مینا,دوستم بهترین چیزو یادم داد, بهترین چیز تو زندگی.
حیف که به کار نمیبرمش.
یعنی وقتی کار خودمو انجام دادم, بعد یادم میوفته که عه کاش به اون حرف مینا عمل میکردم!
اه, هیچوقت اختیار اعمالم و افکارم و صحبتامو ندارم!
ینی چی این حرکت ؟!
الان تو موقعیتی هستم که حوصله ى هیشکیو ندارم.حتی خانوادم! 
 باید برم یه جایی که هییییشکی نباشه .هیشکی نشناستم. تنهای تنها مال خودم نقاشی بکشم.
دریامو تموم کنم.
معمولا چنین موقعیتی میرم کتابخونه, ولی اونجا که نمیشه نقاشی کشید!!
حالا تو این اوضاع, کنکور و شک کردن به رشته ى تحصیلیم شده قوز بالا قوز!
اومدم با اعتماد به نفس بالا, تست زیست بزنم. ده تا زدم, ده تاش غلط بود!!  مگه میشه آخه؟؟؟
تو تمام سال های تست زدن چنین شرایطیو نداشتم!
قبول دارم که اون قسمتو درسنامشو خیلی دقیق نخوندم,فقد مرور کردم, ولی در کل خییییلی حالمو بهم ریخت و باعث شدن فکر کنم که راهمو اشتباه اومدم!
گفتم شاید مامانم درست میگه که یه روز پشیمون میشی که چرا نیومدی ریاضی که دیگه دیره!
نکنه اشتباه اومدم تجربی و باید میرفتم ریاضی؟!
خدایا دارم قاتی میکنم! یکی بیاد درست باهام حرف بزنه بهم بگه دقیقا باید چیکار کنم؟؟




تاریخ : شنبه 26 تیر 1395 | 11:41 ق.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات