تاریخ : سه شنبه 9 مهر 1392 | 11:02 ب.ظ | نویسنده : الیاس
چند هفته پیش رفته بودم به ملاقات دوستم توی بیمارستان رسول اکرم متاسفانه تصادف کرده بود و عمل کرده بود .
طبقه بندی: روزمرگی های ما،
برچسب ها: دو جوان گیتاریست، معنای پلیس، مترو صادقیه، الیاس، موسیقی،
بعد از این که کلی توی بیمارستان با هم مسخره بازی درآوردیم و خندیدیم ما رو به زور از اتاق رفیقمون بیرون کردن .
هر کی مارو میدید اون جا از کار ها و تیکه های ما خندش میگرفت انگار نه انگار که من تازه زخم های تصادفم خوب داشت میشد و این دوستم هم یه عمل سخت و سپری کرده بود .
تو راه برگشت شدیدا توی فکر بودم و ذهنم مشغول بود تا رسیدم به مترو آریا شهر بعد از این که رفتم تو یه لحظه معکس کردم و احساس کردم صدای زیبای گیتار به گوش میرسه یه کم سرم و چرخوندم و گوش هام و تیز کردم داشتم از شنیدن موسیقیشون لذت میبردم که دیدم قطع شد از اون جایی که کمی روابطمون توی دوست یابی همچین یه مثقالی خوبه که اون هم اگه چشم نزنم رفتم تا باهاشون کمی صحبت کنم و یه دوستی خوب و شکل بدم وقتی رسیدم دیدم دو تا پسر سریع دارن گیتار و کاور هاشون جمع و جور میکنن.
من سریع ازشون پرسیدم چی شده ؟
یکیشون گفت پلیس داره میاد .
گفتم ای بابا و یه نگاه تلخ به پلیس هایی که داشتن نزدیک میشدن و بد بد نگاه میکردن کردم .
بعد شروع کردم به کمک کردنشون و گیتار یکیشون و گرفتم و کردم تو کاورش بهش گفتم تو برو پولات و جمع کن توی این حین داشتم باهشون که هر دو تاشون هم . هم سن و سال های خودم بودن تقریبا صحبت میکردم و بهشون گفتم :
نکنه یه وقت با این چیز ها انگیزتون و از دست بدین ها . . .
جفتشون یه خنده شیرینی کردن و گفتن نه بابا ما دیگه حسابی پوست کلفت شدیم .
بهشون گفتم تا بوده همین جبر ها بوده خسته نشین ها .
گفتن ای بابا ما عادت کردیم .
پلیس هی داشت نزدیک تر میشد و تقریبا همه چی و جمع و جور کردن .
بعد باهاشون دست دادم و بهشون گفتم :
این جا که نشد ولی زمان دیگه جای دیگه
اون هم گفت اره یه روز دیگه و جای دیگه
از اخرین باری که کنار خیابون دست فروشی میکردم و از ترس شهرداری بعضی وقت ها این جوری میپیچیدم به بازی خیلی وقت بود یه همچین هیجانی و تجربه نکرده بودم خیلی چسبید .
نشد که با هم دوست بشم .
ولی زمان دیگه روز دیگه جای دیگه
طبقه بندی: روزمرگی های ما،
برچسب ها: دو جوان گیتاریست، معنای پلیس، مترو صادقیه، الیاس، موسیقی،
نا توان ترین فرد کسیست که در دوست یابی ناتوان باشد
طبقه بندی: شعر، سخن بزرگان،
برچسب ها: شعر، ساز دهنی، سخن بزرگان، امام علی، الیاس، مترو فردوسی، کبوتران مغرور،
واز اون عاجز تر کسیست که نتواند دوست هایش را حفظ کند
امام علی ( ع )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ساز دهنی
چه زیبا مینوازد سازش را
و من چه ساده میگذرم از کنارش
نت هایش تا اخرین لحظه تعقیبم میکند
دیوار ها بوی خشکی و فقر میدهد
چهره ی ادم ها یاس و نا امیدی را برایت تداعی میکند
در قطار با حالتی سرد برایش دست تکان میدهم
و افسوس میخورم برای کبوتران مغروری که
از هر بی سر و پایی انتظار گندم را میکشند
الیاس غروب دوشنبه 21 / 5 / 92
محل وقوع حس شعر مترو فردوسی
اگر گذرتون به مترو فردوسی افتاد کمی دقیق تر به اطرافتون نگاه کنید مطمئنم شما هم خواهید فهمید .
طبقه بندی: شعر، سخن بزرگان،
برچسب ها: شعر، ساز دهنی، سخن بزرگان، امام علی، الیاس، مترو فردوسی، کبوتران مغرور،
تاریخ : شنبه 30 شهریور 1392 | 07:57 ب.ظ | نویسنده : الیاس
دیروز جمعه مصادف با 29 / 6 / 92 با مادر گرامی رفتیم سینما و فیلم < هیس دختر ها فریاد نمیزنند > و دیدیم .
فیلمی اجتماعی با پایانی تلخ و از جنس داستانی واقعی .
پوران درخشنده ی عزیز ناهنجاری های پنهان جامعه و نقص های قانون اساسی کشورمون و به نحوی زیبا و هنرمندانه توی این فیلم به چالش کشیده بود .
امیدوارم ببینیم و ازش ساده نگذریم و درس بگیریم .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
و اما داستان : خدا و غروب خورشید و یه اتوبوس کارگر
شروع کردم به نوشتنش ولی فعلا به بن بست خوردم توش ولی نمیدونم چی شد یه لحظه تبدیل به شعر شد .
امیدوارم خوشتون بیاد .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
خدا و خورشید و یه اتوبوس کارگر
خدا و خورشید و یه اتوبوس کارگر
برگه ی تسفیه رو داد دستش و او با خشم پاره کرد
پاره کرد و ریز ریز پاشید تو هوا خیلی تمیز
مسئولش با خونسردی میگفت چه غلطی میکنی عزیز ؟
دارم میریزم توی هوا هر چی که کردین به من جفا
مسئول با نیشخند میگفت وا آخه چرا ؟
دارین میندازینم بیرون بعد از ده سال جون کندن آزگار
رفیقش با ناله میگفت تا بوده همین بوده روزگار
یعنی همینه روزگار ؟ که دست و پای مارو ببند و بگاد
شب زنش با دلواپسی میگفت چشات و ببند و بخواب
سیگار پشت سیگار به فکر فردا های بیکار
اشک های یواشکی یه مرد از این دنیا شده بی زار
بی زار از زندگی کارگری که تا عمر داری
سر سفره خجالت و آه می بری
بی زار از پاهای خسته ای که
میگیری روی دوشت و به زور راه میبری
بی زار از سفره ی بی نون بی زار از تن بی جون
گله کردن به خدا و شاشیدن به رنگ خون
بیزار از جیب های خالی بی زار از دغ دغه های مالی
خانوادت و ببری بیرون و نداشته باشی پول کافی
بی زار از دست های خستت بی زار از فحش های تو حرفت
چند وقته گوشت نخوردین یک هفته ده هفته یا صد هفتست
بی زار از بوی غذای همسایه بی زار از پارسال و امسال و هر ساله
سیب برای گناه بسیاره اما سهم تو همیشه سیب کاله
بی زار از بارون و کفش های پاره
بی زار از ندادن حقوق و رسیدن موعد اجاره
همیشه اسباب به روی دوش و دنباله خانه
بی زار از واژه ی آواره
الیاس
طبقه بندی: شعر، روزمرگی های ما،
برچسب ها: شعر، الیاس، هیس دختر ها فریاد نمیزنند، شعر های اجتماعی، شعری از زندگی سخت کارگری، شعری از درد، پوران درخشنده،
تاریخ : سه شنبه 8 اسفند 1391 | 08:48 ب.ظ | نویسنده : الیاس
سلام خدمت دوست های عزیز و گلم . اگر در هفته های آتی من کمتر تونستم وبلاگ و به روز کنم و به خانه های خوشگلتون سر بزنم من و به بزرگی خودتون ببخشید .
طبقه بندی: روزمرگی های ما،
برچسب ها: الیاس، الیاس اهورا، مجموعه شعر، شعر، اطلاعیه فوق سری، نسل سوخاری، روزمرگی های یه شاعر،
آخه تقریبا یه دو ماهی میشه که شاغل شدم و از ساعت 5 صبح باید برم سر کار و ساعت 7 شب برگردم خانه .
اخه تو این دیار بر عکس جا های دیگه برای نشون دادن و اثبات استعداد ها و توانایی هات احتیاج به پول حلال مشکلات داری .
این جا همین که به خودت میای سد های بزرگی سر راهت و میگیرن برعکس این که پشتت باشن و تشویقت کنن مانعت میشن و تو سرت میزنن .
سد هایی مثل ارشاد و این که چشم دیدن موفقیت هم دیگرو نداریم و دنبال تخریب همیدگه هستیم و کمتر بزرگتره دلسوزی پیدا میشه که بدون در نظر گرفتن منافع شخصی خودش دست جوان و هارو بگیره و هزاران مانع دیگه که این ها کوچیک هاش محسوب میشه .
این جا وقتی شور میگیری و استین هات و میزنی بالا که شروع کنی توی همون مرحله اول میفهمی که باید خودت و سانسور کنی و البته استین هات و هم بدی پایین و یغه رو هم ببندی .
و در مرحله دوم باید شگرد پیشرفته لفت و لیس و بیاموزی و دسمالت و زین کنی و بری زیر یکی از آقایون یا خانم های به ظاهر مطرح و شروع کنی به برق انداختن تا شاید به لطف اون ها هم که شده کمی دیده بشی یا این که تبر و برداری و بری وسط این جنگل خوشکیده که خیلی وقت بارونی چشم های ادام هاش و نشسته و شروع کنی به تخریب افراد تا شاید این طور هم کسی بهت نظری بندازه .
ولی این کار ها و این مانع ها برای کسایی که سقف آرزوهاشون به قدر افکارشون کوچیکه و نهایت اهدافشون اینه که یه 4 تا دونه کتاب چاپ کنن و عکس خودشون و این طروف و اون طرفش بزنن و به چند تا محفل ادبی و سمینار برن و حرف های قلمبه سلمبه بزنن و با چند نفری از جنس مخالفشون رفت و امدی داشته باشن خلاصه میشه نه برای کسایی که هدف و آرزوشون نوبل ادبیاته هستش و با هنرشون زندگی میکنن و لذت میبرن .
دوست های گلم برام دعا کنین سختی های زندگی و مشکلات روز مره هیچ وقت من و از مسیر اصلی زندگیم خارج نکنه . برام دعا کنید .
بعد از گذشت یه دوهفته ای از پاک شدن نسل سوخاریم به اهنگ رضا صادقی که میگه : اون که رفته دیگه رفته دیگه برگشت هم نداره . رسیدم و تصمیم گرفتم نسل سوخاریم و از اول پایه ریزی کنم. مطمئن باشین تمامه تلاشم و میکنم تا از خواندنش لذت ببرین . تقریبا یک سالی باید روش کار کنم تا همون چیزی که دوست دارم بشه همچنان منتظر نسل سوخاری باشین که یه اهورای واقعی هیچ وقت خسته نمیشه . قابل توجه خانواده عزیزم .
طبقه بندی: روزمرگی های ما،
برچسب ها: الیاس، الیاس اهورا، مجموعه شعر، شعر، اطلاعیه فوق سری، نسل سوخاری، روزمرگی های یه شاعر،
.: Weblog Themes By Pichak :.