تقدیم به آنکس که آفتاب مهرش از آستان قلبم هرگز غروب نخواهد کرد...


نویسنده :عرفان
تاریخ:سه شنبه 2 مهر 1392-10:32 ب.ظ

از نامه های نادر ابراهیمی به همسرش...


همسفر!

در این راه طولانی که ما بی خبریم و چون باد میگذرد،

 بگذار خرده اختلاف هایمان، با هم باقی بماند،

خواهش می کنم!

 مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.

مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را،

 به همان شدت، دوست داشته باشم.

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه،

 مورد دوست داشتن تو نیز باشد.

مخواه که هر دو، یک آواز را بپسندیم.

یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را،

 یک رنگ را و یک شیوه نگاه کردن را.

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی،

 و رویاهامان یکی.هم سفر بودن و هم هدف بودن،

 ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.

و شبیه شدن، دال بر کمال نیست. بلکه دلیل

 توقف است.

عزیز من!

دو نفر که عاشق اند،

 و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛

واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، 

حجاب برفی قله ء علم کوه، رنگ سرخ و 

بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.

اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که 

یا عاشق زائد است یا معشوق.و یکی کافیست.

عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها

                         گذشتن است.

اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.

من از عشق زمینی حرف می زنم، که ارزش آن

 در "حضور" است،نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.

عزیز من!

 اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، 

بگذار یکی نباشد.بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.

بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.

بخواه که همدیگر را کامل کنیم، نه ناپدید.

بگذار صبورانه و مهرمندانه، درباب هر چیز که 

مورد اختلاف ماست، بحث کنیم.اما نخواهیم 

که بحث، ما را به نقطه ء مطلقا واحدی برساند.

بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند، 

نه فنای متقابل.اینجا، سخن از رابطه ی عارف 

با خدای عارف در میان نیست.

سخن از ذره ذره ء واقعیت ها و حقیقت های عینی

 و جاری زندگیست.بیا بحث کنیم.بیا معلوماتمان 

را تاخت بزنیم.بیا کلنجار برویم.
اما سرانجام 

نخواهیم که غلبه کنیم.بیا حتی اختلافهای اساسی

 و اصولی زندگی مان را، در بسیاری زمینه ها، 

تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی، شور و حال

 و زندگی می بخشد،نه پژمردگی و افسردگی و مرگ،... 

حفظ کنیم.من و تو، حق داریم در برابر هم قد علم کنیم.

و حق داریم، بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم،

 بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم.



عزیز من!

                  ...بیا متفاوت باشیم ...




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 


sanaz1372
پنجشنبه 22 اسفند 1392 09:08 ب.ظ
نگذاشتمونمیذارم روی صندلی یادتوهیچکس بنشیندحتی غبار
پاسخ عرفان : زحمت کشیدی
sanaz1372
چهارشنبه 30 بهمن 1392 09:19 ب.ظ
چی
بگم عاشق نشدم چون عشق وجودخارجی نداره دوستداشتنه پایداره.البته من خوب
درک میکنم ایشا..بهش برسی منم باکسی دوسم نه قول ازدواج دادیم ن وابسته شیم
امابارفتاروکاراش ازحددوسی ساده گذشتی دوسام میگن دوستداره.امامن بشوخی
میگیرم دلیل هرخوب بودن دوستداشن نیس.
پاسخ عرفان : عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست!!!
sanaz1372
سه شنبه 29 بهمن 1392 07:57 ب.ظ
پس
چرابیدلیل عاشق شدید؟اصلأطرف خودش همه جوره پشتتون وایسادی یامث بعضی
دختراعشقای الکی؟اصلأخودتوبزن ب بیخیالی بابازندگی کن.بقول بروبچ سرکارکه
بهشون میگم بسلامتی ماآدماکه نداریم راحتیم(عقل)
پاسخ عرفان : از سوز محبت چه خبر اهل هوس را
این آتش عشق است نسوزد همه کس را
بی دلیل؟؟
کی گفته بی دلیله؟؟؟نمیدونم که شما اعتقاد به نیمه گمشده دارین یا نه ولی من به شدت اعتقاد دارم...
من نیمه گمشده خودمو پیدا کردم
کسی که تمام ملاکهای منو داره
کسی که نگفته میدونه چی میخوام بگم
کسی که نیازی نیست بهش بگم چیزی رو جون خودش میدونه...
بعضی وقتا با خودم عهد میکنم که قید همه چی رو بزنم و بزنم به طبل بیعاری ولی هرچه فکر میکنم میبینم که واقعا نمیتونم...
sanaz1372
سه شنبه 29 بهمن 1392 07:07 ق.ظ
سلام.اره هست.چرابایدزندگی ونفس کشیدن ادمافقط بخاطرعشق باشه چرابایدخودمونوانقد.ضعیف نشون بدیم اقاعرفان ادمافقط بدون خدانمیتونن
پاسخ عرفان : مگر نه اینکه باید عاشق خدا بود
عشق مجازی سبب میشه که به عشق حقیقی برسی...

خدا از هرچه پنداری جدا باشد!!!
sanaz1372
دوشنبه 28 بهمن 1392 08:32 ب.ظ
اقاعرفان شماچقدناامیدید؟چیشده شکست عشقی خوردید؟میتونیدواسه دردودل رومن حساب کنید
پاسخ عرفان : وقتی همه عشق و امید و هدف نفس کشیدن رو از آدم بگیرن آیا جایی برای امید و دل خوشی هست؟؟؟
sanaz1372
یکشنبه 27 بهمن 1392 09:15 ب.ظ
گاهی وقتالازمه کرکره زندگیتوبکشی پایین 1پارچه سیاه روش بزنی وبنویسی کسی نمرده فقط دلم گرفته.سلام اقاعرفان؟چیطورین بروبچ؟
پاسخ عرفان : سلام...
هی هی خوبی کجا بود!!!
samane
یکشنبه 12 آبان 1392 08:43 ق.ظ
سلام داداش کجایی؟؟؟؟خبری ازت نیس.
نگرانت شدم
پاسخ عرفان : ببخش آبجی
یه خورده سرم شلوغ بود نتونستم بیام
ممنون از نگرانیت
نترس بادمجون بم آفت نداره
samane
یکشنبه 5 آبان 1392 01:18 ب.ظ
سلام
چطوری؟اوضاع بر وفق مراد هس؟
حال عشقت چطوره؟
پاسخ عرفان : سلام
نه والا
فعلا داریم میسوزیم و میسازیم
samane
یکشنبه 21 مهر 1392 06:30 ب.ظ
سلام داداش .
من ک هر روز بهت سر میزنم شما دیر ب دیر میای
پاسخ عرفان : آره آبجی
راست میگی
گرفتاری و بدبختی زیاده
samane
دوشنبه 15 مهر 1392 01:53 ب.ظ
سلام داداش.خدا نکنه این چه حرفیه.
چیز خاصی نشده همون مشکلات همیشگی
پاسخ عرفان : ایشالاه که هیچی نیس
بیشتر بهم سربزن
samane
سه شنبه 9 مهر 1392 09:00 ق.ظ
سلام.بد نیستم.خیر؟!
داداش دس رو دلم نزار ک خون......
پاسخ عرفان : خدا منو بکشه آبجی
چی شده؟؟
خو بگو نگرانت شدم
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات