67-پایان دوره 8ام و بهار دوباره
 ،آقای گرایلی زحمت کشید و (p.c)منوآورد
،آقای گرایلی زحمت کشید و (p.c)منوآورد .ساعت 11بود که وصلش کردن و تا 2:30طول کشید که بره،بعدش هم دارومو وصل کردن.ولی خب یه لیتر بود،خیلی طول میکشید.نمیشد تندش هم کرد،باید آروم میرفت
.ساعت 11بود که وصلش کردن و تا 2:30طول کشید که بره،بعدش هم دارومو وصل کردن.ولی خب یه لیتر بود،خیلی طول میکشید.نمیشد تندش هم کرد،باید آروم میرفت .خانوم خانی اومد گفت پاشو بیا سر یه تخت دیگه،مریض آوردیم،گفتم داروی من که هنوز تموم نشده
.خانوم خانی اومد گفت پاشو بیا سر یه تخت دیگه،مریض آوردیم،گفتم داروی من که هنوز تموم نشده ،تزئینات رو دیوارم هنوز نکندیم،نمیشه که بالای سر مریض بریم رو تختش
،تزئینات رو دیوارم هنوز نکندیم،نمیشه که بالای سر مریض بریم رو تختش !!!گفت:مرخصیت رد شده،مریض از اورژانس فرستادن
!!!گفت:مرخصیت رد شده،مریض از اورژانس فرستادن .من هم با خانوم شمس و خانی و نجفی چند تا عکس انداختیم
 .من هم با خانوم شمس و خانی و نجفی چند تا عکس انداختیم ومن مجبور شدم برم اتاق پانسمان،بقیه دارومو بگیرم.درسا هم گفت:صبر کنید اینارو از روی دیوار بکنم.رفت رو تخت و اونا رو جدا کرد.همه ی پرستارا واسم خاطره نوشته بودن.
 ومن مجبور شدم برم اتاق پانسمان،بقیه دارومو بگیرم.درسا هم گفت:صبر کنید اینارو از روی دیوار بکنم.رفت رو تخت و اونا رو جدا کرد.همه ی پرستارا واسم خاطره نوشته بودن.
به خانوم یعقوبی
 (یه خانوم خیلیییییییی مهربون که زحمت سرو غذا رو میکشید)دفترمو دادم.خانوم یعقوبی هم نوشت،دفتر پیشنهادات بخشو آورد،گفت :همه ی ما برای تو نوشتیم
(یه خانوم خیلیییییییی مهربون که زحمت سرو غذا رو میکشید)دفترمو دادم.خانوم یعقوبی هم نوشت،دفتر پیشنهادات بخشو آورد،گفت :همه ی ما برای تو نوشتیم ،تو نمیخوای برای ما بنویسی؟؟؟
،تو نمیخوای برای ما بنویسی؟؟؟منم خیلی تند تند نوشتم
 ،یه تشکر از پرسنل بخش و دکتر جون و...
،یه تشکر از پرسنل بخش و دکتر جون و... نمیدونم شاید چند نفری از قلم افتادن(همین جا من شرمندم)
نمیدونم شاید چند نفری از قلم افتادن(همین جا من شرمندم)
انگار ته این سرم قصد رفتن نداشت
 ،اونجا بود که فهمیدم وقتی ملافه هارو عوض کردن گواهی که من از دکتر جون گرفته بودم هم قاطی ملافه ها جمع کردن،و گم شده
،اونجا بود که فهمیدم وقتی ملافه هارو عوض کردن گواهی که من از دکتر جون گرفته بودم هم قاطی ملافه ها جمع کردن،و گم شده .
.بالاخره ساعت 7:30 عصر بود که سرم تموم شد.ماهم از بخش خداحافظی کردیم
 ،درسا هم شیفت بود،بردیم رسوندیمش بیمارستان خودشون
،درسا هم شیفت بود،بردیم رسوندیمش بیمارستان خودشون و اومدیم سمت خونه.ساعت 10:30 شب رسیدیم خونه.19 شهریور بود.این بود دوره ی آخر کموتراپی.((شکر...تموم شد))
 و اومدیم سمت خونه.ساعت 10:30 شب رسیدیم خونه.19 شهریور بود.این بود دوره ی آخر کموتراپی.((شکر...تموم شد))
از اینجا بود که انگار من دوباره به زندگی برگشتم وشدم ....بهار دوباره

 
موضوع: خاطرات کموتراپی من(سال92)،
[ جمعه 9 اسفند 1392 ] [ 06:23 ب.ظ ] [ بهار ]
 .من هم رفتم ،یهویی گوشی دکتر زنگ زد،دکتر گفت :من میرم نیم ساعت دیگه میام.
.من هم رفتم ،یهویی گوشی دکتر زنگ زد،دکتر گفت :من میرم نیم ساعت دیگه میام. .رفتم سر تختم.ولی نیم ساعت مثل برق گذشت.من هم رفتم اتاق پانسمان،خدارو شکر آخریش بود.خاطره عوارض لیدوکائین اون دفعه تو ذهنم بود
.رفتم سر تختم.ولی نیم ساعت مثل برق گذشت.من هم رفتم اتاق پانسمان،خدارو شکر آخریش بود.خاطره عوارض لیدوکائین اون دفعه تو ذهنم بود ،گفتم از این استفاده نکنید
،گفتم از این استفاده نکنید ،اصلا چیز خوبی نیست.خلاصه که آخرین (IT)ما هم با هممممه ی درداش تموم شد
،اصلا چیز خوبی نیست.خلاصه که آخرین (IT)ما هم با هممممه ی درداش تموم شد .با اون پوزیشن مسخره که باید اون لحظه به خودت میگرفتی،آدم شبیه مار پیتون میشد(همون ماری که دور طعمه ش میپیچه)،هی هم میگفتن تکون نخور،البته خداییش دکتر جون منو درک میکرد
.با اون پوزیشن مسخره که باید اون لحظه به خودت میگرفتی،آدم شبیه مار پیتون میشد(همون ماری که دور طعمه ش میپیچه)،هی هم میگفتن تکون نخور،البته خداییش دکتر جون منو درک میکرد ،
، !
!
 رفتم دفتر خاطراتمو آوردم
رفتم دفتر خاطراتمو آوردم  دادم به دکتر،گفتم:برام یادگاری بنویسین.گفت:من بلد نیستم
دادم به دکتر،گفتم:برام یادگاری بنویسین.گفت:من بلد نیستم .
. تازه بهش گفتم من تا 3هفته بعد داروهام حالم خوب نیست
 تازه بهش گفتم من تا 3هفته بعد داروهام حالم خوب نیست ،گواهی بدین من نرم دانشگاه.دکتر جون هم نوشت
،گواهی بدین من نرم دانشگاه.دکتر جون هم نوشت ،دکتر گفت:برو بخواب سرت گیج میره ها!!
،دکتر گفت:برو بخواب سرت گیج میره ها!! .من هم شام نخورده بودم،اومدم یه کم غذا خوردم
.من هم شام نخورده بودم،اومدم یه کم غذا خوردم  
 .)کارتمو بهش دادم،گفتم بخونید.گفت نوشته 18شهریور،گفتم خب چی؟؟گفت:این موقع شب آدم چشمش نمیبینه.
.)کارتمو بهش دادم،گفتم بخونید.گفت نوشته 18شهریور،گفتم خب چی؟؟گفت:این موقع شب آدم چشمش نمیبینه. ، دکتر گفت:اگه تونستم میام.
، دکتر گفت:اگه تونستم میام. .بعد هم اومدم سرتختم
.بعد هم اومدم سرتختم .
. حاضر شدم
حاضر شدم .
. تزئیناتو چسبوند به دیوار
تزئیناتو چسبوند به دیوار .ظرفا وخوراکی ها هم حاضر کردن،لپ تاپم هم روشن بود با یه آهنگ تولد(گفتم تولدم نیست،ولی من انگار از اول به دنیا اومدم،پس کسی گیر نده ها!!!
.ظرفا وخوراکی ها هم حاضر کردن،لپ تاپم هم روشن بود با یه آهنگ تولد(گفتم تولدم نیست،ولی من انگار از اول به دنیا اومدم،پس کسی گیر نده ها!!! )درسا کادو واسم یه انگشتر گرفته بود
)درسا کادو واسم یه انگشتر گرفته بود .اکثر پرسنل بخش بودن
.اکثر پرسنل بخش بودن ،خلاصه بعد ازپذیرایی، گرفتن عکس و فیلم و...
،خلاصه بعد ازپذیرایی، گرفتن عکس و فیلم و... .دیدیم هیچ برنامه به درد بخوری نداره،خاموشش کردیم.
.دیدیم هیچ برنامه به درد بخوری نداره،خاموشش کردیم. HAPPY  GOOD  BYE  PARTY
 HAPPY  GOOD  BYE  PARTY ومن طبق معمول باید (U/A)میدادم.حال نداشتم برم(WC)
 ومن طبق معمول باید (U/A)میدادم.حال نداشتم برم(WC) ،به درسا گفتم نوار ادرار تا چند نشون میده؟؟،گفت تا 9...
،به درسا گفتم نوار ادرار تا چند نشون میده؟؟،گفت تا 9...  .سرم رو باز کردم وظرف (U/A)رو با سرم بیکربنات پر کردم وبردم گذاشتم اتاق پانسمان
.سرم رو باز کردم وظرف (U/A)رو با سرم بیکربنات پر کردم وبردم گذاشتم اتاق پانسمان .البته آزمایش من فقط از نظر(PH) بررسی میشد و چون بقیه ویژگی ها بررسی نمیشد
.البته آزمایش من فقط از نظر(PH) بررسی میشد و چون بقیه ویژگی ها بررسی نمیشد ،فکر کنم هیشکی نمیفهمید که اون سرمه
،فکر کنم هیشکی نمیفهمید که اون سرمه جوابش یه ساعت بعد اومد،اتفاقا (PH:9)بود،بسی شاد شدیم
جوابش یه ساعت بعد اومد،اتفاقا (PH:9)بود،بسی شاد شدیم ،وفهمیدیم بیکربناتی که به ما میزنن خلوصش بالاست.
،وفهمیدیم بیکربناتی که به ما میزنن خلوصش بالاست. ،زنگ زد آزمایشگاه،گفت وقتی نمیشه،نباید به هر قیمتی از مریض خون بگیرید
،زنگ زد آزمایشگاه،گفت وقتی نمیشه،نباید به هر قیمتی از مریض خون بگیرید .البته اونا هم کار خودشونو توجیه کردن.من لپ تاپمو آوردم،
.البته اونا هم کار خودشونو توجیه کردن.من لپ تاپمو آوردم، تو وب مشترکم با دوستام یه پست گذاشتم واسه روز دختر
تو وب مشترکم با دوستام یه پست گذاشتم واسه روز دختر ،خانم زند(مسئول بخش)اومد پیشمون.باهامون کلی حرف زد.وبمون هم بهش نشون دادم.ظهر بود که جواب(CBC)اومد.(WBC)اومده بود بالا.آقای مرادی دارومو آورد.1200mg  متوترو کسات توی یه سرم.عصری دکتر جون اومد.بهش گفتم 1200mg خیلیییییی زیاده.من میخوام برم دانشگاه.با این مقدار دارو من حتی تا سر کوچه هم نمیتونم برم
،خانم زند(مسئول بخش)اومد پیشمون.باهامون کلی حرف زد.وبمون هم بهش نشون دادم.ظهر بود که جواب(CBC)اومد.(WBC)اومده بود بالا.آقای مرادی دارومو آورد.1200mg  متوترو کسات توی یه سرم.عصری دکتر جون اومد.بهش گفتم 1200mg خیلیییییی زیاده.من میخوام برم دانشگاه.با این مقدار دارو من حتی تا سر کوچه هم نمیتونم برم .شب احساس کردم صدام تغییر کرده،گلوم درد میکرد،آبریزش بینی هم داشتم
.شب احساس کردم صدام تغییر کرده،گلوم درد میکرد،آبریزش بینی هم داشتم .گفتم وااااااااای بازم سرما خوردم
.گفتم وااااااااای بازم سرما خوردم ،درسا هم کلی پرتقال ولیمو شیرین داد خوردم.ماسک هم زدم.صبح که بیدار شدم حالم بهتر شده بود.ظهر ساعت 12 بود که خانم متقیان اومد پانسمان پورتمو عوض کنه.گفتم صبر کنید من از آخرین قطرات (MTX)فیلم بگیرم.خدا رو شکر آخرین باری بود که اون رنگ زرد نفرت انگیزو میدیدم
