فرمانده نزن حرف وداع یار میآید
نزدیک شد آنروز که آفتاب برآید
پرچم برسد دست ولی از دو کف تو
آنروز تمام غم دوران سرآید
در هر دوره ای كه شیعیان تحت فشار حكومتها نبوده اند، عزاداری برای ائمه اطهار و فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ بیشتر می شده و شیعیان با خیالی آسوده تر و آشكارا به عزاداری می پرداخته اند. اما در دوره هایی كه این فشار و تهدید از ناحیه حكومت و حاكمان وجود داشته، عزاداری كمتر، و به صورت مخفیانه صورت می گرفته و به واسطه همین امر در دوره های اخیر كه شیعه كمتر احساس خطر كرده عزاداری برای حضرت زهرا و سایر معصومین ـ علیهم السلام ـ بیشتر و بهتر شده است. ابن اثیر می نویسد: «در قرن سوم و چهارم و پنجم و همزمان با تشكیل دولت های آل بویه در عراق و حمدانیون در سوریه و فاطمیون در مصر، مذهب شیعه گسترش یافت و مراسم عزاداری توسعه یافت.»[1] هرچند بیشتر این عزاداریها، مختص سالار شهیدان امام حسین ـ علیه السلام ـ بوده است. اما به هر حال عزاداری برای سائر ائمه و حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ هم به صورتی محدود وكمتر قطعاً برگزار می شده است «با گسترش تسلط دیلمیان بر بغداد در این شهر كه از سالها پیش مركز اجتماع شاعران شیعی بود انجمن ها تشكیل گردید كه در آن فضیلت های اهل بیت را نقل نموده و بر مظلومیت آنان اشك می ریختند.»[2]
در دوره هایی كه حاكمان سنی حاكمیت داشتند، شیعیان نمی توانستند عزاداری كنند به عنوان نمونه در دوران حكومت عباسیان «... علویان یا از دم تیغ گذشتند و یا در سیاه چالها پوسیدند و یا از ترس جان گمنام در دهكده ها و بیغوله ها بسر می بردند... نوحه گری در مجلس های سری و سپس بر سر بازارها بر دختر پیغمبر و ستمهایی كه بر او و فرزندان او رفته است آغاز شد.»[3]
ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ به مسئله عزاداری اهمیت خاصی می دادند و در گسترش آن تلاش زیادی داشتند «به جرأت می تواند گفت: ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ در گسترش فرهنگ عزاداری به ویژه دربارة امام حسین ـ علیه السلام ـ نقش بسزایی داشتند.»[4] در دوره های اخیر،که مقداری فضا ی آزادانه برای شیعیان ایجاد گردید وتوانستند برخی از مراسم وشعائر خودرا آزادانه برگزار کنند؛ شاید بتوان گفت ازدوره صفویه به بعد عزاداریها علنی شده، «در دورانهای اخیر، عزاداری از نظر كمیّت و كیفیت رشد می كند. در سالگرد رحلت پیامبر و امامان معصوم و حضرت زهرا ـ علیهم السلام ـ و... مراسم عزداری بر پا می شود».[5] علمای بزرگ ما به ایام شهادت معصومین توجه خاصی داشتند و برای ذكر فضائل آن بزرگواران در ایام شهادت ثواب زیادی قائل بودند، در این رابطه شهید مطهری(ره) می فرماید: «ایام فاطمیه است چرا ذكر فضائل و زندگی اهل بیت پیغمبر این همه اجر و ثواب دارد آنها انسانهای ساخته شده هستند...»[6] و باید توجه داشت كه چون در تاریخ شهادت حضرت زهرا اختلاف نظر وجود دارد، لذا در هر دوره تاریخ مشهور شهادت آن حضرت عزاداری برپا می شود.
البته تعبیر به «دهة فاطمیه» كمتر می شود و بیشتر «ایام فاطمیه» گفته می شود در این ایام، ممكن است در برخی از جاها یك روز و در برخی از جاها چند روز برای آن حضرت عزاداری شود. از طرفی باید توجه داشت كه مصیبت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ مصیبتی عظیم است و هر چه مصیبت بزرگتر باشد، عزاداری مربوط به آن هم بیشتر خواهد بود. آیت الله وحید خراسانی آن را مصیبت كبری می نامد ایشان می گوید: «... در این مصیبت كبری كه ناموس خدا و بضعة خاتم انبیاء وكفو سید اوصیاء و مادر ائمه هدی نیمه شب دفن شد... به پاخیزیم و آنچه در توان داریم در تعظیم شعائر شهادت او انجام دهیم.»[7] به واسطه همین بزرگی مصیبت است كه شیعیان ممكن است چند روز قبل یا بعد از شهادت اقامه عزا كنند. از طرفی به واسطه نزدیك بودن این دو روزاختلافی، كم كم یك حالت پیوستگی بین ایام به وجود آمده و برخی آن را به دو دهه تقسیم كرده و آن را اختصاص به حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ داده اند. و روایتی در این زمینه وجود ندارد. اما سیره ائمه اطهار و علمای دین بزرگداشت شهادت آن حضرت بوده است.
در فرهنگ دینی ما یكی از برنامه هایی كه نشان دهنده پیوند و دوستی شیعه با اولیای دین و امامان معصوم است،
منبع : مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
بعد از رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ عدهای انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شدند تا سعد بن عباده را بر خود امیر كنند. وقتی كه این خبر به گوش ابوبكر رسید او به شدت ناراحت شد و با عمر به سرعت به سوی سقیفه حركت كردند.[1] این در حالی بود كه جنازه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ، در اطاق روی زمین بود و علی ـ علیه السّلام ـ مشغول تغسیل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود.[2] در همان روز رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ، با ابوبكر بیعت نمودند و سپس بر جنازه پیامبر كه توسط اهل بیت غسل و كفن شده بود نماز گزارده و به خاك سپردند.[3]
به ابوبكر خبر رسید، گروهی از بیعت تخلف كرده و در خانه، علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ جمع شدهاند، وی، عمر بن خطاب را فرستاد كه آنها را بیاورد. عمر به در خانه علی ـ علیه السّلام ـ، آمده و آنها را صدا زد، پس خارج نشدند در این هنگام عمر دستور داد هیزم بیاورند و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن كس كه جان عمر در دست اوست! باید خارج شوید وگرنه خانه را با اهلش به آتش میكشم.[4]
در این هنگام عدهای به خانه علی ـ علیه السّلام ـ حمله ور شده و به آنجا هجوم آوردند و درب خانهاش را به آتش كشیدند و او ـ علی ـ علیه السّلام ـ ـ را به زور از خانه خارج كردند، آنها سیده زنان ـ فاطمه ـ علیها السّلام ـ ـ را پشت درب فشار سختی دادند به حدی كه محسن ـ فرزندش ـ را سقط كرد[5] و سیلی به صورت آن مظلومه زدند.[6]
آری هجوم آنها به خانة زهرا اینگونه بود كه منجر به شهادت حضرت زهرا گردید.
[1] . ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، بیروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثالثه، 1401 هـ، ج 1، ص 5.
[2] . ابن هشام، سیرة النبی، ترجمه: رسولی محلاتی، كتابفروشی اسلامیه، بی تا، ج 2، ص 430؛ و بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمد حمید الله، دار المعارف، مصر، 1959 م، ج 1، ص 582.
[3] . مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، ج 1، ص 657؛ و ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، بیروت، دار الفكر، 1398 هـ، ج 2، ص 220.
[4] . ابن قتیبه، پیشین، ص 12؛ و بلاذری، پیشین، ج 1، ص 586؛ طبری، تاریخ الامم، تحقیق: ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار المعارف، ج 2، ص 443. و اندلسی، عقد الفرید، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1404 هـ، ج 5، ص 13 و 14. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار الجبل، 1407 هـ ، ج 2، ص 45.
[5] . مسعودی، اثبات الوصیه، قم، منشورات رضی، بی تا، ص 142 و 143؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانیه، 1402، ج 28، ص 308.
[6] . علامه مجلسی، پیشین، ج 53، ص 19.
مشرق از شرق (بر وزن قمر) و شرق، به معنی طلوع آفتاب است و اصل آن به معنی روشن شدن میباشد؛ شرق اسم مكان و به معنی محل طلوع میباشد.
مغرب از غرب به معنی دور شدن است و مغرب محل غروب و دور شدن میباشد. غروب آفتاب عبارت است از دور شدن و پنهان شدن آفتاب از نظرها.[1]
در آیات قرآن مجید، گاهی تعبیر (مشرق و مغرب) به صورت مفرد آمده است مانند «و لله المشرق و المغرب»؛[2] مشرق و مغرب از آن خداست.
و گاهی به صورت تثنیه آمده است: مانند «رب المشرقین و رب المغربین»؛[3] پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب.
و گاهی به صورت جمع آمده است: مانند: «فلا اقسم برب المشارق و المغارب»؛[4] سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها.
هر یك از اینها اشاره به نكتهای است و آن اینكه خورشید، هر روز از نقطه تازهای طلوع و در نقطه تازهای غروب میكند، بنابراین به تعداد روزهای سال مشرق و مغرب داریم. از سوی دیگر، در میان همه مشرقها و مغربها، دو مشرق و دو مغرب ممتاز است كه یكی در آغاز تابستان، یعنی حداكثر اوج خورشید در مدار شمالی و یكی در آغاز زمستان یعنی حداقل پایین آمدن خورشید در مدار جنوبی است (كه از یكی تعبیر به مدار رأس سرطان و از دیگری تعبیر به مدار رأس جدی میكنند).[5]
این آیات در عین اینكه بر متعدد بودن محل طلوع و تابش آفتاب و محل غروب آن دلالت میكنند، بر كروی بودن زمین نیز اشاره دارند، زیرا اگر زمین كروی باشد طلوع كردن و تابیدن آفتاب بر هر جزئی از اجزای كره زمین مستلزم این خواهد بود كه از جزء دیگر آن غروب بكند و در این صورت تعدد مشرقها بدون هیچ گونه تكلف و زحمت روشن و واضح میگردد. ولی در غیر كروی بودن زمین تعدد مشرقها و مغربها كه از آیه استفاده میگردد قابل درك و فهم نمیباشد.[6] زیرا جسم مسطح بیش از یك شرق و یك غرب ندارد. فقط جسم كروی است كه هر نقطه آن یك طرف مشرق و طرف دیگر مغرب است، و هر قسمتی كه در مقابل آفتاب واقع شود، شروق آفتاب از آنجاست، در صورتی كه در جای دیگر غروب كرده است. همچنین اختلاف افقها دلالت بر كرویت زمین میكند و آنرا مشارق و مغارب متعددی است.[7] چنانكه از حضرت امیر المؤمنین -علیه السلام- روایت شده كه فرمود: خورشید سیصدو شصت مشرق و سیصدو شصت مغرب دارد، از آن نقطهای كه امروز طلوع كرد دیگر طلوع نمیكند تا سال بعد در همان روز.[8]
از احادیث و خطبهها و دعاهایی كه از پیشوایان دینی ما نقل شده است، این مطالب به روشنی استفاده میگردد، از امام صادق-علیه السلام- نقل شده است كه فرمود: «در یكی از سفرها مردی با من هم سفر گردید، او همیشه نماز مغرب را پس از تاریكی شب و نماز صبح را قبل از طلوع صبح در تاریكی آخر شب میخواند؛ ولی من بر خلاف او رفتار میكردم و نماز مغرب را در موقع غروب و نماز صبح را در موقع فجر بهجا میآوردم. او به من گفت: تو نیز به مانند من رفتار كن، زیرا آفتاب پیش از آنكه از افق سر زند بر دیگران طلوع كرده است و آنگاه كه از ما غروب میكند، هنوز در پارهای از افقها ناپدید نگردیده است.
امام صادق -علیه السلام- فرمود: من به وی گفتم كه در طلوع و غروب آفتاب، هر قوم و ملتی باید از افق خود پیروی كنند و طبق آن وظایف و مراسم مذهبی خویش را انجام دهد نه طبق افق دیگران.»
در این روایت آن مرد به اختلاف و تعدد مشرقها و مغربها كه از كرویت زمین به وجود میآید اشاره میكند و امام صادق-علیه السلام- نیز در این باره گفتار وی را تصدیق مینماید، سپس حكم مسأله را بیان نموده و او را به اشتباهش متوجه میسازد.[9]
تعبیر «فلا اقسم رب المشارق و المغارب»، ممكن است به مشرقها و مغربهای مختلف مكانی اشاره داشته باشد؛ چرا كه كرویت زمین سبب میشود كه به تعداد مناطق روی آن، مشرق و مغرب وجود داشته باشد؛ یا اشاره به مشرقها و مغربهای زمانی باشد، زیرا میدانیم كه حركت زمین به دور آفتاب سبب میشود كه هرگز دو روز پشت سر هم خورشید از یك نقطه طلوع و غروب نكند.
این تفاوت مشرقها و مغربها كه با نظم بسیار دقیق و حساب شدهای انجام میگیرد، از یك سو سبب پیدایش فصول چهار گانه سال با آن همه بركات میشود و از سوی دیگر، باعث تعدیل حرارت و برودت و رطوبت در سطح زمین میگردد؛ همچنین زندگی انسانها و حیوانات و گیاهان را سرو سامان میبخشد كه هر یك از اینها آیتی از آیات خدا و نشانهای از نشانههای اوست.[10]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. آیت الله خویی، شناخت قرآن، تلخیص محمد صادق نجفی و هریس ، صص104-94، قم، مدینه العلم، 1402ق.
2. آیت الله سبحانی، قرآن و معارف عقلی، صص 66-63
3. آیت الله مكارم، تفسیر نمونه، ذیل آیات (اعراف، 137)، (صافات، 5)، (معارج، 40)، (بقره، 11).
4. مكارم شیرازی، در جستجوی خدا، صص 221 -195.
پی نوشت ها:
[1]. قرنشی، سید علی اكبر، احسن الحدیث، قم، واحد تحقیقاتی اسلامی، چاپ اول، 1366، ج 1، ص 220.
[2]. بقره/115.
[3]. رحمن/17.
[4]. معارج/40.
[5]. مكارم شیرازی، ناصر و همكاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1368، ج 25، صص 45 -46.
[6]. خویی، ابوالقاسم، البیان، قم، انتشارات انوار المهدی، چاپ هشتم، 1401ق، ص 76-75.
[7]. میرزا خسروی شاهزاده، علی رضا، تفسیر خسروی، تهران، انتشارات اسلامیه، 1397، ج 5، ص 382.
[8]. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1363، ج 2، ص 36.
[9]. خویی، ابوالقاسم، البیان، قم، انتشارات انوار المهدی، چاپ هشتم، 1401ق، ص 76 -75.
[10]. مكارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، مطبوعاتی هدف، چاپ سوم، 1371، ج 21، ص 194.
اندیشه قم
سوال: رهبری غیر از اجتهاد شرایط دیگری نیز دارد. چرا كارشناسانی از رشتههای مختلف در مجلس خبرگان رهبری حضور ندارند؟
مقدمه:
برخی میگویند: رهبری غیر از اجتهاد و تخصص در فقه شرایط دیگری نیز دارد. بنابراین، باید كارشناسانی از رشتههای مختلف در مجلس خبرگان رهبری حضور داشته باشند تا اعضای خبرگان به قشر خاصی محدود نشوند.
1. بر خلاف حكومت های سكولار، كه تنها به برقراری نظم و امنیت و تأمین رفاه اجتماعی در چارچوب ارزش ها و اصول لیبرالی و یا در چارچوب دیگر مكاتب بشری می اندیشند. هدف حكومت دینی تأمین این امور به هر شكل و در هر قالب نیست. در جامعه اسلامی انواع روابط و مناسبات اجتماعی باید متناسب با اصول و ارزش ها و موازین اسلامی سامان یابد.
شؤون مختلف اقتصاد و معیشت و مدیریت و روابط حقوقی و روابط فرهنگی، همگی باید با آهنگ دین موزون شوند. بنابراین، لازم است كه رهبر جامعه اسلامی در عین برخورداری از توانایی و لیاقت در مدیریت و اداره امور كلان اجتماعی، از تبحر كافی در شناخت اسلام و موازین و مبانی آن برخوردار باشد. از این رو، زعیم جامعه اسلامی باید فقیه باشد و اسلام شناسی یكی از اركان اصلی لازم برای تصدّی ولایت سیاسی مسلمین است.[1]
2. رجوع به افراد خبره و كارشناس، سیره و اصلی عقلانی، عقلایی و رایج در میان مردم است. هم چنین رجوع به خبره و كارشناس نه تنها امری عقلانی است؛ بلكه مورد تأیید و تأكید آموزه های اسلامی نیز می باشد چنان كه آیه شریفه وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَك إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكرِ إِن كنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ[2]. «اگر نمی دانید، از آگاهان بپرسید»، به صراحت بیان می كند كه در اموری كه تخصص و آگاهی ندارید، به آگاهان و افراد خبره رجوع كنید. علامه طباطبایی ذیل این آیه شریفه می فرماید: «به هر حال، آیه یاد شده، به یك اصل عمومی عقلایی ارشاد می كند و آن اصل، رجوع به خبره است».(3) هم چنین شناسایی فقیه جامع شرایط برتر امری كاملا تخصصی است و نیز اهمیت و حساسیت جایگاه آن، اقتضا می نماید تا در تشخیص و شناسایی فقیه جامع شرایط برتر از میان سایر فقها، حتما به كارشناسان و خبرگان امر مراجعه شود.
پاسخ:[3]
پس از بیان این نكات، به پاسخ این سوال كه چرا مجلس خبرگان رهبری فقط از میان فقهاء تشكیل می گردد می پردازیم:
1- بر اساس اصل یكصد و نهم قانون اساسی: «شرایط و صفات رهبر{عبارتند از}: 1. صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه. 2. عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام. 3. بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت كافی برای رهبری. در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی كه دارای بینش فقهی و سیاسی قویتر باشد مقدم است.»
مدعیان ورود غیرمجتهدان به مجلس خبرگان رهبری میگویند برای تشخیص شرایط مندرج در بند اخیر این اصل (بند 3)، باید متخصصین در این رشتهها در مجلس خبرگان حضور داشته باشند. این ادعا پذیرفته نیست؛ زیرا شرایط اعضای خبرگان رهبری نیز متناسب با شرایط رهبری در قانون پیشبینی شده است. به موجب قانون[4] خبرگان منتخب مردم باید دارای شرایط زیر باشند:
الف. اشتهار به دیانت و وثوق و شایستگی اخلاقی؛
ب. آشنایی كامل به مبانی اجتهاد با سابقة تحصیل در حوزههای علمیه بزرگ در حدی كه بتوانند افراد صالح برای مرجعیت و رهبری را تشخیص دهند؛
ج. بینش سیاسی و اجتماعی و آشنایی با مسائل روز؛
د. معتقد بودن به نظام جمهوری اسلامی ایران؛
ه . نداشتن سوابق سوءسیاسی و اجتماعی.
بنابراین اعضای خبرگان رهبری نیز باید شرایطی مشابه شرایط رهبری (در مرتبة پایینتری) داشته باشند تا بتوانند رهبری را انتخاب كنند؛ از اینرو، نیازی به حضور غیرمجتهدین در مجلس خبرگان رهبری نیست.
به تعبیر آیتالله مصباح: كسانی توان تشخیص اصلح (شایستهترین) برای تصدی مقام ولایت فقیه را دارند كه خود بهرهای از شرایط آن مقام و منصب داشته باشند و از آن ویژگیها ـ هرچند در مرتبه پایینتر ـ بهرهمند باشند. از آنرو كه مهمترین ویژگی ولی فقیه فقاهت است ـ زیرا آنچه در قانون آمده ولایت «فقیه» است ـ بنابراین، اعضای خبرگان باید فقهایی باشند كه صلاحیت این كار را دارند.[5]
2- تفاوت اصلی نظام اسلامی با سایر نظام های سیاسی و ویژگی بارز و انحصاری انقلاب و نظام اسلامی ایران، رهبری اسلامی آن است (و الا مدیریت در همه نظامها هست) و مشخصة اصلی رهبری اسلامی، شرط اجتهاد و فقاهت است؛ بدون رهبر اسلامشناس و متخصص در دین ـ یعنی فقیه و مجتهد جامعالشرایط ـ این نظام را نمیتوان اسلامی نامید. بنابراین، نخستین و مهمترین شرط رهبری، یعنی اجتهاد، باید ملاك انتخاب باشد. به همین دلیل اعضای خبرگان رهبری كه وظیفة خطیر انتخاب رهبر را به عهده دارند، باید به فقه و اجتهاد آشنایی كافی داشته باشند تا بتوانند این شرط مهم و اصلی را تشخیص دهند. علاوه بر این شرط عضویت مجتهدان منافاتی با استفاده از نظر كارشناسان و متخصصان ندارد و حتی در مورد اجتهاد نیز میتوان از دیدگاه سایر مجتهدان استفاده كرد؛ زیرا در تمام قوا و نهادها، از دیدگاههای كارشناسان، به عنوان مشاور، گروههای مشورتی و كمیسیون و گروههای تخصصی استفاده میشود. خبرگان رهبری نیز در صورت نیاز میتوانند با این راهكار معقول و متداول، از نظر كارشناسان استفاده مینماید.
