تاریخ : جمعه 27 مرداد 1391 | 06:38 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ؟
جــایــی کـه
نـه حـــق خــواسـتن داری
نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن
جــایــی کـه
نـه حـــق خــواسـتن داری
نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن
تاریخ : پنجشنبه 26 مرداد 1391 | 09:58 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
تاریخ : پنجشنبه 26 مرداد 1391 | 09:48 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
خدایا ، ناراحت نشی از دستم ...
دلگیرم ازت ... آخه اونا که گناهی نداشتن ... :(
نمی دونم شاید حکمته .... !!!
دلگیرم ازت ... آخه اونا که گناهی نداشتن ... :(
نمی دونم شاید حکمته .... !!!
تاریخ : پنجشنبه 26 مرداد 1391 | 09:40 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
تاریخ : پنجشنبه 26 مرداد 1391 | 09:19 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
آدمها ساده می آیند...
ساده دلت را با خود میبرند...
ساده خسته میشوند از دلت...ساده دلت را می اندازند دور...
می شکنند...ساده میروند...
به همین سادگی!
...
ساده دلت را با خود میبرند...
ساده خسته میشوند از دلت...ساده دلت را می اندازند دور...
می شکنند...ساده میروند...
به همین سادگی!
...
میبینی!
آدمها خیلی ساده اند!
خیلی!
آدمها خیلی ساده اند!
خیلی!
برچسب ها: ساده می ایند، هنر داستان و شعر و ...، خانواده اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند، شعر، دل شکستن، ادم های ساده،
تاریخ : پنجشنبه 26 مرداد 1391 | 09:05 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
تـــو "
دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،
کلمه ی کـــوتاهی
...
کـــــ ـــ ـه برای گفتنش ..
جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و
ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..
جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و
ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..
مگه میشه تو جامعه تفتیش نباشه
وقتی ملاک دین داری تسبیح و ریش باشه
میگن حرفات سنگینه ممکنه نیش باشه
ولی من گربه ای نیستم که با گفتن پیشت پاشه
برچسب ها: الیاس اهورا، تفتیش، شعر های سیاسی، شعر، دوران من، نسل سوخاری،
دوران من دوران کف دست و
عکس خون روی دیوار نبود
دوران من از شدت ترکه ها
کف دست ها بود کبود
طبقه بندی: شعر، مجموعه نسل سوخاری،
برچسب ها: الیاس اهورا، هنر داستان و شعر و ...، دوران من، نسل سوخاری،
تاریخ : شنبه 14 مرداد 1391 | 09:25 ب.ظ | نویسنده : الیاس
وقتی کل زندگیت میشود صفحه وبلاگت
انتهای خوبی نخواهد داشت قسمت اخر سریالت
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: الیاس اهورا، خانواده اهورا، شعر، هنر داستان و شعر و ...، صفحه وبلاگت، قسمت اخر سریالت، داستان،
تاریخ : چهارشنبه 11 مرداد 1391 | 05:30 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
نفس کشیدن کنار جماعت گرگ عالم
چند روزیه به تو فکر میکنم خیلی بد حالم
یک شب بی خبر گذاشتی و رفتی
همون شب بود که شکست شیشه شراب 7 سالم
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: الیاس اهورا، شیشه شراب، شعر، هنر داستان و شعر و ...، خانواده اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند، جماعت گرگ عالم،
.: Weblog Themes By Pichak :.