این واقعا حال منه...
گاهی
دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و
نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود
پ.ن:روزی برمیگردم که بتونم سفیر امید باشم.بدرود
[ پنجشنبه 24 مهر 1393 ] [ 06:56 ب.ظ ] [ بهار ]

،عـــــــــــه هیچکس نیست
!!!
؟؟!!
ولی درد اون مشت نوازشگر داشت بدتر میشد
.یه دونه از دندونای ساکن منطقه مورچه زده بود که حسابی شلوغ میکرد
!!! باید سریع خوابم میبرد،ولی چجوری
؟
و یاد اسپری لیدوکائینی افتادم که توی کابینت بود...سریع آوردمش و 2-3 پاف زدم روی دندونم و در حالیکه دستمو روی چونم گرفته بودم،به خودم میگفتم الان بی حس میشه،خوابت میبره،یه کم صبر کن
...صبر
...صبر..
...دوباره
از جام پا شدم و رفتم سراغ اسپری...1-2-3-....12-13 ، فکر کنم نصف شیشه رو
خالی کردم توی دهنم به این امید که دیگه خوب میشه و
میخوابم.حســــــــــــابی آب از لب و لوچم آویزون شده بود
ولی میگفتم داره اثر میکنه ، نریزیش بره ها
،تحمل کن الان بی حس میشه
....
، وقتی بقیه پا شدن کلی ما را دعوا نمودندی که چرا بیدارمان نکردی؟؟
،
،چون من کار خودمو میکردم
.بدترین روز هفته بود.عضله گردن و شونه م هم از اول هفته گرفته بود ،فقط توی راهروی بخش، دست به چونه گریه میکردم و به خدا غر میزدم : دِآخه انصافتو شکر، این همه درد یه جا با هم
؟
.ظهر که برگشتم خونه ،چند تا قالب یخ ریختم توی کیسه و گذاشتم روی اون قسمت،و شاید برای لحظاتی اون همه سوز و گداز رو خنک کرد
.
.
؟مگه خواب میکنه آخه
؟!!!
،استامینوفنم خوردم، فایده نداشت
.
.
!!!)
.
.
.
.
.
،دیدم دندونم داره حرکت مته رو حس میکنه و میسوزه
،دکتر دستگاشو خاموش کرد و گفت:
...این یکی هم میزنم،اگه اثر نکرد روی دندونت کار نمیکنم
انصافا خیلی برام وقت گذاشت.
تنها چیزی که ازش میترسیدم این بود که موقع خندیدن آمالگام سیاه دندون
پرشده بدجوری تو ذوق میزنه،و وقتی اومدم خونه یه راست رفتم جلوی آینه و با
دیدن دندونام به درسا گفتم
.این روزا فکم عجیب درد میکنه و نمیدونم اثر بی حسی 5 ماهه ست
،یا درد دندونای تازه ترمیم شده ،یا تبعات گندی که خودم زدم
و بدیش اینه که نمیتونم تفکیک کنم و بفهمم گاباپنتین بر ما اثر+داشته یا نه!!!
!!!منم جزء دسته بدحالان بودم 

!این جمله دقیقا مصداق بارز داروهای کموتراپی هست.
.
.
،تازه عصب هفتم نیست،عصب پنجم درگیره،چون حرکت عضلاتت سالمه،
.
،که دکتر دستشو گذاشت دو طرف فکمو گفت :"حالا دهنتو باز کن"،منم یه ذره باز کردم،گفت: بسه!
!
)
.
)
.تمام
مسیر اشکام سرازیر بود،نه بخاطر درد یا بی حاصلی کارامون...فقط بخاطر عذاب
وجدان،از اینکه ناخواسته دارم خانوادمو اذیت میکنم،و هیچ جوری نمیتونم
جبران کنم
...
.
!!!