3- اسلام و فقه از سایر ادیان و علوم انسانی جامعتر است؛ زیرا تمام علوم انسانی مورد نیاز یا دستكم مبانی و اصول این علوم، در آن وجود دارد. اسلامشناسان و فقیهان، جامعترین عالمان و متخصصان در این زمینهاند و در هیچ تخصص دیگری این جامعیت وجود ندارد. بنابراین، اولویت با جامعترین است؛ زیرا خبرگان برای انتخاب یك رهبر جامع است نه برای انتخاب رهبران متعدد مانند رهبر فقیه، رهبر شجاع، و رهبر مدیر. تجربة موفق مجلس خبرگان با شرایط كنونی كه اختصاص به مجتهدان ـ بدون ورود سایر متخصصین غیرمجتهد ـ دارد و انتخاب صحیح و موفقیتآمیز مقام معظم رهبری ـ مدظله العالی ـ به وسیلة همان خبرگان، نشانة كارآمدی خبرگان رهبری و درستی قانون و شرایط انتخاب آنهاست.
4- بر اساس اصل یكصد و هفتم قانون اساسی « تعیین رهبر به عهدة خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری دربارة همة فقهاء واجد شرایط مذكور در اصول پنجم و یكصد و نهم بررسی و مشورت میكنند؛ هرگاه یكی از آنان را اعلم به احكام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یكی از صفات مذكور در اصل یكصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب میكنند»
بنابراین، ورود غیرمجتهدان به مجلس خبرگان رهبری خلاف روح قانون اساسی و نص قوانین مربوط است؛ زیرا خبرگان رهبری در یك مورد لزوماً باید اشتراك داشته باشند و آن قدرت بررسی و مشورت دربارة همة فقهاء واجد شرایط مذكور در اصول پنجم و یكصد و نهم است و این تخصص و توانایی تنها در مورد مجتهدان صادق است و هیچ متخصص دیگر، در هیچ رشتة علمی دیگری توانایی این كار را ندارد.
5- شرط اجتهاد خبرگان مطابق با روش معقول و مقبول، شایستهسالاری و تخصصگرایی است؛ زیرا تنها مجتهدین، متخصص و شایستة تشخیص شرایط و انتخاب رهبریاند و واگذاری این امر خطیر به غیرمجتهدان غیركارشناسانه است و كسانی كه تخصصی در این مورد ندارند، توانایی تشخیص این شرایط مهم را نخواهند داشت.
6- ورود غیرمجتهدان به خبرگان آغازی نامبارك برای جدایی فقه و دین از سیاست است. به تعبیر دیگر: منظور آقایان پیشنهاددهنده از متخصصان و كارشناسان امور سیاسی، چه كسانی است و كدام «سیاست» مورد نظر ایشان است؟ اگر منظور آنان، مشربها و مكاتب سیاسی بیرون از اسلام باشد كه علاوه بر هویت اسلامی نظام، مبانی شناختهشده و خالی از ابهام اندیشة حضرت امام(ره) را نیز نادیده گرفته و آشكارا نفی كردهاند! و اما اگر امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی موردنظر آقایان، همان سیاسیات و اجتماعیات اسلام است كه باید گفت تشخیص آن تنها بر عهدة فقها خواهد بود... بنابراین، تصور اینكه دین در حوزة خود باقی مانده و به حوزة سیاست كاری نداشته باشد، تصور موهوم و نادرستی است و مسلمانان معتقد براساس آموزههای دینی خود نمیتوانند در امور سیاسی دخالت نكنند... این نكته از نگاه همة متفكران مسلمان پنهان مانده بود و تنها خمینی است كه واقعیت دكترین «جدایی دین از سیاست» را به وضوح درك كرده است (نقل به مضمون)[6]
7- بین تساوی افراد در برابر قانون و تساوی قانون بین افراد تفاوت وجود دارد. آنچه در قانون آمده است تساوی همه افراد در برابر قانون است كه حقوق و تكالیف یكسان برای افراد در شرایط یكسان در نظر گرفته میشود و برطبق آن عدالت نیز اجرا می شود. اما تساوی قانونی نه صحیح است و نه عادلانه. زیرا، تساوی قانونی یا حقوقی بر اساس حقوق اكتسابی است و تعیین شرایط اختصاصی برای یك عده بر اساس نوع تكلیف و مسئولیت مبتنی بر حقوق اكتسابی است از این روی، در همه جای دنیا برای نمایندگی كسب مقام ریاست جمهوری یا نمایندگی مجلس یا سمتهای دیگر، شرایط اختصاصی تعیین می شود. و این، یك امر عقلایی و مبتنی بر روش خردمندان است. البته با توجه به میزان مسئولیت، شرایط اختصاصی آن نیز تغییر می كند. برای مثال، شرایط اختصاصی كه برای ریاست جمهوری یا رهبری وجود دارد برای نمایندگی مقرر نگردیده است. نمایندگی مجلس خبرگان نیز اینگونه است و با توجه به موضوع نمایندگی شرایط اختصاصی آنها نیز متفاوت از نمایندگیهای دیگر است. از شرایط اختصاصی مقرر برای نمایندگی مجلس خبرگان بدست می آید كه آنها حداقل باید شرایط نازلهای از شرایط و صفات رهبری را داشته باشند یعنی فقاهت و عدالت و بینش سیاسی تا بتوانند تشخیص بدهند چه كسی افقه و دارای بالاترین صلاحیت از نظر شرایط است.
8- فرض می گیریم که غیر از فقها کارشناسان دیگر نیز وارد مجلس خبرگان شوند. این کارشناسان غیر فقیه یا حق رای در انتخاب رهبر دارند یا ندارند. اگر حق رای نداشته باشند که در واقع مشاور هستند نه عضو(که هم اکنون نیز به عنوان مشاور در خبرگان حضور پیدا می کنند)؛ و اگر حق رای داشته باشند طبق فرض شما نمی توانند در رشته ای که تخصص ندارند یعنی اجتهاد و فقاهت رای بدهند بنابراین هر کدام از دو گروه فقهای عضو خبرگان و کارشناسان غیر فقیه باید جداگانه رای بدهند.
اگر منتخب کارشناسان دیگر با منتخب فقهای عضو خبرگان یکی باشد که مشکلی پیش نمی آید و بود و نبود کارشناسان تفاوتی نمی کند؛ و اگر منتخب این دو دسته متفاوت باشد، در این صورت دو حالت متصور است یا باید نظر فقها را مقدم کنیم و یا نظر کارشناسان غیر فقیه را. اگر نظر کارشناسان دیگر را مقدم کنیم که ترجیح بدون مرجح است. چون همانطور که گفتیم امتیاز این حکومت به اسلامی بودن آن و اسلامی بودن هم منوط به فقاهت است و شرط فقاهت را نمی توان فدای باقی شرایط کرد به همین دلیل قانونگذار اساسی هم در اصل یکصد ونهم می گوید: «در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی و سیاسی قویتر باشد مقدم است». پس به ناچار باید نظر فقها را مقدم کنیم که در این صورت باز بودن کارشناسان بی فایده خواهد بود.
[1] حکومت اسلامی، احمد واعظی، ص185.
[2] انبیاء:7.
[3] پاسخهای یک تا شش با اقتباس از مقاله سید احمد مرتضایی، بررسی نظارت شورای نگهبان بر انتخابات خبرگان، معرفت حقوقی، سال اول، شماره اول، پاییز 1390، صفحه 171 ـ 196 نوشته شده است.
[4] مادة دوم «قانون انتخابات و آییننامة داخلی مجلس خبرگان مربوط به اصول 5 و 107 و 108 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» مصوب 10/7/1359
[5] . محمدتقی مصباح، پرسشها و پاسخها، ص89.
[6] حسین شریعتمداری، «یادداشت روز» کیهان، ش 18457، دوشنبه 1/12/1384.
اندیشه قم