بهاردوباره(خاطرات کموتراپی من)

باد با چراغ خاموش کاری ندارد، اگر در سختی هستی ، بدان که روشنی …

15- سال تحویل تلخ

نزدیک عید بود که من برای اولین بار دارو گرفتم.تنها بستری بودن تو یه اتاق واقعا منو خسته کرده بود.دکتر جون هر روز به من سر میزدو عوارض داروها رو کنترل میکرد.یکی دوروز بعد اولین دارویی که گرفتم دهنم به شدت زخم شد؛وقتی به دکتر گفتم گفت عوارض داروهای ماست،خیلی نمیشه کاریش کرد.خانم سبحانی گفت قطره نیستاتین بگیر،گفت اگه هم خوب نشد ،ما یه معجون داریم که با لوراتادین،لیدوکائین و یه چیز دیگه(که من یادم نیست)،درست میشه و خیلی خوبه، بهش گفتم من چون دفعه اولمه اینطوری ام یا تا آخر کموتراپی اینجوریه؟؟گفت:متاسفانه تا آخرش ممکنه پیش بیاد.گفت روی دستت هم کیسه آب گرم بذار،روغن زیتون بمال تا رگات خوب بمونه،البته بهم پیشنهاد هم داد که پورت بذارم ولی...من زیاد اهمیت ندادم،(با خودم میگفتم مگه رگای خودم چشه؟؟نمیدونستم قراره یه روزی دیگه حتی واسه یه (CBC)ساده هم به زور رگ پیدا کنن.
نیستاتین تا یه حدی خوب بود ولی تمام استخونای صورت و فکم تیر میکشید،وقتی که چیزی میخوردم،
. دکتر هم فرستاد سی تی اسکن،خدارو شکر چیزی نبود.صبح روز عید دکتر اومد گفت میخوای موقت مرخصت کنم بری خونه سال تحویل خونه باشی،منم گفتم نه(آخه خداییش می ارزید من از تخت بیام پایین لباس بپوشم برم 1ساعته برگردم؟؟)خلاصه که همه خانواده با من سال رو تو بیمارستان تحویل کردن.برادرم هم لپ تاپش رو آورد،گفت توش کلی فیلم ریخته که سرگرم بشم.این تلخ ترین سال تحویل عمرم بود



موضوع: خاطرات کموتراپی من(سال92)،
برچسب ها: /سال تحویل تلخ/،

[ چهارشنبه 25 دی 1392 ] [ 11:51 ق.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات