منوی اصلی
گاه نوشته هاى یک دانشجوى زبان
معلوم الحال
  • واقعا هر بار که من حرف میزنم فکر میکنن دستشون میندازم؟ :/

    آخرین ویرایش: جمعه 29 تیر 1397 08:23 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • :(

    معلوم الحال یکشنبه 24 تیر 1397 03:13 ب.ظ نظرات ()
    90 درصد بچه های کلاس رو انداخت. حتی نمره اولا رو ...

    + فارغ نمی شویم
    آخرین ویرایش: یکشنبه 24 تیر 1397 03:12 ب.ظ
      لینک های مرتبط:
    ارسال دیدگاه
  • erp

    معلوم الحال چهارشنبه 20 تیر 1397 09:35 ق.ظ نظرات ()
    انقدر سایت رو باز و بسته کردیم و چشممون به جمال نمرات روشن نشده که تا سیستم بالا میاد جیغ میزنه بخدا نمرات رو وارد نکردن! یه دوری توی درایوات بزن بعدش برو سایت دانشگاه رو باز کن.
    دیشب ساعت 00:00 دیدم مدیر گروهمون انلاینه! بهش پیام دادم: استاد مگه سایت بسته نشده؟ (ده روز پس از پایان امتحانات؛ یک ماه از امتحانامون گذشت و هنوز کسی -بجز خودش- نمره ای وارد نکرده) چرا اینا نمرات رو وارد نمیکنن؟!
    - جواب داده: نگران نباش. از فوتبال لذت ببر 
    + ئه؟ مگه جام جهانی تموم نشده؟!
    - نه! تیم ملی ما بود که باخت و برگشت ..

    بعدش هم یادش اومد که من پروژه و مقالم هنوز نیاز به اصلاحات داره. فایل مقالات، داده ها و اصل درخواست طرح رو ازم میخواست. 
    منم بدو رفتم جی میلم رو زیر و رو کردم! نبود که نبود! درایوای لپ تاپم رو تکوندم! نبود که نبود. و هنوزم که هنوزه نیست که نیست ...
    موندم چه خاکی بر سرم بریزم؟! 

    فکر کنم باز باید بشینم 8 تا کتاب رو از اول آنالیز کنم و review  بنویسم و commentهای استاد رو از اول اعمال کنم! 
    واقعا دیگه نه حالش رو ندارم. نه توانش رو 
    آخرین ویرایش: چهارشنبه 20 تیر 1397 09:40 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • چند روز پیش بالکل برگشتم سر خونه زندگی. شب اولی که رسیدم توی گروه باشگاه خانم دکتر یک سری حرف زد و بعدش بهم گفت تدریس میکنی و ..؟ که منم طبق معمول همیشه فرو افتاده و آسفالت شده هستم گفتم بله اگر در توانم باشه چرا که نه! 

    شما که غریبه نیستید. چند جا سر زدم برای کار اما خب هیچ کدومشون مدرس جدید نمیخواستن!

    عطف به خط بالا خوشحال بودم و گفتم نهایتا قراره برای اولین تجربه تدریسم برم بزنم تو سر و کله بچه های خانم دکنر :) که دیدم یهو خانم دکتر تغییر موضع دادن و از گروه به پی. وی. بنده منتقل شدن و گفتن کلاس رو برای خودم میخوام :| اینو که گفت برگام ریخت!
    برادرزاده ش دانشجوی زبانه (ترمکه البته!). داداششم که به کشور دوست و نه چندان همسایه ام+ریکای جنایتکار هجرت کرده. خودش هم که یکی از دانشگاه های خفن کشور درس خونده که زبان دانشگاه کلهم انگلیسیه! 
    چرا باید از من میخواست که بهش زبان تدریس کنم؟ ینی هدفی غیر از کمک کردن به من بی نوا داشته؟ آخه اصلا منطقی بنظر نمیرسه که بخواد از یه آدم آس و پاس بی تجربه مثل من کمک بگیره!
    همشم راجع به هزینه ش حرف میزد. شما که غریبه نیستید. همه میگن اسکلم! منم منکرش نیستم. اما خب شرافتا هر چقدر با خودم کلنجار رفتم نتونستم مبلغی بگم. در نهایت به خانم دکتر گفتم من میام بهتون یک سری مطالب یاد میدم اما شما هم در ازاش بهم نسخه خونی یاد بدین. اینجوری بی حساب میشیم. قبول نکرد و گفت خودم میپرسم و مبلغش رو بهت میدم. ولی موندم چه کنم؟! واقعا هیچی بلد نیستم. نمی دونم چی باید یادش بدم؟ اصن نمی دونم چقدر بلده؟ (هر چند این یک اصلِ که ما ایرانیا فقط مدعی اینیم که زبان بلدیم! و در واقع هیچی ازش بارمون نیست)

    فردا قراره اولین جلسمون باشه و من موندم چه کنم؟!  
    آخرین ویرایش: شنبه 16 تیر 1397 10:01 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال یکشنبه 10 تیر 1397 03:09 ب.ظ نظرات ()
    یه نظرسنجی توی گوشه پایین سمت چپ وبم گذاشتم. خوشحال میشم اگه درش شرکت کنید.

    + اون دو نفری که صفر تا بیست درصد از طریق این بخش نظراتشون با من در میون بذارن.  دلیل نفرتتون رو بدونم لااقل!
    آخرین ویرایش: چهارشنبه 13 تیر 1397 09:35 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال پنجشنبه 31 خرداد 1397 09:45 ق.ظ نظرات ()
    از ۲۲ شهریور ۱۸۹۳
    تا ۲۹ خرداد ۱۳۹۷
    ۳ سال و ۹ ماه و ۷ روز 
    ۱۳۷۵ روز 
    با نام این دانشگاه زندگی کردم و با مردم این شهر ساختم!

    و حالا نقطه ته خط ...؟؟


    + علی رغم همه قول و قرارامون هیج کدوم از همکلاسی ها بعد از امتحان آخر حتی برای خداحافظی هم وانستادن، چه برسه به اینکه بعد از چهار سال یه بار همگی یه جا دور هم جمع شیم! 
    ++ چند روزی توی شهر دانشجویی میمونم. هنوز عکسایی هست که نگرفتم. و حرفایی که نزدم :(
    آخرین ویرایش: پنجشنبه 31 خرداد 1397 09:49 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال پنجشنبه 17 خرداد 1397 06:28 ب.ظ نظرات ()
    سلام
    من توی کنکور «مجموعه زبان انگلیسی» گرایش آموزش رتبه 323 رو کسب کردم. در کنار اون توی کنکور «مجموعه زبانشناسی» هم شرکت کردم که رتبه زبانشناسی همگانیم شد 33، آزفا شدم 34 و توی گرایش های رایانشی و واژه گزینی هم به ترتیب 33 و 38 شدم. 
    با مجموعه زبانم که نمی تونم جای خوبی قبول بشم.
    اما مجموعه زبانشناسی. میگن میتونی تهران بیاری .. میگن! با این سهمیه ها و کاهش ظرفیت نمی دونم چقدر شانس قبولی دارم.
    توی رشته زبانشناسی دانشگاه علامه از دانشگاه تهران سَر تره. اما خب اگر شخصی هدفش اپلای برای خارج از کشوره باید تهران درس بخونه چون شناخته شده تره. (غیر تهران و شریف بقیه دانشگاه ها براشون یکسانن! خارجیای بدبخت)
    یه فامیل داریم که دکترای زبانشناسی داره (گرایش نورولینگوئیستیک؛ یجورایی کارشون شبیه گفتار درمان هاست. دنبال نواحی ای از مغز میگردن که مربوط به تکلمافراد میشن و در کنارش اختلالات زبانی (زبان پریشی ها) رو بررسی میکنن). ایشون تا ارشدش رو دانشگاه شیراز خوند. چند سال دبیر آموزش و پرورش بود. چند سال هم برایماموریت به مدارس ایرانیان خارج از کشور رفت و اونجا تدریس کرد. برگشت ایران و افتاد دنبال دکترا. علی رغم اینکه برادر شهید بود و خودش هم رزمنده بود، بورس نشد و با هزینه شخصیش رفت انگلستان دکترا بخونه. با رفتنش دلار شروع به پر کشیدن کرد (هیچ وقت اون دوران طلایی یادم نمیره! هر چند همین روزام دلار ثبات چندانی نداره) توی 5 سال تحصیلش زنش مخارش رو تامین میکرد. زنش چه کاره بود؟ یه دبیر ساده ادبیات! یعنی اگه دبیر زیست یا ریاضی بود باز میشد در کنار حقوق بخور و نمیررر آموزش و پرورش درآمدی کسب کنه. به هر روی مخارج خودش و پسرش رو مدیریت میکرد و یه بخشیش هم میفرستاد برای شوهرش. 
    بعد چند سال ایشون برگشت از انگلستان و افتاد دنبال حذب شدن توی دانشگاه ها. هر چی دوید به جایی نرسید. آخرش رفت دانشگاه آزاد شد استاد حق التدریس (با دو تا فوق لیسانس. یکی از ایران یکی از انگلیس + دکترای زبانشناسی). 
    نکته جالب اینه که میگن نورولینگوئیستیک حوزه کاری جدیدیه که خیلی کشورا دنبالشن. توی کشورن بورس میکنن. ایشون رفته درسشو خونده الان بهش کار نمیدن. اما توی دانشگاه فردوسی مشهد یه استاد با گرایش آموزش زبان داره روی این حوزه کار میکنه و تبدیل شده به یک فیگور. یه جوان سی و چند ساله که به درجه استاد تمامی رسیده! (پروفسور رضا پیش قدم) من ایشون رو از نزدیک دیدم و عمیقا تحسین میکنم. اما نکته اینجاست که واقعا جرا نباید بزارن کسی که توی این حوزه درس خونده فعالیت کنه یا لااقل در کنار این اساتید به عنوان مشاور بایسته؟

    شخص فوق الذکر به من توصیه میکنه کردن که انتخاب رشته کنم و دانشگاه های تهران رو اول بزن. بعدش اگه خواستم در کنارش یه فوق دیگه هم توی آزاد یا پیام نور بخونم :( پیشنهادش هم این بود که رایانشی رو توی اولویتم قرار بدم (فقط 4 تا دانشگاه اون رو دارن: تهران، شریف، اصفهان -دو سال یک بار جذب میکنه- و مرکز تحقیقات منطقه ای فارس). ایشون گفتن که اول رایانشی تهران و شریف رو بزنم. بعدش برم سراغ زبانشناسی همگانی سایر دانشگاه های تهران. 
    من الان موندم که اگه اولویت اولم رو به تهران و شریف اختصاص بدم (شانس اولم توی علامه از دست بره و نتونم اونجا قبول بشم!)

    در کنار اون فامیل محترم استاد خانمی داریم که رشته آزفا (آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان) رو تو دانشگاه شیراز خونده. ایشون به دلیل همون وعده های محقق نشده مسئولین کشور ناامید از کارپیدا کردن توی حوزه آزفا میرن مجددا ارشد اموزش زبان میگیرن و برای دکتراتشریف میبرن خارج از کشور. 5 6 سال اونجا درس میخونه و بعدشم به خاطر خانواده برمیگرده. وقتی به خانم دکتر و شوهرش (هر دو زبان میخونن) صحبت میکردم میگفتن خوب به انتخابات فکر کن. زبانشناسی موقعیت جهانی خوبی داره و همه دنبالشن اما متاسفانه توی ایران بازار کاری چندانی نداره. مردم بیشتر دنبال آموزش زبانن. (فکر میکنم با ارشد زبانشناسی حتی نتونم  به عنوان استاد حق التدریس زبان عمومی توی دانشگاه ها هم تدریس کنم).

    در کنار همه این ها دانشگاه علامه یه دوره زبانشناسی مشترک با کشور روسیه ارائه کرده با شرایط خاص و مصاحبه. اگه آیلتس 5 6 یا نمره آزمون MSRT ت بالای 65 باشه و توی مصاحبه قبول بشی یه ترم میری دانشگاه زبانشناسی روسیه درس میخونی و در پایان فارغ التحصیلیت هم دو مدرک فوق لیسانس بهت میدن(یکی از علامه. اون یکی از دانشگاه روسیه با امضای روسای دو دانشگاه). هزینه پرواز رفت و برگشت با دانشگاه علامه ست و هزینه دو وعده غذا و خوابگاه هم بر عهده دانشگاه روسیه. فقط بیمه درمانی با خود دانشجو خواهد بود. 


    همه این در هم و برهم ها رو گفتم که بفهمید چقدر آشفتم. 
    نمی دونم می ارزه به هر قیمتی زندگیم رو تلف کنم که بهم بگن دانشگاه تهران قبول شدی یا نه؟
    اونم بخاطر رشته ای که فقط و فقط باید برای دل خودت بخونیش چون بازار کاری نداره. موقعیت استخدامی ای هم براش تعریف نشده. توی آموزش و پرورشف نه توی بانک و نه توی هیچ جای دیگه! جذب هیئت علمی؟ سه چهار سال یک بار شاید بخوان یکی دو نفر توی کل کشور جذب کنن که اون هم سهم ما نمیشه چون از ما با سابقه تر هاش بیکارن!
    رایانشی هم که مربوط میشه به زبان و نرم افزار (برنامه نویسی) و ریاضیات و ... . این رشته ارشد به خودی خود 5 ترمه. یعنی تو بخوای یا نخوای سنوات میخوری (سنوات مجاز و رایگان برای دانشجوی ارشد 4 ترم هستش و بعد از اون میگن باید جریمه بدی). این رشته واقعیت توی جهان طرفدار زیاد داره اما خب توی ایران باز .... !!! وقتی با دوستام توی دانشگاه های تهران حرف میزدم میگفتن رایانشی نزن چون کسایی که میزنن بعد 2 3 ترم انصراف میدن بخاطر سختی دروس. تازه اینده ای هم نداره. در باب بی آیندگیش همین بس که خانم الهام محمدی رتبه 1 زبانشناسی و 5 آموزش زبان سال 95 (فکر میکنم) بعد از دو سه ترم تحصیل در رشته زبانشناسی رایانشی دانشگاه تهران انصراف دادن و با همسر محترمشون (ایشون نرم افزار میخوندن) تشریف بردن کانادا و تو دانشگاه کنکوردیا به تحصیل ادامه دادن. 


    الان موندم که یک سال بشینم یا هر جور شده برم ؟ :(
    سال اول کنکور زبان، من رتبه م خیلی بهتر از سال دومم شد. حتی میتونستم برم آموزش و پرورش. اما یک سال موندم و به این روز افتادم. و الان عمیقا چون غزالی در عسل گیر کردم و نمی دونم چه کنم؟ :( hellllllllp ... مهلت انتخاب رشته تا شنبه 19ه. 


    تموم شد!
    تمام کد رشته هام رو با چشمای گریون پاک کردم!
    لعنت ..

    آخرین ویرایش: شنبه 19 خرداد 1397 10:28 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال یکشنبه 13 خرداد 1397 07:33 ب.ظ نظرات ()
    به این زودی اولین شب قدر رسید؟ 

    این قدر از خدا دور شدم؟ 


    + در حال فاینالایز کردن پروژه تستینگ استاد د. ، میم. گفت که صبح خانم دکتر به آقای کاف. (مسئول اداره ثبت نام) میگفته: "توی دعاهای شب قدرتون ما رو فراموش نکنید! اونم یه چشمک به من زده و خندیده :) ". از ظهر تا الان حواسم به این حرفا نبود تا که دیدم سه روز پیش رو تعطیل رسمیه! بعدش فهمیدم که امشب شب اول قدره! :((

    ++ مهدی رتبه 120 آورد. با دانش خودش و حدود ده روز مطالعه اونم توی بهمن سال گذشته!  روز کنکور ازش پرسیده بودم چطور بود؟ گفته بود سخت و مزخرف. هر چی بلد بودم زدم و پاشدم اومدم! (یکی از درساش رو 47% زده بود!) وقتی بهش گفتم 120 شدی خودش هم باورش نمیشد :)
    براش دعا کنید که قبول بشه :)) لطفا

    +++ موخره از دوم خرداد: میخواستم توی پست پساتولدیم بگم که مهدی و فرمانده چطور شرمندم کردن. شب تولد برنامه سورپرایزی نداشتیم. قرار بود یه چند ساعتی دور هم جمع بشیم و بگیم و بخندیم. مهدی و فرمانده با نیم ساعت تاخیر اومدن. همراه خودشون یه جعبه شیرینی آورده بودن و یه پلاستیک محتوی دو تا کادو! از کادوی اول اگه بگذریم () که بابت تهیه کردنش پدرشون در اومده بود! کادوی دوم اشک توی چشمام جمع کرد!  شب اخر خداحافظیم از اتاق ریختن که منو جشن پتو کنن و توی درگیریا بند ساعتم پوکید! اینام برای جبران یه ساعت ۲۰۰ و خورده ای هزار تومنی برام گرفته بودن. با شیرینی و اون کادوی اولی حدودا ۲۵۰ هزار تومن خرج منِ بی قدر و منزلت کرده بودن! تا به حال همچین کادوی با ارزشی نگرفته بودم (بجز از پدر مادر و مادربزرگم). هیچ کدوم از دوستام، حتی اون دوستایی که یه عمر بخاطرشون از کارام دست کشیده بودم و اینقدر برای من ارزش قایل نشده بودن. اما حالا دو تا بچه روستایی اینقدر برام معرفت گذاشته بودن. اونم فقط توی یک ترم دوستی!  همین دو تا برای یک عمر دوستیم بسن. 
    آخرین ویرایش: یکشنبه 13 خرداد 1397 07:48 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال پنجشنبه 3 خرداد 1397 09:22 ب.ظ نظرات ()
    این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.
    آخرین ویرایش: پنجشنبه 3 خرداد 1397 09:23 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال چهارشنبه 2 خرداد 1397 09:00 ق.ظ نظرات ()

    چه حالی می کنم وقتی
    پر از آشوب و بیدادی
    به ویران کردنم بنشین
    چقدر ای عشق، خردادی

    «ناصر ندیمی»
    آخرین ویرایش: چهارشنبه 2 خرداد 1397 08:55 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 12 1 2 3 4 5 6 7 ...
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات