حلقم!!!!!!!
منم گفتم خوب لطفا خودتون حل کنید. بعد بچه ها هم یه سریشون مث من شد جوابشون و یه سری هم شد هفت.
به یکی که جوابش هفت بود گفت بیا پای تخته حل کن. داشت حل میکرد که دیدیم یه جاشو اشتباه حل کرده.
به خاطر همینم شده هفت. خانممون خودش اومد از اول حل کنه.
وقتی حل کرد, جواب شد 2/95 :| :| :| !!!!!!!!!!
خخخخخخ من و مهسا هم رو کردیم بهش گفتیم خانم دیدین جوابو؟دیدین بهمون خندیدین؟؟ :)
حالا اون هی جودشو توجیه میکرد. مام هی میخندیدیم :|
آخر سر بهش گفتم باشه خانم. ما شما رو قبول داریم.بعد دوباره تو جیه میکرد.
خوب شد. تا دیگه به من پوزخند نزنه.
وای وای. با فاطمه نشستیم بی شخصیتای اطرافمونو مشخص کردیم. اصن همینطوری دورمون ریخته :|
اصن انگار خدا نمیخواد من باهاش رو در رو بحرفم. هر سری یه جوری میشه که نمیتونم برم. عیب نداره . حتما یه حکمتی توشه. منم بیخیالش میشم.
راستی هفته نیکوکاری شروع شده. هرکاری تو یه روز خاص خودشون, با دبیر پشتیبانی که براشون تعیین شده, یه روز خوراکی میارن و میفروشن و پولش میره برای روز نیکوکاری.
طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،
شنبه فیزیک داشتیم, معلممون یه مسعله داد بعد گفت حل کنید. جواب آخرش میشه هفت.
من حل کردم. به راه حلمم مطمعن بودم, ولی جواب شد 2/95 .
به معلممون گفتم خانم مطمعنید میشه هفت؟ مال من شده 2/95.
یه پوزخند زد و یه پشت چشم نازک کرد برام که یعنی جوابت تو حلقم!!!!!!!
منم گفتم خوب لطفا خودتون حل کنید. بعد بچه ها هم یه سریشون مث من شد جوابشون و یه سری هم شد هفت.
به یکی که جوابش هفت بود گفت بیا پای تخته حل کن. داشت حل میکرد که دیدیم یه جاشو اشتباه حل کرده.
به خاطر همینم شده هفت. خانممون خودش اومد از اول حل کنه.
وقتی حل کرد, جواب شد 2/95 :| :| :| !!!!!!!!!!
خخخخخخ من و مهسا هم رو کردیم بهش گفتیم خانم دیدین جوابو؟دیدین بهمون خندیدین؟؟ :)
حالا اون هی جودشو توجیه میکرد. مام هی میخندیدیم :|
آخر سر بهش گفتم باشه خانم. ما شما رو قبول داریم.بعد دوباره تو جیه میکرد.
خوب شد. تا دیگه به من پوزخند نزنه.
وای وای. با فاطمه نشستیم بی شخصیتای اطرافمونو مشخص کردیم. اصن همینطوری دورمون ریخته :|
اصن انگار خدا نمیخواد من باهاش رو در رو بحرفم. هر سری یه جوری میشه که نمیتونم برم. عیب نداره . حتما یه حکمتی توشه. منم بیخیالش میشم.
راستی هفته نیکوکاری شروع شده. هرکاری تو یه روز خاص خودشون, با دبیر پشتیبانی که براشون تعیین شده, یه روز خوراکی میارن و میفروشن و پولش میره برای روز نیکوکاری.
کلاس ما با خانم بیان, معلم زیستمون, افتاد. خوبه. ما مشکلی نداریم. ولی انگار بعضی کلاسای دیگه بد جور مشکل دارن .
پست هفته نیکوکاری پارسالمونم بخونید حتما. اینم از پست کلیک
پست هفته نیکوکاری پارسالمونم بخونید حتما. اینم از پست کلیک
عیدتون پیشاپیش مبارک.
مینا جونم, شروع ماه تولدتم مبارک.
وای چقد بعضی اوقات ضایع شدن جلوی یه فرد مهمه, داغون کننده س.
وای. بدتر از این نمیتونس بشه. آبرو برام نموند به خدا......
راستی روز سپندارمذگانتون مبارک باشه. خیلی این روزو دوست دارم. اصن حس عشق به وطن بهم میده.
طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،