،درسا هم کلی پرتقال ولیمو شیرین داد خوردم.ماسک هم زدم.صبح که بیدار شدم حالم بهتر شده بود.ظهر ساعت 12 بود که خانم متقیان اومد پانسمان پورتمو عوض کنه.گفتم صبر کنید من از آخرین قطرات (MTX)فیلم بگیرم.خدا رو شکر آخرین باری بود که اون رنگ زرد نفرت انگیزو میدیدم ،فردا بگیر،گفتم اگه بخوایم کیک سفارش بدیم واسه فردا صبح حاضر نمیشه
،فردا بگیر،گفتم اگه بخوایم کیک سفارش بدیم واسه فردا صبح حاضر نمیشه .گفت:خب شما هم با ما بیاین دار آباد
.گفت:خب شما هم با ما بیاین دار آباد .فیلم تولدم هم به خانم زند ودانش دوست نشون دادم
.فیلم تولدم هم به خانم زند ودانش دوست نشون دادم ،آخه آخریش بود.صبح از بخش پرسیده بودیم که تخت خالی دارن یا نه؟؟وقتی رفتیم اسم منو از قبل روی برد بخش نوشته بودن
،آخه آخریش بود.صبح از بخش پرسیده بودیم که تخت خالی دارن یا نه؟؟وقتی رفتیم اسم منو از قبل روی برد بخش نوشته بودن .گفتم صبر کنید برسم،بعد!!با لباسای بیرونم 53کیلو بودم
.گفتم صبر کنید برسم،بعد!!با لباسای بیرونم 53کیلو بودم ،رفتم توی برد بخش علت بستری رو نوشتم(GBP)
،رفتم توی برد بخش علت بستری رو نوشتم(GBP) گفتن یعنی چی؟گفتم یعنی(Good Bye Party)
گفتن یعنی چی؟گفتم یعنی(Good Bye Party) ،به من گفتن مشکلت چیه؟؟گفتم کم خونی.گفتن خیلی شدیده؟؟دیدم حوصله سوال جواب ندارم.همون موقع خانوم سبحانی اومد میخواست سوزن پورتمو وصل کنه،منم گفتم بریم اتاق پانسمان،وصل کن.خلاصه که در رفتیم
،به من گفتن مشکلت چیه؟؟گفتم کم خونی.گفتن خیلی شدیده؟؟دیدم حوصله سوال جواب ندارم.همون موقع خانوم سبحانی اومد میخواست سوزن پورتمو وصل کنه،منم گفتم بریم اتاق پانسمان،وصل کن.خلاصه که در رفتیم .از همون پورتم (CBC)هم گرفت.ساعت ملاقات بچه،نوه،نتیجه و...حاج خانوم کناری اومدن
.از همون پورتم (CBC)هم گرفت.ساعت ملاقات بچه،نوه،نتیجه و...حاج خانوم کناری اومدن ،واااااای اتاق جای سوزن انداختن نبود،حتی رو تخت من ملاقاتی های اون نشسته بودن.خلاصه چون جمعه بود خیلی هم بهشون گیر ندادن
،واااااای اتاق جای سوزن انداختن نبود،حتی رو تخت من ملاقاتی های اون نشسته بودن.خلاصه چون جمعه بود خیلی هم بهشون گیر ندادن .جواب آزمایش من اومد(WBC)پایین بود.دکتر جون تلفنی گفته بود (G-CSF)بزنن.این دوره بازم (MTX)و هر 6ساعت(U/A)اصلا همه پرستارا میدونستن
.جواب آزمایش من اومد(WBC)پایین بود.دکتر جون تلفنی گفته بود (G-CSF)بزنن.این دوره بازم (MTX)و هر 6ساعت(U/A)اصلا همه پرستارا میدونستن ،میگفتم برم بیرون یه داستان مینویسم به نام (ماجراهای من و(U/A)هایم
،میگفتم برم بیرون یه داستان مینویسم به نام (ماجراهای من و(U/A)هایم .
. .سوزن زد از همون بالا بگیره،کلی هم (try)کرد،ولی دریغ از یه قطره خون. (نمیدونم چرا حتما باید ضایع بشه تا حرف منو باور کنه
.سوزن زد از همون بالا بگیره،کلی هم (try)کرد،ولی دریغ از یه قطره خون. (نمیدونم چرا حتما باید ضایع بشه تا حرف منو باور کنه !گفتم اصلا به پرستارا بگو بیان بگیرن.گفت
!گفتم اصلا به پرستارا بگو بیان بگیرن.گفت  خودم میگیرم.گفتم حداقل با سرنگ بگیر
خودم میگیرم.گفتم حداقل با سرنگ بگیر ..واقعا دلم میخواست خفش میکردم
..واقعا دلم میخواست خفش میکردم .خیلی هم بی ادب بود،نه سلام داد،نه عذرخواهی کرد
.خیلی هم بی ادب بود،نه سلام داد،نه عذرخواهی کرد .خدا میدونه من هیچ وقت سر (IT)و(BM)گریه نکردم
.خدا میدونه من هیچ وقت سر (IT)و(BM)گریه نکردم 
 میفرستین خون بگیرن؟دست منو ببینید
میفرستین خون بگیرن؟دست منو ببینید رفتم سرجام.
رفتم سرجام. ،اومدن داروهامو بردن که حاضر کنن.آخرین داروم هم ریتوکسی مب بود،قبلش سایمتیدین زدن،دیفن هیدرامین هم خوردم
،اومدن داروهامو بردن که حاضر کنن.آخرین داروم هم ریتوکسی مب بود،قبلش سایمتیدین زدن،دیفن هیدرامین هم خوردم .آقای مرادی آورد وصلش کرد.باید 3ساعته میرفت.ماهم همین جوری نشسته بودیم ،(LUXOR)بازی میکردیم
.آقای مرادی آورد وصلش کرد.باید 3ساعته میرفت.ماهم همین جوری نشسته بودیم ،(LUXOR)بازی میکردیم .دکتر ظهر اومد،ساعت 1بود.خانم حیدرزاده وسایل آورد،گفت:وسایل رو میزو جمع کن،گفتم:نه،
.دکتر ظهر اومد،ساعت 1بود.خانم حیدرزاده وسایل آورد،گفت:وسایل رو میزو جمع کن،گفتم:نه، من میام اونور.پاشدم رفتم اتاق پانسمان
من میام اونور.پاشدم رفتم اتاق پانسمان .دکتر (IT)منو زد.وقتی میخواستم برگردم سر جام هردوتا پام بی حس شده بود
.دکتر (IT)منو زد.وقتی میخواستم برگردم سر جام هردوتا پام بی حس شده بود ،منم یه ذره پامو جابه جا کردم
،منم یه ذره پامو جابه جا کردم .گفت:خوبه
.گفت:خوبه ،تا زمانیکه جوابش بیاد.درسا وسایلمو جمع کرد،اومدم سر تخت و باقی مونده ی سرم رو هم وصل کردم.بابا اومد دنبامون.ساعت 4بود که از بخش اومدیم بیرون،و این باربعد از 5روز بستری،مرخص شدم.درحالیکه کف پام به شدت میسوخت
،تا زمانیکه جوابش بیاد.درسا وسایلمو جمع کرد،اومدم سر تخت و باقی مونده ی سرم رو هم وصل کردم.بابا اومد دنبامون.ساعت 4بود که از بخش اومدیم بیرون،و این باربعد از 5روز بستری،مرخص شدم.درحالیکه کف پام به شدت میسوخت بخاطر لیدوکائینی بود که موقع (IT)زدن.دلم میخواست پامو بذارم روی یخ.تمام طول مسیر خونه رو خواب بودم.
بخاطر لیدوکائینی بود که موقع (IT)زدن.دلم میخواست پامو بذارم روی یخ.تمام طول مسیر خونه رو خواب بودم. وقتی هم رسیدیم خونه خوابیدم تا آخر شب
وقتی هم رسیدیم خونه خوابیدم تا آخر شب
 ،با یه حال غریبی نگا میکردم
،با یه حال غریبی نگا میکردم .ازش کلی خاطره داشتم.
.ازش کلی خاطره داشتم. حتی یه تیکه کوچولو از آویزای تولدم اون بالا جامونده بود
 حتی یه تیکه کوچولو از آویزای تولدم اون بالا جامونده بود .خدارو شکر پرستارای خوبی شیفت بودن.البته تو نگاه اول هیشکی منو نشناخت
.خدارو شکر پرستارای خوبی شیفت بودن.البته تو نگاه اول هیشکی منو نشناخت !!
!!