کادوی ولنتاین فقط { بودنت } :)) ❤❤❤❤

تاریخ : سه شنبه 26 بهمن 1395 | 11:13 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
خوب میگذره روزامون. خوب میگذره روزاتون؟ :) . … .. یه روزایی این وبلاگ بیچاره ی ما خاطره نویسی بود. هیچ خاطره ای هم از قلم نمیوفتاد ، امان از دست درس و کنکور و مشغله ها و خرابی گوشی و… که نمیزارن آدم یکم فرصت پیدا کنه نفس بکشه :( …… الان دیگه خاطره هامو نمینویسم، تاریخشو یادداشت میکنم، خیلی خوبه فقط بدیش اینه بعد از یه مدت یادم میره کدوم تاریخ مال کدوم خاطره بود… خخخخ… . روزای قشنگین ، امروزم که از دیشب تا امشب بارون اومد. عالی ، ،،،، روزای زمستونی و بارونیتون پر از اتفاقای قشنگ ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤


طبقه بندی: خاطرات،

تاریخ : شنبه 23 بهمن 1395 | 07:34 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
تو میتونی هرشب کار داشته باشی و نیایی…… ولی من ، هرشب برنامه هامو جوری میچینم که سر ساعت 11 هیچکاری نداشته باشم جز با تو بودن….… (+ خیلی وقته که بر همین اساس ، تنهایی ساعت 23 رو گذروندم… )

تاریخ : چهارشنبه 13 بهمن 1395 | 08:26 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
دیروز سینما خیلی خوش گذشت.
جزعیاتش بمونه واسه بعدن.


چندوقته یه جوری شده.‌‌... نمیدونم .... ولی یکم تو خودشه ....
باید بعدن ازش بپرسم‌...


چقد زندگی خسته کننده شده. نه؟

_ دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه ....
همه راها روامتحان کردم، ولی هنوز همون خسته و کسلی هستم که بودم!
چی میشه زندگی بشه همون روزای قشنگی که قبلن بود .....

+ دیگه نمیدونم باید با چی خودمو خوشحال کنم !!!


تاریخ : دوشنبه 11 بهمن 1395 | 02:02 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
دلم خیلی برا بابابزرگم تنگ شده… :( ،،،،،، وقته خوابه بی ترانه س ، گل بیتای قشنگ / پر اشکم ، پر شعرم، منم و این دل تنگ… / حالا تنهایی دوباره، میزنه بارون رو دستات / پر میشن از باور شب، رنگ آبی نفسهات…… :(((( "مرتضی پاشایی- گل بیتا "

تاریخ : دوشنبه 4 بهمن 1395 | 07:59 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
مادربزرگ همیشه می گفت دردِ تن یک جا نمی ماند، كلیه می زند به كمر، كمر می زند به پا، پا می زند به قلب، می گفت درد هی توی تنت تقسیم می شود. اما درد روح ، قُلمبه می شود یک جا امانت را می برد، هركسی هم كه از راه برسد و بپرسد چه مرگت است؟ فقط می شود دستت را روی زانو و كمرت بگذاری و ناله كنی كه تیر می كشد. درد روح را نمی شود نشان كسی داد. #مرآ_جان

تاریخ : یکشنبه 26 دی 1395 | 08:09 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
یه درود بفرستم به ارواح پاک اون کسی که کتاب دینی مارو نوشته… . داداچ به روح اعتقاد داری?? !! … .. ینی به حدی نابودم… . چرا تموم نمیشه این نکبت ???!!!!!!!!!!!!!!!!!

تاریخ : سه شنبه 21 دی 1395 | 07:12 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
برقامون رفت ، نت پرید ! امروز همه با من مشکل دارن انگار !!!!

تاریخ : یکشنبه 19 دی 1395 | 10:29 ق.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
با بعضیا باید مثل خودشون رفتار کرد ! ...



تاریخ : یکشنبه 21 آذر 1395 | 05:22 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات

ما آدم هایی هستیم که صبح تا شب توی مدرسه، دانشگاه، خیابان، محل کار و مراکز خرید بازی داده می شویم. آدم هایی که دیگران هر چقدر بخواهند قلب و روح و فکرمان را می توانند به بازی بگیرند.
 ما به هزار امید و آرزو دانشگاه قبول می شویم و بعدش وقت پیدا کردن کار جایمان می گذارند.
 ما آدم های ردی تمام مصاحبه های کاری هستیم. آدم هایی که پشتمان آدم هایی ایستاده اند که پشتشان به جایی گرم تر گرم است. 
ما آدم هایی هستیم که سوادمان به درد هیچ موسسه و اداره و شرکتی نمی خورد چون باباهایمان به اندازه ی کافی پول نداشتند و توی هیچ سازمانی هم کسی آن ها را نمی شناخت. ما آدم هایی هستیم که از درس، پول، عشق، کار و موفقیت دور نگه مان داشته اند و تا فهمیدند هوشمان از پولمان بیشتر است دورمان زدند. 

ما رفیق فابریک هیچ آدم درست و حسابی ای نبوده ایم: آدمی که هنرمند باشد و یکی از تابلوهای رنگ و روغنش را مجانی بیاورد آویزان کند به دیوار خالی بالای مبل چند نفره مان، یا صاحب یک رستوران باشد و هفته ای یک بار بروی رستورانش و به صندوقدار اشاره کند با ما حساب نکند. 

ما رفیق فابریک هیچ آرایشگری نبودیم تا روز تولدمان موهایمان را کوتاه کند و شرابی رنگ بزند، هیچ کدام از دوستان ما نه کتابفروشی داشته اند، نه کافه، نه ویلای شمال، نه بی ام دبلیوی کروک.
ما آدم هایی هستیم که هر روز با بی عدالتی های جورواجور دست و پنجه نرم می کنیم. هر روز شاهد مردن آدم هایی هستیم که تا سال ها شاید حق زندگی داشته اند، هر روز شاهد نبرد نابرابر آدم ها در مقابل همدیگریم. ما هر روز از روز قبل تنهاتر می شویم، تلفنمان کمتر از روز قبل زنگ می خورد، قربانی آدم های بیشتری می شویم.
 ما آدم هایی هستیم که هر روز که می گذرد موارد بیشتری به انتهای لیست آرزوهایمان اضافه می شود که هیچگاه کنارش تیک زده نخواهد شد. آدم هایی که هر روز از درهای بیشتری بیرون می رویم و هرگز به آن اتاق، به آن میز، به پشت آن کامپیوتر برنمی گردیم. هرکدام از ما برای هر کدام دیگرمان این روزها یک قاتل بالفطره ایم. 

پشت پا می گیریم برای هم و از این که آن دیگری با سر کف آسفالت پیاده رو می خورد زمین قاه قاه می خندیم. ما آدم هایی هستیم که یک روز بالاخره می میریم و عزیز می شویم!

#زهرا_کمالی


تاریخ : یکشنبه 21 آذر 1395 | 03:37 ب.ظ | نویسنده : زهرا❤ | نظرات
تعداد کل صفحات : 32 :: ... 6 7 8 9 10 11 12 ...
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات