امروز مینا و مهسا اومدن خونمون. 
خیلی خوش گذشت خدایی. مسخره بازی و دیوونه بازی. 
ظهرم که رفتیم ناهار آب دوغ خیار خودمون درست کردیم و خوردیم. خخخ حس آشپز بودن بهمون دست داد. خخخ. مهسا پیازشو خورد میکرد ولی گریه هاشو من کردم! خخخخ چ کنم خو،به پیاز حساسم.ینی قلنبه قلنبه اشک میریختماااا
وسطشم کلی آهنگ خوندیم و رقصیدیم.
کلللی بچه ها گیتار زدن و خوندیم و فیلم گرفتیم. 
بعدشم که نشستیم دور هم دسر پان اسپانیا و چای و میوه خوردیم. وسطش کلی سوتی!
چون وقتی میومدی این دسرو از توی دیس بکشی توی ظرف,باید خیلی ماهرانه عمل میکردی وگرنه خورد میشد یا ممکن بود از دستت بیوفته روی فرش!
خخخ اولش برا مینا که کشیدم خرد شد!
برا مهسا یکم جمع و جور تر. برا خودم که آخری بود عاالی. خخخ
دفعه ى دوم که اومدیم بکشیم اول برا مینا,تا برداشتمش, پقی افتاد روی فرش!!!!
وااای داغون بودا!
خخخ وای وای بعدشم دابسمشامونو بگو!
ینی وقتی ببینیش میمیری از خنده!
دابسمش با ساقیا ى ساسی و آهنگ افغانی جواد رضویان و... 
ینی خودمون ترکیده بودیم از خنده.
این دفعه چون زمان بیشتری بچه ها بودن, خیلی بیشتر خوش گذشت. 
از ساعت 10صبح اومدن تا 4عصر. خیلی باحال بود خدایی. 
البته مهساخانومو که با زور و قسم و آیه و تهدید! کشوندیمش آوردیم! والا!

#رژ
#شلوارک من
#همه ى امیرا!!!!
#آب دوغ خیار پر از خیار 
#مهسا گوسفندی
#آندرانیک مینا اینا 
#نون خشک
#ترشیده
#دابسمش مسخره 

خدایی خیییییییلی خوش گذشت. 

روزاتون پر از اتفاقا و حسای قشنگ



طبقه بندی: خاطرات،

تاریخ : یکشنبه 3 مرداد 1395 | 03:10 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات