یه دختره تو کلاسمون بود که اصن اون جور کارا بهش نمی خورد .

یه روز اومد مدرسه دیدیم که بالای لبشو اصلاح کرده . گفتیم : این دل غافل ! این که مال این کارا نبود .

خلاصه حسابی مسخرش کردیم . بهش هم گفتیم که زیادی حرف بزنی به خانم نوری لوت می دیم .

القصه یه روز که هنر داشتیم و داشتیم طراحی می کردیم ، دوستم فاطمه بلند گفت : ابراهیمی چقدر سفید شدی . و هممون زدیم زیر خنده .

یهو معلممون گفت : حتما کرمشو عوض کرده .

یعنی کلاس رفت رو هوا . من و فاطمه که میزو گاز می زدیم .

یاد معلممون به خیر . خانم دایی حسنی




طبقه بندی: خاطرات،

تاریخ : جمعه 3 مرداد 1393 | 02:31 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات