مینا,دوستم بهترین چیزو یادم داد, بهترین چیز تو زندگی.
حیف که به کار نمیبرمش.
یعنی وقتی کار خودمو انجام دادم, بعد یادم میوفته که عه کاش به اون حرف مینا عمل میکردم!
اه, هیچوقت اختیار اعمالم و افکارم و صحبتامو ندارم!
ینی چی این حرکت ؟!
الان تو موقعیتی هستم که حوصله ى هیشکیو ندارم.حتی خانوادم!
باید برم یه جایی که هییییشکی نباشه .هیشکی نشناستم. تنهای تنها مال خودم نقاشی بکشم.
دریامو تموم کنم.
معمولا چنین موقعیتی میرم کتابخونه, ولی اونجا که نمیشه نقاشی کشید!!
حالا تو این اوضاع, کنکور و شک کردن به رشته ى تحصیلیم شده قوز بالا قوز!
اومدم با اعتماد به نفس بالا, تست زیست بزنم. ده تا زدم, ده تاش غلط بود!! مگه میشه آخه؟؟؟
تو تمام سال های تست زدن چنین شرایطیو نداشتم!
قبول دارم که اون قسمتو درسنامشو خیلی دقیق نخوندم,فقد مرور کردم, ولی در کل خییییلی حالمو بهم ریخت و باعث شدن فکر کنم که راهمو اشتباه اومدم!
گفتم شاید مامانم درست میگه که یه روز پشیمون میشی که چرا نیومدی ریاضی که دیگه دیره!
نکنه اشتباه اومدم تجربی و باید میرفتم ریاضی؟!
خدایا دارم قاتی میکنم! یکی بیاد درست باهام حرف بزنه بهم بگه دقیقا باید چیکار کنم؟؟
حیف که به کار نمیبرمش.
یعنی وقتی کار خودمو انجام دادم, بعد یادم میوفته که عه کاش به اون حرف مینا عمل میکردم!
اه, هیچوقت اختیار اعمالم و افکارم و صحبتامو ندارم!
ینی چی این حرکت ؟!
الان تو موقعیتی هستم که حوصله ى هیشکیو ندارم.حتی خانوادم!
باید برم یه جایی که هییییشکی نباشه .هیشکی نشناستم. تنهای تنها مال خودم نقاشی بکشم.
دریامو تموم کنم.
معمولا چنین موقعیتی میرم کتابخونه, ولی اونجا که نمیشه نقاشی کشید!!
حالا تو این اوضاع, کنکور و شک کردن به رشته ى تحصیلیم شده قوز بالا قوز!
اومدم با اعتماد به نفس بالا, تست زیست بزنم. ده تا زدم, ده تاش غلط بود!! مگه میشه آخه؟؟؟
تو تمام سال های تست زدن چنین شرایطیو نداشتم!
قبول دارم که اون قسمتو درسنامشو خیلی دقیق نخوندم,فقد مرور کردم, ولی در کل خییییلی حالمو بهم ریخت و باعث شدن فکر کنم که راهمو اشتباه اومدم!
گفتم شاید مامانم درست میگه که یه روز پشیمون میشی که چرا نیومدی ریاضی که دیگه دیره!
نکنه اشتباه اومدم تجربی و باید میرفتم ریاضی؟!
خدایا دارم قاتی میکنم! یکی بیاد درست باهام حرف بزنه بهم بگه دقیقا باید چیکار کنم؟؟
دیروز رفتیم کافه بارون (پاتوق همیشگیمون ) تولد گرفتیم برا دختر خالم ,فرشته .
خیلی قشنگ بود. خیلی شلوغ بود به خاطر تعطیلی عید فطر. ما رفتیم طبقه ى بالاش.
تاحالا طبقه ی سومش نرفته بودم. خیییلی بزرگ تر و قشنگ تر از طبقه ى دومش بود که ما همیشه میریم.
یه جای دنج اون گوشه ش پیدا کردیم و نشستیم.
تا پرسنلشون اومد و سفارشارو دادیم بعد کادوشو درآوردیم و همزمان با تولدت مبارک گویان بهش کادوشو که یه ادکلن با عطر شکلاتی بودو بهش دادیم. خیلی صحنه ى جالبی بود. پرسنلشون نگاه میکرد و لبخند رضایت آمیز میزد, خخخ
قبلن هم برا خاله جونم اونجا تولد گرفته بودیم. اونجا کلن پاتوقمونه. هیچ جا دنج تر از اونجا برامون نیس.
خخخ کلی عکس گرفتیم .اصن مگه میشه من جایی برم و عکس نگیرم ؟! :|
هر کدوممون انواع شیک هارو سفارش دادیم, شیک موز, شیک پسته, شیک معجون و منم طبق معمول که همه چیو شکلاتی سفارش میدم, شیک شکلات!!!
البته من زیاد شیک دوست ندارم,چون هممون یه جور باشیم شیک سفارش دادم.
خخخ خلاصه چیزی نگذشته بود که بالاشم شلوغ شد!!!!! دوس ندارم زیاد شلوغ!
خلاصه خیلی خوش گذشت,تولد قشنگی شد.
جای همگی خالی.
طبقه بندی: خاطرات،
خیلی قشنگ بود. خیلی شلوغ بود به خاطر تعطیلی عید فطر. ما رفتیم طبقه ى بالاش.
تاحالا طبقه ی سومش نرفته بودم. خیییلی بزرگ تر و قشنگ تر از طبقه ى دومش بود که ما همیشه میریم.
یه جای دنج اون گوشه ش پیدا کردیم و نشستیم.
تا پرسنلشون اومد و سفارشارو دادیم بعد کادوشو درآوردیم و همزمان با تولدت مبارک گویان بهش کادوشو که یه ادکلن با عطر شکلاتی بودو بهش دادیم. خیلی صحنه ى جالبی بود. پرسنلشون نگاه میکرد و لبخند رضایت آمیز میزد, خخخ
قبلن هم برا خاله جونم اونجا تولد گرفته بودیم. اونجا کلن پاتوقمونه. هیچ جا دنج تر از اونجا برامون نیس.
خخخ کلی عکس گرفتیم .اصن مگه میشه من جایی برم و عکس نگیرم ؟! :|
هر کدوممون انواع شیک هارو سفارش دادیم, شیک موز, شیک پسته, شیک معجون و منم طبق معمول که همه چیو شکلاتی سفارش میدم, شیک شکلات!!!
البته من زیاد شیک دوست ندارم,چون هممون یه جور باشیم شیک سفارش دادم.
خخخ خلاصه چیزی نگذشته بود که بالاشم شلوغ شد!!!!! دوس ندارم زیاد شلوغ!
خلاصه خیلی خوش گذشت,تولد قشنگی شد.
جای همگی خالی.
طبقه بندی: خاطرات،
محدثه جونم تولدت مبارک عشقولی من.
امیدوارم هممممییییییششششه حالت خوب باشه و همیشه اتفاقای باحال و قشنگ تو زندگیت بیوفته.
روز به روز شاهد موفقیتات باشم .
امیدوارم نه امروز, بلکه هر روز متولد بشی.
ان شاالله هر روز به خدات و امام زمانت نزدیک تر بشی.
تولدت مبارککککککککک
هوووراااااا
+ببخشید با نوت بوک اومدم نمیتونم عکس بزارم. ان شاالله با کامپیوتر که اومدم عکسارو میزارم.
امیدوارم هممممییییییششششه حالت خوب باشه و همیشه اتفاقای باحال و قشنگ تو زندگیت بیوفته.
روز به روز شاهد موفقیتات باشم .
امیدوارم نه امروز, بلکه هر روز متولد بشی.
ان شاالله هر روز به خدات و امام زمانت نزدیک تر بشی.
تولدت مبارککککککککک
هوووراااااا
+ببخشید با نوت بوک اومدم نمیتونم عکس بزارم. ان شاالله با کامپیوتر که اومدم عکسارو میزارم.
#یک_عاشقانه_آرام
#نادر_ابراهیمی
دیگر معجزه ای در کار نیست.
زندگی را با چیزهای بسیار ساده پر باید کرد.
ساده ها سطحی نیستند. خرید چند سیب ترش، می تواند به عمق فلسفه ی ملاصدرا باشد.
مشکل ما این نیست که برای شیرین کردن زندگی، معجزه نمی کنیم.
مشکل ما این است که همان قدر که ویران می کنیم، نمی سازیم.
همان قدر که کهنه می کنیم، تازگی نمی بخشیم.
همان قدر که دور می شویم، باز نمی گردیم.
همان قدر که آلوده می کنیم، پاک نمی کنیم.
همان قدر که تعهدات و پیمان های نخستین خود را فراموش می کنیم، آن ها را به یاد نمی آوریم.
همان قدر که از رونق می اندازیم، رونق نمی بخشیم.
مشکل این است که از همه ی رویاهای خوش آغاز دور می شویم و این دور شدن به معنای قبول سلطه ی بیرحمانه ی زمان است
سلام.
دوروز رفتیم باغ یکی از دوستای نزدیکمون. خییییلی خوش گذشت, اصلا کلن همیشه با این دوستامون که میریم بیرون خوش میگذره!
خخخخ دوتا پاتوغ باحالم برا خودمون داریم که اکثر مواقع اونجاییم.
یکی کافه بارونه, اون یکی یه پارکه نزدیک همون کافه, خخخخ .
به همون دوستمون میگم خاله جون.
خاله جونم بهم گفته بود که اینجا همممه همدیگه رو میشناسن, اگه کسیو دیدی و سلام نکنی خیلی تابلوعه. من گفتم من که نمیشناسمشون ,اونام منو نمیشناسن! دیگه چه لزومی داره؟
گفت نه اینجا فرق داره, تو حتما هرکیو دیدی سلام کن.
خخخخ حالا از قضا من رفتم بیرون از فروشگاه یه سری وسایل بخرم. دور بود, باید از کنار یه جاده میگذشتم.
خخخخ حالا همون لحظه یه خانمه داشت رد میشد هم زمان نگاهم از روم بر نمیداشت. خلاصه تا رسید به من ,من همون لحظه سلام کردم, بیچاره خانمه ابرو هاشو داده بود بالا و با تعجججببببب سلام کرد. خخخخ.
خو نمیشناخت منو , خخخخ حتما باخودش گفته این چه خنگیه, هرکیو میبینه سلام میکنه.
خخخخ با همون پوزخند رو لبش ازم دور شد!!! :|
ینی رسما نابودم کرد!!!
خخخخ یه آقایی بود اونجا, بیچاره یکم مخش قاتی میزد, ینی یه جورایی یه تختش کم بود.
خخخخ خاله جون ما گیر داده بود که این عباس آقا یه روزی خاستگار من بوده, جواب رد دادم, اینجوری شده!
ینی خودشیفته تر از خاله ى ما نیس تو دنیا.
امروز با دختر عمم رفتیم فروشگاه یه سری وسایل برای مهد بخریم.
حخخخ اون وسایلو میخرید ولی من کللللن تو قسمت وسایل نقاشیش بودم!
فروشنده ى اونجا یه سره دنبال ما بین قفسه ها بود که اگه چیزی میخوایم بهمون بده و راهنمایی کنه,
ما هم حواسمون بود و خودداری میکردیم, من تا به وسایل نقاشی رسیدم از خود بی خود شدم دیگه!
یه لحظه یه بسته زغال فشرده ى خییییلی شیک دیدم سرریییییع دویدم دنبال دختر عمم, که بدو بیا اینو ببین, تا اومد من آروم با صدای خفه داد میزدم : زغاله, زغاااالهههه, زغااااااااااااااالللهههههه وااااییییی زغال!!!!
با چشایی که شکل قلب شده داشتم داد میزدم اینارو میگفتم, یوهو دختر عمم که هی میگفت هیس هیس, پرید جلومو دستمو سفت گرفت و با صورت قرمز شده یواش گفت: زهراااااااا, خفه شو پشت سرمونه اون بدترکیب!!!!
وایییییییی من یه لحظه با یه قیافه ی علامت سوال برگشتم پشت سرم, دیدم بعععلههه آقا داره با یه پوزخند نگام میکنه!!!!!
ینی کلن کاخ امیدم فرو ریخت !!!
همون لحظه خیلی شیک برگشتم و دستم دختر عمم گرفتم و دویدم سمت یه قفسه ى دیگه و از نگاه اون آقاهه دور شدم, رسیدیم اون پشت دوتایی ترکیدیم ,,,وای وای مگه میشد دیگه جمعمون کرد!!!
ماه رمضان هم آخرشه... خییییلی سخت گذشت با هوای داغ و جهنمی قم!
ولی شبای قدرش یه چیز دیگه بود...
عاشق نماز عیدم.
اگه رفتین دعام کنید.
ببخشید این پست یکم طولانی شد.
روزاتون پر از حس ها و اتفاقای قشنگ قشنگ.
طبقه بندی: خاطرات،
دوروز رفتیم باغ یکی از دوستای نزدیکمون. خییییلی خوش گذشت, اصلا کلن همیشه با این دوستامون که میریم بیرون خوش میگذره!
خخخخ دوتا پاتوغ باحالم برا خودمون داریم که اکثر مواقع اونجاییم.
یکی کافه بارونه, اون یکی یه پارکه نزدیک همون کافه, خخخخ .
به همون دوستمون میگم خاله جون.
خاله جونم بهم گفته بود که اینجا همممه همدیگه رو میشناسن, اگه کسیو دیدی و سلام نکنی خیلی تابلوعه. من گفتم من که نمیشناسمشون ,اونام منو نمیشناسن! دیگه چه لزومی داره؟
گفت نه اینجا فرق داره, تو حتما هرکیو دیدی سلام کن.
خخخخ حالا از قضا من رفتم بیرون از فروشگاه یه سری وسایل بخرم. دور بود, باید از کنار یه جاده میگذشتم.
خخخخ حالا همون لحظه یه خانمه داشت رد میشد هم زمان نگاهم از روم بر نمیداشت. خلاصه تا رسید به من ,من همون لحظه سلام کردم, بیچاره خانمه ابرو هاشو داده بود بالا و با تعجججببببب سلام کرد. خخخخ.
خو نمیشناخت منو , خخخخ حتما باخودش گفته این چه خنگیه, هرکیو میبینه سلام میکنه.
خخخخ با همون پوزخند رو لبش ازم دور شد!!! :|
ینی رسما نابودم کرد!!!
خخخخ یه آقایی بود اونجا, بیچاره یکم مخش قاتی میزد, ینی یه جورایی یه تختش کم بود.
خخخخ خاله جون ما گیر داده بود که این عباس آقا یه روزی خاستگار من بوده, جواب رد دادم, اینجوری شده!
ینی خودشیفته تر از خاله ى ما نیس تو دنیا.
امروز با دختر عمم رفتیم فروشگاه یه سری وسایل برای مهد بخریم.
حخخخ اون وسایلو میخرید ولی من کللللن تو قسمت وسایل نقاشیش بودم!
فروشنده ى اونجا یه سره دنبال ما بین قفسه ها بود که اگه چیزی میخوایم بهمون بده و راهنمایی کنه,
ما هم حواسمون بود و خودداری میکردیم, من تا به وسایل نقاشی رسیدم از خود بی خود شدم دیگه!
یه لحظه یه بسته زغال فشرده ى خییییلی شیک دیدم سرریییییع دویدم دنبال دختر عمم, که بدو بیا اینو ببین, تا اومد من آروم با صدای خفه داد میزدم : زغاله, زغاااالهههه, زغااااااااااااااالللهههههه وااااییییی زغال!!!!
با چشایی که شکل قلب شده داشتم داد میزدم اینارو میگفتم, یوهو دختر عمم که هی میگفت هیس هیس, پرید جلومو دستمو سفت گرفت و با صورت قرمز شده یواش گفت: زهراااااااا, خفه شو پشت سرمونه اون بدترکیب!!!!
وایییییییی من یه لحظه با یه قیافه ی علامت سوال برگشتم پشت سرم, دیدم بعععلههه آقا داره با یه پوزخند نگام میکنه!!!!!
ینی کلن کاخ امیدم فرو ریخت !!!
همون لحظه خیلی شیک برگشتم و دستم دختر عمم گرفتم و دویدم سمت یه قفسه ى دیگه و از نگاه اون آقاهه دور شدم, رسیدیم اون پشت دوتایی ترکیدیم ,,,وای وای مگه میشد دیگه جمعمون کرد!!!
ماه رمضان هم آخرشه... خییییلی سخت گذشت با هوای داغ و جهنمی قم!
ولی شبای قدرش یه چیز دیگه بود...
عاشق نماز عیدم.
اگه رفتین دعام کنید.
ببخشید این پست یکم طولانی شد.
روزاتون پر از حس ها و اتفاقای قشنگ قشنگ.
طبقه بندی: خاطرات،
وای وای خدا, بعضی آدما تا چه اندازه میتونن پست فطرت باشن آخه؟؟؟
وای هنوز دستام داره میلرزه!!!!
من انقد بی نزاکتی و بی شخصیتی و احمقی رو یک جا تو یه آدم ندیده بودم به خدا!!!!!!
حیف که نمیشه اینجا بنویسم, و گرنه ریز به ریزشو براتون مینوشتم, ببینید چقققددددررررر آدم عوضی پیدا میشه تو این دنیا!!!!
وای وای خدا, میبینی؟ الکی الکی اومد اعصاب من و دوستمو ریخت بهم و رفت عوضی!
حیف که فحش بلد نیستم :| و گرنه دوبرابر فحشایی که دادو نثار خودش میکردم احمق !!!!!!
+ خخخخ من فحش ندادم, ولی چنان تیکه ای بهش انداختم که خودش نفهمید از کجا خورد بیچاره! هه داغون شد شدید!
حقشه! هه!
وای هنوز دستام داره میلرزه!!!!
من انقد بی نزاکتی و بی شخصیتی و احمقی رو یک جا تو یه آدم ندیده بودم به خدا!!!!!!
حیف که نمیشه اینجا بنویسم, و گرنه ریز به ریزشو براتون مینوشتم, ببینید چقققددددررررر آدم عوضی پیدا میشه تو این دنیا!!!!
وای وای خدا, میبینی؟ الکی الکی اومد اعصاب من و دوستمو ریخت بهم و رفت عوضی!
حیف که فحش بلد نیستم :| و گرنه دوبرابر فحشایی که دادو نثار خودش میکردم احمق !!!!!!
+ خخخخ من فحش ندادم, ولی چنان تیکه ای بهش انداختم که خودش نفهمید از کجا خورد بیچاره! هه داغون شد شدید!
حقشه! هه!
خیلی بده که یوهو آشناها بشن غریبه!
غریبه هایی که حتی نمیفهمن منظورتو! نمیفهمن ناراحتیتو!
غریبه هایی که چیزی جز خودشون براشون مهم نیس!
غریبه هایی که دیگه دوسشون نداری! (هه مگه آدم غریبه هارو هم دوست داره؟! )
آدم اینجور وقتا خیلی تنها میشه... حتی ممکنه راهیو بره که خودشم میدونه تهش هیچی نیس!
ولی چون کسی نیس که بفهمتش و کسی نیس که جز خودش, اونو هم ببینه, نمیتونه جلوی خودشو بگیره!
اما میدونین, اون غریبه ها خودشون فکر میکنن که از همه جهات کاملن!هیچیو برات کم نمیزارن! حتی وقتی پیششون گله میکنی تعجب میکنن و ازت دلخور میشن!
ولی خب, غریبه ن دیگه,,, غریبه ها هیچوقت نمیفهمن آدمو!
+یه جور غریبه نشید که آدم نفهمه یه روزی آشنا بودید...
غریبه هایی که حتی نمیفهمن منظورتو! نمیفهمن ناراحتیتو!
غریبه هایی که چیزی جز خودشون براشون مهم نیس!
غریبه هایی که دیگه دوسشون نداری! (هه مگه آدم غریبه هارو هم دوست داره؟! )
آدم اینجور وقتا خیلی تنها میشه... حتی ممکنه راهیو بره که خودشم میدونه تهش هیچی نیس!
ولی چون کسی نیس که بفهمتش و کسی نیس که جز خودش, اونو هم ببینه, نمیتونه جلوی خودشو بگیره!
اما میدونین, اون غریبه ها خودشون فکر میکنن که از همه جهات کاملن!هیچیو برات کم نمیزارن! حتی وقتی پیششون گله میکنی تعجب میکنن و ازت دلخور میشن!
ولی خب, غریبه ن دیگه,,, غریبه ها هیچوقت نمیفهمن آدمو!
+یه جور غریبه نشید که آدم نفهمه یه روزی آشنا بودید...
تو می خندی
حواست نیست
من آروم می میرم
تو می رقصی و
من عاشق شدن رو یاد می گیرم
چه جذابی
چه گیرایی
چه بی منطق به چشمات می شه عادت کرد
توی دستای تو
باید به سیگارم حسادت کرد !
منو پُک می زنی آروم
خرابم می کنی از سر
رژ لب روی ته سیگار
تن من زیر خاکستر
تنم می لرزه و می ری
حواست نیست
هوامو کام می گیری
حواست نیست
حواسم هست و می میرم
حواست نیست
کنارت اوج می گیرم
حواست نیست
تنم می لرزه و می ری
حواست نیست
هوامو کام می گیری
حواست نیست
حواسم هست و می میرم
حواست نیست
کنارت اوج می گیرم
حواست نیست
تو می خندی...
حواست نیست......
#رستاک_حلاج
خخخ بعضی اوقات الکی قهر میکنم.
اصلا نمیدونم دلیل قهر کردنم چیه ؟! حتی نمیدونم با کی قهر میکنم؟؟!!!!!!!
فقد میدونم که لازمه قهر باشم.
خخخ جالبه!
فعلا هم قهرم!
جوری قهرم که وقتی یه نفر که خیییلی وقت بود منتظر حرف زدن باهاش بودم, وقتی اومد خیلی صحبت کوتاهی کردیم و رفت!
هه همین!
شاید هیشکی نفهمه وقتی قهرم, ولی خودم خوب میفهمم.
حتی یه نشونه هایی هم دارم, که اونم شاید فقد خودم بفهمم!
هعیییی, بیخیال.
+تغییر قالب وبلاگ
اصلا نمیدونم دلیل قهر کردنم چیه ؟! حتی نمیدونم با کی قهر میکنم؟؟!!!!!!!
فقد میدونم که لازمه قهر باشم.
خخخ جالبه!
فعلا هم قهرم!
جوری قهرم که وقتی یه نفر که خیییلی وقت بود منتظر حرف زدن باهاش بودم, وقتی اومد خیلی صحبت کوتاهی کردیم و رفت!
هه همین!
شاید هیشکی نفهمه وقتی قهرم, ولی خودم خوب میفهمم.
حتی یه نشونه هایی هم دارم, که اونم شاید فقد خودم بفهمم!
هعیییی, بیخیال.
+تغییر قالب وبلاگ
انگار واقعا قراره دیگه یه دختر خلاق و هدفمند بشم!
به تستام و نقاشیای نصفه کاره و کتابای نخونده و کلا کارای عقب افتاده م برسم!
خخخخ چون بسته ى اینترنتی روزانم تموم شده. شبانه مونده! که اونم از ساعت 2 تا 8 صبحه. دقیقا زمانی که من خوابم!!!!
ینی چی اینکارا واقعا؟؟!!!!
خخخ تو یه ماه 4گیگو تموم کردم!!!
چ کنم خو؟اینستاگرامه دیگه.مگه شارژ میزاره برا آدم!!
+ ایناهاش, اینم مامانم که عصر کلللی غر زد که بیا, انقد سرت توش بود تا تموم شد. راحت شدی؟؟؟ حالا هم هی برمیگرده میگه: زهرا ساعت دو شد؟؟؟!!!!
آره, 2 شد! خو روزا که ندارم, بزا حداقل شبا مثه جغد بیدار بمونم برم نت دیگه! والا!
بیخیال, خدایی از عصر که تمون شده تا الان هم تست زدم, هم یه نقاشیو تموم کردم هن کلی کمک مامانم تو آشپز خونه بودم.
والسلام!
به تستام و نقاشیای نصفه کاره و کتابای نخونده و کلا کارای عقب افتاده م برسم!
خخخخ چون بسته ى اینترنتی روزانم تموم شده. شبانه مونده! که اونم از ساعت 2 تا 8 صبحه. دقیقا زمانی که من خوابم!!!!
ینی چی اینکارا واقعا؟؟!!!!
خخخ تو یه ماه 4گیگو تموم کردم!!!
چ کنم خو؟اینستاگرامه دیگه.مگه شارژ میزاره برا آدم!!
+ ایناهاش, اینم مامانم که عصر کلللی غر زد که بیا, انقد سرت توش بود تا تموم شد. راحت شدی؟؟؟ حالا هم هی برمیگرده میگه: زهرا ساعت دو شد؟؟؟!!!!
آره, 2 شد! خو روزا که ندارم, بزا حداقل شبا مثه جغد بیدار بمونم برم نت دیگه! والا!
بیخیال, خدایی از عصر که تمون شده تا الان هم تست زدم, هم یه نقاشیو تموم کردم هن کلی کمک مامانم تو آشپز خونه بودم.
والسلام!
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید