بهاردوباره(خاطرات کموتراپی من)

باد با چراغ خاموش کاری ندارد، اگر در سختی هستی ، بدان که روشنی …

62-دوره 8ام کموتراپی

روز جمعه،15شهریور بود که من برای دوره 8ام کموتراپی رفتم بیمارستان،شاید تنها دوره ای بود که خیلی ناراحت نبودم،آخه آخریش بود.صبح از بخش پرسیده بودیم که تخت خالی دارن یا نه؟؟وقتی رفتیم اسم منو از قبل روی برد بخش نوشته بودن.گفتم صبر کنید برسم،بعد!!با لباسای بیرونم 53کیلو بودمLibra،رفتم توی برد بخش علت بستری رو نوشتم(GBP)گفتن یعنی چی؟گفتم یعنی(Good Bye Party)Gemini.روی تابلوی بالای سرم هم همینو نوشتم!!تخت کناری یه خانوم 78ساله بود،اصلا شانس من بود هروقت ایزوله نبودم،تخت کناریم پیرزن بود.اتاق شلوغ بود،توی بخش لباس هم نبود،مجبور شدم با لباسای خودم بشینم.چند نفر از مریضای اتاقای دیگه اونجا نشسته بودن،به من گفتن مشکلت چیه؟؟گفتم کم خونی.گفتن خیلی شدیده؟؟دیدم حوصله سوال جواب ندارم.همون موقع خانوم سبحانی اومد میخواست سوزن پورتمو وصل کنه،منم گفتم بریم اتاق پانسمان،وصل کن.خلاصه که در رفتیمتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net كلیك كنید.از همون پورتم (CBC)هم گرفت.ساعت ملاقات بچه،نوه،نتیجه و...حاج خانوم کناری اومدن،واااااای اتاق جای سوزن انداختن نبود،حتی رو تخت من ملاقاتی های اون نشسته بودن.خلاصه چون جمعه بود خیلی هم بهشون گیر ندادنساکت.جواب آزمایش من اومد(WBC)پایین بود.دکتر جون تلفنی گفته بود (G-CSF)بزنن.این دوره بازم (MTX)و هر 6ساعت(U/A)اصلا همه پرستارا میدونستن،میگفتم برم بیرون یه داستان مینویسم به نام (ماجراهای من و(U/A)هایم).  4تا ظرف علی الحساب بهم دادن.اولین(8:PH) بود،خانم یوسفی(پرستار)هم اومد یه آمپول (G-CSF)زد واسه بالا اومدن گلبول سفیدتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net كلیك كنید.
فردا صبحش باید (CBC)دوباره چک میشد که ببینن (WBC)بالا اومده یا نه؟یه خانوم از پرسنل آزمایشگاه اومد.بهش گفتم بالای دستم رگ ندارم
،از رو دستم بگیر.گوش نداد.سوزن زد از همون بالا بگیره،کلی هم (try)کرد،ولی دریغ از یه قطره خون. (نمیدونم چرا حتما باید ضایع بشه تا حرف منو باور کنه).بعد سوزن ونوجکت رو زد روی دستم،رگم پاره شد،جای سوزن بمبه شد.اندازه یه نصفه گردو هم ورم کرد.
درسا بهش گفت:بده من بگیرم،گفت:نه!!نمیشه
!گفتم اصلا به پرستارا بگو بیان بگیرن.گفت خودم میگیرم.گفتم حداقل با سرنگ بگیر.عصبانی شد ،یه سرنگ 5 درآورد از روی اون دستم گرفت.درصورتیکه یه (CBC)ساده سرنگ 2بسش بودکلافه..واقعا دلم میخواست خفش میکردم.خیلی هم بی ادب بود،نه سلام داد،نه عذرخواهی کردتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net كلیك كنید.خدا میدونه من هیچ وقت سر (IT)و(BM)گریه نکردم ولی واقعا سر این 2سی سی خون اشکم درومد

.پا شدم رفتم پیش خانم زند،گفتم اینا کی ان متفکرمیفرستین خون بگیرن؟دست منو ببینید.گفت:فلانیه دیگه،کاریش نمیشه کرد.منم...،رفتم سرجام.





موضوع: خاطرات کموتراپی من(سال92)،
برچسب ها: /کموتراپی، شیمی درمانی/،

[ پنجشنبه 8 اسفند 1392 ] [ 01:21 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نمیخوای چیزی بگی؟() ]

57-دوره هفتم کموتراپی

 23مرداد من برای دوره 7ام کموتراپی بستری شدم.52 کیلو بودم.لباسامو عوض کردم .فقط (CBC) گرفتن.درسا هم رفت واسم سوزن پورت گرفت.شب با اینکه چراغا خاموش بود هیشکی نخوابیده بود.نه من نه مامان نه خانوم 86ساله تخت کناری!!!آخر شب خانم شمس گفت اگه دوست داری بیا پیش ما هم من رفتم تو استیشن،نشستم پیش پرستاراخانم شمس و نجفی و خانی.فکر کنم تا 2شب اونجا بودم.برگشتم سر جای خودم،ولی اصلا خوابم نمیومد.با اینکه شب خیلی دیر خوابم برده بود ولی از 5صبح بیدار بودم.پرستارا توی تحویل شیفت گفتن سوزن (LP)شماره22 حاضر باشه.مامان به من گفت:مگه تو سوزن پورت نگرفتی؟؟گفتم:چرا!منظورشون همون بود.به زور ماست مالی کردم.(آخه من هیچوقت راجع به(ITیا LP)چیزی بهش نگفته بودم،چون میدونستم ناراحت میشهconnie_wimperingbaby.gif!!!)من هم بعد کشیدن ابروهام لپ تاپمو آوردم.یه عالمه آهنگ جدید ریخته بودم ، و منتظر نشستم..هنوز سوزن پورتمو نزده بودن. قرار بود این دوره بخاطر سردردام برم (MRI)دکتر ساعت 11:30 با یکی از پرستارا اومد..بهش گفتم من پورت دارم،نمیتونم برم (MRI).دکتر گفت اون آهن نیست.تیتانیومه.گفتم سوزنش چی؟؟داغ میشه.میسوزم.!پرستاره گفت :مگه باطری قلبه که نشه باش بری؟خب سوزنتو در میارن.نگاش کردم ،گفتم در بیارن،بعد دوباره بزنن؟؟؟!!(با خودم گفتم آره خب.girl_impossible.gifواسه شما که درد نداره.درمیاری،دوباره میزنیSagittarius)دکتر گفت با تزریقه؟گفتم نه!
رفتن ومن همچنان منتظر بودم یکی بیاد سوزن پورتمو وصل کنه.




موضوع: خاطرات کموتراپی من(سال92)،
برچسب ها: /متاستاز/، کموتراپی، شیمی درمانی/،

[ یکشنبه 4 اسفند 1392 ] [ 06:20 ب.ظ ] [ بهار ]

[ شما چی میگی خوشگله؟(نظرات)() ]

52-دوره 6ام کموتراپی

 یکم مرداد بود که من برای دوره 6ام کموتراپی بستری شدم.51 کیلو بودمLibra.پرستارا داروهامو چک کردن.من خودم گفتم دکتر یادش رفته هپارین بنویسه.یکیشون گفت:شماها لازم دارین.من به دکتر میگمقهر.گفتم بگین،نه من نه شمامشغول تلفن.گفت حالا برو سر تختت بیایم سوزن پورتتو بزنیم.گفتم لیدوکائین یادتون نره.گفت نداریم.ولی وقتی اومد آورد.بالاخره بعد از سه بار سوراخ شدن،سوزنو زدن سر جای مورد نظرSagittarius.و بیکربنات رو وصل کردن که ادرار قلیایی بشه.شب که دکتر جون اومد یکی از پرستارا هم باهاش اومد.دکتر خندید گفت:اگه گفتی چی یادم رفته؟منم یه نگا به خانوم کردم گفتم شما گفتین؟؟گفت :نه دکتر خودش فهمید. (گفتم آره جون ...متفکر)
دکتر گفت:نه خودم عمدا نذاشتم.چون هم تمایل نداشتی وهم خیلی لازم نداری
.اینجا بود که بالاخره بعد از 3ماه اختلاف نظر منو دکترسر هپارین و اناکساپارین با عقب نشینی دکتر جون به اتمام رسید.(دکتر جون ببخشید!!!)دکتر گفت(WBC)پایینه،ولی داروهاتو میزنیم.رفتی خونه حتما (G-CSF)بزن.از فردا صبحش داروهام شروع شد.وطبق معمول دوره های زوج هر 6ساعت باید (U/A)میدادمناراحت.تا 24 ساعت اول (MTX)وصل بود .قبل هر دارو یه کیتریل میزدن واسه جلوگیری از تهوع.این دوره چون از داروهای دوره قبلیم مونده بود دیگه داروی جدید نگرفتم.من هیچوقت داروی ایرانی نگرفتم .متاسفانه کیتریل 2تا داشتم ولی 4تا لازم داشتم که از همون کیتریل های ایرانی تو بخش استفاده کردن.
وبعد ازتموم شدن (MTX) برای اینکه اثرات مضرش خنثی بشه (ریبوفولین وصل میکردن).تا اینکه سطح (MTX)به کمتر از5%برسه.به نظرم یه جور مکمل بود که توش فولیک اسید داشت.عصری که تموم شد، درسا میخواست بره کارت همراه بگیره.گفتم منم میام.داشتم میرفتم،به خانوم سبحانی گفتم ماداریم میریم
Hello!گفت دیگه اجازه هم نمیگیره!!.مشغول تلفنحداقل چادر سرت کن.گفتم ندارم.گفت از چادر رنگی های نمازخونه بردار.گفتم با اینا میرن مشهد نه حیاط.خلاصه که یه چادر دادن و مارفتیم حیاطArabic Veil.ماه رمضان بود.گفتم بستنی میخوام.درسا رفت واسم خرید.حالا نمیدونستم کجا بخورم کسی نبینه.رفتیم رو یه نیمکت گوشه حیاط که هیشکی نبود.من بعد از گرفتن اولین داروم به شدت بی اشتها میشدم حتی صورتم قرمز میشد و چشام سوز میزد



موضوع: خاطرات کموتراپی من(سال92)،
برچسب ها: /کموتراپی، شیمی درمانی/،

[ شنبه 3 اسفند 1392 ] [ 01:04 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]

48-دوره پنجم کموتراپی

13 تیر بود که ما رفتیم بیمارستان،54 کیلو بودمLibra.قرار بود ایزوله بستری شم ولی مریضش هنوز نرفته بود.،تازه چون سل داشت باید اتاق رو اشعه میزدن تاضد عفونی بشه،ما مجبور شدیم بشینیم تو سالن.صدای دکتر جون رو شنیدم.از اتاق اومد بیرون،رفت بخش کموتراپی.منم رفتم پیشش.گفت :مریضیت شوک سختی بود.خیلی بدحال شده بودی.خداروشکر که خوبی.گفتم من میترسم ،مریض این اتاق سل داشته،طاقت ندارم دیگه ریه م از کار بیفته.گفت نگران نباش ضدعفونی میشه.منم که100%بهش اعتماد داشتم،خیالم راحت شد.خانم دانش دوست با خانم علی آقایی داشتن میرفتن تحویل شیفت،بعد (ICU)اولین بار بود که منو میدیدن،خانم دانش دوست منو بوسید،گفت:چطوری؟؟گفتم من خوبم شما خوبین؟؟گفت :تو خوب باش ،ماهم خوبیم،گفتم من تخت ندارم هنوز،خانم علی آقایی گفت توخوب باش،اصلا میبریمت پیش خودمون!!!
پرسنل این بخش همیشه بهم لطف داشتن
،ولی این سری انگار همه میدونستن من از سفر آخرت برگشتم.قرار بود این سری دوره کوتاهتری بستری باشم.آخه بعد از (ICU)خیلیییی ضعیف شدم و دکتر دوز داروهامو کم کرد.به خاطر مصیبت هایی که به خاطر رگ نداشتن سرم اومده بود،مجبور شدم قبول کنم که واسم پورت بذارن.منتظر جراح بودیم واسه مشاوره.روز دوم عصر دکتر اومد میخواست(IT)بزنه،دفتر خاطراتم روی میز بود،برداشت که بذارش روی لاکر(کمد کنار تخت بیمار)،آخه میزو لازم داشت،گفت:خاطره مینویسی؟؟گفتم بله..گفت:اینجا گذاشتی که همه میتونن بردارن،بخونن.
گفتم روش نوشتم((لطفا دست نزنید))
که کسی نخونه!!گفت:اینو نوشتی که بدتر،برمیدارن میخونن!!با خودکاری که لای دفتر بود،گذاشتش رو لاکر...(IT)مارو زد.بعدش هم گفت من میرم مسافرت،میگم دکتر(...)وقتی نیستم بیاد ویزیتت کنه.منم که خاطره خوبی از دکترای دیگه نداشتم،گفتم نمیخوام در نبود شما کس دیگه ای بیاد،دکتر هم قبول کردوقتی داشت میرفت،دفترمو از روی لاکر آورد،گفت:حالا میخوای بنویسی،منم سرتکون دادم،دفترمو با خودکارش بهم داد و خداحافظی کرد..فردا صبحش به من گفتن چیزی نخور،که واسه پورت بری اتاق عمل.ولی تا ظهر نرفتم.گفتن میتونی چیزی بخوری.خیلی گشنم بود.یه صبحانه مختصر خوردم.وبازم منتظر.عصر ساعت 3بود که گفتن0/5 ساعت دیگه میری ومن رفتم حموم.بعدش ازون لباس سبز بیخودا آوردن با روسری سفید و گفتن اینا رو بپوش که بریم.من،درسا با خانوم رجبی(کمک بهیار)رفتیم سمت اتاق عمل..





موضوع: خاطرات کموتراپی من(سال92)،
برچسب ها: /کموتراپی، شیمی درمانی/،

[ چهارشنبه 30 بهمن 1392 ] [ 03:48 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نمیخوای چیزی بگی؟(نظرات)() ]

14- تشخیص قطعی ودرمان نفرت انگیز

اینجا بود که دیگه دوران خوش خیالی تموم شد...

(ALL)تشخیصی بود که از روی نمونه داده بودن... توی خونم 45%بلاست بود ومن باید شیمی درمانی میشدم.هیچ جوری نمیتونستم باور کنم که این بلا سر من اومده،در واقع با اینکه همه چیز قطعی شده بود،ولی انگار تو فاز انکار بودم و میگفتم شاید اشتباه شده باشه !!!قبل از درمان دکتر به من گفت دکتر پزشکی قانونی میاد ویه چیزایی بهت میگه،حالا من چندتاشو میگم.واقعا انقد گیج شده بودم انگار هیچی نمیشنیدم.فکر کنم 5روز از بستری شدن من گذشته بود که داروهامو گرفتن ودرمان رو شروع کردن.قبل از شروع درمان من رو به اتاق ایزوله منتقل کردن که خودم تنها اونجا بودم.اولین داروم سیکلو فسفاماید بود.همه پرسنل بخش به من میگفتن تو چرا انقد بی اعصابی.واقعا هم راست میگفتن حوصله هیچ کسی رو نداشتم.آخرین روزای اسفند بود،دوست داشتم برم خرید،دوست داستم هرجا باشم الا بیمارستان،فقط میدونستم عوارض داروهای کموتراپی ریزش مو وعوارض گوارشیه ولی نمیدونستم شدتش چقده...من شاید تا 2/3روز آخر بستری بودنم توی دوره ی اول آنتی بیوتیک میگرفتم.چون تبم همچنان ادامه داشت.2واحد هم خون گرفتم.سیتارابین هم از داروهای دور اولم بود.موهام به قوت خودش باقی بود و من از این قضیه خوشحال بودم.آخه توی اورژانس که بودم یکی از پرستارا میگفت اگه روحیت خوب باشه موهات نمیریزه،ما مریض داشتیم که تا دوره های آخر موهاش نریخته.(منم باور کرده بودم)تا اینکه گفتن بهتره موهاتو کوتاه کنی.آخرین دارویی که گرفتم آدریا مایسین بود.قرمز بود.بعد از اون خواهرم موهام روتوی بیمارستان کوتاه کرد،همه سر جاشون بودن تا اینکه من رفتم حموم،وقتی بعدش موهامو شونه کردم دیدم با هر بار شونه کشیدن شاید 10/20 تا دونه میریخت.به درسا (خواهرم)گفتم نمیخواد شونه کنی.موهای خوشگلمو که تازه رنگ کرده بودم سشوار کشیدم و رفتم سرتخت.چند روز اول فروردین بود.





موضوع: دوران خوش خیالی(آخر91)، خاطرات کموتراپی من(سال92)،
برچسب ها: /کموتراپی، شیمی درمانی/،

[ چهارشنبه 25 دی 1392 ] [ 11:50 ق.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات