تاریخ : جمعه 17 شهریور 1391 | 07:17 ب.ظ | نویسنده : الیاس
سلام دوستان عزیز . ببخشید که این چند روز کم پیدا بودم و نمیتونستم به وبلاگ های قشنگ تون سر بزنم . 
اخه تا ساعت 12 شب یا شاید هم بیشتر سر کار بودم . بعدش هم که مثل جنازه دراز به دراز می افتادم . 
ولی الان یه 2 روزی میشه که باز یه مشکلی برام پیش امد و یه اتفاق باعث شد که من دوباره بی کار بشم . 
نمیدونم چرا زندگی داره اینقدر به من سخت میگیره این چهارمین کاری هستش که بعد از بد شانسی های مکرر و بعد از بیرون امدن از کار اصلیم یعنی روزنامه همشهری داره از دستم میره این کارم و یه جورایی دوست داشتم چون وسط هاش یه خورده ای وقت خالی داشتم و میتونستم یه 2 خطی کتاب بخونم و یه نیم چه خطی هم بنویسم . ولی افسوس . البته فعلا جای امید هست . 
نمیدونم شاید این اتفاق ها در اخر به نفع خودم تموم بشه واقعا نمیدونم دیگه مغزم هنگ کرده . 



 ای زندگی مگر من چه هیزم تری به تو فروختم 

                            من که دم نزدم و در اتش تو مدام سوختم 


من که تبدیل به زغال شدم درونت ای زندگی 

                          رنگ و شیره ی جوانی ام را در قمار تو باختم 
                             



طبقه بندی: شعر،  روزمرگی های ما، 
برچسب ها: الیاس اهورا، مگر من چه هیزم تری بهت فروختم ای زندگی .، روزمرگی های من .، باز هم من بی کار شدم .، شعر، هنر داستان و شعر و ...، شنیدن صدا هایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،  

تاریخ : پنجشنبه 2 شهریور 1391 | 10:44 ب.ظ | نویسنده : الیاس


شاید من جوانم و ندارم اعتدال 

اما بگذار چیزی کنم من اعتراف 

از دروغ هایی که شنید گوشم 

دگر به اینه هم ندارم اعتماد 


دروغ می گوییم و تسبیح به دست ذکر میکنیم 

از اخرت غافلیم و صبح تا شب دنیایمان را بکر میکنیم 

ما شده ایم یه لشگر و خدا شده است دشمنمان 

هفتاد سال عبادت و یک ساعت فکر نمیکنیم 






طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: الیاس اهورا، دروغ، دروغ میگوییم و تسبیح به دست ذکر میکنیم، هتاد سال عبادت و یک ساعت فکر نمیکنیم، شعر، هنر داستان و شعرو ....، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،  

تاریخ : پنجشنبه 26 مرداد 1391 | 09:40 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
هوای "خانه" چه دلگیر می شود گاهی ،
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی ...
به سوی خویش مرا میكشد،
چه خون و ...
چه "خاك" ...!

بگیر دست مرا ، ای آشنای درد ... بگیر ...

برچسب ها: چه دلگیر، ای اشنای درد، شعر، داستان، هنر، خانواده اهورا،  

تاریخ : پنجشنبه 26 مرداد 1391 | 09:19 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
 
آدمها ساده می آیند...
ساده دلت را با خود میبرند...
ساده خسته میشوند از دلت...ساده دلت را می اندازند دور...
می شکنند...ساده میروند...
به همین سادگی!
...
میبینی!
آدمها خیلی ساده اند!
خیلی!


برچسب ها: ساده می ایند، هنر داستان و شعر و ...، خانواده اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند، شعر، دل شکستن، ادم های ساده،  

تاریخ : چهارشنبه 25 مرداد 1391 | 03:57 ق.ظ | نویسنده : الیاس


مگه میشه تو جامعه تفتیش نباشه 

وقتی ملاک دین داری تسبیح و ریش باشه 

میگن حرفات سنگینه ممکنه نیش باشه 

ولی من گربه ای نیستم که با گفتن پیشت پاشه 

برچسب ها: الیاس اهورا، تفتیش، شعر های سیاسی، شعر، دوران من، نسل سوخاری،  

تاریخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 | 02:03 ق.ظ | نویسنده : الیاس



آمدیم در این دنیا و شدیم اسیر و عبیر

دو چیز برایت مقدس بود مسیح و رفیق  

حالا که امدیم باید بجنگیم 

خسته شدی از این راه  تسبیح و طریق 

برچسب ها: الیاس اهورا، رفیق، مسیح، تسبیح، طریق، اسیر عبیر، شعر،  

تاریخ : شنبه 14 مرداد 1391 | 09:25 ب.ظ | نویسنده : الیاس


وقتی کل زندگیت میشود صفحه وبلاگت 

انتهای خوبی نخواهد داشت قسمت اخر سریالت 



طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: الیاس اهورا، خانواده اهورا، شعر، هنر داستان و شعر و ...، صفحه وبلاگت، قسمت اخر سریالت، داستان،  

تاریخ : دوشنبه 9 مرداد 1391 | 01:18 ق.ظ | نویسنده : الیاس


نفس کشیدن کنار جماعت گرگ عالم 

چند روزیه به تو فکر میکنم خیلی بد حالم 

یک شب بی خبر گذاشتی و رفتی 

همون شب بود که شکست شیشه شراب 7 سالم 



طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: الیاس اهورا، شیشه شراب، شعر، هنر داستان و شعر و ...، خانواده اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند، جماعت گرگ عالم،  

تاریخ : سه شنبه 3 مرداد 1391 | 08:06 ب.ظ | نویسنده : الیاس
شیللر


سایت ها همه اش فیلتر شد 

وقتی که حرام خوندن اشعار شیللر شد 

من دگر از ازادی چه بگویم ؟ 

اون وقت ادم بد نازیسم و هیتلر شد




برچسب ها: الیاس اهورا، شعر، ازادی در ایران، جوان ها در زندان، هیتلر، شیلر، فیلتر،  

تاریخ : دوشنبه 2 مرداد 1391 | 12:30 ق.ظ | نویسنده : الیاس

کتاب



از روی کتاب هایم گرد و خاک را میروبم 

 از درونشان علم و دانش میجویم 


هر کدامشان دوره ای دارد و زمانی 

یادش بخیر کتاب میگرفتم به صورت عمانی 


جرعه ای بود هر کدامشان سیراب کرد ذهنم

در این کتاب ها خلاصه میشد علاقه و عشقم 


خلاصه شده بود زندگی من در کتاب 

جلوم کتاب بود و دستم دفتر و پشت گوشم مداد 


ای کتاب تو بودی که مرا درس دادی 

روزی بهم نعشگی و روز دگر حالت مست دادی 


روزی نمی اید از دیدن تو من سیر شوم 

اگر من منم به پای تو پیر شوم


 



طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: الیاس اهورا، هنر داستا ن و شعر و ...، کتاب، نعشگی و مستی فلسفی، شعر، داستان، خانواده اهورایی،  

تاریخ : جمعه 30 تیر 1391 | 08:24 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
دلـم تنگ شده ..
واسه خنده هــاش
واسه گــریه هاش
واسه روزگاری که داشتـــم باهاش
واسه بی کسیـــش
...
شب آخـــریش
خدای غریبون دلـــم تنگ شده
نـــگاهش میکردم
با دستـــهای ســردم
نگفت بر میـــگردم
دلم تنگ شــده ..
من عــادت به رخـــت سیاهُ
سر بی پنـــاه ُ
دو تا چشــم بــه راهُ
یه دل اشــکُ آهُ
شکــایت به مــاهُ
نـــــــدارم ..
من عــادت به این غـــم نشینی
به این گریـــه چیـــنی
که روشُ نبیـــنی
بـــراش گل بچینی
دیگـــه نازنینی نــــدارم
چرا بهـــش نگفتـــم
روزای خوشـــی هست
که شــاید یه لحــــظه
چشـــاشُ نمیـــبست
بهش قـــول نـــدادم
دیـــگه بد نبـــاشم
بهونـــه نگیـــرم
یـــه روز سر به راه شـــم
دلـــم تنـــگ شده ..
دلم تنگ شـــده
واسه رنـــگ چشمـــاش
گل برف رو مـــوهاش
جواب سلامـــاش
دلم تـــنگ شده ..
خداحافـــظ نگفـته
ازین خونـــه رفـــته
نه یکســـال یه هفــته
دلـــم تنگ شده
نگــــاهش میکـــردم
با دستـــهای ســـردم
نگفت بـــر میگـــردم ....

برچسب ها: دلم تنگ شده، هنر، داستان، شعر، جملات کوتاه، خانواده اهورا، افشین اهورا،  

تاریخ : جمعه 30 تیر 1391 | 07:43 ب.ظ | نویسنده : الیاس


کشیدن سیگار و گفتن اشعار اجتماعی 

پس گردنی و بردن به راه های انحرافی 

ترس از گفتن حرف های دلت 

خیره به عکس چگوارا و خوندن کتاب های انقلابی 



طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: الیاس اهورا، چگوارا، شهر، اشعار اجتماعی سیاسی، کتاب های انقلابی، شعر، ایران،  

تعداد کل صفحات : 6 ::      1   2   3   4   5   6  

  • امیر خان
  • انجمن مورفولوژی جغرافیایی
  • کارت شارژ همراه اول
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات