62-دوره 8ام کموتراپی
،آخه آخریش بود.صبح از بخش پرسیده بودیم که تخت خالی دارن یا نه؟؟وقتی رفتیم اسم منو از قبل روی برد بخش نوشته بودن
.گفتم صبر کنید برسم،بعد!!با لباسای بیرونم 53کیلو بودم
گفتن یعنی چی؟گفتم یعنی(Good Bye Party)
،به من گفتن مشکلت چیه؟؟گفتم کم خونی.گفتن خیلی شدیده؟؟دیدم حوصله سوال جواب ندارم.همون موقع خانوم سبحانی اومد میخواست سوزن پورتمو وصل کنه،منم گفتم بریم اتاق پانسمان،وصل کن.خلاصه که در رفتیم
.جواب آزمایش من اومد(WBC)پایین بود.دکتر جون تلفنی گفته بود (G-CSF)بزنن.این دوره بازم (MTX)و هر 6ساعت(U/A)اصلا همه پرستارا میدونستنفردا صبحش باید (CBC)دوباره چک میشد که ببینن (WBC)بالا اومده یا نه؟یه خانوم از پرسنل آزمایشگاه اومد.بهش گفتم بالای دستم رگ ندارم
درسا بهش گفت:بده من بگیرم،گفت:نه!!نمیشه
..واقعا دلم میخواست خفش میکردم
.خدا میدونه من هیچ وقت سر (IT)و(BM)گریه نکردم
ولی واقعا سر این 2سی سی خون اشکم درومد
.پا شدم رفتم پیش خانم زند،گفتم اینا کی ان
میفرستین خون بگیرن؟دست منو ببینید
.گفت:فلانیه دیگه
،کاریش نمیشه کرد
.منم...،
رفتم سرجام.
موضوع: خاطرات کموتراپی من(سال92)،
برچسب ها: /کموتراپی، شیمی درمانی/،
[ پنجشنبه 8 اسفند 1392 ] [ 01:21 ب.ظ ] [ بهار ]
.لباسامو عوض کردم .فقط (CBC) گرفتن.درسا هم رفت واسم سوزن پورت گرفت.شب با اینکه چراغا خاموش بود هیشکی نخوابیده بود
.نه من نه مامان نه خانوم 86ساله تخت کناری!!!آخر شب خانم شمس گفت اگه دوست داری بیا پیش ما
.فکر کنم تا 2شب اونجا بودم.برگشتم سر جای خودم،ولی اصلا خوابم نمیومد.با اینکه شب خیلی دیر خوابم برده بود ولی از 5صبح بیدار بودم.پرستارا توی تحویل شیفت گفتن سوزن (LP)شماره22 حاضر باشه.مامان به من گفت:مگه تو سوزن پورت نگرفتی
!!!)من هم بعد کشیدن ابروهام
دکتر ساعت 11:30 با یکی از پرستارا اومد..بهش گفتم من پورت دارم،نمیتونم برم (MRI).دکتر گفت اون آهن نیست.تیتانیومه.گفتم سوزنش چی؟؟داغ میشه.میسوزم.!
؟؟؟!!(با خودم گفتم آره خب.
واسه شما که درد نداره.درمیاری،دوباره میزنی
.گفتم بگین،نه من نه شما
.گفت حالا برو سر تختت بیایم سوزن پورتتو بزنیم
؟؟گفت :نه دکتر خودش فهمید
.(دکتر جون ببخشید!!!
)دکتر گفت(WBC)پایینه،ولی داروهاتو میزنیم.رفتی خونه حتما (G-CSF)بزن.از فردا صبحش داروهام شروع شد.وطبق معمول دوره های زوج هر 6ساعت باید (U/A)میدادم
.تا 24 ساعت اول (MTX)وصل بود .قبل هر دارو یه کیتریل میزدن واسه جلوگیری از تهوع.این دوره چون از داروهای دوره قبلیم مونده بود دیگه داروی جدید نگرفتم.من هیچوقت داروی ایرانی نگرفتم .متاسفانه کیتریل 2تا داشتم ولی 4تا لازم داشتم که از همون کیتریل های ایرانی تو بخش استفاده کردن
.
.گفتم با اینا میرن مشهد نه حیاط.خلاصه که یه چادر دادن و مارفتیم حیاط
.درسا رفت واسم خرید.حالا نمیدونستم کجا بخورم کسی نبینه
.رفتیم رو یه نیمکت گوشه حیاط که هیشکی نبود
،گفتم من تخت ندارم هنوز
..گفت:اینجا گذاشتی که همه میتونن بردارن،بخونن.
بعدش ازون لباس سبز بیخودا آوردن با روسری سفید و گفتن اینا رو بپوش که بریم.



