یالطیف
پس از عاشورای حسینی، تعداد کمی از اهل بیت و یاران، زنده ماندند. آنان عبارت بودند از زنان و دختران و نیز کودکان که به خاطر کوچکی سن و یا بیماری و جراحت سخت، کشته نشدند، «عمر بن سعد» بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ زنان، دختران و خواهران و نیز بچه هایی را که زنده مانده بودند و امام سجاد ـ علیه السلام ـ را با خود به کوفه برد.
در میان اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ زنان و مردانی نیز بودند که به همراه آنان به اسیری برده شدند. اسیرانی که اهل کوفه بودند با ورود به شهر خود به واسطه شفاعت خویشان و قبائل در کوفه ماندند و از اسارت آزاد شدند. اما خانواده های هاشمی با همان شیوه اسارت، راهی شام گردیدند. لازم به ذکر است برخی از اسرا هم بلافاصله بعد از اسارت به دست دشمنان در کربلا به شهادت رسیدند.
اکنون به کسانی که همراه اهلبیت به اسارت برده شدند، اشاره می شود:
1. عقبه بن سمعان: عقبه، غلام رباب همسر امام حسین ـ علیه السلام ـ بود که به دست «ابن سعد» دستگیر شد و سپس آزاد گردید.[1]
2. نافع بن هلال جملی: او فردی دلیر، قاری قرآن، کاتب حدیث و از یاران امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ بود و در سه جنگ مهم آن روزگار شرکت کرد. نافع پیش از شهادت مسلم، به امام حسین ملحق شد. او در روز عاشورا دوازده تن از یاران عمر سعد را به قتل رساند و سرانجام مجروح شد و بازوانش شکست. «شمر بن ذی الجوشن» با دار و دسته اش او را اسیر کرده، به میان سپاه و نزد عمر بن سعد برد. نافع بن هلال بعد از اسارت به دست «شمر بن ذی الجوشن به شهادت رسید.[2]
3. موقع بن ثمامه صیداوی: موقع، در حماسه عاشورا آسیب دید و به زمین افتاد و قبیله اش او را نجات داده و پس از انتقال به کوفه او را پنهان کردند ابن زیاد چون از این ماجرا آگاه شد کسی را در پی کشتن او فرستاد، ولی با وساطت جمعی از بنی اسد از قتل «موقع» صرف نظر کرد و سرانجام او را با غل و زنجیر به «زاره» تبعید کرد.[3]
4. سرار بن منعم بن ابی عمیر نهمی: او در حماسه کربلا مجروح و اسیر شد. عمر بن سعد، قصد کشتن او را کرد، اما قومش مانع کشتن او شدند. «سوار بن منعم» پس از گذشت شش ماه از حادثه، در گذشت.[4]
5. وهب بن وهب: او مردی مسیحی بود که به همراه مادرش، نزد امام حسین آمده و مسلمان شد و به اتفاق مادر خود، آن حضرت را در کربلا همراهی کرد. وهب روز عاشورا، سوار بر اسبی شد و در دست خود عمود خیمه ای را گرفت و به مصاف دشمن رفت و چند نفر از آنان را کشت و آن گاه به اسارت در آمد. سپاهیان دشمن او را نزد عمر بن سعد بردند. ابن سعد نیز دستور داد تا سر وهب را قطع کرده، به سوی یاران امام پرتاب نمودند.[5]
6. ام عمرو: «ام عمرو» زنی بود که به همراه شوهر و فرزندش عمرو از مکه به کاروان امام پیوست.شوهر و فرزند او در روز عاشورا به شهادت رسید و خود نیز به اسارت برده شد.[6]
7. فضه کنیز حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ : او نیز از دیگر زنانی بود که در حادثه کربلا به همراه اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ اسیر شد.[7]
8. ام وهب: در کربلا دو زن با کنیه «ام وهب» بوده است که یکی از آنها در روز عاشورا به شهادت رسید. دیگری به نقل شیخ صدوق زنی مسیحی بودکه به همراه فرزندش وهب نزد امام حسین ـ آمده، مسلمان شدند. چون فرزندش در روز عاشورا به شهادت رسید سرش را بریدند و به سمت خیمه یاران امام حسین پرتاب کردند. ام وهب سر فرزند را برداشت و آن را به سمت دشمن انداخت. سر وهب به مردی از سپاه دشمن اصابت کرد و او را کشت. ام وهب آن گاه شمشیری برداشته و به سمت میدان رفت، امام به او فرمود، ام وهب! برگرد و جای خود بنشین، خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است، همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در بهشت خواهید بود.[8] او نیز به احتمال قوی به اسارت برده شد.
لازم به ذکر است غیر از اهلبیت امام حسین ـ علیه السلام ـ جمع زیادی از زنان و کنیزان در کربلا بوده و به همراه اهلبیت امام حسین ـ علیه السلام ـ به اسارت برده شدند؛ همان گونه که نقل شده است، وقتی حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ وارد مجلس «عبید الله بن زیاد» شد، دستور داد کنیزان اطراف اش را بگیرند.[9] اما درکتاب های معتبر تاریخی و حدیثی نامی از آنان ذکر نشده است.
[1] . ابی مخنف، وقعة الطف، تحقیق محمد هادی یوسفی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1367 ش، ص 257.
[2] . سماوی، طاهر، ابصار العین، تحقیق، محمد جعفر طبسی، قم، مرکز الدراسات الاسلامیه، 1419 ق، ص 147 ـ 150.
[3] . سماوی، طاهر، پیشین، ص 136.
[4] . زنجانی، سید ابراهیم، وسیله الدارین، بیروت، منشورات موسسه الاعلمی، 1403 ق، ص 153.
[5] . شیخ صدوق، امالی، بیروت، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، ص 137.
[6] . ر.ک: مقرم، مقتل الحسین، قم، مکتبه الشریف الرضی، ص 253.
[7] . سید نعمت الله حسینی، سید الشهداء، قم، عصر انقلاب، چاپ اول، 1381 ش، ج 3، ص 402.
[8] . شیخ صدوق، امالی، پیشین، ص 137.
[9] . قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، قم، هجرت، چاپ پانزدهم، 1382 ش، ج 1، ص 626.
غیبت حضرت مهدی-علیهالسّلام- برای همة شیعیان، بلكه برای همة مسلمانان بلایی سخت و ابتلایی بزرگ به شمار میرود[1].
دروی از امام زمان-علیهالسّلام- دوری از سرچشمه نور است، و غیبت او همچون نهانی خورشید است كه ظلمت را بر سراپردة هستی میگستردو ضلالت و سرگشتگی بندگان خدا را باعث می شود[2]. در چنین شرایط سختی گریه و زاری بندگان در پیشگاه خدا میتواند راه نجاتی بگشاید و باران اشك بلازدگان میتواند شعلههای فتنه را خاموش سازد.
«وَ أخْذْنا أهْلَها بِالبأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلّهُمْ یَضّرَّعُونَ».
«آنان را به سختیها و گرفتاریها و شداید روزگار مبتلا میسازیم، شاید كه به درگاه خدا تضرّع و زاری نمایند».
این سنّت بیتبدیل خداست كه سرنوشت آدمیان را براساس انگیزهها عمل كردهای آنان تقدیر میفرماید، تا آنان را در اثر ناسپاسیها،پیمانشكنیها، شرارت و نافرمانیهای خود آنان به گرفتاریهای فراوان و مشكلات طاقتفرسا دچار میسازد، امّا همواره براساس رحمت و عطوفت خویش به بركت یك بازگشت پشیمانانه و درخواست ملتمسانه و گریة عاجزانه، رهایی و آسانی را جایگزین گرفتاری و مشكلات میسازد.
«وجود امام زمان-علیهالسّلام- لطف است و غیبت او از ماست»[3].
غیبت پیآمد كفران نعمت ولایت است، نتیجة قدر ناشناسی انسانها نسبت به مقام عظمای امامت است، اثر طبیعی سوزاندن پرچم هدایت و درهم شكستن كشتی نجات اهل بیت -علیهالسّلام- است.
و چه زیباست كه در روایات فرمودهاند:
«لایَنْجُو مِنْها إلّا مَنْ دَعی دُعاءَ الغَریقْ»[4].
«از غیبت و مشكلات آن نجات نمییابد مگر كسی كه دعاء غریق را بخواند-یا چونان انسان گرفتار شده در غرقاب، با نهایت بیچارگی و شدّت اضطراب خدا را بخواند»[5].
و همین است سرّ این همه تأكید بر مداومت نسبت به دعای ندبه، دعای زاری منتظران، دعای گریة چشم انتظاران، دعای ندبهای كه در آن میخوانیم:
تا كی سرگشته و سرگردان تو باشم؟ مولای من!
تا كی و با چه بیانی تو را بستایم و چگونه نجوا سر كنم؟
برمن سخت است كه از غیر تو پاسخ شنوم و جز تو دلداریم دهد.
بر من سخت است كه من بر تو بگریم و دیگران تو را واگذارند.
بر من سخت است كه سختیها نه بر آنان بلكه بر تو وارد آید.
آیا كمكدهندهای هست كه پا به پای او نالههای طولانی و گریههای همیشگی داشته باشم؟
آیا زاریكنندة بیتابی هست كه در تنهاییهایش با زاری و بیتابی خود یاریش كنم؟
آیا چشمی هست كه خار در آن خلیده باشد و چشمان من در ناراحتی و دردِ این خار خلیدگی، با آن همراهی كند؟
آه، ای فرزند پیامبر آیا به سوی تو راهی هست، تا شرف دیدار حاصل آید؟
«اللهم إنّا نَرْغّبُ اِلیْكَ فی دَولَةٍ كَرِیَمة تُعِزُّ بِهَا الإسلامَ وَ اَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلی طاعَتِكَ وَ الْقادَةِ اِلی سَبیلِكَ وَ تَرْزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ».
[1] . كمالالدین، شیخ صدوق، ص335.
[2] . مدرك پیشین، ص342.
[3] . كلامی مشهور از مرحوم خواجه نصیرطوسی.
[4] . كمال الدین، شیخ صدوق، ص349.
[5] . كمال الدین، شیخ صدوق، ص349.
اعداد ارواح و حروف اشباح هستند، و تعداد هر ذکر مانند دندانههای یک کلید است، اگر آن دندانهها کم یا زیاد شوند در باز نمی شود، و زیادی بر تعداد ذکر اسراف و کم کردن از تعداد ذکر اخلال است.
، معمولاً همه ما روزانه اذکاری را به تعداد معین به زبان جاری می کنیم مانند تسبیحات حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها. اما سئوالی که در اینجا پیش میآید این است که اگر این اذکار را کمتر یا بیشتر از حد معین بگوییم، چه میشود؟ در این باب حکایتی نقل شده است:
"عالمی به مسجد وارد شد. دید یک نفر می گوید (لا سبحان الله لا سبحان الله)! عالم از او پرسید: این چگونه ذکری است؟ گفت: من می خواستم سی و سه مرتبه بگویم سبحان الله، اما اشتباها چهل مرتبه گفتم. اکنون آن هفت مرتبه زیادی را برمی گردانم!"
حال سوال اینجاست، زیاد و یا کم گفتن ذکری با عدد معین اشکال دارد یا خیر؟ و آیا به اثر آن ذکر لطمه می زند؟
حروف اذکار مانند یک شبحاند اما حقیقت و روح ذکر تعداد آن است که (الحروف اشباح و الاعداد ارواح). برای روشن شدن موضوع نکتهای بسیار مهم از کتاب هزار و یک نکته حضرت علامه حسنزاده میخوانیم:
"باید بدانی که الاعداد ارواح و الحروف اشباح و العدد کاشنان المفتاح، اذا نقصت او زادت لا یفتح الباب و الزیاده علی العدد المطلوب اسراف و النقص منه اخلال"
معنی: اعداد ارواح و حروف اشباح هستند، و تعداد هر ذکر مانند دندانههای یک کلید است، اگر آن دندانهها کم یا زیاد شوند در باز نمی شود، و زیادی بر تعداد ذکر اسراف و کم کردن از تعداد ذکر اخلال است.
یکی از مشایخ روایت می کرد که: در سوره یس اسمی هست که بر طرف می شود به برکت آن کوری مادر زاد و پیسی. او را گفتند که آیا اگر کسی تمام سوره را بخواند نفعی از این مقوله که می گویی به او خواهد رسید؟ جواب داد: هر گاه حکیم یک دوا را برای مرضی مقرر کرده باشد و آن دوا در دکان عطاری باشد و مریض برود تمام ادویه ی دکان او را بخورد، آیا نفعی به او خواهد رسید؟" (۱)
با توجه به نکاتی که در بالا آمد مشخص می شود که اذکار بدون اعداد مقرر شده، کالبدی بی روح هستند و تصدیق می کند آن که بی روح است نمی تواند زنده کند و اثری بگذارد.
پس نتیجه میگیریم باید اذکار به همان تعدادی که دستور آن داده شده است، گفته شوند، بدون یک عدد زیادی یا کم، مثلا تسبیحات حضرت فاطمه زهرا باید به همان تعداد وارد شده در روایت (۳۴ الله اکبر، ۳۳ الحمدلله، ۳۳ سبحان الله) گفته شود. نکته مهم این است که مبادا دقت در رعایت کردن تعداد اذکار سبب وسواس یا مانع حضور قلب شود.
------------------------------
پی نوشت:
1. هزار و یک نکته، نکته
رجانیوز
زیارت عاشورا با مجموع درسهای عقیدتی، سیاسی، فكری و انزجار از دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت كه در حكم محك و معیاری است كه سَره را از ناسره جدا می كند و تقدم تبرّی است بر تولّی دعا و نیایش به درگاه خداوند و درخواست توفیق انتقام از دشمنان و باز تمنّای اوست كه هر كدام از آن ارزشهایی را ارائه می دهد و سر فصلهای غیر قابل تردیدی را فرا راه انسان می گشاید و می تواند آدمی را در پیمودن راه راست و رسیدن به حقیقت راسخ و استوار نماید.
این زیارتنامه توسط امام باقر ـ علیه السّلام ـ به شیعیان تعلیم داده شده است و تنها یك زیارتنامه جهت عرض ادب ظاهری به محضر امام حسین ـ علیه السّلام ـ و یاران ایشان نبوده بلكه خود منشوری است كه از هر جهت نوری از آن جلوه گر است چرا كه این صحیفه بهانه ای است برای بیان مختصر امّا كامل از اسلام شناسی، معرفتشناسی، امام شناسی، جامعه شناسی و انسان شناسی.
زیارت حسین بن علی ـ علیهما السّلام ـ در كتابهای ادعیه و مزار وارد شده است و در طول سیزده قرن علما و دانشمندان بر خواندن آن در روز عاشورا بلكه در طول سال عنایت خاصّی داشته و همگان را به آن سفارش كرده اند.
اكنون اسناد این زیارت را كه عمدتاً از نوشتار استاد آیت الله سبحانی است می آوریم.[1]
1. شیخ طوسی (385 ـ 460 ه.ق) در كتاب «مصباح المتهجد و سلاح المتعبد»[2] آن را به سه طریق نقل كرده جز این كه طریق نخست مربوط به بیان ثواب زیارت امام حسین ـ علیه السّلام ـ می باشد و ارتباطی به نصّ زیارت معروف ندارد ولی دو سند دیگر مربوط به زیارت رایج است و ما به بررسی این دو سند بسنده می كنیم. شیخ در كتاب مصباح المتهجد زیارت عاشورا را با سند یاد شده در زیر نقل می كند كه همه این مشایخ از ثقات می باشند. وثاقت آنها مورد پذیرش تمام علماء رجال می باشد. افرادی كه در سلسله سند شیخ واقع شده اند عبارتند از: محمد بن اسماعیل بن بزیع و او از صالح بن عقبه و سیف بن عمیرة و او از علقمه بن محمد حضرمی و او از امام باقر ـ علیه السّلام ـ.
علقمه به امام باقر ـ علیه السّلام ـ می گوید: امروز دعایی (مقصود كیفیت زیارت امام حسین ـ علیه السّلام ـ است) یاد من بده كه هر موقع خواستم آن حضرت را از نزدیك زیارت كنم آنرا بخوانم و دعایی یاد من بده كه هر موقع خواستم آن حضرت را از دور و از خانه ام زیارت كنم، بخوانم. علقمه می گوید: امام ـ علیه السّلام ـ به من گفت هر موقع دو ركعت نماز گزاردی ... .
در مورد معتبر و ثقه بودن افرادی كه شیخ طوسی در سند خود از آنها نام برده می توان به كتب رجالی مراجعه كرد.[3]
سند دوم شیخ طوسی بدین صورت است:
وی روایت را از كتاب محمد بن خالد طیالسی گرفته است. آیة الله سبحانی در این باره می فرماید: سند شیخ طوسی به كتاب طیالسی در غایت اتقان و صحت است.[4] چرا كه بزرگان حدیث از او نقل روایت نموده و بر او اعتماد كرده اند.[5] و محمد بن خالد طیالسی از سیف بن عمیرة و او از صفوان بن مهران جمّال كه هر دوی اینها نیز به تصریح نجاشی ثقه میباشند[6] این زیارت را نقل كرده اند. با بررسی مختصری كه از اسناد شیخ طوسی به عمل آمد این نتیجه حاصل شد كه سند زیارت عاشورا كه از طریق شیخ نقل شده كاملاً صحیح و معتبر است.
2. سند دوم زیارت عاشورا سندی است كه در كامل الزیارات[7] جعفر بن محمد بن قولویه (م 367 ه.ق) نقل شدهاست.
ابن قولویه به دو سند آنرا نقل كرده كه عبارتند از:
الف ـ حكیم بن داود، كه از مشایخ بلاواسطه ابن قولویه بود و به تصریح وی ثقه است. وی از محمد بن موسی همدانی كه جرحی درباره او وارد نشده و سپس او از محمد بن خالد طیالسی و او از سیف بن عمیره و او از علقمه بن محمد حضرمی كه قبلاً ثابت شده كه همگی از ثقات اند.
پس نخستین سند كامل الزیارات سند معتبری می باشد.
ب ـ سند دوم از طریق محمد بن اسماعیل و او از صالح بن عقبه و او از مالك جهنی است، دربارة دو شخصیت نخست بیان شد كه اولی از اكابره مشایخ شیعه و دومی از راویان مقبول الروایة است اما درباره مالك جهنی هر چند در كتب رجالی توثیق خصوصی وارد نشده است ولی شخصیت هایی مانند: علی بن ابراهیم و یونس بن عبدالرحمان و عبدالله بن مسكان با واسطه یا بی واسطه به نقل روایت از او پرداخته اند و شیخ مفید در ارشاد ابیاتی از او در مدح امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل كرده كه حاكی از ولاء خاص او به خاندان رسالت می باشد.[8]
با توجه به این قرائن می توان او را فرد مقبول الروایة خواند.
از این بحث نتیجه می گیریم:
1. سندهای چهار یا پنچگانه هر یك دیگری را تأیید كرده و مایة اطمینان می گردند زیرا چه بسا سندی به تنهایی اطمینان آفرین نباشد امّا آنگاه كه در كنار سندهای دیگر قرار گرفت از قوت بیشتری برخوردار می شود.
2. مواظبت علماء شیعه بر خواندن زیارت عاشورا در طول این قرون خود می تواند مایة قوت حدیث گردد زیرا چنین اتفاقی از علما و دانشمندان بدون یك مدرك قطعی امكان پذیر نیست و شاید در این میان اسانید دیگری نیز بوده كه به دست ما نرسیده است.
3. مضمون زیارت عاشورا به طور اجمال در دیگر زیارات نیز وارد شده همگی از یك اسلوب و یك نگرش به دشمنان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ حكایت می كند.
در پایان یاد آوری این نكته لازم است كه برخی عظمت زیارت عاشورا را در حدّی دانسته اند كه آن را از احادیث قدسیه بر شمرده اند. یكی از علمای معاصر در این باره نوشته است: در اینكه زیارت عاشورا از احادیث قدسیه بوده و سلسلة اسناد آن به گفتار خدا و (قال الله) منتهی می گردد شكی در آن نیست و امعان نظر در این مطلب اهمیت زیارت عاشورا را بیش از پیش روشن می سازد كه كلام خداست و سخن عادی نیست.[9]
منابع بیشتر برای مطالعه:
1. شرح زیارت عاشورا، علی اصغر عزیزی تهرانی.
2. حماسة عاشورا به بیان حضرت مهدی (عج)، جلال برنجیان.
3. شرح زیارت عاشورا، میرزا محمد علی چهاردهی.
-----------------
[1] . ر.ك: سیمای فرزانگان، مؤسسة امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، چ اول، قم، 1380، ج 3، ص 459 به بعد.
[2] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، چ اول، مؤسسة فقه الشیعه، بیروت، 1411 ه، ص 772.
[3] . شیخ طوسی، الفهرست، مكتبه المرتضویه، نجف، ص 78 و 85 و 139، نجاشی، رجال نجاشی، دار الاضواء، چ اول، بیروت 1408 ه، ج 1، ص 425 و 444 و ج 2 ص 214.
[4] . سیمای فرزانگان، مؤسسة امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، چ اول، قم، 1380، ج 2، ص 501.
[5] . ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، چ سوم، بیروت، 1403 ه، ج 16، ص 69.
[6] . نجاشی، همان، ص 425 و 440.
[7] . كامل الزیارات، تحقیق جواد قیومی، مؤسسة نشر الفقاهه، چ اول، قم، 1417 ه، ص 325، باب 71.
[8] . الارشاد، تحقیق مؤسسة آل البیت ـ علیهم السّلام ـ ، چ اول، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، قم، 1413 ه، ج 2، ص 157.
[9] . تهرانی، میرزا ابوالفضل، شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشورا، تحقیق علی موحد ابطحی، چ سوم، قم، 1407 ه، ص 8 و 124 ـ 125.
دستش تو دست عمه بود،نگی یه وقت بی اجازه رفت،من قبول ندارم،وقتی رسیدن دیدن دور ابی عبدالله رو گرفتن،زینب تا اینجا محكم دست این بچه رو گرفته بود،همچین كه چشمش به حسین افتاد،هر دو دستش رو بلند كرد، چنان زد به سر خودش،چنان زد تو صورت خودش، وا محمدا،وا علیا، وا فاطمتا،وا حمزتا،وا جعفرا،واحسنا،یه دفعه داد: زد واحسینا. بچه گمان كرد آزاد شده، حالا این اتفاق ها كی داره می افته دقت كن،ابی عبدالله یه نیزه به پهلوش زدند،از سر اسب افتاد،دیگه كشتن حسین تفریحی شد برا لشكر،اگه می خواستن زود كار رو تموم كنند،همون تیر ِ سه شعبه كه به گلوی علی اصغر زدند با همون به گلوی حسین می زدند كار تموم بود،اما عرب ِ جاهلیت یه اخلاق بدی داشت،پیغمبر اومد حكم آورد دیگه این كارو نكنید،چه كاری؟قتلاً صَبرا كه اومده معنیش اینه:عرب دور یه آهو رو می گرفت،ده تا بیست تا با نیزه ها،یه دونه این می زد صبر می كرد،یه دونه اون می زد صبر می كرد،گاهی صد ضربه بیشتر می زدند،از این ذره ذره جون دادن اینقدر وجود شیطانی شده لذت می بردند، دیگه كشتن حسین تفریح شد،لذا من فقط یه نفر رو میگم:سواری است به نام بحر بن كعب این خبیث وقتی ابی عبدالله افتاد زمین،یكی نبود زیر بغلش رو بگیره،هنوز خود به سر داره،زینب داره می بینه،عبدالله داره می بینه،این ملعون چنان به فرق ابی عبدالله زد خود شكافت،فرق شكافت،خود افتاد،هنوز ذوالجناح كنار ِ حسین ِ،دست برد به خرجین اسب یه دستار زردی برداشت سریع زخم سر رو بست،بحربن كعب رفته،تو تاخته بعدی. یه وقت مچ دست میشكنه از آرنج دست تكون میخوره،یه وقت بازو میشكنه دیگه آرنج تكون نمی خوره،اما ترقوه اگه بشكنه،شانه ای كه راسخه به یه طرف می افته، ،یه شمشیر به ترقوه ابی عبدالله حواله كرد،اینجا دیگه عبدالله صدا زد: والله لَا أُفَارِقُ عَمِّی دوید دید بحر بن كعب برای گلوی حسین داره میآد،اگر این ضربه به گلوی حسین می رسید ابی عبدالله به مناجات توی گودال نمی رسید،حسین مناجات گودال رو مدیون عبدالله ِ،عبدالله با خون خودش برا ابی عبدالله سجاده پهن كرد، شمشیر زن قهاریه ،اگه حرمله به تیراندازی مشهوره،بحر بن كعب شمشیر زن قهاریه،ابی عبدالله یه لحظه دید شمشیر یه لحظه ازجلوی چشمش رد شد، اما خون داره می پاشه،نگاه كرد دید عبدالله رسیده،با دستش،با دست خالی اینقدر عجله داشت ترسید نشد یه چیزی از روی زمین برداره،میشه با دست خالی از امام زمان دفاع كرد؟آره این نوه ی فاطمه است،با دست خالی مقابل شمشیر ایستاد،صدای شكستن استخوان اومد،ارباب ما یاده مدینه افتاد كم سن و سال بود می شنید غلاف تیغ می رفت بالا می خورد به دست مادر،یه بار،دو بار،چند بار،هی صدای شكستن استخوان می اومد.بعضی نوشتند عبدالله صدا زد: یَا عَمَّاهُ "عمو جان" ولی بعضی ها نوشتند گفت : وا اُمّا.... آی دست شكسته ی مدینه،بیا ببین دست نوه ات رو بریدند،تا اینجایه مقتل رو همه یه جور نوشتند،از اینجا دو جور می نویسند اما من میگم به طبق قاعده ی فقهی و حدیث شناسی جایی كه جمع امكان پذیر باشه میگن: دوتا رو میشه جمع كرد اگه قابل جمع ِ هیچ كدوم رو نذار كنار،دو جور نوشتند،بعضی نوشتند حرمله یا دیگری گلوی بچه رو نشونه رفت، یه دست حسین كامل از كار افتاده،با یه دستم عبدالله رو بغل كرده،دیدن حسین دیگه دست و بالش بسته است،چطور دیدند علی دستش بسته است هر چی دلشون خواست زدند،چطور دیدند علی دستش بسته است،با غلاف زدند با تازیانه زدند،آقا با لگد زدند،سیلی زدند.دیدن حسین دست و بالش بسته است یه تیر به گلوی عبدالله زدند،سر بالا اومد خون گلو داره به محاسن حسین می ریزه،یاالله،یا الله، یا الله، یه نفر اومد كاكُل عبدالله رو گرفت، دید یتیم رو با یه مكافاتی بزرگ كرده حسین،نشد یه چیزی بخواد حسین نه بگه،كاكُل بچه رو گرفت، قهقهه می زد،خنجر رو كشید جلو چشم حسین،گوش تا گوش بچه. این دست ها بیآد بالا.حسین......ای خدا این جمعیت رو بزودی ِزود، همه رو با هم به كربلای حسین برسان، خدایا به زودی ِ زود همه ی ما رو با هم زائر بقیع بگردان،ضریح بقیع رو به دست پر محبت این مردم،هر چه سریع تر آماده كن، ای خدا فرج منتقم خون حسن و حسین را برسان.